کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر میلاد حضرت امام حسن علیه السلام

**************

امشب که شب اوج مناجات دل ماست

این مسجد و محراب خرابات دل ماست

با یار شب وصل و ملاقات دل ماست

بر مقدم دلدار مباهات دل ماست

حیف است که دور از رخ جانانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

امشب که در میکده ی عشق تو باز است

دست همه عشّاق بسوی تو دراز است

یا رب سببی ساز شب ماه حجاز است

با حضرت معشوق شب راز و نیاز است

وقت است که بر مقدم جانانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

یکروزه شده دلبر ما عید بگیرید

از معرفتش هدیه ی جاوید بگیرید

از دست حسین باده ی توحید بگیرید

وز مادر او برگه ی تائید بگیرید

اینجاست که واجب شده رندانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

با ماه خدا زمزمه ی یار بگیریم

از کام حسن تا سحر افطار بگیریم

هنگام سحر می طلبد سجده ی خونین

آن روز که ما روزه علی وار بگیریم

مجنون شده و با دل دیوانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

ما طاقت یک جلوه ی دلدار نداریم

حیف است که ما دیده ی دیدار نداریم

ظرفیّت هم صحبتی یار نداریم

با این همه با غیر حسن کار نداریم

ای کاش که در عشق کریمانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

بد مستی ما را مکن ابراز نگارا

با مستی مستان بنما باز مدارا

تقصیر لب لعل نگار است خدا را

خجلت زده کن مثل همیشه تو گدا را

موسی صفت از جلوه ی پیمانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

ای خوش سحری را که سر دار بمیرم

منصورم و چون میثم تمّار بمیرم

در حال ثنا خوانی دلدار بمیرم

سخت است که بیمار و گنهکار بمیرم

هر چند که یک گوشه غریبانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

آن بنده ی زشتم که خریدار ندارم

برده نفروشید که بازار ندارم

از خدمت ارباب کرم عار ندارم

در کوله به جز توشه ای از خار ندارم

خوب است که در کنج همین خانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

بد تر ز من ای خالق بخشنده نداری

همچون من خود باخته شرمنده نداری

مأموریت حضرت موساست بهانه

در خلقت خود بد تر از این بنده نداری

بیمارم و در پای طبیبانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

عمریست که جان در غم جانانه بسوزد

دل در غم یک دختر دردانه بسوزد

آن شمع که در گوشه ی ویرانه بسوزد

از غربت او غربت پروانه بسوزد

با دختر سلطان به عزا خانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

محمودژولیده

**************************

نشست مرغ سعادت به روی بام گدا

 بلند مرتبه شد عاقبت مقام گدا

 سمند سرکش اقبال، اَیُّهاالفُقراء

 به یمن آمدنش شد دوباره رام گدا

 رسیده آن که کرم عادت همیشه ی اوست

 رسیده بوی خوشی باز بر مشام گدا

 ببین که باز نموده بغل بغل لبخند

 کریم آل محمد به هر سلام گدا

 کریم آمد و بخشید آن قدر که دگر

 مرام بنده نوازی شده مرام گدا

 خوشا به حال کسی که گدای او باشد

 غباری از کف نعلین پای او باشد

 

دوباره خلقت والا، دوباره خُلق عظیم

 نزول می کند امشب کریم ابن کریم

 حدیث خلقت زهراست می شود تکرار

 دوباره عطر خوش سیب می رسد زِ نسیم

 زِ عرش می رسد آن "یاکریم" حضرت حق

 خوشا به حال گدایان این رواق و حریم

 جمال اوست جمال خدای کون و مکان

 و ما به بندگی این جمال مفتخریم

 کسی رسیده که خورشید پیش او تار است

 به یک تبسّم او ماه می شود به دو نیم

 حدیثِ حُسن سروری به انجمن داده

 خدا به حضرت زهرای خود حَسَن داده

 

خدا به خلقت شش روزه اش صفا بخشید

دوباره شأن نزولی به هَل أتی بخشید

دگر جمال علی آینه نمی خواهد

خدا به حیدر کرّار مجتبی بخشید

نبی اشاره به او کرد و گفت با حیدر

گناه شیعه ی او را، ببین خدا بخشید

اشاره کرد به زهرا و گفت با لبخند

خدا به ذکر قنوت تو ربَّنا بخشید

تمام حُسن خودش را خدا حسن نامید

ببین به خاندان نبوت دگر چها بخشید

کریم سفره ی ماه خدایِ ماست حسن

امامِ ذکرِ سلامِ دوشنبه هاست حسن

 

منم حقیرترین قمری هوای شما

تمامِ نغمه سراییِّ من برای شما

خدا کند که به وقت نزول رحمتتان

رسد به دست گدا گوشه ی عبای شما

از این گذار گذر کن که ازدحام شود

برای دیدن آن روی دلربای شما

شما خدای کرم هستی و منم عبدی

که سر به سجده گذارد به خاکِ پای شما

خوشا به حال سگی که کنار خانه ی تان

گرفت روزی خود را زِ لقمه های شما

سگی که صورت زشت و صدای بد دارد

ببین که چشم به لطفِ تو تا ابد دارد

 

روز جزا اقامه شود چون سَریر تو

گردند انبیاء همگی سر به زیر تو

خیل ملائکه همه تحت حکومتت

باشند جنّ و انس و بشر مستجیر تو

روزی که هیچکس نبود دستگیر من

باید کند عبور دلم از مسیر تو

آقا خوشا به حال کسی که به روز حشر

بر تن نموده خلعت جوشن کبیر تو

هرکس که شک کند به تو واللهِ می شود

ما بین گیر و دارِ قیامت اسیر تو

ای گوش و گوشواره ی عرش خدا حسن

ای صلح تو حقیقت کرببلا حسن

 

روز قیامت است، مسلمان بیاورید

خَیرُالعَمَل به کفّه ی میزان بیاورید

لیلی حساب می کشد از زلف کَج حساب

مجنون بیاورید و پریشان بیاورید

مردم! صراط، صلح غریبانه ی من است

باید همه به صلح من ایمان بیاورید

چشمی که گریه کرد برایم، نجات یافت

ای اهل حشر، دیده ی گریان بیاورید

محشر که بی حسین اقامه نمی شود

ای اهل حشر، ذکر حسین جان بیاورید

وقتی غریب دست تظلُّم برآورد

روز حساب را به تلاطُم درآورد

 

مردم همیشه پشت سرم حرف می زنند

از زخم کاری جگرم حرف می زنند

بر چشم های من نظری می کنند و از

خون مردگی چشم ترم حرف می زنند

با دست بیعتی که به من می دهند نیز

از دستِ بسته ی پدرم حرف می زنند

سجّاده می کشند چو از زیر پای من

از مادر شکسته پرم حرف می زنند

افسوس، مردمان نظر شور کوفه از

زیبایی رُخِ پسرم حرف می زنند

ای وای! آن جمال، عمو را هلال کرد

باران سنگ و تیر چه با آن جمال کرد

امیرعظیمی

**************************

عید است و یا نیمۀ ماه رمضان است؟

از هر دو بگویم که هم این است و هم آن است

 عیدی که به ماه رمضان داد تجلی

 ماهی که در آن روی خداوند، عیان است

 ریزد دُر مدح حسن از درج دهان‌ها

 یا نام دل‌انگیز حسن نقل دهان‌ است

 قرآن علی در بغل ام‌ ابیهاست

 بر خال و خطش چشم محمّد نگران است

 این بضعۀ پیغمبر و این یوسف زهراست

 این جان جهان جان جهان جان جهان است

 در بین امامان به کرامت شده مشهور

 یک گوشه ز بیت‌الکرمش باغ جنان است

 سرتا به قدم یکسره روح است چه روحی

 روحی است که بر پیکر توحید روان است

 تا حشر زند از گلوی خون خدا موج

 خونی که به رگ‌های حسن در جریان است

 صبرش سپر سینۀ دین بود، وگرنه

 هر یک مژه‌اش تیر و دو ابروش کمان است

 داند چو پدر در کند از قلعۀ خیبر

 آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است

 با چشم خیالش منگر فوق خیال است

 در حق گمانش نشمر فوق گمان است

 گر پایۀ قدرش نگری فوق گمان‌ها

 ور مدّت عمرش نگری کلّ زمان است

 در خال و خطش هر چه بخوانید و ببینید

 از بوسـۀ پیغمبـر اسـلام نشــان است

غلامرضاسازگار

*****************************

وقتی که خدا خویش گرفتار حسن شد

خلقت همه یکباره خریدار حسن شد

جایی که شود خالق ما عاشق مخلوق

این جاست که دل عاشق و بیمار حسن شد

دانید که مجنونیِ مجنون ز کجا بود

آن روز که او لایق دیدار حسن شد

پرسند کجا یوسف کنعان شده عاشق

آن روز که خود راهی بازار حسن شد

موسای نبی هر چه به کف داشت ز اعجاز

از ناحیۀ نام گهر بار حسن شد

عیسی اگرش بود دم گرم مسیحا

خود زنده ز یک غمزۀ دل بار حسن شد

آتش به خلیل است اگر بَرد و سلامت

یکدم متوسل سوی انوار حسن شد

از بسکه هلال رمضان زلف شکن بود

کامل شد و آئینۀ رخسار حسن شد

عباس اگر هست علمدار برادر

دیده است که ارباب، علمدار حسن شد

انگار دوباره مُتجلّا شده حیدر

زهراست که مادر شد و بابا شده حیدر

انبوهِ ملک آمده از عرش تماشا

گویند که این یوسف زهراست خدایا!

این قامت رعنا، به خدا بُرده به مادر

این هیبت زیبا به خدا بُرده به بابا

خاضع تر از این طفل که دیده است به گهوار

از لحظۀ اول بکند سجده به یکتا

گیسوی مُجعّد به رویش ریخته تا گوش

چشم سِیهَش بُرده دل از حضرت طاها

این گونۀ هموار و این چشم گشاده

دیوانه کند هرکه شود شاهد آقا

لعل لب او بوسه گهِ ناب پیمبر

این خال سیاه است همان لؤلؤ لالا

خوشروتر از این ماه ندید است سماوات

او اَحسن خلق است و تبارک و تعالی

آیات و روایات مؤید به ولایش

دوم ولیِ خلق امامِ همه دنیا

او اصل صلات است و صلات است به او فرع

هرجا که اصول است فروع است مقفّا

با هرکه دلش غرق تمناست بگویید

واللهِ حسن یوسف زهراست بگویید

بی مهر حسن هیچ دو دنیا نمی ارزد

بی روی حسن وعدۀ عقبا نمی ارزد

بی محضر او دل نَبَرد رشک به جنّات

بی حب حسن جنت اعلا نمی ارزد

افطار محبّین همه از لعل لب اوست

ورنه رطب و آب گوارا نمی ارزد

بی حب حسن صوم و صلات است معطّل

یک عمر عبادت به مصلا نمی ارزد

دردی که شفا یافتۀ دست حسن نیست

یک ذره دم گرم مسیحا نمی ارزد

هرکس حسنی بود حسینی شود آخر

بی طاعت او آیت عظما نمی ارزد

صلح حسنی جنگ حسینی است به والله

بی فهم و بصیرت سپه ما نمی ارزد

"تا یار که را خواهد و میلش به که باشد"

ورنه همۀ عمر، تقلّا نمی ارزد

بایست ادا کرد همه حق امامان

بی نام حسن خطبۀ غرّا نمی ارزد

گیریم که نار آمد و با نور در افتاد

 ((با هادی دین هرکه درافتاد ور افتاد))

تا مدح و ثنا، فاصله بگذار بماند

در وصف حسن گفتنِ اسرار بماند

ما این همه گفتیم ولی یار غریب است

آن غربت و تنهاییِ بسیار بماند

سرلشگرِ بی لشگرِ اسلام حسن بود

در معرکه شد بی کس و بی یار بماند

یک عمر کشید از غم آن کوچه ز دل، آه

خونِ جگر و زهر شرربار بماند

با چاه، علی درد دلِ خویش بیان داشت

امّا حسنش با دلِ خونبار بماند

گفتیم که کوفی نشویم، آه از این درد

افسوس، حسن مانده و مختار، بماند

یک کار برای دلِ دلدار نکردیم

با روی سیه وعدۀ دیدار بماند

طاقت که نداریم اقلّاً به خود آئیم

رَهدار که داریم اقلّاً به خود آئیم

 محمود ژولیده

 ***********************************

پیچیده در این کوچه‌ها عطر عبایت

همراه با نجوای زیبای دعایت

در جام چشمان زلالت شور داری

در کیسه با خرما مگر انگور داری؟

دارد شراب کوثری میخانه‌ی تو

شال شکوه حیدری بر شانه‌ی تو

با نان و خرما می‌رسی، من هم یتیمم

اما نه خرما، مست دستان کریمم

می‌زد به پایت بوسه لب‌های مدینه

ای خوش به حال نیمه شب‌های مدینه

در دست هایت یاکریمان لانه دارند

وقت قنوتت قدسیان پیمانه دارند

نوشیده‌ام با قدسیان ساغر به ساغر

نوشیده‌ام با نام تو تا جام آخر

از واژه‌ها مِی می‌چکید و می‌نوشتم:

سرمست آقای جوانان بهشتم

شمس ابن شمسی، آبروی آفتابی

با صحن خاکی، ساقی ابن بوترابی

میخانه‌ی خاکی غبارش هم شراب است

اِنعام صحن خاکیت هم بی حساب است

این مثنوی تا یاد سردار جمل کرد

روح القدس گویی هوای یک غزل کرد

«یا محسن»م در حال مستی «یا حسن» شد

نامت قلم را محو نوری در ازل کرد

من در زمان آواره‌ی آن لحظه هستم

وقتی که دستان تو «قاسم» را بغل کرد

آن گونه او را خوش در آغوشت کشیدی

تا بی تو بودن مرگ را پیشش عسل کرد

دست کریمت یاکریمان را غذا داد

شاه و گدا را لطف تو ضرب المثل کرد

با تو وجود عشق اثباتی نمی‌خواست

نور خدا را چشم هایت مستدل کرد

آورده‌ای از آسمان نور خدا را

چشم تو روشن کرد چشم مرتضی را

پای تو دوش مصطفی را عرش کرده

جبریل بالش را برایت فرش کرده

پای پیاده کعبه می‌آید به سویت

لب های زمزم تشنه‌ی آب وضویت

روح تو را از نور زهرا آفریدند

از اسم تو اسماء حُسنا آفریدند

نام حسن یعنی تمام حُسن دنیا

حالا من و دست کریم آل طاها

قاسم صرافان

 **********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی