کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت عباس علیه السلام۴

***************

محــمد سهرابی

السلام ای فکر فرداهای من

پیشواز روز عاشورای من

السلام ای غمزه ی کاری شده

عشوه ی از قبل معماری شده

ای خدای زارعان کشت ها

ای به مسجدهای مردم خشت ها

کیستی ای داغ عرفان بر جبین

در تحرّک اولین کوه زمین

من تو را دیدم که در نذری قدیم

برتری می یافت نامت بر کلیم

از رُعایا چون وکیلان یاد کن

کدخدایی در حسین آباد کن

آه ای ستر نوامیس علی

کیستی ای مرد قدّیس علی

ای بلندای «اُحامی» را ابد

تیغ بازِ قل هو الله احد

جز تو بعد از چهارده یکتا که شد؟

زیر این هفت آسمان دریا که شد؟

ای سر زلفت خم اندر خم ترین

ای جدا و از همه درهم ترین

ای ازل قدّ ابد بالای من

ای غروب روز تاسوعای من

ای علاج دردهای لا علاج

دردها دارند بر تو احتیاج

بی تو نذری های ما ته می گرفت

روضه خوان هم شور کوته می گرفت

ای کلیم الله ممتد آمده

«فوق کُلّ ذی یدٍ ید» آمده

چون به چشمانت نظر انداخته

موسی از دستش سپر انداخته

ای نمازت در فلک ذوقبلتین

گه به سوی زینبی گاهی حسین

تا که بالای سرت مولای توست

شاخص قبله قد رعنای توست

ای همه قدها نگونسار سرت

هرچه پیشانی است بر خاک درت

ای به موقوفات زهرایی نخست

برترین موقوفه ها دستان توست

ای دعای مستجاب فاطمه

ای سحاب بی حساب فاطمه

بازی طفلان حَکَم دارد، تویی

داوری کردن قسم دارد، تویی

دجله بازی کار مشک دوش توست

دجله پیراهن سر کوی تو شست

نبض دریا زیر انگشت تو زد

آسمان هم تکیه بر پشت تو زد

بوتراب آب ناب قاب چشم

حکمران دست ها، ارباب چشم

خاک من در روز فهم خوب و بد

زیر پای تو دهن وا می کند

پس قیامت شور احساس من است

صور من عباس عباس من است

ای بلور اختصاص فاطمه

ای صحابیِ خواص فاطمه

ای غرور دختران سوخته

عصمت بی معجران سوخته

ای به مضمون های نو تدوین شده

ای همه خوبان ز تو تضمین شده

مزرع سبز فلک مال تو بود

هرچه سبزی بود در شال تو بود

تو ملائک را ادب آموختی

آدمی را هم تو تب آموختی

عشق بی تو پاره ای تلبیس بود

آدمی دور از ادب ابلیس بود

بی تو ملک غبطه آبادی نداشت

اینچنین جعفر شدن شادی نداشت

تا ثریا راست شد دیوار تو

آفرین ها بر تو و معمار تو

مادر تو سالها پیش از غزل

آفرینش درس می داد از ازل

جانمازش معبر جبریل بود

چادرش از بال میکائیل بود

حضرت مریم به پابوس درش

وقت قبلی می گرفت از نوکرش

مادر تو انعکاس فاطمه است

ظرف تکریم و سپاس فاطمه است

ای دو دستت مثل طوبی سربلند

اولیاء مداح دستان تواند

یاد حمزه می کنند از یاد تو

از جگر سوزند با اولاد تو

حمزه و عباس! از این تعبیر پاک

یک عمو بودن نباشد اشتراک

بین صدها نذر رایج تر تویی

از همه باب الحوائج تر تویی

ای نمکدان های پای روضه ها

شورهای انتهای روضه ها

ای بلوغ شورهای هیئتی

ای دف و تنبورهای هیئتی

من یقین دارم که طوفان کار توست

سیل در خشم و غضب ابزار توست

مرکز ثقل تکامل ها تویی

قبضه دار جان کاکل ها تویی

بادها فرمانبر انگشترت

مملکت ها خانه های بی درت

عرض اندام تو ای ثانیِ اب

موی می ریزد ز شیران عرب

گرچه ماهی، یک دو دم هم سیل باش

روز من! بر قوم کافر لیل باش

تیغ تو جولان فروش عرصه هاست

تیغ تو در اصل شمشیر خداست

جز تو خشم الله را ابرو که شد؟

جز تو جسم الله را بازو که شد؟

جز تو عید تیربارانی که داشت؟

غیر تو پینه به پیشانی که داشت؟

کی به چشم خود پناه تیر شد؟

کی دعاگوی لب شمشیر شد؟

سجده ی بی دست غیر از تو که کرد؟

رکعتی بدمست غیر از تو که کرد؟

یا ابالغوث ای ولی بن ولی

کاشف الکرب حسین بن علی

ای یل ام البنین پور نجف

دولت محمود و منصور نجف

تو به تنهایی بنین مادری

عونی و عثمانی و هم جعفری

چون تو را دادند دست مرتضی

خیس مِی شد چشم مست مرتضی

پس دو دستت را ضریح کام کرد

یعنی اول شرح سر انجام کرد

عکس حیدر را دو چشمانت گرفت

شیر حق جا در میان جام کرد

با صدا بوسید دستان تو را

ملک خود را شیر حق اعلام کرد

گفت با برّ زمان ربّ زمین

دل پریشان و غمین ام البنین

ای عزیز قوم، میر عاطفه

ای دل قرص تو قرص عاطفه

ای به پایت جای لبهای شعیب

دست نوزادم گمانم داشت عیب

گفت آن دید بلند روزگار

حضرت سبّوح قدّوس اعتبار

عیب با اطفال ما بیگانه است

کی دهد کامل به دست نقص، دست؟

من تبرک می کنم احساس را

شاخه ی طوبی و عطر یاس را

کودک تو حضرت عباس ماست

شیرخوارت شیرخوار کربلاست

ما به تو دریای بی حد داده ایم

ساقیِ آل محــمد داده ایم

من نمی بوسم مگر آداب را

در شفاعت جامع اسباب را

پس تو ای مهمور لب های خدا

جمع شد در تو سبب های خدا

چونکه لب نشر عواطف می کند

در بدن لب کار عارف می کند

بوسه ای کالم به داد من برس

جز دو دستت بهر چیدن نیست کس

نابلد هستم نشانم را بگیر

بی ادب هستم دهانم را بگیر

***

ای خطیب نهر سرد روز داغ

از چه از منبر نمی گیری سراغ؟

آبهای پست را «ارشاد» کن

چون «امالی» اولیا را یاد کن

ای شهاب زین سوار تند رو

زین ره پر نخل لطفی کن مرو

پشت هر نخلی عمود کینه ای است

هر عمودی قاتل آئینه ای است

ای عمود نور، مایل تر برو

ای یم توحید، ساحل تر برو

پیش مردم عشوه کاری، خوب نیست

این قَدر لیلا شدن مطلوب نیست

ترسم اینک تیرها کاری کنند

صورت مه را قلمکاری کنند

کاش در گردن دعایی داشتی

یا که تیغ ره گشایی داشتی

ای کلام الله پر تذهیب من

سوره ی والنّجم خوش ترتیب من

آن مبادا بین این دلواپسی

آیه هایت را به هم ریزد کسی

ترسم اینک تیراندازی کنند

نیزه ها با پیکرت بازی کنند

چشم زخم کوفیان خیره سر

چیره می سازد سنان را بر سپر

وای بر من منقبت باران شدی

صنعت دست قلمکاران شدی

تیرها بوسه به مینویت زدند

دست بر دامان ابرویت زدند

رس به فریاد ای کماندار نجف

بر هزاران تیر، تنها یک هدف؟!

طفلکت را در بغل جایی بده

مشک خود را لااقل جایی بده

کولیان چشم سیاهت دیده اند

بدصفت ها بی پناهت دیده اند

بد چو آمد بر سرت شد بد دلش

مادرت در خانه می ریزد دلش

دستهایت را به قدری فاصله

خوب خواباندند بین غائله

مشک بر دندان گرفتی روز سخت

مثل میوه بر سر شاخ درخت

حیف از آن چشمی که راه تیر بست

گونه ای که عهد با ششیر بست

حیف از آن قامت که خون آلود شد

حیف از آن نخلی که پر از دود شد

استخوانت خورده با آهن گره

گشته درهم پیکر تو با زره

آه یا عباس مشکت را زدند

کیسه ی مجموع اشکت را زدند

پس الف کن دال را مرکب مران

این فرس را جانب زینب مران

کوه رحمت بر زمین افتاده است

یا امیرالمؤمنین افتاده است

کینه های خیبری گل می کند

مرحبا! مرحب تأمّل می کند

ای نمازت فارغ از رکن و قیام

متّصل شد نیت تو بر سلام

نیّتت بود آب و بر خاکت زدند

تیغ بر «ایّاک ایّاک»ت زدند

متّفق گشتند موران هوس

تا بیندازند شیری از نفس

پس تو استمداد را آغاز کن

«یا اخا ادرک اخاک»ت ساز کن

مژده یا عباس می آید نگار

ذوالجناحش اسب و تیغش ذوالفقار

با شتاب از دور می آید حسین

زیر خون مستور می آید حسین

از سر هر کشته ای رنگی بر اوست

از سر هر زخمه آهنگی بر اوست

گرد کرده چشم و در ابرو گره

از غضب افکنده در بازو گره

می فشارد پای در پای رکاب

چرخ می ترسم بماند از شتاب

لک زده چشمش برای دیدنت

کرده لب را غنچه ی بوسیدنت

این توقّف چیست مولا می کند؟

چیست آن کز خاک پیدا می کند؟

خم شد و بوسید و شد بیچاره ای

گوییا دیده است قرآن پاره ای

صبر کن اما! لبش گلرنگ شد

مثل وقت رفتنت دلتنگ شد

دستهای توست می مالد به لب

بوسه می گیرد ز قتّال العرب

***

ای سرت در خیل سرها سربلند

زآن بلندی بر من سائل بخند

من شریک گریه های زینبم

من فراتی خسته و جان بر لبم

شرمسارم از خروش و جوش خود

می کشم بار گنه بر دوش خود

بعد تو ماندن گناه اکبر است

زین گنه خواندن گناهی دیگر است

بعد تو باید که افتاد و شکست

چون عمود خیمه ات از پا نشست

جان به لب آمد لب شطّ فرات

«معنی» از دستش نمی ریزد دوات

در حقیقت جزء با کل واصل است

شیربچه نیز شیر کامل است

شیر شیر است و نمی گنجد به وهم

لیک هر کس می برد از شیر سهم

تا علی کار پیمبر می کند

پور حیدر کار حیدر می کند

****************

محمود ژولیده

ای نور عظیم رستگاری

وی در دل و جان زلالِ جاری

ای بسته دو دیده بر دو دنیا

وا کرده نگاه سوی عُلیا

جنّات نعیم نیّت توست

هم خلد برین هَمیَّت توست

ماه از سحر تو وامدار است

مِهر از نگهِ تو شرمسار است

شب از پر گیسوی تو خیزد

از پلک تو صد ستاره ریزد

توحید ز چشم تو ببارد

خورشید ولایت تو دارد

وقتی که تو می کنی مناجات

بر عرش خدا کند مباهات

هنگام قیام تو به محراب

دلها شود از نماز تو آب

از همّت نالة بلندت

وز دولت گیسوی کمندت

محراب به پیچ و تاب آید

مَه دیدنِ آفتاب آید

ای عالِمِ غیب و الشّهاده

وی حضرت واجب الاطاعَه

حالاتِ تو از علی نشان است

سجّاده ترا کشان کشان است

شب تاب عبادتت ندارد

جز اشک ، سعادتت ندارد

در راه خدا قوام داری

اِقدامِ علَی الدّوام داری

تزکیّة نفس شیوة توست

تطهیرِ نفوس میوة توست

بر ساحتِ اقدس امامت

تحبیبِ قلوب در مرامت

از بس که تو صاحب احترامی

با پنج امام هم کلامی

با اینکه پیمبری ، ندیدی

این پنج امام را تو دیدی

ایام علیِ مرتضی را

دوران امام مجتبی را

همراه حسین تا شهادت

همراز علی نه تا اسارت

آغوش تو آسمان انجم

بر دوش تو بود امام پنجم

یا حضرت نافذ البصیره

چشمان تو مَحرمُ العشیره

دل را ادب تو درس داده

جان را دو لب تو درس داده

دانم ز چه عبد صالحی تو

زیرا به حسین مادحی تو

بی تو نتوان ز یار گفتن

وز رحمت کردگار گفتن

صد خطبه ز مطلب تو می ریخت

یا سیدی از لب تو می ریخت

در فضل تو ای ابوالفضایل

این بس که تویی علی خصایل

گر شیرِ خدا سپر ندارد

همچون تو کسی پسر ندارد

هنگامة جنگ سرفرازی

شمشیر به دست توست بازی

صفین برای دوستانت

شد شاهد رزم بی اَمانت

مسبوق به سابق است رزمت

صیّادِ دقایق است عزمت

ای ماه به پیش چشم خورشید

صفینِ تو بود خوش درخشید

شمشیر تو هر طرف که چرخید

تا عمقِ سپاه خصم لرزید

ای قالع قاسطین ابالفضل

وی قاتل مارقین ابالفضل

ای دشمنِ مشرکین ابالفضل

وی خصم منافقین ابالفضل

وصف تو شجاعت است و هیبت

مدح تو اطاعت است و بیعت

محبوب دل پیمبرانی

محصول بیوت صالحانی

از ناحیة پدر عظیمی

وز مادری اَت عجب کریمی

گر اُم بنین تُراست مادر

زهراست ترا چو سایة سر

با اینکه کنیز آل طاهاست

در مادر تو شکوه زهراست

وصف تو هر آنچه بی حساب است

از فاطمة بنی کلاب است

مانند تو کس نمک ندارد

بال و پر تو مَلک ندارد

ای روح تو چون روان خیمه

دستان تو سایبان خیمه

تا لحظة آخر ای علمدار

بودی ز حریم حق نگهدار

آنکه ز قبیله ات نشان داشت

از بهر تو نالة امان داشت

بس غم به رخِ عبوست آمد

اخلاص به دست بوست آمد

ای سایة تو اَنیس زینب

هم صحبت و هم جَلیس زینب

تو عشقِ تمام اهل بیتی

امّید خیام اهل بیتی

تو ماه منیر هل اتایی

تو کاشفِ کربِ کربلایی

اطراف حرم چنان حصاری

از خصم که واهمه نداری

***

آب آورِ من سقایتی کن

بر تشنه لبان عنایتی کن

بی مشک مرو در این هماوَرد

گر آب نشد به خیمه برگرد

طفلان همه ذکر تو بگویند

در زمزمة عمو عمویند

ای ماه مگو که شرمگینم

بی دست نَیُفت بر زمینم

افسوس ترا مُجاب دیدم

چشمان ترا پر آب دیدم

از بس که رخ تو غرق خون است

ماه از سر عرش واژگون است

ای میر غریبِ دل شکسته

زهرا به کنار تو نشسته

مظلومۀ عشق یاور توست

زهرای شهیده مادر توست

********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی