کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت مهدی عجل الله فرجه۱۵

*******************

امشب لبالب می شود دخل همه خمّارها

وا می شود با جام می از تشنگان افطارها

گویند کافر می شوم مست و قلندر می شوم

بی پا و بی سر می شوم سر دسته عیّارها

از شوق دست افشانم و شعر جنون می خوانم و

در پای دار عشق چون حلاج ها تمّارها

تسبیح و جام و مهر و می تکلیف عقل و عشق کی ؟

من خسته ام از این همه تکرار استغفارها

از قلب قرآن و زبور ، انجیل و تورات و صحف

موعود می آید برون از کل استفسارها

از پرده گر آید برون توحید می گردد فزون

بت می تراشند از قد رعنای او حجّارها

جای تمام فرش ها پیش قدوم یار ما

می گسترانند انبیا عمامه ها دستارها

آیینه ی حق منجلی در آینه روی علی

تکثیر شد در آینه تا آسمان کرارها

امشب که عطرآگین فضا از بوی نرگس می شود

پای و سر و دست و دلم از شوق بی حس می شود

از آب زمزم قطره ای بر رخ بزن بیدار شو

از جام کوثر قطره ای بر رخ بزن هشیار شو

بر لوح تقدیر دلت از عرش می آید قلم

بر بندگی اصرار کن گنجینه اسرار شو

از قیدها آزاد شو از اهل عشق آباد شو

مستشهد بین یدیهِ حضرت دلدار شو

هستی همه از هست او دل را بده بر دست او

بردار خود را از میان بردار شو سردار شو

دنیاست مملو از فِتَن روح بصیرت بی بدن

این جسم ناسوتی بنه لاهوت را طیّار شو

نفس و نفس خیرات کن حب علی اثبات کن

پای رکاب نائبش مقداد شو عمار شو

نور اباصالح ببین می تابد امشب بر زمین

با حضرت روح الامین در سامره احضار شو

چون یوسف کنعان بیا در ازدحام انبیا

با رشته ی جان خودت راهی این بازار شو

بر دامن مادر گلی خوابیده از نسل علی

لالایی مادر ببین مادر منم بیدار شو

در آسمان عصمت چشم خدای دلبری

پیداست مهر مادر و برق نگاه حیدری

بیت کرم بیت خدا بیت امام عسگری

دست پر از خالی من محتاج لطف داوری

گوید فرشته زیر لب با خویشتن یا للعجب

بعد از محــمد آمده بار دگر پیغمبری

از هوش رفته یاسمن بر روی دامان چمن

افتاده یاس و نسترن بر شانه ی نیلوفری

جمع کمال انبیا جمع جمال اولیا

رخسار ختم الاوصیا در قاب دست عسگری

عالم دم از او می زند فریاد یا هو می زند

خورشید سوسو می زند در پیش ماه دلبری

در قاب قوسینش ببین محراب جبریل امین

قد قامت ای اهل زمین سرو بلند حیدری

تا من گدای او شدم حاتم گدای من شده

دیوانه ام گر رو کنم بر آستان دیگری

امشب به پای مهد تو نور دعای عهد تو

آماده کردم سینه را تا انتقام مادری

پای رکاب حضرتت وقت ظهور قدرتت

جبریل می آرد برای رو خودت شهپری

وقت قیامت ای بنازم صور اسرفیل را

خصم علی می بیند آن دم کار عزرائیل را

ای در جهان یکتا تو و تنها تو و مظلوم تو

مانند مولا برتر و مولا و تو مظلوم تو

ای مالک ملک و ملک فرمانروای نه فلک

حاکم به کل مردم دنیا تو و مظلوم تو

من از طفیل روی تو گشتم فضیل کوی تو

صحرای خشک و تشنه من دریا تو و مظلوم تو

ای فاصل من تا خدا ای واصل ارض و سما

دائم تو و قائم تو و والا تو و مظلوم تو

شیرین تو و فرهاد من ، مستی تو و فریاد من

مجنون تو یک عالم و لیلا تو و مظلوم تو

در راه تو خار و خسم من بی کس بن بی کسم

زهرا تو و حیدر تو و طه تو و مظلوم تو

ای وارث خون خدا ای زائر کرببلا

خون خواه مظلومیت زهرا تو و مظلوم تو

شبنم به روی یاس تو زینب تو و عباس تو

مهتاب تو ارباب تو سقا تو و مظلوم تو

شکر خدا بر سفره مولا گدا تکریم شد

روزی ما از خرده های نان تو تقسیم شد

*********************

یوسف رحیمی

بال زدیم و به آسمان نرسیدیم

تا به افق های بیکران نرسیدیم

در خم یک کوچه جا زدیم دوباره

مثل همیشه به کاروان نرسیدیم

شیعه‌ی خوبی نبوده ایم برایش

ما به حضور اماممان نرسیدیم

هر شب از این جاده رفته ایم ولی حیف

تا به سحرهای جمکران نرسیدیم

کوچه به کوچه شمیم سیب بیارید

یا خبری از سوی حبیب بیارید

کار جنونم به تماشا کشیده است

یک دو نفس لاأقل شکیب بیارید

با غم تو قلب من کنار نیامد

بغض های جمعه ام به کار نیامد

چشم ها سپید شد به راه عبورش

از گذر جاده ها سوار نیامد

در نفس باغ بوی پیرهنش نیست

یوسف شب های انتظار نیامد

نیست تاب عشق علی در دل دنیا

وارث طوفان ذوالفقار نیامد

دل ز همه جز تو گسستم که بیایی

دل به سر زلف تو بستم که بیایی

هر چه دویدم به حضورت نرسیدم

بر سر راه تو نشستم که بیایی

یا کبوتران نامه بر نپریدند

یا عریضه ها به حضورت نرسیدند

عاشقی از دوری تو می رود از دست

از غم مهجوری تو می رود از دست

ندبه‌ ی آدینه هم هوای تو دارد

شیون آئینه هم هوای تو دارد

بی تو زمین و زمان ثبات ندارد

بی تو جهان کشتی نجات ندارد

خیمه‌ ی سبزت پناه اهل جهان است

شانه تو تکیه گاه کون و مکان است

چشم های تو چراغ راه دل ماست

هر نگاه تو پناه گاه دل ماست

می وزد از سمت جمکران خیالت

هر سحر جمعه آرزوی وصالت

چشمه زمزم شده ست چشم غریبم

هم نفس زمزمه‌ی اشک زلالت

کاش شوم میهمان خیمه‌ی سبزت

یا کریم آسمان خیمه‌ی سبزت

کوچه به کوچه شمیم سیب بیارید

یا خبری از سوی حبیب بیارید

هم نفسان کوچه پر از عطر بهار است

می دهد این مژده را نسیم، قرار است

یوسف گمگشته به کنعان برسد باز...

****************************

غلامرضا سازگار

بند اول

آسمان امشب جمال حق تعالی را ببین

نیمۀ ماه محــمد، ماه زهـرا را ببیـن

بـرفراز دست مولانـا امام عسگری

ماه نـرگس، آفتاب عالم آرا را ببیـن

پای تا سر، سر به سر، آئینه شو آئینه شو

چون شدی آئینه آن رخسار زیبا را ببین

با همه سیّارگان دور زمین آور طواف

آفتابِ بـامدادِ عـرشِ اعـلا را ببیـن

روح شو، بـر بـام شهر سامره پرواز کن

چشم شو، خورشید غایب از نظرها را ببین

بـر فـراز مهـد مهدی پر بزن پـرواز کن

لحظه لحظه شمع جمع آل طاها را ببین

همچو نرگس با گل لبخند از هم باز شو

در ریاض نور، حسن حق تعالی را ببین

ای چراغ ماه، از خورشید زیباتر شدی

غرق در انوار حسن حق ز پا تا سر شدی

****

بند دوم

ای بهشت سامره! امشب جهان آرا شدی

بـا گلِ لبخندِ ماهِ نـرگس از هم وا‌شدی

نی عجب، گر عالمی گردید از بوی تو مست

زآنکه امشب مستِ بویِ نرگسِ زهرا شدی

آسمانی لالۀ نـرگس شکفتی در زمیـن

ماه بزم عرشیان، خورشید سامرا شدی

بـا طلوع صبح از مشرق برآیـد آفتاب

آفتـاب فاطمه وقت سحر پیـدا شدی

گاه در دامان نرگس گاه در دست حسن

نور خود را بذل کردی ماه محفل‌ها شدی

آسمانی‌ها زمین بوس تـو بـودند از ازل

از چه ‌ای جان جهان‌ها همنشین با ما شدی

در محافل حاضری، در دیـده پیدا نیستی

از نظرها غـایبی و انـجمن آرا شدی

ای وجود از مقدمت آباد! یا مهدی بیا

عید میلادت مبارک باد! یـا مهدی بیا

****

بند سوم

در شب میلاد پیدا شـد تجلّای ظهور

سرزند از غرب، مهر عالم آرای ظهور

آمد آن مولود مسعودی که در سیمای او

از ازل پیغمبران دیـدند سیمای ظهـور

نقشِ «جاءالحق» دهد بر روی بازویش خبر

از قیـام مهدی و از صبـح زیبـای ظهور

ای خوش آن روزی که کلّ خلق عالم بشنوند

در کنار کـعبه پـای رکن، آوای ظهـور

ای همه چشم انتظاران! بشنوید و بنگرید

بـر دو بازوی ولیِّ عصر، امضای ظهور

شیعه در ایام غیبت همچو کوهی سربلند

در حوادث پایدار استاده تـا پـای ظهور

ای شما آل محــمد جان ما قربـانتان!

از شما ما را نباشد جز تمنّای ظهور

می‌درخشد پرچم توحید بر بام فرج

منتظر باشید، نزدیک است ایـام فرج

****

بند چهارم

غم مخور گر شد زمین ماتمسرای انتظار

می‌رسد روزی بـه پایـان روزهای انتظار

اشک و آه و گریۀ چشم انتظاران شاهد است

سخت تـر از احتضار آمد بـلای انتظار

یوسف زهرا! تو شاهد باش، عمر ما گذشت

پیـر گردیـدیم در حال و هـوای انتظار

جمعه‌ها ذکرم شده «اَین الحسن، اَین الحسین»

لحظه‌هایم گشته یـکسر لحظه‌های انتظار

بس که سردادم ندای «أینَ ابناء الحسین»

کرده‌ام صحرای دل را کربـلای انتـظار

از طنین ذکـر «اللهم عجّل للظُّهور»

بند بندم گشته یکسر نی نوای انتظار

یابن زهرا! ما دعا کردیم تو آمین بگو

تـا بهار وصل آیـد در قفـای انتظار

تـو تـمام آرزوی آل زهـرایی بیـا

ای امید شیعه می‌دانم که می‌آیی بیا

****

بند پنجم

تو دل از من برده‌ای بسیار یابن العسکری

من تو را نشناختم یک بار یابن العسکری

گه نجف گه کربلا گه سامره گه کاظمین

داشتم با حضرتت دیدار یـابن العسکری

دیده‌ای کز دیـدن روی تـو نـابینا بـود

کمتر است از نقش بر دیوار یابن العسکری

گرچه لایق نیستم، ای خوبتر از جان بیـا

پا به چشمم از کرم بگذار، یابن العسکری

دشمنانت کارشان جز دشمنی با شیعه نیست

شیعه غیر از تـو ندارد یار، یـابن العسکری

بی تـو شادی جا نـدارد بین ما، مولا بیا

کوه غم از دوش ما بردار یابن العسکری

برگ برگ لاله‌ها در باغ و بستان شاهدند

بی تو گل هم شد به چشمم خار، یابن العسکری

گرچه گم کردند چشمان گهربارم تو را

باز می بینم فقط تنها تو را دارم تو را

****

بند ششم

من تو را نشناختم، اما مکرر دیدمت

صبحدم در روضۀ پاک پیمبر دیدمت

در کنارت ایستادم پشت دیـوار بقیع

گه کنار خویشتن، گه در برابر دیدمت

گرچه می‌گفتند پنهان است قبر فاطمه

من کنـار تـربت پنهان مادر دیـدمت

بـوی عطرت را شنیدم از بیابان نجف

در کنار مرقـد ساقی کوثـر دیـدمت

گاه دیـدم ایستـادی در کنار قتـلگاه

گه کنار قبر آن تن‌های بی سر دیدمت

گاه در بالای سر دیدم ضریحت در بغل

گاه در پـائین پـا، بـا قبر اکبر دیـدمت

گر چه ای گم گشتۀ زهرا ندانستم تویی

در کنـار قبـر عباس دلاور دیـدمت

ماه رویت را تماشا کردم و دل باختم

با تو بودم در همه عمر و تو را نشناختم

****

بند هفتم

غایبی و روز و شب در جمع مائی، سیدی

بـا منی امـا نمی‌دانم کجـایی؟ سیـدی

ای بسا حج کرده‌ام، حجّم فقط دیدار توست

تو حرم تو کعبه تو سعی و صفایی، سیدی

کاش جان عالمت بـر رونـما گردد فدا

تا دمی بـر خلق عالم رو نمایی، سیـدی

ای دعای فاطمه پشت سرت هر صبح و شام

کی می‌آیی؟ کی می‌آیی؟ کی می‌آیی؟ سیدی

مشکل اسلام تنـها غیبت کبرای تـوست

با ظهور خود تو خود مشکل گشایی، سیدی

پرچم سرخ حسینی فاش می‌گوید که تو

وارث خون شهیـد کربلایی، سیـدی

در طواف کعبه‌ای؟یا در مدینه؟یا نجف؟

سامره؟ قم؟ یا که مهمان رضایی؟ سیدی

ای تمـام چارده معصوم! یـا مهدی! بیا

ای جواب نـالۀ مظلوم! یـا مهدی! بیـا

****

بند هشتم

ای قرار قلبهای بی‌قـرار اهل بـیت

وی طلوع صبح، در شبهای تار اهل‌بیت

می‌دمد صبحی که باشد صبح آغاز ظهور

می‌رسد روزی بـه پایان انتظار اهل‌بیت

قرنهـا فریـاد «اللهم عجّل لظهّور»

بوده در این غیبت کبری شعار اهل‌بیت

ای به دستت ذوالفقار عدل! تا کی می‌کنی

اشک چشم نـازنینت را نثـار اهل‌بیت؟

سیدی! دست یداللهی بـر آر از آستین

تـا بـه دست آید دوباره اقتدار اهل‌بیت

سیزده معصوم را کشتند از راه جفـا

یوسف زهرا تویی دار و ندار اهل‌بیت

تـا قیامت لشگر پـاییز را نـابود کن

با ظهورت می‌شود عالم بهار اهل‌بیت

قرنـها در سینۀ ما شعلۀ فریاد تـوست

عالمی در انتظار تیغ عدل و داد توست

****

بند نهم

وارث خون خدا! خون خدا گویـد بیا

بر سر نی، رأس مصباح الهدی گوید بیا

اشک زمزم، چار رکن کعبه و فریاد حجر

سنگ‌های مروه و کـوه صفا گویـد بیا

فرق خونین علی هر شب صدایت می‌زند

خون جاری از دهان مجتبی گویـد بیا

مادر مظلومه‌ات با اشک چشم و سوز دل

بر ظهورت می‌کند هر شب دعا گوید بیا

نخل‌های دشت سرخ نینوا آب فـرات

پـرچم سرخ شهید کربـلا گویـد بیا

زخم‌های کشتگان فریاد «یا مهدی» زند

رأس جدت بـر فراز نینوا گویـد بیا

قامت غلتیده در خون علمدار حسین

مشک خالی، دست از پیکر جدا گوید بیا

عالمی چشم انتظار عدل عالم‌گیر توست

پاسخ لبخند اصغر در لب شمشیر توست

****

بند دهم

جلوه کن تا زنگ غم از سینه‌ها زائل شود

با ظهورت معنی اکمال دین کامل شود

جلوه کن تا باز بتهای حرم را بشکنی

جلوه کن تا مسلک وهابیان باطل شود

جلوه کن تا عیسی مریم برای یاریت

با ظهورت همزمان از آسمان نازل شود

جلوه کن تا داد محسن را بگیری از عدو

چهره بگشا تا مراد فاطمه حاصل شود

جلوه کن تا آفتاب از طلعتت گردد خجل

جلوه کن تا ماه رویت شمع هر محفل شود

جلوه کن تا ابر باطل رخت بندد از فضا

جلوه کن تا امت قرآن به حق واصل شود

گرچه نبوَد دیـدۀ ما قابل دیـدار تـو

تو نگه کن کز نگاهت چشم ما قابل شود

آفتاب فاطمه بر خلق عالم جلوه کن

از کرامت بر دل تاریک "میثم" جلوه کن

***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی