کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر ولادت حضرت امام سجاد علیه السلام۶

***************

من آمدم کلماتت به من زبان بدهند

زبان ساده ی رفتن به آسمان بدهند

من آمدم کلماتت مرا فرو ریزند

و مثل زلزله روح مرا تکان بدهند

به من که کور و کر و لال هستم و تاریک

مسیر چشمه ی نوری ز کهکشان بدهند

به من که گوشه ای از دوزخ خودم هستم

به قدرِ یک سرِ سوزن کمی امان بدهند

به من مجال ملاقات با خدا در شب

به من زبان سخن گفتن و بیان بدهند

چه می شود که درآیم ز پیله ام امشب

تمام صبح جهان را به من نشان بدهند؟

منِ سفالِ ترک خورده می شوم آرام

اگر برای شکستن به من زمان بدهند

تمام یافته هایم به لرزه افتادند

صدای تو...کلمات تو...بلکه جان بدهند

کجاست تا کلماتت مرا منا ببرند

برات مرقد شش گوشه ی جهان بدهند...؟

بریده ام...کلماتت کجاست ای باران!

که قدر تشنگی ام لحظه ای توان بدهند؟

 *******************

عشق گاهی میان شب بو هاست

گاه در سینه ی پرستو هاست

 

عشق گاهی کنار برکه ی آب

عشق گاهی نوازش قو هاست

 

عشق گاهی شقایق سرخ است

گاه در چشم مست آهو هاست

 

عشق چتری برای باران است

گاه گاهی اسیر گیسو هاست

 

عشق هرجا که هست قبله نماست

ردّی از خانه ای که آن سو هاست

 

عشق آری نشانه ی یار است

رو به محراب طاق ابرو هاست

 

دل ما شهر عشق آباد است

عشق هم خانه زاد سجاد است

 

پر قنداقه ات مسیحا شد

یار گهواره ی تو موسا شد

 

خوش به حالت که بر جمال حسین

اولین بار چشم تو وا شد

 

عطر گیسوت تا بهشت آمد

یوسف عاشق شد و زلیخا شد

 

جبرئیل از حضور تو سرمست

با اذان علی اعلا شد

 

لبت عباس با ادب بوسید

و حسن غرق در تماشا شد

 

گره کور داشتیم اما

با دعای صحیفه ات وا شد

 

علی دیگر حسینی تو

دومین حیدر حسینی تو

 

با تو همسایه ی خدا هستیم

سر سجاده ی دعا هستیم

 

بچه های محله ی عشقیم

ما همه اهل روستا هستیم

 

روستای شما بهشت است و

ما به بال فرشته ها هستیم

 

مادر توست مادر این خاک

همه ذریه ی شما هستیم

 

مادر این فلات پهناور

از شمائیم و کیمیا هستیم

 

شکر در سرزمین مادری ات

سال ها زائر رضا هستیم

 

تا به سال هزار و سیصد و عشق

هرکجا یاد توست پا هستیم

 

شکر ارباب از همین ایل ایم

حضرت عشق، با تو فامیلیم

 

مادر تو عروس آل عباست

شهربانوی کشور زهراست

 

نذرشان کرده ایم و میبینیم

با تو حاجات ما همیشه رواست

 

نذرتان کرده ایم و میسازیم

حرمت را که کعبه ی دل هاست

 

حرمت را شبیه صحن رضا

با دو گلدسته ای که تا به خداست

 

گنبد و طاق و حوض و فواره

چهار ایوان که غرق آب طلاست

 

صحن هایی و لب به لب زائر

با ضریحی که گِرد آن غوغاست

 

ما ابوحمزه ایم ادّبنی

یا الهی ولا تعذّبنی

 

روزگاری رسید و جانت سوخت

روی این خاک آسمانت سوخت

 

روزگاری رسید در پیشت

نصف یک روز دودمانت سوخت

 

تو زمین گیر و در دل آتش

خیمه ات باغ آشیانت سوخت

 

چشم تو دید در دل گودال

صحنه ای را که آشیانت سوخت

 

خواستی تا بخیزی اما حیف

نشد و پای ناتوانت سوخت

 

خیمه ی شعله ور سرت افتاد

سر و دستار و گیسوانت سوخت

 

زنده ماندی میان آتش و دود

این هم از لطف های زینب بود

**********************

حسن لطفی

 

ای انیس قدیمی دلها

آفتاب بلند ناپیدا

 

تا خدا میبرد دلِ ما را

پَر ِ سجاده های سبز شما

 

من کجا و غبار مقدمتان

تو کجا، کوچه های این دنیا

 

من کی ام از قبیله ی مجنون

تو ولی از عشیره ی لیلا

 

من کی ام بی زبان ترین مردم

تو خدای بلاغتی اما

 

نفسی دِه که از تو دم بزنم

بال در صحن این حرم بزنم

 

آسمان موج شد تلاطم کرد

که خدا جلوه بین مردم کرد

 

آسمان جای خود از این محشر

عرش هم دست و پای خود گم کرد

 

عرش هم جای خود خدا خندید

لحظه ای که لبت تبسم کرد

 

آب با نیت دو رکعتِ عشق

با غبار شما تیمم کرد

 

همه دیدند با دوچشمانت

چشم های پدر تکلم کرد

 

خانه ات قبله ی غریبان است

پایتختت تمام ایران است

 

ای سراپای تو مثال حسین

دومین مرتضای آل حسین

 

روی دوش تو گیسوان علی

کنج لبهای توست خال حسین

 

با تماشای تو به سر میشد

شب و روز تمام سال حسین

 

خنده ای کن که در تو گُل کرده

همه زیبایی جمال حسین

 

سیر میدید چهره ات را عشق

به سرش بود اگر خیال حسین

 

شور آب آور حسین هستی

دومین حیدر حسین هستی

 

سرخوش از بانگ این طرب هستیم

مست شیرین ترین رطب هستیم

 

مثل موسیقی ِ شگفت بهار

نغمه هایی به روی لب هستیم

 

شجره نامه ای اگر داریم

همگی بر تو منتسب هستیم

 

ما همه خانه زاده تو یعنی

همه ی ما از این نسب هستیم

 

شکر حق ما ز آستان توایم

همگی از نوادگان توایم

 

به علی رفته ای غدیری تو

نه فقط شیر ،شیرگیری تو

 

اذن اگر داشتی عیان میشد

مثل عباس بی نظیری تو

 

هم رکابِ علی اکبرها

هم خروش سفیر تیری تو

 

شوره زاریم و خشکسال اما

چشمه ی روشن کویری تو

 

رشته های قنات میجوشد

از قنوتت چه آبگیری تو

 

خوش به حال دو دست خالی ما

لحظه هایی که دستگیری تو

 

با حضورت غم پدر سر شد

کربلا با تو کربلاتر شد

 

به دلت داغ مادرت افتاد

شعله بر باغ پرپرت افتاد

 

کربلا شد مدینه وقتی که

رَدِ زنجیر بر پرت افتاد

 

بین خیمه تو بودی و بابا

از سر زین برابرت افتاد

 

بین خیمه تو بودی اما آن

شعله بر روی پیکرت افتاد

 

چقدر سنگ و خاک و خاکستر

از سر بام بر سرت افتاد

 

ناله ات بین شام میپیچید

عمه آتش به معجرت افتاد

 

گرچه بالت اسیر سلسله بود

قاتلت خنده های حرمله بود

 

حسن لطفی

**********************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی