کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت مهدی عجل الله فرجه۱۱

*******************

پلک  بر هم زدی و شهر چراغانی شد

ماه، دیوانه ی آن حالت عرفانی شد

قل هوالله احد گفتی و همپایِ اذان

خاک ، آکنده از آن لهجه ی قرآنی شد

ماهیِ عشق، در آرامش اقیانوست

دل به امواج زد و صخره ی مرجانی شد

دکمه ی پیرهنت بین کتابم جا ماند

نخ به نخ شعر شد و مایه ی حیرانی شد

یوسف، آزاد شد از چاهِ حسادت ، اما

گوشه ی دهکده ای گمشده زندانی شد

مومیایی شده در مصر، خدایی دیگر

دلِ یعقوب همان گونه که می دانی شد

حال هر کلبه ی برفی، لبِ کوهستانت

رقت انگیز تر از خوابِ زمستانی شد

عرقِ شرمِ پدر ... آب و کمی نانِ بیات

مشقِ هر روزه ی هر طفل دبستانی شد

آهِ برخاسته از دودکشِ همسایه

در سرِ پنجره ها مایه ی ویرانی شد

بادها متفق القول، شهادت دادند

گل سرخ از شب هجران تو قربانی شد

پشت هم می شکند شاخه ی زیتون و انار

باغبان ! باز هوا ابری و طوفانی شد

باد با خود نَبَرد لانه ی زنبوران را

گلِ من ! وعده ی دیدار تو طولانی شد

شهد چشمان تو ، یک روز عسل خواهد شد

گرچه کندو پر از آهنگ پریشانی شد

زندگی نامه ی آیینه پر از ابهام است

نور، آشفته ی آن تابش پنهانی شد

هیچ کس از دل و جان درد تو را درک نکرد

گرچه شعبان شد و هر کوچه چراغانی شد

حسنا محــمد زاده

**************************
عیـد است ولـی عیـد قیـام بشریت

در پرتــو میــلاد امـــام بشــریت

بـا دست کــرم ذات خداونـد تعـالی

زد سکــۀ اقبــال بــه نـام بشریت

از خم طهورا که خدا ساقی آن است

بـا دست خـدا پـر شده جام بشریت

امشب ببر ای باد صبا پیشتر از صبح

بـر سامـره پیـوسته سـلام بشـریت

عالم همـه‌جـا وادی طــور است ببینید

در دست حسن مصحف نور است ببینید

****

خیزیـد همـه سـورۀ والشمس بخـوانید

گل در قـدم مهــدی موعــود فشـانید

از جـام شرابـی که خـدا ساقی آن است

پیوستــه بنوشیـد و بـه یـاران بچشانید

تنها نه فقط شب، شبِ مهدی‌ست، بگویید

میــلاد ائمــه اسـت بدانیــد بدانیـــد

خیزیـد و ببندیــد همـه بار سفر را

محمل به سوی کعبۀ مقصود برانید

امشب خبری خوش به بنی‌فاطمه آمد

بـوی گـل نـرگس بـه مشام همه آمد

****

عیـد ملک و جـن و بشر باد مبارک

بـر شـانۀ خورشیـد قمـر باد مبارک

طوبـای امیـد همه خوبان جهـان را

در نیمـۀ ایــن مـاه ثمـر باد مبارک

آوای خدا می‌شنوم از لب مهدی

این زمزمـه بر مرغ سحر باد مبارک

پیغـام خـدا را برسانیــد بـه نرگس

کای مـادر فرخنده! پسر بـاد مبارک

ای خیل ملک پیش روی مادر مهدی

آییــد و بگردیـد بـه دور سـر مهدی

***

دیدید همه کعبۀ روح شهدا را

دیدید همه آینـۀ غیب‌نمـا را

دیدید همه بر سر دست حسن امشب

هنگام سحر صورت مصباح‌ هـدی را

امشب همه بـار سفـر سامـره بستیم

داریم بـه دل شوق تماشـای خـدا را

از مرغ سحـر بـا گل لبخنـد بپرسید

کی دیده در آغوش سحر شمس ضحی را

یاران! شب عیـد آمده بیدار بمانید

باید همه از فاطمه عیدی بستانید

****

این جان جهان، جان جهان، جان جهان است

این روح روان، روح روان، روح روان است

این چارده آیینه جمال است به یک حسن

آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است

ایـن ختـم ائمــه اسـت بدانیـد بدانیــد

چونـان کــه نبی خاتـم پیغامبران است

گــر کفــر نبــاشد بگـذارید بگـــویم

چشمان خـدا بـر مـه رویش نگران است

هر لحظه پدر شیفتۀ تاب و تب اوست

ناخـورده لبن آیـۀ قرآن به لب اوست

***

این است که دادنـد امامـان خبرش را

داده است خدا مژدۀ فتـح و ظفرش را

تا آیـۀ قـرآن بـه لـبش بود، مـلایک

دیدنـد به لـب خنـدۀ شـوق پدرش را

ای کاش نبی بود که بوسد چو حسینش

تنها نه دهان بلکه ز پا تا به سرش را

جاءالحـق بـازوش کـه دیدیـد ببینید

نقش زهـق‌البـاطل دست دگـرش را

این نور دل فاطمه فرزند حسین است

بر لعل لبانش گل لبخند حسین است

***

ای خلـق جهـان منتظر روز ظهورت!

پیوستـه زمـان منتظـر روز ظهـورت

هم در غم هجران تو پیران همه مردند

هم نسـل جـوان منتظر روز ظهورت

بلبل سر هر شاخـه غزلخـوان فراقت

گل‌هـای خـزان منتظـر روز ظهورت

تو یوسف گم‌گشتۀ اسلام چو یعقوب

بـا قـد کمـان منتظـر روز ظهـورت

یعقوب به ما مژده دهد آمدنت را

از مصر شنیدیم بوی پیرهنت را

****

ای دست خدا! دست خدا یار تـو باشد

بازآ که حـرم عـاشق دیـدار تـو باشد

بازآ که حسین‌بن‌علی چشم به راه است

بازآی کــه عبـاس علمـدار تـو باشد

تو یوسف زهرایی و صد یوسف مصری

سردرگم و جان بر کف بازار تـو باشد

بازآی که هفتاد و دو سربـاز حسینی

دلباختــۀ مکتـب ایثــار تـو بــاشد

تو پاسخ فریـاد امـام شهدایی

تو منتقم خـون امام شهدایی

***

بازآی که آییـن پیمبـر بـه تـو نازد

بازآ که علـی، فاتح خیبـر به تو نازد

روزی که بگیری به کفت تیغ علی را

آن روز ببیننـد که حیـدر به تو نازد

روزی که ز قبر، آن دو نفر را تو درآری

حق است که صدیقۀ اطهر به تو نازد

آن روز ببیننـد همــه بـا گـل لبخند

بر شانـۀ بابا علـی‌اصغـر بـه تـو نازد

ای وسعت ملک ازلی محفل نورت

ما عیـد نداریـم مگـر روز ظهورت

***

از لالــۀ زخـم شهــدا خنـده برآید

کای منتظران! منتظران! منتَظَر آید

از چار طرف چشم گشاییـد به کعبه

تـا سوی حرم حجت ثانـی‌عشر آید

این یکه‌سواری که نهد روی به کعبه

مهدی‌ست که از بهر نجات بشر آید

چشم همه روشن که به فرمان الهی

از پیــرهن یــوسف زهـرا خبـر آید

«میثم» چه نکو گفت تو را دوست که شاید

ایـن یار سفـر کـرده همیـن جمله بیاید

غلامرضا سازگار

***************************

جواد محــمدزمانی

در این بهار چهره دم از گل نمی زنیم

با نغمه ی تو خنده به بلبل نمی زنیم

معراج می رویم چو شبنم نه مثل رود

یعنی قدم به خاک تنزل نمی زنیم

خود می شویم آینه ای از جنون خود

دیگر سری به باب تفاعل نمی زنیم

تدبیر عقل روز جنون را چه می کند؟

تکیه به سمت کهنه ی این پل نمی زنیم

بستیم چشم خود ز تماشای عالمی

دیگر به روی آینه هم زل نمی زنیم

از پا نشسته ایم ز مستی، ببخش اگر

بر دامن تو دست توسل نمی زنیم

دریا کرانه ای ز دل بیکران توست

هر جا دلی شکسته همان جمکران توست

****

روزی که آفتاب ظهور تو می دمد

از قلّه ها طراوت نور تو می دمد

مست نماز نافله ی ناز می شویم

وقتی اذان صبح ظهور تو می دمد

با همرهان بگوی که آهسته پا نهند

گل در مسیر سبز عبور تو می دمد

موسی به دست، نان تجلّی گرفته است

از آتشی که قعر تنور تو می دمد

پاکان زمین واقعه را ارث می برند

این ها ز آیه های زبور تو می دمد

با شوق آن که چشم گشایی به انتقام

شمشیر زیر پلک صبور تو می دمد

با صبح حمله ای به شب شوم می کنی

شادی به قلب مردم مظلوم می کنی

***

ما را به سمت آبی خود رهسپار کن

ای گل به قلب سرد زمستان بهار کن

بر دوستان زبان سوی تبلیغ وا نما

بر دشمنان زبانه ی تیغ آشکار کن

افطار عاشقان تو دیدار روی توست

شهدی از این رطب به لب روزه دار کن

ای گلشن بتول چه شد جوشن رسول؟

آبی ز شعله در جگر ذوالفقارکن

عیسای روح را ز دمت جان تازه بخش

ایّوب صبر را ز تبت بی قرارکن

قوم لجوج حضرت موسی ستمگرند

این توسن رها شده را راهوارکن

همراه تو عنایت غیب است بی گمان

سردار این سپاه شعیب است بی گمان

***

در شرح تو زبان غزل لال مانده است

خورشید تو به روزن غربال مانده است

باید به شعر وصف تو حیرت ردیف کرد

وقتی زبان قافیه ها لال مانده است

قرآن چشم های تو بر دل نزول کرد

تفسیر این خجسته ی انزال مانده است

خورشید پشت ابر، بر این پهنه سایه کن

این سیب های باغ خدا کال مانده است

دل شد مذاب خانه ی آتشفشان زخم

بر چهره ها گلایه ی تبخال مانده است

برخیز، گاه حمله به سفیانی آمده ست

بشتاب رفع فتنه ی دجّال مانده است

در  هق  هق  زیارت  ناحیّه  فاش شد

در سینه ی تو روضه ی گودال مانده است

یا صاحب الزمان و یا فارس الحجاز

تنها تویی به زخم دل شیعه چاره ساز

***

مادر به انتظار نشسته برای تو

کی می رسد ز کعبه ی دل ها صدای تو؟

گفتی که آرزوی ظهور است در دلت

کی مستجاب می شود آخر دعای تو

دست نجف تو را ز علی می کند طلب

یثرب به ناله خواسته از مجتبای تو

تنها به انتقام تو از دیده می رود

اشکی که مانده در سحر کربلای تو

ای میزبان صحن اباالفضل جلوه ای

ما مانده ایم و حسرت مهمان سرای تو

مشتاق قبله ایم و شاخص به دست توست

در سجده ایم تربت خالص به دست توست

*****************

محمود ژولیده

ای لسانت لسان پیغمبر      وی بیانت بیان پیغمبر

ای زمانت شبیه رستاخیز      در دهانت زبان پیغمبر

ای فدای صدای تکبیرت       وی به گوشت اذان پیغمبر

هست از پای تا سرت ای سرو     با تو سرو روان پیغمبر

ناز را، خال آل هاشم را        داری ارث از نشان پیغمبر

گیسویت ریخته به شانه ی توست     زلفی از گیسوان پیغمبر

ای خدا گونه، گونه گندمگون      گونه گونه نشان پیغمبر

ای خوشا لب به خطبه بگشایی     سوره ی ترجمان پیغمبر

نفس تو، نفس حیدر کرار       جان تو هست جان پیغمبر

رزم تو رزم بی امان علی است     ای توانت توان پیغمبر

دولت توست دولت زهرا          ای امید نهان پیغمبر

ای امام محــمدی سیما         ای نهان و عیان پیغمبر

ای میان سپاه خود پنهان      یوسف خاندان پیغمبر

قرن ها عمر بی خزان داری      ای همیشه جوان پیغمبر

ابر تیره ز آفتاب بگیر        زلف پیچیده را نقاب بگیر

***

همه حلّال مشکلاتی تو      به خدا کشتی نجاتی تو

قرّة العین آل زهرایی        چشم را چشمۀ حیاتی تو

شب میلاد تو شب رحمت      پس حسین دگر به ذاتی تو

عیدی تو برات آزادی است     خلق را برگه ی براتی تو

ای بنازم شهادتین تو را        هم حیاتیّ و هم مماتی تو

این تو هستی هُداة مهدیین     بحر مستضعفین حُماتی تو

روی کتفت نوشته جاء الحق     زهق الباطلی، نشاطی تو

هر امامی به یک صفت معروف    صاحب اعظم صفاتی تو

نه امام زمینیان تنها            که ولیّ همه کُراتی تو

زمزم از روی تو کند فَوران       جاری نیل تا فراتی تو

مدعی را چه رؤیت رویت؟      منکر این مکاشفاتی تو

مهدویت که نیست بازیچه!      کِی طرفدار سیئاتی تو

امر، امرِ تو، حکم، حکمِ شماست     به خدا قاضی القضاتی تو

همه ی خلق پای بست شما         دست رهبر میان دست شما

***

هر کجا آشیانه ای داری      تا دل ما کرانه ای داری

تو برای هدایت هر کس      در مسیرش بهانه ای داری

ای خوش آن دم که با انالمهدی     بر لب خود ترانه ای داری

ای قدوم تو بر فراز فلک       سایه ی جاودانه ای داری

گرچه خیمه نشین صحرایی     هر طرف آستانه ای داری

با وجودی که ما مسلمانیم     تو به یک خیمه خانه ای داری

در دل هر محبّ منتظرت     جمکران یگانه ای داری

گاه با بهترین رفیقانت      محفل دوستانه ای داری

با محبان خاص خود گاهی     صحبت مشفقانه ای داری

با علمدار انقلابت گاه      گعده ی عاشقانه ای داری

چه کسی گفته غایبی آقا!     سایه در هر میانه ای داری

نیمه شب ها که تا طلوع سحر    کربلایی، نشانه ای داری

به دعا ، گوییا که مشغولی         چه غم مخفیانه ای داری

ای علمدار سرمدی برگرد        ای نگار محــمدی برگرد

*******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی