کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعار ولادت امام حسین علیه السلام۶

************

به کسی کار ندارم که بهشتم لیلی است

بت بتخانه ورهبان کنشتم لیلی است

خاک من خاک جنون است وسرشتم لیلی است

هرچه درمکتب استاد نوشتم لیلی است

جز به این حرف ندارد قلم من میلی

دفترم پرشده ازلیلی لیلی لیلی

***

می نویسم لیلی تا که بخوانیم حسین

تا جنون رابه نهایت برسانیم حسین

آنکه بی او نفسی هم نتوانیم حسین

وقت یک ذکرهمه هم ضربانیم :حسین

اوهمان است که هروقت از او می خوانم

ازدل عرش خدافاطمه گوید جانم

***

گر چه در عشق فقط لاف زدن را بلدیم

گر چه چندیست که بی روح تر از هر جسدیم

گر چه در خوب ترین حالت مان نیز بدیم

جز در خانه ی ارباب دری را نزدیم

از ازل حلقه به گوش در این خانه شدیم

سجده ی شکر بر اریم که دیوانه شدیم

***

از همان روز که حُسنش ز تجلّی دم زد

از همان دم که دمش طعنه به جام جم زد

از همان لحظه که مهرش به دلم پرچم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

گفت من عشقم ومجنون حسین بن علی

در رگم نیست به جز خون حسین بن علی

***

آسمان با تپش ماه تماشا دارد

قطره دریا که شود جلوه ی زیبا دارد

خاک یک دشت فقط تربت اعلا دارد

عشق با نام حسین است که معنی دارد

تا خدا هست وجهان هست وزمان هست وزمین

نمک  سفره ایجاد حسین است  همین

***

لبم ازهرچه به جزنام امامم خاموش

آتش عشق نشدیک دم از این دم خاموش

گرچه یک لحظه نبوداست به عالم خاموش

ازقدومش شده یک روز جهنم خاموش

درامالی خودش شیخ صدوق آورده است

روز میلادحسین اتش دوزخ سرداست

***

شب شور است که شیرین و غزل خوان شده ام

خیس از بارش احسان فراوان شده ام

جان رها کرده و دل بسته ی جانان شده ام

مست جام رجب و تشنه ی شعبان شده ام

که شب سوم این ماه حبیب آمده است

باز از باغ خدا نفحه ی سیب آمده است

***

او همان است که احسان قدیمش خوانند

صاحب جام بلایای عظیمش خوانند

در مدینه همه قرآن کریمش خوانند

پنجمین دشمن شیطان رجیمش خوانند

از ازل تا به ابد خلق خدا می دانند

ما همه بنده و این قوم خداوندانند

***

درپناهش همه هستندمهیمن هاهم

متوسل به نگاهش شده ضامن هاهم

نه فقط عالم ربانی کاهن هاهم

وقت آن است که گویند موذن هاهم

وقت شرعی اذان برسرگلدسته  ماه

اشهدان حسین بن علی ثارالله

***

غم عشق است که آتش زده بر بنیادم

تا که در راه محبت بدهد بر بادم

من ملک بودم و فردوس... نه آمد یادم

که من از روز ازل اهل حسین آبادم

منم آن رود که جز جانب دریا نروم

بر دری غیر در خانه ی مولا نروم

***

ما که بر ساحت این عشق ارادت داریم

ما که انگیزه ی بر گشت به فطرت داریم

یک نفس تا به خدا بُعد مسافت داریم

باز هم در سرمان شور زیارت داریم

هرکه دارد سر همراهی ما بسم الله

هر که دارد هوس کرب بلا بسم الله

***

کربلا گفتم و دیدم جگرم می سوزد

آسمان دود زمین در نظرم می سوزد

گوییا معجر بانوی حرم می سوزد

دختری داد زد ای عمه سرم می سوزد

جان خورشیدازاین واقعه برلب برسد

هیچ کس نیست به داد دل زینب برسد

محسن عرب خالقی

*************************

امشب از قافله نور خبر دارم من

از سواران سلحشور خبر دارم من

از نشاط پری و حور خبر دارم من

از شکوه دل پر شور خبر دارم من

شب زیبائی و روز طرب انگیز رسید

ساقی میکده با ساغر لبریز رسید

***

امشب از نور دل فاطمه صحبت دارم

با شما صحبتی از جلوه عصمت دارم

سخن از شادی گل های مسرت دارم

خبر از آینه ی عشق و محبت دارم

غرق شیدائی و شورم اگر از شور حسین

جبرئیلم که خبر می دهم از نور حسین

***

شهر یثرب ز رخش نورٌ علی نور بود

رشک فردوس برین رشک دل طور بود

خاطر اهل ولایت همه مسرور بود

خانه فاطمه پر ولوله و شور بود

مرتضی شکر خدا کرده و رویش بوسد

مصطفی گریه کنان زیر گلویش بوسد

***

این گل سرخ که زیبنده زهرا و علی ست

لاله گلشن ارزنده زهرا و علی ست

این همان چشمه جوشنده زهرا و علی ست

این همان مهر درخشنده زهرا و علی ست

از فروغ رخ او تا که تکلم کردند

بر رخش این دو گل یاس تبسم کردند

***

نور او منبع و سرچشمه خورشید بود

روی او خوب تر از ماه شب عید بود

مهر او آینه روشن توحید بود

حب او روز جزا مایه امید بود

هر که شد ذره این مهر به خورشید رسد

پیرویش عاقبت الامر به توحید رسد

***

آی فطرس به خدا قبله حاجات رسید

خیز از جا که کنون وقت ملاقات رسید

بنگر لاله ای از گلشن سادات رسید

نور سبزی ز جمالش به سماوات رسید

نور این مهر چراغ سحرت خواهد داد

عطر این گل ز وفا بال و پرت خواهد داد

***

روی او آینه صبر و ثبات است بیا

نفسش باعث احیاء حیات است بیا

در دو عالم همه را فلک نجات است بیا

بهر آزادی تو برگ و برات است بیا

کائنات از دم او زنده و جاوید شوند

گمرهان با نگهش پیرو توحید شوند

***

این همان است که دل در طلبش می کوشد

کوثر عشق ز انگشت پیمبر نوشد

به تنش جامه گلرنگ شهادت پوشد

این همان است که خونش همه دم می جوشد

دل جبریل «وفائی» ز غم او خون است

این حسین است که اسلام به او مدیون است

سید هاشم وفایی

******************************

نوری به نسل ساقی کوثر اضافه شد

ماهی به روی دامن مادر اضافه شد

مولودی آمد و نمک نان خلق شد

بر رزق سفره ها دو برابر اضافه شد

وقتی که پا به روی زمین زد خدای عشق

از این به بعد واژۀ نوکر اضافه شد

امروز با ولادت ارباب یک نفر

بر شافعان عرصۀ محشر اضافه شد

از معجزات نور وجود حسین بود

بر بال های فطرس اگر پر اضافه شد

با دیدن حسین، حسن افتخار کرد

بر میوه های قلب پیمبر اضافه شد

این شد که ما به نان و نوایی رسیده ایم

از برکت حسین به جایی رسیده ایم

***

آدم ز گریه بر غم او آبرو گرفت

امشب مسیح از دم او آبرو گرفت

هر کس که گریه کرد برایش عزیز شد

از روضه ها و ماتم او آبرو گرفت

موسی عصا به دست رها کرد طور را

آمد و از محرم او آبرو گرفت

خضر نبی که زندگیش جاودانه شد

از قطره های زمزم او آبرو گرفت

دنیا ز اعتبار مسیح و کلیم و نوح

یا از نگین خاتم او آبرو گرفت؟

من مطمئنم هر که به بالا رسیده است

از ریشه های پرچم او آبرو گرفت

این واژه در تمام جهان نقش پرچم است

ارباب ما معلم عیسی بن مریم است

***

از آسمان به سوی زمین این ندا رسید

مژده به هم دهید که خون خدا رسید

تکمیل شد حدیث بلند رسول عشق

یعنی که تک ستارۀ اهل کسا رسید

در ازدحام خیل گدا می شود شنید

سلطان عشق، پادشه کربلا رسید

حال و هوای مستی ما بی دلیل نیست

امشب حسین فاطمه ارباب ما رسید

جذب خودش نموده تمامی خلق را

مثل پیمبری که ز غار حرا رسید

امشب تبرکی ز درش خاک می برند

آنان که هر کدام به قومی پیمبرند

***

حساس بود فاطمه بر گریه های او

بر بوسۀ نبی به تن و دست و پای او

پروانه های سوختۀ دور شمع او

جبریل می شوند همه از دعای او

صدها مسیح دم ، همه بیمار او شدند

حلقه زدند بر در دار الشفای او

ثابت شود به خلق ازل تا ابد که نیست

خاکی شبیه تربت کرببلای او

ما که بهشت را همگی لمس کرده ایم

هر شب میان گریه و در روضه های او

وقتی که ذره پروری اصل صفات اوست

پس سینه زن شدن یکی از معجزات اوست

***

بر سینه غیر نام تو را حک نمی کنیم

از بین سینه عشق تو را دک نمی کنیم

هر کس که در مقابل تو صف کشیده است

ما به حرامزادگی اش شک نمی کنیم

خود را به پیش هیچ کسی جز خود شما

آقا به جان فاطمه کوچک نمی کنیم

ما سیب سرخ سینه خود را حسین جان

با معصیت به عشق شما لک نمی کنیم

لطف تو بود بر دل مسکین پناه داد

ما را رقیه ات سر این سفره راه داد

***

آن دختری که فاطمۀ کاروان شده

آن که سه سال داشت ولی قد کمان شده

از آن زمان که رأس تو را روی نیزه دید

مانند عمه جان خودش روضه خوان شده

جان داد و در عوض ز لبت بوسه ای گرفت

از آن لبی که بوسه گه خیزران شده

طفل سه ساله ای که پر از خار شد تنش

از بس دویده اند پی اش نیمه جان شده

در مجلس یزید که حرف از کنیز شد

زهرای کاروان تو سخت امتحان شده

امشب تو آمدی و به ما اشک می دهند

ما تشنه ایم و باده از آن مشک می دهند

مهدی نظری

***********************

چه سایه سار پر از لطف و رحمتی داری

به جمع سایه نشینان عنایتی داری

غبار تربت تو با دم مسیح یکی ست

عجب دوای عجیبی چه تربتی داری

در آن جمال علی وار و نور زهرایی

عجب شکوه و جلالی چه هیبتی داری

به عشق تو همه عالم شده حسینیه

چقدر مجلس روضه، چه هیئتی داری

بدون این که عتابم کنی، عطا کردی

چقدر خوب و کریمی چه عادتی داری

چقدر بنده نوازی چقدر آقایی

چقدر حضرت آقا شبیه زهرایی

***

کبوتر دل من پر زده به سوی حرم

مگر که اوج بگیرد دوباره روی حرم

خدا کند که بیایم دوباره پا بوست

خدا کند که نمیرم در آرزوی حرم

اگر چه خیر ندیدی تمام عمر ز من

وجود من زده لطمه به آبروی حرم ...

... تو را دوباره قسم می دهم به عبّاست

تصدّقی سرِ حضرتِ عموی حرم

بده اجازه شبی باز زائرت باشم

و روی خاک بیافتم به روبروی حرم

منی که خاک توام دلبر ثریّایی

تویی در اوج، که آقا شبیه زهرایی

***

در اعتکاف نشستم به پای چشمانت

منی که بوده دلم مبتلای چشمانت

هزار بار بگردان مرا به دور سرت

فقط به خاطر درد و بلای چشمانت

اشاره ای نه، نگاهی نه، من دلم راضی ست

به یک بهم زدن پلک های چشمانت

تو آمدی و علی و پیمبر و زهرا

شدند زائر کرب و بلای چشمانت

تو یک نگاه کن آقا ببین که بعد از آن

هزار بار بمیرم برای چشمانت

علی تو را بغلت کرد و مات روی تو شد

صدا زد ای گل بابا فدای چشمانت

و خیره ماند روی چشم های رویایی

به اشک شوق صدا زد شبیه زهرایی

***

تمام محو تماشا شد عالم ایجاد

دمی که قابله قنداقه را به زهرا داد

مدینه سبز شد و خانه سبز و دنیا سبز

و با حضور تو شد این جهان حسین آباد

شب تولدت آقا تولد گریه ست

شبی که پرده ز چشمان مادرت افتاد

تو را گرفت غریبانه بین آغوشش

به روی دست شریفش تو را تکان می داد

و دید لحظه ی تلخ غروب عاشوراست

شکست بین گلوی شریف او فریاد

هوا ز باد مخالف چو قیرگون می شد

حسین فاطمه از اسب بر زمین افتاد

و دید جسم تو را که میان صحرایی

به سینه می زد و می گفت: عشق زهرایی

محمد ناصری

**********************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی