کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر میلاد حضرت امام حسن علیه السلام

**************

درب دل می ‏زنم به نام حسن

سائل تشنه ‏ام به جام حسن

درب رحمت به روى دل وا شد

شد به کام دلم کلام حسن

می رسانم به اهل صوم و صلاة

در بهار خدا، سلام حسن

در شب چارده نمایان بین

نه فلک جلوۀ تمام حسن

باز دل ها شد نمک گیرش

این بود عادت مدام حسن

سفره دار مدینه را عشق است

بذل و جود و کرم مرام حسن

افتخارم  همین که در خلقت

نام من ثبت شد غلام حسن

ذکر خیرش نه حرف امروز است

از ازل شیعه شد به دام حسن

صلح او را قیام  صبر بخوان

در سکوت و سکون قیام حسن

پر ز خون کاسه جهان بى او

بى ستون است آسمان بى او

نه حیاتم بدون او تأمین

نه مماتم بدون او تضمین

نه نمازم بدون او مقبول

نه دعایم بدون او آمین

نه جهادم بدون او پیروز

نه زکاتم بدون او تحسین

نه صیامم بدون او افطار

نه قیامم بدون او تمکین

نه تولى بدون او ممکن

نه تبرى بدون او تدوین

نه نمک بى ولایتش خوش طعم

نه شکر بى محبتش شیرین

نه نگاهى بدون او مشروع

نه صداقى بدون او کابین

نه جنانى بدون او در کار

نه جهانى بدون او تأمین

نه ریاضت بدون او توفیق

نه سعادت بدون او تبیین

عالم آشفته بى تولایش

آدم آورده سجده بر پایش

دلبر آشناى دیرینم

برده دل را ز عهد پیشینم

دردمند طبیب دوّارم

او دهد از مدینه تسکینم

آن کلیم آن مسیح آن یوسف

کرده وادار او به تمکینم

دین من مجتبایى الاصل است

حسنى مذهب است آئینم

دین اگر بى حسن شود عرضه

نه مسلمان نه شیعه، بى دینم

چهره ‏اش را به ماه انگارم

جلوه‏ اش را اله می ‏بینم

آفتاب هزار منظومه

خنده‏ اش چلچراغ تزئینم

نمکین مشرب و شکر شکن‏ است

مست از آن جام شور و شیرینم

گر که از هیبتش بپا خیزم

خون شوق از ولایتش ریزم

سیرت او نمونه ی حیدر

صورت او شبیه پیغمبر

آنکه ممدوح حىّ سبحان است

وصف او را کجا و صد دفتر

نام او را خدا حسن بنهاد

که گلش خلق شد به حُسن نظر

چه حسن؟ پَروَرَنده ی احسان

چه‏ حسن؟ حُسن سیره‏ اش محشر

خُلق را استوانه ی تقوى

خَلق را پشتوانه ی کوثر

جمع حُسن صفات زهرایى

مجتمع در وجود این سرور

از چنان خانواده ی پاکى

باید این گل چنین شود اطهر

نور او اظهر من الشّمس است

مهرش اکسیر جان و جان پرور

سرور انبیاست دلدارم

یوسف اولیاست دلدارم

چونکه وقت نماز می ‏آید

از صلاتش فراز می ‏آید

یارب از بس ‏ملیح و خوش‏ بالاست

در نظر سَروِ ناز می ‏آید

دیدگانش سیه، رُخش اَبْیَض

اَبروانش تراز می ‏آید

قامتش را شمایل محراب

سجده‏ اش را جواز می ‏آید

نور پیشانى اش چو مه ساطع

قمرش پیشواز می ‏آید

گردنش نقره‏ فام، لعلش سرخ

صحبتش دلنواز می ‏آید

گونه‏ هایش سپید و دندان دُرّ

صوت او خوش نواز می ‏آید

به قدومش عقیقه داد پدر

دلرباى حجاز می ‏آید

یاد طاووس جنّت افتادم

یوسف چاره ساز می ‏آید

همچو مهدى نگار من حسن‏ است

طالع آسمان بخت من است

محمودژولیده

***********************

آتش از مهر تو می گردد گلستان یا حسن

خار را فیض تو سازد لاله باران یا حسن

گر نسیمی از سر کویت وزد سوی جحیم

ناز در محشر کند بر باغ رضوان یا حسن

نی عجب کز شعله خیزد لاله در دامان حشر

گر برد نام تو را در نار، شیطان یا حسن

نیست هرگز دفتر اوصاف تو پایان پذیر

گرچه آید عمر این عالم به پایان یا حسن

از دو قرص نان بود کمتر به چشمش مهر و ماه

هر که گردد بر سر خوان تو مهمان یا حسن

هر که بی مهر تو دعویّ مسلمانی کند

کافرم خوانم اگر او را مسلمان یا حسن

گر کند روزی هزاران ختم قرآن دشمنت

نیست غیر از دشمن قرآن به قرآن یا حسن

تو کریم اهل بیتی ای کریم اهل بیت

عالمت یکسر گدا بر باب احسان یا حسن

دشمنت کز دشمنی در پیش رو دشمنام داد

شد خجل از جودت ای دریای غفران یا حسن

طاعت کونین اگر آرند روز حشر خلق

نیست با یک ذرّه از مهر تو میزان یا حسن

دشمنت در آتش قهر خدا سوزد چنان

کز عذابش می شود دوزخ گریزان یا حسن

تربتت بی سقف از آن باشد که در هر بامداد

بوسه بر قبرت زند مهر فروزان یا حسن

مدح تو ای پاکتر از آیه ی تطهیرهم

ناید از دست من آلوده دامان یا حسن

از مزار بی چراغت می‌دمد هر صبح و شام

بر دل اهل تولّی نور ایمان یا حسن

خاک گَرد حائرت یا گَرد راه زائرت

درد بی درمان عالم راست درمان یا حسن

گر شوم بهر گدائی ساکن باب البقیع

می فروشم ناز بر مُلک سلیمان یا حسن

صلح تو کم نیست در تاریخ از جنگ حسین

بلکه شد این جنگ را آن صلح بنیان یا حسن

صلح و جنگ و صبر و فریاد و سکوت و مهر و قهر

تا قیامت از تو می گیرند فرمان یا حسن

اولیا با صلح تو تا صبح محشر سرفراز

انبیا از صبر تو ماتند و حیران یا حسن

مصطفی از کودکی بوسیده لب های تو را

در دهانت رازها می دید پنهان یا حسن

گه به دوش و گه به زانو گه به گردن گه به پشت

گاه در بر می گرفتت خوش تر از جان یا حسن

گفت پیغمبر که هر چشمی بگرید در غمت

نیست در روز جزا آن چشم گریان یا حسن

دوست دارم چون چراغ لاله سوزم در بقیع

آب گردم شمع سان در آن بیابان یا حسن

دوست دارم روی بگذارم به روی تربتت

گرچه مانع می شود خصم تو از آن یا حسن

دوست دارم ماهی دریا شوم تا از غمت

بحر را پیچم به هم مانند طوفان یا حسن

هر کسی از دشمنان آزار بیند لیک تو

دیده ای از دوستان رنج فراوان یا حسن

گرچه عمری با جفای همرهانت ساختی

سوختی هر روز چون شمع شبستان یا حسن

روز و شب خون شد دلت تا همسرت شد قاتلت

ریخت در کامت شرار زهر سوزان یا حسن

جعده جغدی بود و در گلخانه ی زهرا نشست

باغبان را کشت تنها در گلستان یا حسن

آنچه تو از یار دیدی دشمن از دشمن ندید

ای غریبِ خانه، ای مظلوم دوران یا حسن

چون غریبان در وطن جان دادی ای جان جهان

شد وطن در ماتمت شام غریبان یا حسن

با که گویم بر سر دوش عزیزان جای گل

جسم بهتر از گلت شد تیر باران یا حسن

گرچه ممکن نیست با گفتار، شرح غربتت

غربتت از تربتت باشد نمایان یا حسن

گر دهد مهلت عدو «میثم» کند قبر تو را

لاله باران با دو چشم اشک افشان یا حسن

غلامرضاسازگار

**********************

ای دوست به پیغام تو شادم اگر آید

چشمم به در و پیک وصالت ز در آید

گویند سحر بوى سر زلف تو دارد

بنشسته‏ام ای دوست که وقت سحر آید

در بین محبّان تو هستم به سلامت

اى آن که کریمى و کریم زنده ز نامت

آواز به لب دارم و طرف چمن آیم

با نام تو بر درگه حق در سخن آیم

تا این که در رحمت حق را بگشایى

با ناله ی یا محسن حقّ الحسن آیم

کرده غم ما در دل ناز تو اقامت

اى آن که کریمى و کرم زنده ز نامت

اى سبزى و زیبایى بُستان محمّد

سرسبزترین گل به گلستان محمّد

بر دست خدا در سحر ناز نشستى

چون جاى تو باشد روى دستان محمّد

این عرش نشینى بود از اوج مقامت

اى آن که کریمى و کرم زنده ز نامت

ماه رمضان سفره ی لطف و کرم توست

فقر من مسکین به خدا همّ و غم توست

کردى تو سلامى عوض تهمت شامى

یمشون على الارض به وصف قدم توست

آیات خدا آمده در وصف مقامت

اى آن که کریمى و کرم زنده ز نامت

سگ را ز سر سفرۀ خود طرد نکردى

با دشمن خود آنچه که او کرد نکردى

گرمى دل و زندگى ما کرم تست

جانم به فدایت که دلم سرد نکردى

نورى بده بر جان و دل از فیض کلامت

اى آن که کریمى و کرم زنده ز نامت

اى قبله ی حاجات خریدار گدا باش

ما را تو نگهدار به درگاه خدا باش

این جا من دلخسته به دنبال تو هستم

محشر تو به دنبال من بى سر و پا باش

اى صاحب دستور شفاعت به قیامت

اى آن که کریمى و کرم زنده ز نامت

کوثر ز قدوم تو به حق مستند آمد

بر ابترى دشمن احمد سند آمد

گفتند ملائک که حسن نام على را

تا در همه جا خوب و مصفّا کند آمد

توصیف على بوده، به هر لحظه پیامت

اى آن که کریمى و کرم زنده ز نامت

آئینه ی احسان قدیم تو حسین است

روشنگر دستان کریم تو حسین است

در وصف مقام تو همین بس که به عالم

دلداده و سرباز حریم تو حسین است

عبد تو حسین گشت و على بود امامت

اى آن که کریمى و کرم زنده ز نامت

اى دیدۀ ما چشمۀ ابر تو حسن جان

اى کرب و بلا حاصل صبر تو حسن جان

چون قبلۀ تو قبر گل گمشده باشد

با خاک برابر شده قبر تو حسن جان

خورشید به روز و مه شب زائر شامت

اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت

سرباز صف اول صفّین تو بودى

آرى گره جنگ جمل را تو گشودى

هستى به خدا عین على حیدر دیگر

آرى تو امامى به قیامى و قعودى

صلح تو بود اوج غریبى و کرامت

اى آن که کریمى و کرم زنده ز نامت

ما مهر تو داریم و به آن مفتخر استیم

در راه حسین عبد تو قرص قمر استیم

اى خونجگر از زخم زبان هاى مدینه

عمرى است پریشان تو پاره جگر استیم

مظلومترین رهبر وادى امامت

اى آن که کریمى و کرم زنده ز نامت

تاریخ ندیده است به خود مثل تو مظلوم

بودى تو پس از مادر خود بى کس و مغموم

از بس که شدى طالب رخسار کبودش

با دست زن خویش شدى کشته و مسموم

هر چند که شیرین  شده آن زهر به کامت

اى آن که کریمى و کرم زنده ز نامت

جوادحیدری

*****************************

شعر و غزل برای تو گفتن عنایت است

 از بس که لطف حضرتتان بی نهایت است

 این جا سیاه کردن دفتر عبادت است

 اصلاً به افتخار تو ماه ضیافت است

 ابر کرم ببار که هنگام رحمت است

از گوشه های لعل لبت می چکد عسل

 دیوانۀ تو بوده و هستیم از ازل

 آقا بگیر دست مرا نیز لااقل

 ای قهرمان عرصۀ پیکار در جمل

 وقتی قیام می کنی اصلاً قیامت است

خاکی تر از تمامی شاهان عالمی

 زیباترین سرودۀ دیوان عالمی

 در امتداد دست تو چشمان عالمی

 قربان خال هاشمیت جان عالمی

 آن نقطه ای که نقطۀ آغاز خلقت است

ای سفره دار شهر نبی ای بزرگوار!

 ای توده های ابر کرم! بر زمین ببار

 وا می کنم به نام تو لب های روزه دار

 هرگز نمی روم به خداوند زیر بار

 باور نمی کنم که مزار تو خلوت است

تا می وزید بوی شما در فضای شهر

 می آمدند مردمی از جای جای شهر

 در ازدحام، کوچه و پس کوچه های شهر

 تا بنگرند جلوۀ یوسف نمای شهر

 یعنی نگاه کردن رویت عبادت است

بر سفره هاست روزی و ماهانه هایتان

 گرمی گرفت خانۀ پروانه هایتان

 دیوانه ایم و عاشق دردانه هایتان

 سنگین شده ز پستی ما شانه هایتان

 این عبد رو سیاه چه اسباب زحمت است

با قاتلت چگونه به یک خانه زیستی

 زخم زبان شنیدی و هر شب گریستی

 باید که پای درد صبوری بایستی

 یا للعجب! کریم مدینه! تو کیستی؟

 درد تو درد بی کسی و درد غربت است

دشنام ها شنیده ولی خنده می کنی

 دشنام داده را تو چه شرمنده می کنی

 هر کیش را به دین خودت بنده می کنی

 تو خاطرات فاطمه را زنده می کنی

 یک گوشه نگاه تو ما را کفایت است

در بین بچه ها ز همه مادری تری

 یعنی تو از تمامیشان کوثری تری

 با این عبای سبز، تو پیغمبری تری

 پایش بیفتد از همه شان حیدری تری

 شمشیر هم به دست تو تمثال غیرت است

کم کم به روضه پای مرا می کشی خودت

 شمع مذاب در وسط آتشی خودت

 پس طعم درد فاطمه را می چشی خودت

 در این مسیر روضه مرا می کشی خودت

 در روضه ات هلاک شدن هم شهادت است

امیرحسین الفت

******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی