کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت مهدی عجل الله فرجه۱۰

*******************

باز امشب بوی طوفان می دهم            بوی دلتنگی باران می دهم

حلقه اش کی تیغ بر جانم کشید             باز آتش در نیستانم کشید

آه ای غوغای پنهان در دلم              کیستی ای زخم هجران در دلم

کیستی ای رنگ بی رنگی من                 همنشین وقت دلتنگی من

کیستی ای ناز جان افروخته                    انتظار دیدگان دوخته

کیستی ای ناله های ناصبور           کیستی ای راز دریاهای دور

کیستی ای زخمها را التیام             کیستی ای ذوالفقار در نیام

کهنه شد درد فراقت ای دریغ             کُشتی ام از اشتیاقت ای دریغ

آه ای امید فردا باز گرد                بازگرد ای داغ دلها باز گرد

بازگردای خوش ترین رؤیای ما           ای نیستانی ترین آوای ما

ای ابر مرد زمان ای راد مرد            باز گرد آخر خدا را بازگرد

کورشد چشمی که بر ره  دوختم               سوختم از سوزحسرت سوختم

بر خیالت هر نفس دل بسته ام                طاق نصرت بر در دل بسته ام

ای سوار بادهای عاشقی                  ای بهار دشتهای رازقی

روشنای معبد افلاکیان                 ای چراغ راههای خاکیان

بازگو فصل خطاب خویش را            آخرین حرف کتاب خویش را

تا عیان گردد خدای حُسن کیست          انتها و ابتدای حُسن کیست

گل کند در جلوه ات پروردگار              آخرین اعجاز ذات کردگار

آخرین زلف بلند تاخته             آخرین گیسوی درهم بافته

آخرین ابروی محراب آفرین                آخرین چشمان مهتاب آفرین

آخرین مژگان شوخ سینه سوز          آخرین خال سیاه جان فروز

آخرین بالا بلند دل نشین            آخرین خانه برانداز زمین

آخرین لبخند رؤیایی عشق            آخرین دست اهورایی عشق

آخرین خانه به دوش لاله پوش          آخرین صحرانشین خیمه پوش

آخرین شرح بیان کربلا            آخرین مرثیه خوان کربلا

کربلایی اشک می بارد بیا           علقمه بوی تو را دارد بیا

بی تو این شب سخت طوفانی شده        چهار فصل ما زمستانی شده

گرم بی تو سرد می گریم بیا         بی تو باری درد می گریم بیا

تا کنارت بُغضها را سر کنیم         در کنارت یادی از مادر کنیم

دود بود و دود بود و دود بود          گل میان آتش نمرود بود

یک طرف گلبرگ اما بی سپر        یک طرف دیوار بود و میخ در

شعله تا از داغ غربت سرخ شد      میخ کم کم از خجالت سرخ شد

روز رنگ تیره شب را گرفت           مجتبی چشمان زینب را گرفت

جوی خون نه تا به مسجد رود بود      دود بود و دود بود و دود بود

********************

ما را که ذکر خالص الله اکبر است

در جانمان خداست که از هرچه برتر است

او آفرید نعمت قرآن و وحی را

آن باده ای که با می عترت مقدر است

ما را به ریسمان ولایت قوام داد

اثبات کرد اینکه خدا بنده پرور است

آن خالقی که معجزه عشق آفرید

قادر به آفرینش انوار اطهر است

عالم طفیل چارده اشراق بیش نیست

اینها مثال نوری قرآن داور است

وقتی سخن از اشرقت الارض می شود

نوری رسد که درک معارف میسر است

باید شناخت نور سماوات و ارض را

خلقت حقیقتی ز تجلی کوثر است

عالم اگر نشسته سر سفره ولا

در سایه سار چادر عصمت توانگر است

پس میزبانی همه خلقت به دست اوست

آری چرا که اهل کسا را چو محور است

والله نور نور سماوات و ارض کیست

تنها درخت نور که زهرای اطهر است

پس میوه های آن شجر طیبه چه هست

آن سیزده جمال که یک یک مصور است

آیات نور را اگر از نو کنی مرور

دانی چراغ روشن قرآن پیمبر است

قرآن بخوان اگر به علی باشدت نیاز

مصباح در بیان خدا نور حیدر است

مقصود از زجاجه حسین و حسن بدان

آن سبط اصغر است و این سبط اکبر است

باید شناخت کوکب دُریّ وحی را

این گفته هم به زینت عباد زیور است

پنجم امام هست درخت مبارکه

زیتونه نام صادق آل مطهر است

لا شرقیه به معنی موسای طور عشق

لا غربیه رضاست که خورشید خاور است

آن آیتی که خوانده شده زیتها یضیء

تأویل آن جواد الائمه مقدر است

آن آیتی که هیچ در او مَسِّ نار نیست

آن چارمین علی است که هادی و رهبر است

تفسیر ناب نورٌ علی نور را بخوان

هر مدعی به غیر ابالمهدی ابتر است

***

پس آیتی که هست از او نور من یشاء

مهدی امام قائم آل پیمبر است

نور هدایت است به رخسار این امام

با او جهان مجاب ز خورشید انور است

آب حیات زیر قدمهای حضرتش

اهل ممات زنده از آن نفس اطهر است

سرتاسر کتاب خدا صحبت ظهور

در جمع اهل بیت فقط او مظفر است

دیری است با امام زمان عهد بسته ایم

روز ظهور روز وفای مکرر است

امن یجیب بر لب ما نقش بسته چون

مهدی مجیب حاجت هر شخص مضطر است

وقتی دل مبارک او صیحه می کشد

آن روز روز گفتن الله اکبر است

گوید بقیت اللهم و خیر مؤمنین

وز هر کسی برای شما خیر بهتر است

غالب شوم به جمله ادیان روزگار

روزی که قلبها زنگاهم مسخر است

من مهدیم ستاره پنهان آسمان

وان صبح صادقم که جمالم منور است

من مهدیم قرار دل یازده امام

رخسار من برای همه شادی آور است

من مهدیم خزائن پنهان به دست ما

غیب الغیوب حافظ اسرار دیگر است

من مهدیم مربی دیرین انبیاء

علمم برای عالمیان فیض اکبر است

من مهدیم مراد تمام ائمه ام

مهدی برای هر دل معصوم دلبر است

مستضعفین برای ظهورم دعا کنند

در هر کجا که مسجد و محراب و منبراست

آن دولتم که حکم مُطاعم سراسری است

در دست ما تمامی دیوان و دفتر است

من دولت کریمه زهرای اطهرم

این دولت کریمه چو زهرا مطهر است

رجعت کنند خیل شهیدان به یاریم

این رستخیز سایه ای از روز محشر است

عباس هم به یاری ما می کند شتاب

روشن شود چقدر عمویم دلاور است

تنها حکومتی که شود یاور ظهور

ایران شیعی است که بر شیعه سرور است

می آیم و معانقه با شیعیان کنم

دیدار ما و نایب ما هم مقدر است

هر کس که با ولی زمان همدلی کند

دوران ما امیر و علمدار و افسر است

وان کس که با ولی زمان بد دلی کند

در نزد ما منافق و شیطان و کافر است

گردنکشی که تن به عدالت نمی دهد

روزی به زیر تیغ عدالت مکدر است

می آیم و به لشگر دجاله ها زنم

این امر از علائم حتمی داور است

می آیم و به بیت خدا تکیه می دهم

کوفه برای آمدنم منتظر تر است

بر زادگاه مادر خود هم سری زنم

ایران به خاک مقدم نرجس معطر است

می آیم از مجاور کعبه به کربلا

لیکن مدینه مقصد اصلی لشگر است

من مهدیم که مادرم از پشت در بخواند

روز ظهور پاسخ فریاد آخر است

من مهدیم که می کشم از قبرها برون

هر دست را که ضارب سیلی مادر است

من انتقام ضرب غلاف مغیره ام

دستم به تیغ چون برود مثل شهپر است

صمصام منتقم منم ای خصم فاطمه

آنسان که ذوالفقار به دستان صفدر است

من پیچ و تاب کوچه غم را چشیده ام

مرهم به حنجری که هنوزش به خنجر است

من مهدیم به عمه سادات مقتدا

خون خدا و خون دل من برابر است

من انتقام خون گلوی بریده ام

هر روز هم برای من آن کوچه معبر است

بیش از هزار سال گذشته ز کربلا

چشمم هنوز واله و حیران معجر است

صبح و مساء به خون خدا گریه می کنم

جدم هنوز در دل گودال پرپر است

**************************

باز هم شهر چراغانی شبها دارد

یک دو روزی سخن از یوسف زهرا دارد

باز هم چند صباحی سخن از او گوئیم

ز گل یاس بوی نرگس خود می جوئیم

باز هم داعیه ی چشم به راهی داریم

چند روزی به سر جاده نگاهی داریم

شاید این راه که رفتیم نباشد زه وصل

یا خوشی ها همه فرع است نباشد ره اصل

نکند گول هوسهای خیالی بخوریم

چشم خود بسته و یک میوه کالی بخوریم

همه بنشسته که فریاد رسی می آید

همه لب بسته که یک روز کسی می آید

اینکه مالب زسخن بسته ، خموشیم خطاست

این که یوسف به عزیزی بفروشیم خطاست

لب گشاییم و بگوییم که ما کِس داریم

هر که نازد به کسی ما گل نرگس داریم

کاش می شد که مرا دور سرش گردانند

حلقه بر گوش شده پای رکابش خوانند

خوب می شد دل من نیز چراغان بشود

جای ابلیس ،‌حرم خانه ایمان بشود

خوب می شد که شبی نافله قوتم باشد

عکس آن گم شده در قاب قنوتم باشد

خوب می شد که مرا نیز خریدار کند

با کلافی به کفم راهی بازار کن

به خدا یوسف ما هست بگو یار  کجاست

سر بازار عیان است خریدار کجاست

هیچ شد ندبه یک جمعه ز جا برخیزیم

قطره اشکی به تمنای ظهورش ریزیم

هیچ شد بهر فرج دست دعا برداریم

قدمی خیر برای شهدا برداریم

هیچ شد بر دل او نور امیدی بدهیم

دست او نامه اعمال سپیدی بدهیم

هـرچــه دیـدیـم از او نـور نـگـاه است نگاه

هـرچـه دادیـم بـه او بـار گـنـاه است گناه

***********************

دل ، باغ و بهار گل نرگس

جان ، مرغ هزار گل نرگس

لبخند گل و نفس بلبل

پیوسته نثار گل نرگس

صد قافله دل به بهشت جان

روئید کنار گل نرگس

امشب دل فاطمه ی زهرا

گردیده مزار گل نرگس

جبریل امین شده از شادی

بی صبر و قرار گل نرگس

جای گل بوسه ی نرگس بین

بر باغ عذار گل نرگس

با مرغ بهشت بگرد ای دل

در شهر و دیار گل نرگس

نرگس به دعای تو دل بستم

تا بوی گل تو کند مستم

***

مهدی مه جلوه گر یاسین

مهدی نجم سحر یاسین

پاکیزه در صدف طاها

رخشنده ترین گهر یاسین

مهدی یعنی ثمر کوثر

مهدی یعنی پسر یاسین

شمشیر خدا و رسول الله

رمز فرج و ظفر یاسین

خُلقش خُلق خوش پیغمبر

رویش قرص قمر یاسین

هم قطعه ای از بدن طاها

هم پاره ای از جگر یاسین

حکمش حکم همه ی قرآن

نامش نام دگر یاسین

قرآن به امامت او نازد

هستی به کرامت او نازد

***

نرگس گل در چمن آوردی

احسن احسن حسن آوردی

قرآن و محــمد و عترت را

از نو جان در بدن آوردی

از یوسف گمشده زهرا

امشب بوی پیرهن آوردی

هم ختم رسل به روی دامن

هم حیدر بت شکن آوردی

دامن دامن گهر مضمون

بر دفتر شعر من آوردی

هم مشعل محفل دل زادی

هم شاهد انجمن آوردی

کنعان را شور دگر دادی

یوسف را در وطن آوردی

بنوشته به بازوی او کامل

جاء الحق و زهق الباطل

***

نرگس گل یاس به بر دارد

یا بر سر دست ، قمر دارد

در عید امام زمان شیعه

عید الزهرای دگر دارد

در سامره فاطمه زهرا

دیدار جمال پسر دارد

مهدی است که در رحم مادر

آوای دعای سحر دارد

مهدی است که روز ظهور خود

شمشیر علی به کمر دارد

مهدی است که پیرهن گلگون

از خون حسین به بر دارد

مهدی است که با همه تنهایی

از غربت شیعه خبر دارد

شیعه شیعه مکتب دارد

والله قسم صاحب دارد

***

مائیم و دعای تو هر جمعه

مشتاق لقای تو هر جمعه

گویی همه جا زِ نوایِ ما

پیچیده ندای تو هر جمعه

بگذار که گوهر اشک خود

ریزیم به پای تو هر جمعه

درد غم و غربت و هجران را

گفتیم برای تو هر جمعه

خواندیم دعای فرج عمری

در زیر لوای تو هر جمعه

صد شکر که می گذرد بر ما

با حال و هوای تو هر جمعه

سوزم ز فراق تو هر لحظه

آیم ز قفای تو هر جمعه

باشد که شوم به نگاه تو

خاک کف پای سپاه تو

***

ای بام فلک حرمت مولا

بر دوش ملک علمت مولا

بازآ که شود دل ما زنده

یک لحظه ز فیض دمت مولا

شادم که به لطف خدا بودم

یک عمر اسیر غمت مولا

آخر چه شود که نهی پایی

بر دیده ام از کرمت مولا

تا چند صدا زنم ادرکنی

تا کی بدهم قسمت مولا

امشب ز کجا گذری کآیم

افتم به روی قدمت مولا

آخر چه شود به من عطشان

بخشند نمی ز یمت مولا

تو رو بروی من و من کورم

نزدیک تو از تو بسی دورم

***

اسم تو دواست بنفسی انت

ذکر تو شفاست بنفسی انت

وصل تو بود همه جا رحمت

هجر تو بلاست بنفسی انت

گفتم که دعات کنم دیدم

یاد تو دعاست بنفسی انت

عیدی که به ما گذرد بی تو

بدتر ز عزاست بنفسی انت

این خنده که بر لب ما بینی

زخم دل ماست بنفسی انت

خصم تو به طعنه ز من پرسد

آقات کجاست بنفسی انت

اشکی که ز دیده ما ریزد

خون شهداست بنفسی انت

ماییم چو ماهی دور از آب

ای صاحب ما، ما را دریاب

***

بی شوق تو شور نمی خواهم

بی روی تو نور نمی خواهم

بی مهر تو گر بدهندم گل

از نخله طور نمی خواهم

از هفته و سال و مه عمرم

جز روز ظهور نمی خواهم

چشمی که ندیده تو را بستان

من دیده کور نمی خواهم

من دل به بهشت نمی بندم

من حور و قصور نمی خواهم

از یوسف فاطمه زهرا

جز فیض حضور نمی خواهم

عمری به غم تو گرفتم خو

من بی تو سرور نمی خواهم

غمگین و گرفته و مهجورم

تنها به وصال تو مسرورم

***

دل داده ز دست شکیبایی

من ماندم و دیده دریایی

ما بی تو بدان همه جمعیت

خو کرده به غربت و تنهایی

ای کرده هماره ز جمع ما

با روی ندیده دلآرایی

جز روی تو نیست در این عالم

رخسار ندیده تماشایی

بی خنده تو نبود هرگز

در باغ وجود شکوفایی

بی روی محــمدی ات گشتم

لبریز ز گریه زهرایی

کوتاه بود سخن میثم

در وصف تو با همه گیرایی

من مدح تو را به زبان دارم

قلبم شده دفتر اشعارم

غلامرضا سازگار

***********************



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی