کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت عباس علیه السلام۷

***************

باید حسین دم بزند از فضائلت

وقتی حسینی است تمام خصائلت

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست

در شرح بیکرانی اوصاف کاملت

بی شک در آن به غیر جمال حسین نیست

آئینه ای اگر بگذاری مقابلت

ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه

غم می بری ز قلب همه با شمائلت

در آستانة تو گدایی بهانه است

دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت

با زورق شکسته ی دل سال های سال

پهلو گرفته ایم حوالی ساحلت

بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین

سقای با فضیلت و دریا دل حسین

***

تو آمدی و روشنی روز و شب شدی

از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی

در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت

الگوی بندگی و وقار و ادب شدی

هم چشمهای روشنت آئینه ی رجاست

هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی

باید که ذوالفقار حمایل کنی فقط

وقتی که تو به شیر خدا منتسب شدی

در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم

تو اسوة زهیر و حبیب و وَهب شدی

در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست

فرزند لافتایی و شیر عرب شدی

فرمانده ی سپاهی و آب آور حسین

ای نافذ البصیره ترین یاور حسین

***

بی شک تو صبح روشن شبهای تیره ای

خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای

تسخیر کرده جذبه ی چشم تو ماه را

بی‌خود که نیست تو قمر این عشیره ای

عصمت دخیل تار عبای تو از ازل

جز بندگی ندیده کسی از تو سیره ای

قدر تو را کسی نشناسد در این مقام

وقتی برای امر شفاعت ذخیره ای

ما را بس است وقت عبور از پل صراط

از تار و پود بیرق تو دستگیره ای

چشم امید عالم و آدم به دست توست

باب الحسین هستی و پرچم به دست توست

***

فردوس ِدل همیشه اسیر خیال توست

حتی نگاه آینه محو جمال توست

تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی

این آب نیست زمزمه های زلال توست

ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر

تنها بیان مختصری از کمال توست

در محضر امام، تو تسلیم محضی و

والاترین خصائل تو امتثال توست

فردا همه به منزلتت غبطه می خورند

فردا تمام عرش خدا زیر بال توست

باب الحوائجی و اجابت به دست تو

تنها بخواه، عالم هستی مجال توست

ای آفتاب علقمه: روحی لک الفدا

ای آرزوی فاطمه: روحی لک الفدا

یوسف رحیمی

***********************

وقتی خدا قدم به دل و جان ما گذاشت

عباس را به جان و دل شیعه جا گذاشت

عطر ادب ز خیمه ی عشاق شد بلند

وقتی حسین پرچم عباس را گذاشت

ای همت بلند تو خلوت گه امان

بیچاره آن که حقّ تو را زیر پا گذاشت

نور تو را مقام تو را عصمت تو را

جز در وجود پاک تو خالق کجا گذاشت؟

فانی فی الحسین شدن از مرام توست

در مکتبی که دست تو آن را بنا گذاشت

سلطان عشق گفت: فدای تو جان من

بعد از خودش امام تو سنت به جا گذاشت

با انتقال رتبه باب الحوائجی

ارباب ما نهایت منّت به ما گذاشت

انگار علاقه به تو ارث فاطمی است

در دل عزیز فاطمه عشق تو را گذاشت

تقوا و زهد علم و عمل غیرت و وقار

این ها مظاهری است که در تو خدا گذاشت

روزی که از وجاهت تو پرده بر کشند

پیغمبران ز وجه خدا جرعه سر کشند

***

آن که تو را ز زمره ی جانانه ها نوشت

نام تو را به سر در میخانه ها نوشت

ساقی شدی که ساغر ایمان دهی به ما

قدر تو را قدیر به پیمانه ها نوشت

قصه نویس مبتکر قصه های عشق

قدّ تو را رشید چو افسانه ها نوشت

ای سایه ات پناه امام زمان ،خدا

کهف تو را امن ترین خانه ها نوشت

خشم خدا به ابروی پیوسته ات سزاست

چشم تو را مراقب بیگانه ها نوشت

جانت فدای طاعت و جسمت فنای یار

وصف تو را شبیه به پروانه ها نوشت

گل بوسه ها به دست تو دارد پیام ها

دست تو را محافظ گلخانه ها نوشت

رزمت عجیب شبیه به جنگیدن علی است

شمشیر تو خطوط سر شانه ها نوشت

حیدر، حسن، حسین اساتید جنگی ات

درس تو را ز مکتب شاهانه ها نوشت

وقتی سخن ز ساقی و ساغر شود رواست

نام تو را به سر در خُمخانه ها نوشت

عشقت جلال ماست، تبارکتَ یا هلال

رویت جمال هوست، تعالیتَ یا جلال

***

از بس نوشته اند جمالت منوّر است

رویت سزای گفتن الله اکبر است

ای حمزه ی رسول گرامی کربلا

محو تو سید الشّهدای پیمبر است

ای نافذ البصیره کجا سیر می کنی

چشمت شبیه هیبت چشمان حیدر است

از آن زمان که تو پسر فاطمه شدی

دستت شفیع امّت زهرای اطهر است

سرو قدت اگر چه به ام البنین بَرد

کی هیبتت به هیبت زینب برابر است

آنان که نام ماه بنی هاشمت دهند

رخسارشان منوّر صد ماه و اختر است

فضل و کمال را به تو تفویض کرده اند

آنان که فضلشان همه از فضل داور است

روز جزا به مرتبه ات غبطه می خورند

آنان که از شهادت شان فیض محشر است

دل را شراب صحبت تو مست می کند

ما را خمار بوسه بر آن دست می کند

***

روز ازل که روز علم داری تو بود

آب حیات تشنه لبِ یاری تو بود

روزی که جام عشق عطش ناک مرد بود

آن روز روز سید و سالاری تو بود

کافی نبود سر بکشد جام عشق را

تنها کسی که شاهد می خواری تو بود

روزی که هیچ صحبت دلداگی نبود

صحن الست صحنه ی دلداری تو بود

دل دادی و شد آتش دلبر به کام تو

لب تشنگی متاع خریداری تو بود

چشم و سر و دو دست تو دادُ الست داد

شرم شریعه از عرق جاری تو بود

وقتی تنت نشست ز مستی میان نور

عرشی عظیم گرم عزاداری تو بود

بر خلق نوری تو خدا افتخار کرد

فخر خدا برای گرفتاری تو بود

آن روز هم در عالم ذر مثل کربلا

زهرا کنار علقمه در یاری تو بود

آن ساقی آفرین که تو را آفریده است

مشک تو را و اشک تو یک جا خریده است

محمود ژولیده

*********************

مائیم و دل و دست و پناه تو اباالفضل

در حسرت یک جرعه نگاه تو اباالفضل

عالم همه بند است به آن گوشه ی چشمت

محشر به همان طَرفِ کلاه تو اباالفضل

دیریست که سینه زن بین الحرمین ایم

زیر عَلَم سبز و سیاه تو اباالفضل

در لحن عراقی و حجازی تو غرق ایم

مدهوشِ رجز های سه گاه تو اباالفضل

دل می بَرَد و می بَرَد و می بَرَد از ما

لبخندی از آن روی چو ماه تو اباالفضل

روزی اگَرَت از عطش و عشق بپرسند

دستان بریده ست گواه تو اباالفضل

ما تشنه ی آب ایم از آن مشک سیاهت

مست نگه گاه به گاه تو اباالفضل

با لشکری از اشک به پابوس تو آئیم

مائیم شهیدان سپاه تو اباالفضل

آن قدر بلند است به تکرار ملائک

در نزد خدا عزّت و جاه تو اباالفضل

تو چشم به راهی که ز در فاطمه آید

ما نیز بدان چشم به راه تو اباالفضل

علی کفشگر

*********************

چشم و دست و دل و بازوی علی داری تو

حیدری یا پسر حیدر کراری تو؟

گر چه ماهند به رخسار، همه هاشمیان

قرص ماه همه در قلب شب تاری تو

دستگیر همۀ عالمی و بی‌دستی

بلکه بازوی علی در صف پیکاری تو

ای فدای تو و آقایی و سقایی تو

کز عطش در دل دریا، شرر ناری تو

پای تا سر عطش استی و محال است محال

که به دریا سر تسلیم فرود آری تو

ای همه خلق به زیر علمت یا عباس

علمت سبز که عباس علمداری تو

نه فقط کرب و بلا و نه فقط عاشورا

تا قیامت به حسین‌ بن‌ علی یاری تو

پاسدار حرم و ساقی و سردار سپاه

شمع جمع شهدا کیست تویی آری تو

مادرت امّ‌بنین است و خدا می‌داند

که به فرزندی زهرا تو سزاواری تو

در ره دوسـت بریـده ز همـه هست شـدی

روز میلاد تو روزی است که بی‌دست شدی

***

با وجودی که ز تن در قدم دوست جداست

دست تو دست علی، دست علی دست خداست

هم علمداری و هم بین شهیدان علمی

روز محشر شرف و قدر تو فوق شهداست

من کی‌ام تا که کنم سجده به خاک حرمت

زائر تربت تو هر شب جمعه زهراست

بعد طوف حرم محترم ثارالله

انبیا را به مزار تو سلام است و دعاست

اثر سجده به پیشانی نورانی تو

سند مستند ارث پسر از باباست

پسر شیر خدایی و خدا می‌داند

که در آیینۀ روی تو محــمد پیداست

قرن‌ها آب به دور حرمت می‌گردد

تا صف حشر خجل از لب خشکت دریاست

هر چه گشتیم به دور حرمت می‌دیدیم

که مزار تو همان کرب و بلای دل ماست

گر ملک چهره به درگاه تو ساید چه عجب؟

به طـواف حـرمت کعبـه بیایـد چه عجب؟

***

آب آتش شده از داغ لب عطشانت

موج هم دست توسل زده بر دامانت

خوب‌تر از همه خوبان جهانی آقا

سر و جان همه خوبان جهان قربانت

تو یدالله حسینی به خدا نیست عجب

که یدالله ببوسد عوض قرآنت

ادب و صبر تو آتش به دل دریا زد

آب زانو زد و گردید عطش حیرانت

آب از دست پیمبر نگرفتی دم مرگ

ای فدای لب خشک و جگر عطشانت

حاجت خلق به دست تو روا می‌گردد

همه هستند رهین کرم و احسانت

در همان دم که سرت بود به دامان حسین

حضرت فاطمه در علقمه شد مهمانت

گر دو صد بار سر و دست و جبینت شکند

این محال است که یک دم شکند پیمانت

تا صف حشر کمند دل دیوانۀ ماست

بند مشکی که گرفتی به سر دندانت

از دل «میثم» و از سینۀ سوزان فرات

به وفا و ادب و حنجر خشکت صلوات

غلامرضا سازگار

***********************

ای دل هر دو جهان محو فریبایی تو

در چمن هیچ گلی نیست به زیبایی تو

همه گل ها به گلستان ادب صف بستند

تا ببینند دمی روی تماشایی تو

تا پراکند خدا عطر دل انگیز تو را

غرق گل شد همه جا فصل شکوفایی تو

چون نسیم سحری عقده گشایی تو بود

بر لب مرغ سحر نغمۀ شیدایی تو

شب میلاد تو با بوسه زدن بر دستت

می کند دست خداوند پذیرایی تو

ادب آموز جهانی و به دانشگه عشق

پُر شد از شرم و ادب دفتر دانائی تو

از غبار قدم نور دل فاطمه بود

به خدا در همه جا سرمۀ بینایی تو

همه شب تا به سحر بر سر سجّادۀ عشق

غرق ایمان و دعا شد دل دریایی تو

تکیه بر بازوی خیبر شکن حیدر زد

شور اخلاص تو و دست توانایی تو

چشمۀ علقمه شرمنده ز ایثار تو شد

آفرین بر ادب تو، به شکیبایی تو

همۀ هستی تو دست و سر و جانت بود

در ره دوست فدا شد همه دارایی تو

باب حاجات خلایق توئی و خلق جهان

چشم دارند بر آن معجز عیسایی تو

هر کسی بر سر خود شور و هوایی دارد

دل پرشور «وفائی» شده شیدایی تو

هاشم وفایی

****************

مدح و ولادت

مادر ماه بنی‌هاشم! قمر آورده‌ای

نخل امید ولایت را ثمر آورده‌ای

بحر موّاج کرامت را گهر آورده‌ای

کلک صنع کبریایی را اثر آورده‌ای

هر چه در وصفش بگویم خوب‌تر آورده‌ای

بــر امیــرالمؤمنین زیبــاپســر آورده‌ای

این پسر شمشیر و شیر عترت پیغمبر است

پای تا سر حیدر است و حیدر است و حیدر است

***

این پسر دست علی دست علی دست خداست

این پسر یک مطلع الانــوار مصبـاح الهداست

این پسر تـا حشــر ثــاراللّهیان را مقتداست

این پسر قربانــی کـوی حسین از ابتـداست

این پسر دست خدا با دست از پیکر جداست

این پسر روح حسین ابن علی «روحی فدا»ست

این پسر ماهی است در بین دو مهرِ فاطمه

این بـود باب الحسین و باب حاجات همه

***

بیت مولا، بـاغ جنّت، یاسمن، عباس توست

روح غیرت، جان آزادی به تن، عباس توست

هاشمیّـون را چـراغ انجمـن، عبـاس توست

وارث شمشیر و دست بوالحسن، عباس توست

ملجـأ و بـاب المراد مرد و زن، عباس توست

بت‌شکن: مولا علی، لشکرشکن: عباس توست

این خداوند ادب، عبد خداوند است و بس

در شجاعت، در وفاداری، نظیرش نیست کس

***

کیست عباس آن که وجه‌ الله محو روی اوست

آل هاشـم را همه دل در کمند موی اوست

غـرق گل از بوسـۀ دست خدا بازوی اوست

ذوالفقـار فاتـح خیبـر، خــم ابـروی اوست

نخـل سرسبـز ولایت قامت دلجـوی اوست

آبـروی آبرومنــدان ز خــاک کوی اوست

از دل گهـواره تـا امـواج خون در علقمه

لحظه‌ای غافل نگردید از حسین فاطمه

***

آفتـاب طلعـتش خورشیـد رخســار حسین!

دیــدن رخســار او، تکــرار دیــدار حسین!

از شـب میــلاد بـودش دل، گرفتار حسین!

نقد جان در دست و سرگردان به بازار حسین!

با سر و با دست و چشم و تن خریدار حسین!

حامـی و سـردار و سقّـا و علمــدار حسین!

با وجود آن که خود مظلوم ظالم‌سوز بود

مثل حیدر عابد شب بود و شیر روز بود

***

مـادر سـادات زهــرا خوانده خود را مادرش

حیــدر کـرّار می‌خوانــد حسیـن دیگـرش

عمّـۀ ســادات مــی‌بالد کـه باشد خواهرش

ایستـاده بـا ادب حتّـی ادب در محضـرش

آفـرینش تـا قیــامت تشنــه‌کام ساغرش

حاجت کونین جوشیده است از خاک درش

در حریمش اکتفا کردن به یک حاجت کم است

کم مخـواه از او کـه او بـاب المراد عالم است

***

او کـه بــا مــاه جمـالش عالم‌آرایـی کند

او که بر خاکش سرافرازی جبین‌سایی کند

او که بی وی عشق هم احساس تنهایی کند

او کـه بـر خیـل شهیـدان نیـز آقایی کند

آل عصمت را ز اشـک دیـده سقـایی کند

خون خـود را وقف بر گل‌های زهرایی کند

جسم‌ و جان و چشم و دست ‌و سر دهد در راه‌ دین

گـل کنـد تقدیـم ثـارالله از زخـم جبین

***

اوست سقایی که در آغـوش دریـا سوخته

هم زده آتش به دریا، هم به صحرا سوخته

همچو شمعی در شـرار دل سراپا سوخته

آب گشتــه در میــان آب و تنها سوخته

مشک هم از اشک آن لبْتشنه‌سقا سوخته

مثـل تصویــرِ لــبِ فــرزند زهرا سوخته

اشک صد ایّوب می‌جوشد به یاد صبر او

تـا قیـامت آب مـی‌گردد به دور قبر او

***

ای خـدا را تیـغ بــران در نیـامِ اهل‌بیت!

ای علــی را شیــر غران در کنام اهل‌بیت

ای بــه رخسـارت تجـلاّی تمـام اهل‌بیت

ای مقامت در صـف محشـر مقام اهل‌بیت

هم به «نفسی انت» فرمودت امام اهل‌بیت

هم بـه شمشیـرت نوشته انتقام اهل‌بیت

می‌رسد روزی که حق را باز هم یاری کنی

بـاز، بازآیـی و بـر مهـدی علمداری کنی

***

تشنه‌ای و چشم ما دریا به پایت ریخته

دل رویِ دل در حـریم با صفایت ریخته

فیض روح الله در صحن و سرایت ریخته

همچو باران استجـابت از دعایت ریخته

اشـک ثـارالله روی دست‌هـایت ریخته

بال حورالعیـن رویِ پای گدایت ریخته

جوشد از خاک درت اشک مناجات همه

بیشتر باشد به کویت عرض حاجات همه

***

مهر تو دین من، آیین من، ایمان من است

زخم‌هـای پیکـرت آیـات قـرآن مـن است

پای تا سر دردم و خاک تو درمان من است

با تو بودن از ولادت دین و ایمان من است

ذکر «یا عبّاس» درمان تن و جان من است

دست من خالی و مدحت درِّ غلطان من است

نیستم قابل که گویم «میثم» کوی توام

هر که هستم یا ابوفاضـل ثناگوی توام

غلامرضا سازگار

 *******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی