کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت حضرت امام جواد علیه السلام ۱۴

×××××××××××××××××××

وقتی که جواد از علی دل ببرد

خورشید ولایت از دو مشرق بدمد

عید است و دو میلاد و بهار صلوات

بر خلق، خدا وفور نعمت بدهد

××××××××××××××××××××

یکبار دگر غنچه دل وا شده امشب

باغ دل ما باز مصفا شده امشب

گلزار پُر از نور ولا، رشک بهشت است

چون آینه ها غرق تماشا شده امشب

در گلشن نورانی و جاوید ولایت

یک غنچه گل یاس شکوفا شده امشب

در موسم بشکفتن این گل به سماوات

جشن طرب و عشق مهیا شده امشب

آمد خبر از عرش که میلاد جواد است

این زمزمه در عالم بالا شده امشب

او آینه ی روشنی از صبر و ثبات است

در مقــدم او ذکر لب ما صلوات است

جمعند ملائک همه در کوی مدینه

گشتند تماشاگر مینوی مدینه

از فیض قدوم گل گلزار امامت

پیچید در آفاق هیاهوی مدینه

همراه نسیم سحری ای دل عاشق!

آید به مشام دل ما بوی مدینه

تا شاد شود شمس شموس از قدم او

از عرش نظر کرد خدا سوی مدینه

با عرش نشینان خدا زمزمه سر کن

گر شد دل تو باز پرستوی مدینه

او آینه ی روشنی از صبر و ثبات است

در مقــدم او ذکر لب ما صلوات است

بر قبله گه عشق خدا کرد عنایت

حق کوثر خود را به رضا کرد عنایت

این کوثر جوشان و صفا بخش امامت

بر گلشن اسلام صفا کرد عنایت

این ساقی توحید ز صهبای ولایت

بر تشنه لبان آب بقا کرد عنایت

در سن طفولیت خود با دم جان بخش

بر کور به گهواره شفا کرد عنایت

این چشمۀ جوشان کرامت گهر ناب

تنها نه به شاه و به گدا کرد عنایت

او آینه ی روشنی از صبر و ثبات است

در مقــدم او ذکر لب ما صلوات است

او جلوه ای از آینه ی غیب و شهود است

او پرتوی از مهر دل آرای وجود است

هم ساحل امید بود ای دل مسکین!

هم بحر عطا و کرم و گوهر جود است

نامش همه جا مایه ی تسکین دل ماست

مهرش به خدا تا به خدا بال صعود است

کارش همه شب تا به سحرگاه تجلی

در گلشن سجاده قیام است و سجود است

در موکب این گل همۀ عرش "وفائی"

ذکر لب شان نغمه سرائی و سرود است

او آینه ی روشنی از صبر و ثبات است

در مقــدم او ذکر لب ما صلوات است

سید هاشم وفایی

×××××××××××××××××××××

آن شب مدینه تشنه ی آب بقا بود

چشم انتظار ساغر قالوا بلی بود

آنشب شقایق قصد کوی یار می کرد

از خواب غفلت لاله را بیدار می کرد

آن شب سحر شعر گل مهتاب می خواند

از جلوه ی خورشید عالمتاب می خواند

آن شب فضا آکنده از شور و طرب بود

بین ملائک صحبت از ماه رجب بود

آن شب عروس فاطمه از دل دعا کرد

درمان دردش را تمنا از خدا کرد

آن شب رضا در خط تسلیم و رضا بود

در خط تسلیم خدا، لطف خدا بود

آن شب منادی دادِ عدل و داد می زد

بین زمین و آسمان فریاد می زد

کای اهل عالم مقصد و مقصود آمد

در کان هستی هر چه بود از جود آمد

آئینه ی ایزد نما آمد به دنیا

یعنی جواد بن الرضا آمد به دنیا

از بهر دیدارش ز جنت آدم آمد

نوح نبی از بهر خیر مقدم آمد

آمد خلیل بت شکن از کعبه سویش

تا شهد جان نوشد ز جام آبرویش

موسی شبانه از دیار طور آمد

از دست ظلمت در پناه نور آمد

آمد مسیحا تا ببوسد خاک پایش

حظّی برد از لذّت شهد ولایش

آمد به دنیا اسوه ی یکتا پرستی

بعد از رضا آئینه دار ملک هستی

او اختر تابان چرخ آبنوس است

مرآت حقّ و زاده ی شمس الشموس است

از جانب او گر حدیثی قال گردد

یحیی بن اکثم در جوابش لال گردد

حاتم اگر جود و سخایش را ببیند

بهر گدایی بر سر راهش نشیند

گوی سبق از روضه ی مینو بگیرد

گر کشتی اش در ساحلی پهلو بگیرد

بود و نبود عالم از بود جواد است

شعر من «ژولیده» از جود جواد است

ژولیده نیشابوری

××××××××××××××××××××××

ای دل امشب مدینه بس زیباست

غرق شور و شعف همه دنیاست

هر کجا را که بنگری بینی

محفل شادی و طرب برپاست

رجبیون همه به پا خیزید

شب راز و نیاز و ذکر و دعاست

دهد این مژده جبرئیل امین

وقت بخشیدن گناه و خطاست

آب و جارو کنید عالم را

شب میلاد دلبر دل هاست

سخن ساکنان باغ بهشت

ز شکوفایی گل طاهاست

خانه ی غرق نور شمس شموس

کعبه ی عاشقان آل عباست

چشم دل باز کن ببین ای دوست

گل لبخند بر لب مولاست

امشب از ره جواد می آید

آن که امید قلب خسته ی ماست

عرشیان جملگی به هم گویند

چه قدر این پسر شبیه رضاست

یم جود و سخاست این مولود

آری ابن الرضاست این مولود

دارم امشب به لب ثنای جواد

سر گذارم به خاک پای جواد

چشم امید دارم امشب بر

کرم بی حد و عطای جواد

همۀ هستی ام سر و جانم

پدر و مادرم فدای جواد

بین مردم گر آبرومندم

هست از برکت دعای جواد

می گشاید گره ز هر کارم

دست های گره گشای جواد

من در این آستان غریبه نیم

بودم از اول آشنای جواد

دوست دارم که وقت جان دادن

بنگرم روی دلربای جواد

چه شود گر شبی شوم ای دل!

زائر صحن با صفای جواد

دم باب المراد بنشینم

بینم آن گنبد طلای جواد

امشب عیدیّ خویش می خواهم

فرج مهدی از خدای جواد

ای سرا پا وجود تو برکات

لحظه لحظه به مقدمت صلوات

ای که آرام بخش دل هایی

جلوه ی ذات حق تعالایی

نهمین باغبان باغ ولا

تو گل مرتضی و زهرایی

نور چشمان ثامن الحججی

تو همه آرزوی بابایی

کار لیلی رسیده از عشقت

همه شب تا سحر به شیدائی

به خدا برده ای ز یوسف دل

بس که مه صورتی و زیبایی

اگر عیسی به مرده جان می داد

داشت از تو دم مسیحایی

آرزو داشت تا ز دستانت

صدقه گیرد حاتم طائی

سائل درگه تو می داند

که کریم و چقدر آقائی

همه ی عاشقان تو گویند

که ضریحت بُود تماشائی

همه محتاج یک نگاه توئیم

همگی قطره و تو دریایی

من «جوادم» اگر چه بد هستم

کوته از درگهت مکن دستم

 

جواد غفاریان

××××××××××××××××××××××××

عید میلاد است میلاد جواد ابن الرضاست

خرّم از رویش زمین و روشن از نورش فضاست

داد ذات کبریا ریحانه را ریحانه ای

کز شمیم روح بخش او دو عالم را صفاست

آمد آن ماهی که صد خورشید شد پروانه اش

تافت آن مشعل که نورش نور حُسن ابتداست

بحر مواج سه دُر، درّ گران هشت بحر

چار امّ و پنچ حسّ و شش جهت را مقتداست

نام نیکویش جواد، آبا و ابنایش جواد

سر بلند از بذل دست لطف او، جود و سخاست

اوست آن ریحان ریحانه کز بوی خوشش

مشک افشان تا قیامت دامن باد صباست

گر چه در برج ولایت گشته خورشید نهم

در حقیقت اولین نور جمال کبریاست

جود را نازم که حتی خازن باغ بهشت

دست از جنّت کشیده بر سر کویش گداست

او جواد اهل بیت و ما گدای اهل بیت

کار ما عجز و گدایی، کار او لطف، عطاست

بر فقیر انفاق کردی پیش تر از آن که گفت

بر گدا اعطا نمودی بیشتر از آن چه خواست

هر که در کویش گدا شد، ما گدای کوی او

هر که از راهش جدا شد، راه ما از او جداست

تربتش بیت الله و بیت الرّسول است و بقیع

کاظمینش هم نجف هم سامره هم کربلاست

حاجت ار داری بگو با او که نجل فاطمه است

درد اگر داری بیار این جا که این ابن الرّضاست

داشت مأمون، ماهی کوچک نهان در دست خویش

گفت با چشم خدا این چیست کاندر دست ماست

داد چون پاسخ ورا از ماهی و از ابر، ویم

دید او در سن طفلی عالم از ارض سماست

سر نهم بر پای او سر را چه قدر و قیمتی

جان فشانم در رهش جان را کجا اجر و بهاست

نام زیبایش محــمد چهره، مرآت الرّسول

کنیه اش آمد تقی خود خلق را کهف التقاست

گرد راه کاظمین خوش تر از مشک و عبیر

خاک زوّار حریمش بهتر از آب بقاست

نی عجب گر در طفولیت امام خلق شد

او امام خلق عالم پیش تر از پیش هاست

عرش و فرش و دوزخ و حنّت به حکمش پایبند

آدم و حور و پری، جن و ملک را پیشواست

آن که فرمودش امام هشتمین روحی فداک

هر چه مدح من رسا باشد به وصفش نارساست

من نمی گویم خدا باشد ولی گویم که او

جلوه اش بی ابتدا و رحمتش بی انتهاست

فیض بخشد از دمش بر آدم و جن و ملک

هر که را بر آستان قدس او دست دعاست

خلق عالم را چراغ رهنما خواهیم بود

تا که فرزند رضا ما را امام و رهنماست

صد چو عیسی آستان بوس حریمش با ادب

صد چو موسی خادم بیت الولایش با عصاست

هر که رو گرداند از او کلّ طاعاتش هدر

وآن که سر پیچد زحکمش جمله اعمالش هباست

بحر لطفش همچو بحر رحمت حق موج زن

دست جودش همچنان دست علی مشکل گشاست

ای که دست سائلت باشد به فرق نه فلک

وی که خاک زائرت درد و دو عالم را دواست

دست من خالیست اما کفّ جود تو پر

کار من باشد گدایی کار تو جود و سخاست

من گدایم من گدایم تو جوادی تو جواد

جود از آن جوادست و گدایی از گداست

من نه جنّت خواستم نه حور خواهم نه قصور

جنّت و حور و قصور من فقط مهر شماست

گر ندارد مهر تو زاهد زفاسق بدتر است

طاعت هر کس که دشمن با تو شد مثل زناست

گر شود در کعبه، خصمت کشت راه خدا

باز بر پیشانی اش بنوشته، این خصم خداست

پای شوم تیرگی، بر ساحت ما چون رسد

چارده مهر جهان افروز، پیش روی ماست

چارده ماه فروزان چارده خورشید نور

چارده اختر که هر یک را دو صد شمس الضّحاست

چارده مرآت داور، چارده تصویر حق

چارده کعبه که در دامانشان کوه صفاست

هر که را از دامن اینان شود کوتاه دست

آتشش گِرد سراست و دوزخش در زیر پاست

بار معبود! تو می دانی که مرغ روح من

معتکف در کاظمینِ آن شه ارض و سماست

گر چه دورم از حریمش، هست قبرش در دلم

سینه ام را از فروغش یک جهان نور و ضیاست

تا مرا در سینه باشد مهر فرزند رضا

هم تو خوشنودی و وهم پیغمبرت از من رضاست

تا که "میثم" را زبان در کام و جان در پیکراست

با زبان شعر بر این خاندان مدحت سراست

 

غلامرضا سازگار

 ×××××××××××××××××××

نهمین نوح رسیده است شود سرور شهر

با همین عمر کمش سایه شود بر سر شهر

نهمین نور دمیده است زمین بی تاب است

پسر حضرت ارباب خودش ارباب است

نهمین جود رسیده است گداها شادند

خبر آمدن عشق به هم می دادند

چه کسی جود و کرم اینهمه بی حد دیده؟

سومین دفعه ی دنیاست محــمد دیده

نور چشم پدری بعد چهل سال رسید

و چهل سال پدر طعنه ی بسیار شنید

آخرین شام ازین چلّه ی تار آمده است

ماهی از دامن خورشید به بار آمده است

آمده بار امامت بکشد بر دوشش

یاوه گویان همه ساکت، و پدر مدهوشش

علم از درک مقامات پسر جا مانده

دهن شهر از این معجزه ها وا مانده

خردسال است ولی مثل پدر تابیده است

تکه ی آینه ای رو به روی خورشید است

دهم ماه رجب آمده خورشید نهم

حالت شهر شده مثل شب سیزدهم

مژده دادند مریدان که مراد آمده است

نهمین حیدر کرار، جواد آمده است

 

یکی یک دانه شدی دلبر بابا شده ای

خوش به حال دل رعیت که تو آقا شده ای

بس که هر بیت نشانی ز حضورت دیده

در دل مثنوی ام شوق غزل پیچیده

زلف بر باد بده، من که دلم بر باد است!

ناز بنیاد کن این مشتری ات آماده است

سرم از بابت بیعانه نثار قدمت

در ره عشق شما سخت ترین هم ساده است

تو جواد بن رضا بنده غلام بن غلام

هر که در خانه ی تو گشته غلام آزاده است

خاک نعلین شما اوج کمالات من است

اعتباری هم اگر هست نگاهت داده است

پر زده مرغ خیالم پیِ اوج آمده است

زیر پاهای شما خسته شده است افتاده ست

آسمان حرمت مثل خراسان آبی است

آبی کاشی ات از گنبد گوهرشاد است

پنجره های ضریحت سوی مشهد باز است

پشت هر پنجره یک پنجره ی فولاد است

 

کاش یک بار بیفتد گذرم سمت شما

چه مسیری است مسیر سفرم سمت شما

هر قدم راه رسیدن به تو بوسیدنی است

بعد شش گوشه دوتا گنبدتان دیدنی است

داود رحیمی

××××××××××××××××××××××××

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی