کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار وفات حضرت زینب سلام الله علیها۵

×××××××××××××××××××

تو کیستی که عقل مجنون توست

عشق به تو عاشق و مدیون توست

تویی جگرگوشه ی آل کسا

به درک تو فهم رسا، نارسا

چشم علی محو تماشای تو

به جای پای فاطمه پای تو

هیچ گلی ندیده خندیدنت

به غیر لحظه ی حسین دیدنت

دایه ی تو ز کودکی غم شده

قامت غم در غم تو خم شده

کتاب عشق و عقل تألیف توست

مُهر به لب، زبان ز توصیف توست

تو گردش ثبات اهل بیتی

تو مجمع صفات اهل بیتی

دفاع تو، صبر تو، احساس تو

حسین تو، حسن تو، عباس تو

تو برده ای فیض حضور همه

تو بوده ای سنگ صبور همه

روی تو حسرتِ دل آفتاب

موی تو شب ندیده حتّی به خواب

خاک رهت به عرش پهلو زده

پیش قدِ تو سرو زانو زده

نیست فلک به قدر، هم پایه ات

سایه ی تو ندیده همسایه ات

مدرسه ی تو دامن فاطمه

معلّمی ندیده و عالمه

امّ مصائب تو و زینِ ابی

عقیله ی هاشمیان زینبی

لبت یکی گوی و دو تا نگفته

هر چه شنیده جز خدا نگفته

صدای تو دل از علی می برد

ناز تو را فاطمه هم می خرد

ولادتت ولادت گریه بود

گریه ی تو شهادت گریه بود

تو عین عرفان ورا نور عین

کشته ی حقّی و شهید حسین

تو روح صوم و معنی صلاتی

تو ساحل سفینهالنّجاتی

حسین امید خلق در عالمین

ولی به هر غم تو امید حسین

نام شما هر دو به دنبال هم

آیِنه ی همید و تمثال هم

چنان که نام خالق و رب یکی ست

نام حسین و نام زینب یکی ست

صبر ز صبر تو به تنگ آمده

شیشه ی تو به جنگ سنگ آمده

یک دمِ بی ذکر به لب نداری

یک شب بی نماز شب نداری

سفره ی هستی تو برچیده شد

گلان تو یکی یکی چیده شد

چو مصحف ورق ورق کَنده شد

تمام آیه ها پراکنده شد

عباد را عبادت آموخته

نماز تو به خیمه ی سوخته

نی که حکایت کند از نای توست

رساله ی عشق به فتوای توست

در این رساله نکته ای بارز است

عاشق اگر سر شکند جایز است

علی انسانی
×××××××××××××××××××××××××

دیشب برای تو کمی ماتم نوشتم

مرثیه‌ای با رنگ های غم نوشتم

در انتهای آسمان هفت گانه

نام تو و پرواز را با هم نوشتم

نام تو را وقتی رسالت می کشیدی

همسایه‌ی پیغمبر اکرم نوشتم

وقتی نگاهم بر نجیبی تو افتاد

مریم نوشتم باز هم مریم نوشتم

آن تکه‌های زندگی معجزت را

باور نمی کردم اگر مبهم نوشتم

وقتی نگاه زخمی‌ات را می شمردم

از پلک هایت چند تا را کم نوشتم

همشیره خورشید ای خانم ببخشید!

نامِ تو را با خطّ نا محرم نوشتم

علی اکبر لطیفیان
××××××××××××××××××××××××
فهم هر کس که رسیده خاکسار زینب است

قلب ما گر درد دارد بی قرار زینب است

چشم ما از خود ندارد اشک؛ زهرا لطف کرد

مثل چشمه، چشم شیعه اشک بار زینب است

ظاهراً کرب و بلا باشد خزان عمر او

در حقیقت روز عاشورا بهار زینب است

راه را تا کربلا نه تا خدا هموار کرد

این که ما در راه باشیم انتظار زینب است

ما رأیت گفته است الا الحسین کِی دیده است

روی خونین حسین آئینه دار زینب است

آمدن در قتلگاه و بوسه بر حنجر زدن

گفتن ذکر تقبّل افتخار زینب است

هرکه می گوید ندارد معجری باور نکن

نور هجده سر حجاب با وقار زینب است

صورت او شد کبود و آبرویش مال ماست

هر چه داریم امنیت از اعتبار زینب است

مشکل امر فرج با دست او وا می شود

بر خود مهدی قسم این کار کار زینب است

جواد حیدری
××××××××××××××××××××××××××××
ای مادر صبر و دختر زهرا
مرآت ز پای تا سر زهرا
در عز و وقار حیدرِ حیدر
در قدر و جلال کوثر زهرا
از دورۀ چار سالگی بودی
یار علی و پیمبر زهرا
زهرا همه بود مصطفی پرور
تو دخت حسین‌پرور زهرا
تو بهر علی مرتضی بودی
مانند خدیجه، دختر زهرا !
رخسار تو در برابر مادر
چون آینه در برابر زهرا
ماه رخ توست مشعل حیدر
سرو قد توست محشر زهرا

تـو زینت امـی و ابـی زینب
در بین دو ماه، کوکبی زینب
ای چشم محـمد و علی سویت
قرآن حسین مصحف رویت
این نیست عجب که خلق را بخشند
در روز جزا به تاری از مویت
دین دست نهاده بر سر شانه
صبر آمده متکی به پهلویت
مغبونم اگر تمام عالم را
گیرم به غباری از سر کویت
من کیستم ای حقیقت زهرا
تا دم زنم از خصائل و خویت
زیبد که سر حسین در هر گام
گردد سر نیزه‌ها ثناگویت
با آنکه خمیده قامتت از غم
یک دم نفتاد خم به ابرویت

هم رشتۀ خصم را گسستی تو
هم پشـت یزید را شکستی تو
تو حیدر حیدری خدا داند
زهرای مکرری خدا داند
هم عمۀ نُه امام معصومی
هم کوثر کوثری خدا داند
بعد از زهرا که او، تویی تو، او
از کل زنان سری خدا داند
هنگام حمایت از امام خود
هم سنگر مادری خدا داند
اوصاف تو کار مادرت زهراست
از مدح فراتری خدا داند
در قدر و جلال عصمت و پاکی
زهرای مطهری خدا داند
بر روی دو دست مادرت زهرا
قرآن پیمبری خدا داند
با کوه مصائبت چهل منزل
همگام برادری خدا داند

وحی نبوی: کلام زیبایت
اعجاز علی: زبان‌ گویایت
ای بر دو ذبیح کربلا، هاجر
بر هشت شهیدِ راه حق، خواهر
مانند حسین در شب میلاد
بهر تو گریست چشم پیغمبر
بر پای تو چشم هیجده خورشید
افشانده ز نوک نیزه‌ها اختر
یکروزه به دشت کربلا دیدی
هفتاد و دو لاله از تو شد پرپر
آرایش باغ حسنت از قرآن
پیدایش عضوعضوت از کوثر
جز مادرت‌ای حقیقت زهرا
از چار زن بهشت هم برتر
از شیرخدا رواست اینسان شیر
وز فاطمه باید این چنین دختر

حق بر تو و «یارب» تو می‌نازد
بــر نافلــۀ شـب تــو می‌نازد
در گلشن نینوا بهاری تو
بر خون شهید اعتباری تو
زهراست قرار سینۀ احمد
در سینه فاطمه قراری تو
هنگام نماز یک نبی معراج
هنگام خطابه ذوالفقاری تو
پیوسته طواف در چهل منزل
اطراف سر حسین داری تو
والله قسم به مادرت زهرا
بر کل ائمه افتخاری تو
جد و اب و مادر و برادر را
مرآت کمال هر چهاری تو
عباس زمام ناقه‌ات گیرد
وقتی به بهشت رو بیاری تو

لطـف و کـرم و عنـایتی باید
شاید «میثم» به همرهت آید

غلامرضا سازگار
×××××××××××××××××××××
یک سال و نیم بعد تو سالار تشنه لب
زینب به آب لب نزده یار تشنه لب
یک سال و نیم بعد تو سوخت جان زینبت
شانه نخورده موی پریشان زینبت
یک سال و نیم گریه برای تو کرده ام
تاعالمی که غرق عزای تو کرده ام
یک سال و نیم ناله زدم ای حسین من
یاد قدیم ناله زدم ای حسین من
یک سال و نیم خنده به زینب شده حرام
جز نام دوست نشنود از من کسی کلام
یک سال و نیم روضه ی گودال خوانده ام
از دست وپای زخمی اطفال خوانده ام
یک سال و نیم یاد گلوی تو بوده ام
وقت نمازمحو وضوی تو بوده ام
یک سال و نیم یاد لبت از دلم نرفت
یاد نماز نیمه شبت از دلم نرفت
یک سال و نیم بعد تو سینه زدم حسین
آتش به جان اهل مدینه زدم حسین
یک سال و نیم بعد تو فریاد می زدم
در مسجد النبی ز دلم داد می زدم
یک سال و نیم با پدر خسته گفته ام
از محمل برهنه وکت بسته گفته ام
یک سال و نیم با حسن از کوفه گفته ام
یک کوچه نه از غم صد کوچه گفته ام
یک سال و نیم نیمه شب بهر مادرت
گفتم حکایت صم اسبان و پیکرت
یک سال و نیم بعد تو خوابم نبرده است
زینب طعام سیر پس از تو نخورده است
یک سال و نیم زینب تو بود و زمزمه
خجلت ز روی مادر سردار علقمه
یک سال و نیم ناله ی ام البنین حسین
می زد مرا کنار بقیع بر زمین حسین
یک سال و نیم پیرهنت اشک من گرفت
شیب الخضیب زخم تنت اشک من گرفت
یک سال و نیم فکر سرت روی نیزه ها
یک لحظه هم نکرده برادر مرا رها
یک سال و نیم یاد سرت در میان تشت
از قلب پاره پاره ی خواهر جدا نگشت
یک سال و نیم زینب تو بود و اضطراب
یک خاطره هست کشته مرا مجلس شراب
×××××××××××××××××××××××××××
تو کیستی؟ حقیقت زهرای اطهری

زیـن ابـی و زینـت آغـوش مـادری

قـرآن روی سینـۀ پـاک پیامبر

خیـر کثیـر دامـن پـر مهـر کوثـری

روی تو مصحف است و زبان تو ذوالفقار

حق را زبـان و خـون خدا را پیمبری

از آنچـه دیده‌انـد و ندیدنـد، خوب‌تـر

وز آنچـه گفته‌انـد و نگفتنـد، برتـری

در آسمان وحـی خدا ماهپاره‌ای

بین دو آفتـاب ولایت ستاره‌ای

××××

تکبیـر بـا صـدای تـو تکبیر می‌شود

قرآن به خطبه‌های تو تفسیر می‌شود

بـر قلـب دشمنـان قسم خوردۀ خدا

نطق تو و بیـان تو شمشیر می‌شـود

در کاخ شامِ شـوم، کنار سر حسین

شام بلا به نطق تو تسخیر می‌شود

حتی یزید بـر سـر تخت ستمگری

با یک نهیب تند تو تکفیر می‌شود

بانو! بخوان خطابه که بر منطقت یقین

هجـده سـر بریـده بگوینـد آفـرین!

××××

بی‌تو ریاض سرخ شهادت ثمـر نداشت

تـا صبـح حشر، پیکـر ایثار، سر نداشت

جـز سینـۀ مطهـر تـو در مسیـر شـام

قرآن بـه پیش تیر حوادث سپر نداشت

در گام‌گام حادثـه فرزنـد فاطمـه

یک لحظه چشم بر سر نی از تو برنداشت

بر حفظ دین خویش پس از کشتن حسین

پروردگـار از تـو کسی خوب‌تر نداشت

با آن کـه پیش روت سـران بریده بود

غیر از جمال، چشم تو چیزی ندیده بود

تـو کیستـی؟ مجاهـد هم‌سنگر حسین

کردی چهـل عـروج، سفر با سر حسین

از سـن خـردسالـی خـود بعـد فاطمـه

هم خواهـر حسینـی هـم مـادر حسین

چون مادرت که یک‌تنه شد حامی علی

تو یک‌تنه شدی همه جا لشکر حسین

فریـاد شـد ز حنجـر پـاک تـو سـر کشیـد

خونی که ریخت از دل و از حنجر حسین

هم در تـن صـدات پیام حسین بود

هم خطبه‌ات کمال قیام حسین بود

از کودکـی نمــاز شـب روح‌پــرورت

یــادآور نوافــل شب‌هــای مــادرت

گویی هنوز جای تو محراب فاطمه است

گویی هنـوز چـادر زهـراست بر سرت

تسخیر کرد نطق تو چون شهر کوفه را

لبخنـد فتــح زد ســر پـاک بـرادرت

بانو! بخوان خطابه؛ بخوان کز فراز نی

رأس حسین، گوش شـده پای منبرت

با خطبـۀ تو پـردۀ دشمن دریده شد

از حنجرت صدای محـمد شنیده شد

××××

بر گِرد محمل تو که هجده ستاره بود

بین ستاره‌هـا سـر یک شیرخواره بود

وجـه خـدا به پیش نگاه تـو روی نی

نوک سنان به چشم تـو دارالزیاره بود

دل در طـواف روی برادر بـه راه شام

چشم تـو زائـر گلـوی پـاره‌پاره بـود

بالله قسم که صبـر، کم آورد پیش تو

با آن که درد و داغ و غمت بی‌شماره بود

زن‌های شام بر در دروازه صف زدند

وقتی سر حسین تو دیدند کف زدند

××××

کردی سفر ز خویش و رسیدی به قتلگاه

بودی جمیل هر چه که دیـدی به قتلگاه

جسم حسین را چو گرفتی به روی دست

جـان امــام خـویش خریـدی به قتلگاه

دستـور پایـداری و صبـر و مقاومت

از حنجـر بریـده شنیـدی بـه قتلگاه

با آن که خون ز نطق تو آب حیات خورد

سـر از سپـاه کوفـه بریدی به قتلگاه

چون گل شکفت زخم حسین از شکفتنت

از صبـر و پایـداری و شکرانـه گفتنت

××××

ای جن و انس، یکسره خاک در شما

دست خـدا همیشـه بـود بر سر شما

تا صبح روز حشر به جسم و به روح‌تان

بــادا ســـلام از احـــد داور شمـا

در راه شام، پای فشردید همچو کوه

زیـرا کـه بـود دسـت خدا یاور شما

گویی که نور وحی دمـد از دهان ما

هـرجـا زبـان مـاست پیـام‌آور شما

«میثم» فدای میثم تمارتان شود

آزاد آن کسی که گرفتارتان شود

غلامرضا سازگار
××××××××××××××××××××

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی