کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت امام هادی علیه السلام ۱۰

*******************

محسن حنیفی

شکست بال و پرش آسمان تکان می خورد

ز درد روی تنش، رنگ ارغوان می خورد

میان بستر خود او ز درد می پیچید

گره به کار اهالی آسمان می خورد

برای زخم عمیقش دوا افاقه نکرد

ز بس که زخم زبان او از این و آن می خورد

تو را خدا دگر او را به کوچه ها نکشید

خدا نکرده زمین گر در آن میان می خورد-

-جواب مادر او را چگونه می دادید

چه قدر خون جگر او ز دستتان می خورد

میان بستر خود تشنه روضه سر می داد

صدای گریه و آهش به گوش جان می خورد

چنان ز چوب و لب خشک و خیزران می خواند

که گوئیا به لبش چوب خیزران می خورد

شبیه جدِّ غریبش چنان به خاک افتاد

کأنَّ ضربه ز سر نیزه ی سنان می خورد

*************************

سید هاشم وفایی

ما بنده ایم و غیر تو مولا نداریم

در هر دو دنیا جز شما آقا نداریم

تنها پُل ما تا خدا هستید و جز این

راهی دگر تا عالم بالا نداریم

وقتی دعای جامعه خواندیم دیدیم

بهتر از این آئینۀ تقوا نداریم

هر کس تولای تو را در دل ندارد

کاری به کار او در این دنیا نداریم

هر چند ما مدح تو را گفتیم، امّا

ما قطره ایم و راه بر دریا نداریم

گر دیگران صد آرزو در سینه دارند

ما آرزویی غیر سامرّا نداریم

امروز دل را خانۀ مِهر تو کردیم

در سینۀ خود غصۀ فردا نداریم

گر دامن خود را ز دست ما نگیری

بیمی به دل از روز وانفسا نداریم

بزم شراب و آیۀ تطهیر ای وای

در دل از این اندوه جز غوغا نداریم

از شعلۀ داغ شما آتش گرفتیم

پروانه سان از سوختن پروا نداریم

جز اشک بر فرزند زهرا چون «وفائی»

چیـزی برای عـرضه بر زهرا نداریم

************************
سید محــمد بابامیری

به آسانی تو را بردند تا بزم شرابی که...

میان شهر، از پیش هزاران چشم خوابی که...

نمی دیدند معصومیت عمق نگاهت را

شبی که رد شدی از کوچه ها مثل شهابی که...

تو را بردند تا دارالخلافه در سکوتی سرد

دو چشمت خون، دو دستت بسته، با حال خرابی که...

و این مستی که افتاده ست روی تخت عصیانش

به سر دارد هوای زنده ماندن چون حبابی که...

خلافت با تمام حشمتش چون ذره ای ناچیز

ز جا برخاسته در پیش پای آفتابی که...

تعارف می کند جامی به مردی که خودش ساقی است!

مخیر می کند او را میان انتخابی که...

حضور دیگرش شعر است و با شیوایی طبعش

امامم می سراید لاجرم اشعار نابی که...

در آن بزم پُر از آلودگی ها با مضامینش

نماند چهره ی تزویر در پشت نقابی که...

و روشن می شود حق تو بر اهل زمین وقتی

ز پشت ابرها بیرون بیاید آفتابی که...

*********************
محسن عرب خالقی

بگذار کمی عرض ارادت بنویسم

دور از تو و با نیت غربت بنویسم

سجاده ی شب پهن شده، حیّ علی شعر

بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم

بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر

یا هادی، یا هادیِ امت بنویسم

شاید که چنان رود سر راه بیایم

بر صفحه ی صحرای جنون خط بنویسم

مقصود من از "یا من ارجوه رجب ها"

غیر از تو، که را وقت عبادت بنویسم؟

با ذره ای از مهر تو، ای چشمه ی خورشید

از نور تو، تا روز قیامت بنویسم

با این همه آلودگی، ای آیۀ تطهیر

از سوره ی انفاق و کرامت بنویسم

برداشته باد از رخ تو پرده و من نیز

بی پرده برای تو روایت بنویسم

شیر آمده از پرده برون با نفس تو

تا من هم از این رتبۀ خلقت بنویسم

تو ضامن شیر و پدرت ضامن آهوست

حق دل من نیست که حسرت بنویسم

من شاعر چشم توام، المنّة لله

پس می شود از روی بصیرت بنویسم

هر لحظه بر افروختم از داغ، چو لاله

هر آینه از درد به حیرت بنویسم

از غفلت ما بوده که شاهین شده کرکس

پس با قلم شرم ز غفلت بنویسم

از سنگ زدن بر دل آیینه بگویم

از سوختن پرده ی حُرمت بنویسم

دست و قلمم نه، دهنم بشکند امروز

چیزی اگر از حدّ جسارت بنویسم

من آمده ام نقطه سر خط بنویسم

از جامعه، از شرح زیارت بنویسم

**************************
سید رضا موید

آن نازنین که وصف جمالش خدا کند

امشب خدا کند که نگاهى به ما کند

آن دلنوازِ از دل و از جان عزیزتر

باشد که درد جان و دل ما دوا کند

آن بى نیاز از همه غیر خدا خوش است

ما را گره ز کار فرو بسته وا کند

آن محو ذات خالق و بى اعتنا به خلق

شاید به ما شکسته دلان اعتنا کند

آن چشمۀ دعا که دعا مستجاب از اوست

چون مى‏ شود به حالت ما هم دعا کند

پیوند خورده زندگى ما به مهر او

این رشته را کس نتواند جدا کند

عالم به خوان رحمت او میهمان ولى

یک تن نشد که حق نمک را ادا کند

خواهد کند ثناى کسى را اگر کسى

بهتر همین که مدحت ابن الرضا کند

ابن الرضاى دوم و چارم ابوالحسن

کامشب جهان را ز رخش با صفا کند

چارم على ز عترت و نور دل جواد

کو چون جواد لطف نماید عطا کند

گویى على به روى محــمد کند نگاه

چون این پسر به روى پدر دیده وا کند

هادى دهم امام که در روزگار خویش

جابر سریر معدلت مرتضى کند

دیدار او کدورت دل را جلا دهد

ایماى او حوائج مردم روا کند

باید رضا خاطر او آورد به دست

خواهد ز خود هر آن که خدا را رضا کند

آن کو کند فصیح تکلم به هر زبان

کى از جواب راز دل ما ابا کند

*************************

حسین رستمی

آیینه چشم می کندم سیر حالتان

حیرانم از روایت فعل محالتان

مظلومی آن قدر که ندارند اتفاق

حتی مورخان به سر سن و سالتان

از میوه های علم شما سیر می شویم

حتی اگر به ما برسد سیب کالتان

نفرین به ما اگر به تمنای روشنی

بیرون بیاوریم سر از زیر بالتان

ابن الرضای دومی و سجده می کنیم

بر آفتاب مشرقی بی زوالتان

هر کس که سائل کرمت شد کریم شد

کوچک شد آن که پیش تو، عبدالعظیم شد

***************************
حسین رستمی

آقا از این که این همه تنها شدی ببخش

از این که خرج مردم دنیا شدی ببخش

مظلومی مقام تو تقصیر دشمن است

اما غریب بین احبا شدی ببخش...

تا قبل از این برای تو کاری نکرده ایم

مظلومِ بی وفا شدنِ ما شدی ببخش

تقصیر ماست حرمتتان را شکسته اند

زخمی بی تفاوتیِ ما شدی ببخش

حالا برای پر زدنت گریه می کنیم

هی در عزای پر زدنت گریه می کنیم...

**********************
ساراسادات باختر

هم پنجره ها خراب این جام شدند

هم آینه ها دچار ایهام شدند

لرزید دل علی از این توهین ها

محراب و ضریح در هم ادغام شدند

***

دل های شکسته، بی قرارت شده اند

پروانۀ بی پرِ مزارت شده اند

ای سرو صبور! بمب ها هم حتی

مبهوت شکوه و اقتدارت شده اند

***

پر کرد ز غصه کاسه ی دنیا را

آماده ی گریه کرد آدم ها را

غُرّید زمان و ابرها باریدند

تا بمب شکست بغض سامرا را

***

در سوخت و نانجیب را فهمیدیم

سوزاندن باغ سیب را فهمیدیم

بی شمع شده مزارتان مثل بقیع

امشب علی غریب را فهمیدیم

***

از غربتتان غم به خروش آمده است

این قرن تب آلوده به هوش آمده است

بر شیعه روا نیست که ساکت باشد

خون در رگ تاریخ، به جوش آمده است

************************

رضا کرمی

رنگ و بوی درد دارد کوچه های سامرا

گریه باید کرد هر شب پا به پای سامرا

هر شب از فرط عطش ای هادی گم گشته گان!

می پرد مرغ دل ما تا هوای سامرا

گرچه دورست از ضریح سبز تو دستان ما

قلب ما آن جاست آن جا لا به لای سامرا

نسبتی دارد مگر با کربلا احوال تو

کاین چنین پیچیده هر جا نینوای سامرا

بوی حیدر داشت مولا رنج بی پایان تو

ریشه دارد در غریبی ماجرای سامرا

باز کن دست تسلّی را علی مرتضی

"کوفه کوفه" زخم دارد شانه های سامرا

*********************
محسن حافظی

به روى خاک غربت سر نهادم یا رسول الله

ز دست دشمنان از پا فتادم یا رسول الله

ز آه آتشین و آب چشم و نالۀ جانسوز

بساط ظلم را بر باد دادم یا رسول الله

به زندان از غم موسى ابن جعفر جدّ مظلومم

برآمد آه سوزان از نهادم یا رسول الله

على را نور عینم من، گل باغ حسینم من

ببین فرزند دلبند جوادم یا رسول الله

فراز قلّه ی کوهى مرا برد از پى تهدید

همان کو داشت اندر دل عنادم یا رسول الله

ز سوز زهر خصم دون شدم مسموم در غربت

ز کف جان در ره جانانه دادم یا رسول الله

نگردد محو در تاریخ، شعر «حافظى» هرگز

چو با سوز درونش کرده یادم یا رسول الله

************************

غلامرضا سازگار

ای کعبه دل کوی تو یا حضرت هادی

وی قبلۀ جان روی تو یا حضرت هادی

ای چشم همه سوی تو یا حضرت هادی

ای خلق ثنا گوی تو یا حضرت هادی

آئینۀ اجلال نبی کیست توئی تو

سوم علی از آل علی کیست توئی تو

تو اختر برج نبوی شمس هدائی

ماه علوی آینۀ حسن خدائی

فرماندۀ ملک قدر و جیش قضائی

آری تو علی ابن جواد ابن رضائی

خوبان جهان نور هدایت ز تو دارند

ارواح رُسُل روح ولایت ز تو دارند

ای گوهر توحید به درج دهن تو

روئیده به هر سو گل وحی از چمن تو

انوار خدا در تو و حُسن حَسن تو

ما جامعه داریم ز فیض سخن تو

زین جامعه دل سوی تولای تو راهیست

هرجمله آن جلوه ای از وحی الهیست

تو آیۀ تطهیری و رجس از تو بدور است

دل جای خدا و دهنت چشمۀ نور است

وای از متوکل که چه بی شرم و جسور است

مست می و مست ستم و مست غرور است

با آن شرف و عزتت ای روح معانی

می خواست که در محفل او شعر بخوانی

خواندی دو سه بیتی که بهم ریخت سرورش

بر خاک فکندی ز بر تخت غرورش

گفتی سخن از آدمی و تنگیِ گورش

افتاده به تن لرزه بدان قدرت و زورش

لرزید ولی در پی اظهار ندامت

می زد همه دم تیشه به طوبای امامت

فریاد که زد زهر ستم شعله بجانت

افسوس که مسموم شدی چون پدرانت

اوخ که ز تن رفت برون تاب و توانت

سوزد جگرم بر تو و غم های نهانت

هرکس که به دل سوز و به سر شور تو دارد

باشد که به خاک حرمت چهره گذارد

من آبرو از خاک درِ سامره دارم

من خاطره ها از سفر سامره دارم

من جلوۀ طور از شجر سامره دارم

من عشق دو قرص قمر سامره دارم

هر جا که روم مرغ دلم در حرم توست

چشمم به تو و لطف و عطا و کرم توست

***********************

محــمد جواد شیرازی

سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا

قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا

می شود دل، گیرِ این منزل اگر عاشق شود

با دو لقمه نانِ حضرت، از تنور سامرا

سهم دوری را دل دیوانه بر هم می زند

با سلامی بر امامان صبور سامرا

با وجود این کریمان هرچه تحریمش کنند

جای حیرت نیست می چرخد امور سامرا

پست را آقا و کوچک را عزیزش می کنند

پادشاهی را ببین در چشم مور سامرا

شکر حق که دور تا دور حرم ساکن شدند

شیعیان عاشق و جِیْشِ غیور سامرا

تا خود بحر النجف هم می رسد این بوی خوش

عطر لیموی حرم از راه دور سامرا

لالم از توصیف این لذت، چشیدن لازم است

خواندن یک جامعه دورِ قبور سامرا

غالبا هر کس حرم رفته روایت کرده از

نیمه شب های غریب و سوت و کور سامرا

با وجود این ضریح سبز چوبی می رسد

بوی مادر از حریم جمع و جور سامرا

عاقبت این شهر را مهدی گلستان می کند

می رسد یک روز هم روز سرور سامرا

*************************
محــمد جواد شیرازی

علت روی زمین ریختنم معلوم است

اثر زهر به هر عضو تنم معلوم است

جگرم سوخته از زهر... تنم می ‌وزد

لخته‌های جگرم در دهنم معلوم است

چقدر درد از این شهر به خاطر دارم

از دل سوخته درد و محنم معلوم است

حق من رفتنِ در خان صعالیک نبود

در نگاهم غم هجر وطنم معلوم است

وسط سجده به کاشانه‌ی من ریخته‌اند

رد پا روی عبا و بدنم معلوم است

از همین کوچه و توهین و دو دست بسته

روضه‌ی ارثیه از پنج تنم معلوم است

هتک حرمت جلوی اهل و عیالم شده‌ام

شرم در چهره‌ی هر یاسمنم معلوم است

مردک پست به من باده تعارف کرده

خجلتم در دل شعر و سخنم معلوم است

یک نفر هست کنار من و شکرش باقی است

دور بالین من اشکِ حسنم معلوم است

حسنم روضه بخوان، روضه‌ی جسمی عریان

من که بر روی تنم پیرهنم معلوم است

در میان کفنم تربت یک بی‌کفن است

غربت جد من از این کفنم معلوم است

یاد تشنه‌شدن و پا زدنش افتادم

تشنه‌ام علت پرپر زدنم معلوم است

*********************

مهدی رحیمی

امامی که از انوارش قیامت می شود معنا

اگر هادی ست از اسمش هدایت می شود معنا

صبوری جلوه می گیرد اگر یک گوشه بنشیند

اگر برخیزد از جایش شجاعت می شود معنا

عرق از روی پیشانیش اگر بر روی آب افتد

از آن یک قطره دریای طهارت می شود معنا

کسی که حلقه ی وصل محــمد با محــمد شد

علی هم گر شود با او رسالت می شود معنا

علیِّ چارمین وقتی که خود جد محــمد شد

برای شیعه اش قطعا ولایت می شود معنا

علیِّ آخرین یعنی که بعد از حیدر کرّار

امامت در امامت در امامت می شود معنا

نه اینکه کور بینا گردد و از جا به پا خیزد

فقط با بردن نامش شفاعت می شود معنا

برای جامعه از یک فراز«جامعه» بی شک؛

دیانت می شود پیدا، سیاست می شود معنا

علیِّ دیگری هم برده شد در بزم«مِی»این بار؛

به سامرّا به جای شام غربت می شود معنا

گریز روضه دارد می رود در بزم«مِی» وقتی؛

میان تشت، خورشید قیامت می شود معنا

حسابش را بکن مستی بگیرد چوب در دستی

دراین حالت برای ضربه سرعت می شود معنا

دوچندان می شود در حالت مستی توان فرد

بدین ترتیب دربرخورد شدت می شود معنا

وَ دربرخوردها یک روز هم آیینه بر در خورد

شکستن بعد از آن برخورد راحت می شود معنا

یکی ازدست،آن یک از در و آن دیگر از دیوار

فقط سیلی براین صورت سه صورت می شود معنا

****************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی