اشعار عید مبعث رسول الله(ص)۱۶
*******************
صفای زندگیم آیه های قرآنت
بیا به ما برکت ده به برکت نانت
تویی که کعبه به دور سر تو می گردد
رسول آینه ها! هستی ام به قربانت
کسی که عطر گدایت بر مشامش خورد
چنان اُویس قرن می شود پریشانت
تویی که ماه بود مُهر جانماز شبت
تویی که حضرت حیدر شده مسلمانت
شبی بیا و مرا زائر حریمت کن
چرا که عطر خدا می وزد ز ایوانت
اگر که خاک کف پای توست عرض و سما
بهشت شاخه یاسی است کنج گلدانت
تویی که در حرم چشم هات معلوم است
که خاک پای علی بوده است سلمانت
بیا و آتش جان مرا گلستان کن
بیا به حق حسینت مرا مسلمان کن
همیشه سفره لطفت به عالمی وا بود
حرای خانه تو جانماز زهرا بود
تویی که وقت نماز جماعتت هر شب
همیشه در صف اول یقین مسیحا بود
مرا به خاک درت نوکری ست اربابی
چرا که خاک درت کوه طور موسی بود
همیشه دور و بر خانه بهشتی تو
یکی دو تا نه، هزاران فرشته پیدا بود
کسی که از در این خانه رهگذر می شد
ندیده روی تو را بدتر از زلیخا بود
در آن حوالی گرم حجاز هم تنها
دل تو بود که همواره مثل دریا بود
کسی که پشت سرت حامی رسالت بود
نوشته اند که تنها علی اعلا بود
علی کنار تو بود و تو هم کنار علی
و فاطمه همه جا بود ذوالفقار علی
تو از نخست برایم پیامبر بودی
در آسمان خدا برترین قمر بودی
تکامل همه ادیان به دست های تو بود
چرا که پیش خدا بهترین بشر بودی
پیمبران همه هم رأی بوده اند این که
تو از تمامی آنها رسول تر بودی
ندیده ام که کسی هم تراز تو باشد
تو از ولادتت آقا ز خلق سر بودی
پیمبریِ تو از اولش مشخص بود
امین مردم و همواره معتبر بودی
پیمبران همه شاگرد مکتبت هستند
و عالمی همه مدیون زینبت هستند
پیامبر شده ای که برای تو باشیم
همیشه تا به ابد مبتلای تو باشیم
تو گرم ذات خدا باش تا که ماها هم...
...غلام و نوکر خلوت سرای تو باشیم
بیا کرم کن و کاری کن این که تا آخر
کنار خانه زهرا گدای تو باشیم
ببند گردن ما را به پای سلمانت
که تا همیشه به زیر لوای تو باشیم
چه می شود که اویس قرن شویم و شبی
کنار صحن حسینت فدای تو باشیم
چه می شود که شبیه ابوذر و مقداد
بلالمان بکنی تا عصای تو باشیم
چه می شود که شبیه ملائکه هر شب
دخیل رشته ای از آن عبای تو باشیم
مرا شبیه غلامان خود معطر کن
عنایتی کن و من را غلام حیدر کن
قرار بود چهل روز در حرا باشد
و از تمامی خلق خدا جدا باشد
قرار بود که او باشد و خدا باشد
خدا معلم و شاگرد، مصطفی باشد
کسی اجازه ندارد به این حریم آید
به غیر یک نفر آن هم که مرتضی باشد
خدا به غیر نبی معتکف نمی خواهد
مقام هر کسی این نیست با خدا باشد
همان که کل بشر ریزه خوار خادم اوست
همان که خاک درش مُهر انبیا باشد
همان که فاطمه اش افتخار قرآن است
کسی ندیده، چنین دختری کجا باشد
تمام حاجت این عبد رو سیاه این است
چنین شبی حرم مشهد الرضا باشد
برات نوکریش را ابالحسن بدهد
کبوترانه شب جمعه کربلا باشد
بیا و عیدی من را بده به چشم ترم
بگیر دست مرا و به کربلا ببرم
مهدی نظری
************************
تاریک بود شب - شب ظلمت - اما ستاره گفت: محــمد
نورش پر از صدای خدا شد وقتی دوباره گفت: محــمد
پرسیدم از ستودهی انجیل، راهب رسید و گفت: محــمد
بر روی لوح چرمی آهو چشمی کشید و گفت: محــمد
بعدش گذاشت گوشهی لبها خالی سیاه و گفت: محــمد
بعدش نشست و سیر نظر کرد در قرص ماه و گفت: محــمد
آمد صدا، صدای ملَک بود در آسمان سرود: محــمد
هستی به وجد آمد و گل کرد بر شاخهی وجود محــمد
غار حرا به لرزه درآمد از وسعتی که داشت محــمد
حتی میان سنگ ثمر داد آن دانهای که کاشت محــمد
در مکه «لا اله» اگر بود انداخت روی خاک محــمد
الله را به آیینه آورد با آن دو چشم پاک محــمد
زیبایی بهشت و نورش، تعبیر خُلق توست محــمد!
اما به نام توست در این شهر صد دین نادرست محــمد!
قاسم صرافان
**************************
نور جهان گیر نبوّت رسید
عید بزرگ بشریّت رسید
عید خدا عید جهان وجود
عید قیام است و رکوع و سجود
عید رسول دو سرا آمده
منجی عالم ز حرا آمده
سیّد افلاک سلامٌ علیک
خواجه لولاک سلامٌ علیک
ای شده لبریز پیام خدا
بخوان، بخوان، بخوان به نام خدا
بخوان، بخوان ای به دو عالم علم
به نام آن که آفریده قلم
بخوان که هستی به تو دارد نیاز
بخوان که خلقت به تو آرد نماز
بخوان که آغاز پیامآوری است
بخوان که پایان ستم گستری است
بخوان که نابودی نا اهلهاست
بخوان که ناکامی بوجهلهاست
بخوان که توحید کشد ناز تو
بخوان که عدل است سرافراز تو
بخوان و خود را سپر سنگ کن
بخوان و رخساره ز خون رنگ کن
غار حرا نه، همه جا طور تو است
زمین و آسمان پر از نور تو است
نکته به نکته، رو به رو ،مو به مو
آنچه که بایست بگویی بگو
بگو هو الحیّ و هو الهو، بگو
بگو خدا نیست به جز او، بگو
بگو همه خداپرستی کنید
ترک گناه و جهل و پستی کنید
بگو بتان دم از خدا میزنند
خدا، خدا، خدا صدا میزنند
بگو ندای من ندای خداست
بگو که این صدا صدای خداست
بگو که توحید نجات شماست
بگو که اسلام حیات شماست
ما به تو حکم ازلی دادهایم
ما به تو قرآن و علی دادهایم
قلب تو از تابش ما منجلی است
پیش تو ما، پشت سر تو علی است
حبیب ما تو اول و آخِری
تو بر پیمبران پیامآوری
بعد تو پیغامبری نیست نیست
حکم و کتاب دگری نیست نیست
ای ز تو انبیا همه سربلند
کیست که بعد از تو کند سر بلند
اگر چه بر پیمبران خاتمی
پیش تر از عالمی و آدمی
تو از تمام انبیا برتری
تو یک پیمبر علی پروری
طلعت تو شمع ره انبیاست
وزیر تو پادشه انبیاست
کیست علی روح در آغوش تو
کیست علی بتشکن دوش تو
کیست علی، علی است، ما را ولی
کیست علی، علی است تو، تو علی
علی بُوَد تمام تفسیر تو
علی است شیر ما و شمشیر تو
جسم تو و جان تو یعنی علی
تمام قرآن تو یعنی علی
ساقه پیکان تو در شست اوست
دست ید اللهی ما دست اوست
خیل ملک محو جلال تواند
شیفتۀ صوت بلال تواند
بوذر و مقداد مسلمان تو است
جنّت ما عاشق سلمان تو است
مهر به درگاه تو باشد مقیم
ماه به انگشت تو گردد دو نیم
هر نفس پاک تو تکبیر ماست
حیدر خیبر شکنت شیر ماست
روح بشر تشنۀ تعلیم تو است
خلقت ما یکسره تسلیم تو است
خیز و به جان و تن عالم بدم
در نفس خستۀ "میثم" بدم
غلامرضاسازگار
********************
آیه آیه همه جا عطر جنان می آید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید
جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است
بشنود مدح تو را با هیجان می آید
می رسی مثل مسیحا و به جسم کعبه
با نفس های الهی تو جان می آید
بس که در هر نفست جاذبهی توحیدی است
ریگ هم در کف دستت به زبان می آید
هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده ست
قبلهی عزت و ایمان به جهان می آید
با قدوم تو برای همهی اهل زمین
از سماوات خدا برگ امان می آید
نور توحیدی تو در همه جا پیچیده ست
از فراسوی جهان عطر اذان می آید
عرشِ معراج سماوات شده محرابت
ملکوتی ست در این جلوهی عالم تابت
خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد
نور توحید به قلب بشر ارزانی شد
خواست حق، جلوه کند روشنی توحیدش
قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد
ذکر لب های تو سرلوحهی تسبیحات است
عرش با نور نگاه تو چراغانی شد
قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند
نورت آئینهی آئین مسلمانی شد
به سراپردهی اعجاز و بقا ره یابد
هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد
خواستم در خور حسن تو کلامی گویم
شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد
ای که مبهوت تو و وصف خطی از حسنت
عقل صد مولوی و حافظ و خاقانی شد
«از ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»
جنتی از همهی عرش فراتر داری
تو که در دامن خود سورهی کوثر داری
دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است
چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری
جذبهی چشم تو تسخیر کند عالم را
در قد و قامت خود جلوهی محشر داری
عالم از هیبت تو، شوکت تو سرشار است
اسداللهی چون حضرت حیدر داری
حسنین اند روی دوش تو همچون خورشید
جلوهی نورٌ علی نور ، مکرر داری
اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند
روشنی بخش جهان، قبلهی دنیا هستند
ای که در هر دو سرا صبح سعادت با توست
رحمت عالمی و نور هدایت با توست
چشم امید همه خلق و شکوه کرمت
پدر امتی و اذن شفاعت با توست
با تو بودن که فقط صرف مسلمانی نیست
آنکه دارد به دلش نور ولایت، با توست
بی ولای علی این طایفه سرگردانند
دشمنی با وصی ات، عین عداوت با توست
باید از باب ولای علی آید هر کس
در هوای تو و در حسرت جنت با توست
سالیانی ست دلم شوق زیارت دارد
یک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست
کاش می شد سحری طوف مدینه آنگاه
نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله
یوسف رحیمی
*********************