کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت امام هادی علیه السلام ۹

*******************

گفت:« سُرّ من رَای»، ترجمان «سامرا»ست
من ولی دلم گرفت...این حرم چه آشناست
چون نجف، شکوهمند چون مدینه، رازدار
داستان آن ولی داستان کربلاست...
ماهِ تا ابد تمام! السلام یا امام!
ذکر ما علی الدّوام ، گریه های بی صداست
آنچه بر زبان ماست ، نام مهربان توست
آنچه بر زبان توست ، اسم اعظم خداست
از زمان کودکی، در پی ات دویده ایم
از همه شنیده ایم، گرد راه تو شفاست
باغ هایی از بهشت ، گوشه ی عبای توست
این عبای مصطفی، این عبای مرتضی ست
مجلس شراب را چشم تو به هم زده ست
چشم تو هنوز هم ، مستی مدام ماست
ما شهید می شویم، روسفید می شویم
روزگار، بی وفا ... عاشق تو باوفاست
ای هدایت نجیب! آسمانی غریب!
مضطریم و منتظر ، یادگار تو کجاست؟
*********************

بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی
ابن الرضای دوم ما أیها النقی
با حبّ تو عبادت ما عین بندگی ست
هادی آل فاطمه یا أیها النقی
دارم ولی شناسی خود را ز نور تو
مولای من ولی خدا أیها النقی
با آن نقاوت نقوی یک نگاه کن
پاکیزه کن وجود مرا أیها النقی
با صد امید همچو گدایان سامرا
پر می کشیم سوی شما أیها النقی
بخشنده تر ز حاتم طائی تویی تویی
مسکین ترم ز هرچه گدا أیها النقی
من هرچه خواستم تو عنایت نموده ای
یک حاجتم نگشته روا أیها النقی
گردد جوانی ام همه ترویج مکتبت
جانم شود فدای تو یا أیها النقی

باید برای غربت تو بی امان گریست
با ناله های حضرت صاحب زمان گریست

***
شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود
دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود
آن ناخن شکسته و آن کاروان سرا
توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود
بارانی ست از غم تو چشم سامرا
با دیدن تو اشک ملک بی اراده بود
وقتی که آسمان ز غمت سینه چاک شد
دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود
زهر ستم چه با جگر پاره پاره کرد
دیگر نفس ... نفس ... به شماره فتاده بود
شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت
هر چند دل ، شکسته از آن بزم باده بود
آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان
از آن سه ساله که پدر از دست داده بود
جانش رسید بر لبش از ضربه های چوب
وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود
آرام قلب خسته اش از دست رفته بود
چشم به خون نشسته اش از دست رفته بود
یوسف رحیمی

*********************

آه در سینه ام از زهر شراری برپاست

آتشی بر جگر و، رویِ لبم واویلاست

سوختم سوختم آبی که نفس می سوزد

حجره ام از جگر سوخته ام کرببلاست

مادرم آمده بالین منِ چشم به راه

تا بگویم غم خود را که دلم پُر غوغاست

دستِ من بست و مرا نیمه شب از خانه کشید

بی حیایی که نمی گفت غریب و تنهاست

گاه می رفتم و گاهی به زمین می خوردم

مثل آن طفل که مبهوت دو چشم باباست

مثل آن دخترکی که نفسش بند آمد

راه می آمد و می دید سری بر نی هاست

سنگ بود و سرنی که ز لبش خون میریخت

خیزران بود و یتیمی که شبیه زهراست

حسن لطفی

**************************

تنها، غریب، بی کس و بی آشیان شدی

تبعیدی مجاور یک پادگان شدی

طوفان غم شکوه بهار تو را گرفت

بیهوده نیست این همه رنگ خزان شدی

آقا ...  مدینه ، سامره فرقی نمیکند

وقتی شبیه مادر خود قد کمان شدی

مانند کوه مانده ای و ایستاده ای

هرچند بارها هدف دشمنان شدی

دیروز گنبد حرمت ریخت بر زمین

امروز نیز هجمه ی زخم زبان شدی

سیلی محکمی زده نامت به دشمنان

تو خار چشم طرح زنا زادگان شدی

آقا غرور سینه زنانت شکسته شد

حرمت شکسته ی ستم این و آن شدی

اینک بگو که شیر درآید ز پرده باز

وقتی دوباره سخره ی نا بِخردان شدی

گاهی بلاکش ستم ناروا شدی

گاهی پیاده در پی مرکب روان شدی

گاهی به یاد کرب و بلا گریه کردی و

گاهی کنار قبر خودت روضه خوان شدی

گاهی تو را به مجلس مِی بُرد دشمنت

پر غصه از تعارف نامحرمان شدی

گیرم تو را به بزم شرابی کشیده اند

کی میهِمان طشت زر و خیزران شدی

بزم شراب رفتی و یاور نداشتی

با یاد عمه جان خودت خون فشان شدی

جواد پرچمی

**************************

تا مقیم سرزمین آشنایی می شوم

فارغ از حزن و غم و درد و جدایی می شوم

وقت تسبیح و مناجات سحر با یاد دوست

بیقرار و مست جام ربنایی می شوم

التماسم پای تا سر، مستمند حاجتم

چون دخیلِ دل  پریشانِ دعایی می شوم

دل، مرا باخویشتن این سو و آن سو می برد

نیست دست من که گاهی سامرایی می شوم

چون کبوتر تا حریم عاشقی پر می زنم

لحظه هایی که به یکباره هوایی می شوم

با نوای انت مولا و انا مسکینُکَ

در حرم آماده از بهر گدایی می شوم

تا که میخوانم به روی لب دعای جامعه

با نگاه حضرت هادی فدایی می شوم

کوری چشم عدو با نام زیبای نقی

عشق بازی میکنم من کبریایی می شوم

دومین ابن الرضا و کار حیدر می کند

زین سبب با ذکر نامش مرتضایی می شوم

این علی سوم نسل حسین بن علیست

نام او را برده و کرببلایی می شوم

او کریم و سائلانش دست حاتم بسته اند

من به عشق او گدای بی نوایی می شوم

در شب تاریک انوار ولایش ماه من

اوست، سرِّ گفتن ده بار یا الله من

***

یک نگاهت قطره را از لطف دریا می کند

ذره را خورشیدِ عالم تاب دنیا می کند

هرکه با عصیان و زشتی و خطا بیگانه شد

خویش را در جنت کوی تو پیدا می کند

در میان زائران بارگاه قدسیت

حضرت روح الامین هم خویش را جا می کند

هرکه شد خلوت نشین کوی سُرَّ مَن رَءاه

با دم قدسی تو کار مسیحا می کند

هرکه می بیند مزار خاکی ات را یک نظر

بی گمان یاد بقیع و قبر زهرا می کند

سامرایت تا قیامت قبله گاه عرشیان

سجده بر خاک حریمت عرش اعلا می کند

یوسف از حُسن خدایی تو مست و بی قرار

دائما بر روی لب نام تو نجوا می کند

روز موعود فرج ، مهدی به روی گنبدت

پرچم فتح و ظفر را نصب و برپا می کند

هر فراز جامعه که از لسان پاک توست

در دل اهل ولایت شور و غوغا می کند

هر گرفتار غمی از دل هزاران عقده را

لحظه ای با بردن نام شما وا می کند

شیعه مدیون عنایات امام هادی است

تا قیامت آبرومند از کلام هادی است

***

ای کبوتر از چه رو زخمی و بی بال و پری

از شرار زهر قاتل گوئیا شعله وری

نیست امیدی دگر انگار وقت رفتن است

از تو مانده پیکری تب دار و چشمان تری

در نگاه نا امیدت غم نمایانگر شده

دیده ات سوی در است این لحظه های آخری

می زنی بر روی خاک حجره ی غم دست و پا

زیر لب انگار داری نام زهرا می بری

یاد یاس قد کمان مرتضی افتاده ای

روضه میخوانی به یاد ضرب دیوار و دری

یاد آن خانه که روزی عده ای آتش زدند

غرق در خون روی خاک افتاد آن جا مادری

لیک با لب های خشکت با نوای العطش

مثل بابای غریبت یاد جد بی سری

یاد آن لحظه که در گودال دشت کربلا

پاره پاره بر زمین افتاد خونین پیکری

بیقرار شیر خواره دل پریشان رباب

یاد جسم ارباً اربای علی اکبری

خیمه ها می سوزد و اهل حرم در اضطراب

وای من در علقمه افتاده است آب آوری

یک سه ساله پا برهنه می دود بر روی خار

صحبت از کشف حجاب است و بسی غارتگری

زینب و نامحرم ظلم و جفای بی حساب

بسته شد دستان ناموس پیمبر با طناب

محــمد جواد غفاریان

**************************

رنگ صد لاله ز نسرین عذارش ریخته

صد نیستان ناله از آه نَزارش ریخته

فاطمه گر نیست بر بالین او پس از چه روی

این همه یاس پریشان در کنارش ریخته؟

یا پریده در حقیقت رنگ از روی مهش

یا دل آئینه ی آئینه دارش ریخته

تیر دیگر در کمان صیاد دنیا چون نداشت

زهر را چون طرح بر جان شکارش ریخته

خشکسالی جای دارد شهر را ویران کند

آبروی سامرا از چشم زارش ریخته

در عیادت از دلش شاید که دلها بشکند

چون دل اهل و عیال او کنارش ریخته

بس که می سوزد گمانم قالب خورشید را

از دل آتش نهاد داغدارش ریخته

شاید از کرببلا می آید و قبر حسین

ابر دلتنگی که باران بر مزارش ریخته

در کفن پیچید مانند خبر در کوچه ها

در گریز روضه خود طرحی به کارش ریخته

جای دارد تاک روید معنی از خاک درش

اشک چشم عسکری روی مزارش ریخته

محــمد سهرابی

**************************

سید محــمد بابامیری

متوکل شدن چه آسان است
 در دلی میل شر اگر باشد

سهم ابلیس می شود هرکس
از خدا بی خبر اگر باشد

می کشد شعله روح شیطانی
از دل ازدحام و می شکند

حرمت عصمت خدا، حتی
فاطمه پشت در اگر باشد

آه! از منتقم نترسیدند
بشنو از نی حکایتی دیگر

شعله ور می شود جهان ناله
ناله ی منتظر اگر باشد

در بزنگاه مبهم تاریخ
ناگهان زیر بیرق دجال

موج فتنه به راه می افتد
صحبت سیم و زر اگر باشد

قیل و قال شریح ها کم نیست
کربلاها هنوز بسیارند

وقت خوبی است بی گمان
عاشق پی تقدیم سر اگر باشد

هرگز از خود گذشتن آسان نیست

توشه ی این مسیر، «عاشقی» است

شک ندارم که یار می آید
عشق ما بیشتر اگر باشد

**********************
محمود ژولیده

وای از ظلم که هم درد شب تارم کرد

درد غربت به خدا خسته و بیمارم کرد

منکه درد همه را خویش دوا می کردم

در تب زهر جفا درد گرفتارم کرد

درد تبعید و فراق پسرم سخت نبود

بردن بزم شراب این همه آزارم کرد

بارها قلب بنی فاطمه را لرزاندند

وقت و بی وقت عدو یکسره احضارم کرد

گرچه در کوچه و بازار نگرداند مرا

لیک تحقیر به هر کوچه و بازارم کرد

در جوانی شجر عمر مرا سوزاندند

بسکه دشمن به غم و غصه گرفتارم کرد

آنهمه معجزه دیدند، مسلمان نشدند

غفلت امت بی درد چه غمبارم کرد

نه فقط امر علی را نشنیدند که خصم

حبس در سینه دو صد نطق غمبارم کرد

پسرم خانه ی تبعید مرا کن حرمم

تا بدانند همه، خصم چه رفتارم کرد

کاش تابوت مرا هم دل شب می بردند

غربت فاطمه یک عمر عزادارم کرد

به عزاداری من اشک بریزید ولی

این حسین است که آشفته و خونبارم کرد

نایبم عبدالعظیم الحسنی شاهد بود

کربلا یک شبه تخریب شد و زارم کرد

سامرا مثل بقیع و حرم کرب و بلاست

غم تخریب حرم خسته ز اشرارم کرد

رنگ شادی به جز از یار نبیند شیعه

شادی آن است که از مژده ی دلدارم کرد

ز هدایت گری ام پرچم حزب الله است

که به عالم علم این دست علمدارم کرد

************************
قاسم صرافان

حق بده به فرشته ها

اینجوری عاشقت باشن

همگی غرق سجده و

تسبیح خالقت باشن

 

حق بده به خورشید اگه

بخواد بگرده دور تو

خدا تموم عالمو

پروانه کرده دور تو

حق بده به مدینه تا

بگیره هی بهونه‌تو

به یاد عطر جای پات

ببوسه خاک خونه‌تو

به سامرا هم حق بده

نکشه دست از دامنت

آخه دلش روشن میشه

هر صبح با عطر پیرهنت

***********************
محــمد فردوسی

از همان ابتدایت ای آقا

شده ام آشنایت ای آقا

من فقیر و یتیم و مسکینم

من گدایم گدایت ای آقا

با ظهور هلال ماه رجب

می شوم مبتلایت ای آقا

می شود پهن بین هر خانه

سفره های غذایت ای آقا

دست و دل بازیت چه بسیار است

کرده غوغا عطایت ای آقا

پدر و مادرم به قربانت

همه چیزم فدایت ای آقا

تا زمانی که من نفَس دارم

می نویسم برایت ای آقا

می نویسم که خیلی آقایی

می نویسم که ابن زهرایی

تویی «آقا» و ما همه «بنده»

ظرف ما از وجودت آکنده

مهبط الوحی و معدن العلمی

علم در پیش تو سرافکنده

نه که یک مرتبه... هزاران بار

داده ای تو خبر ز آینده

هادی راه ما احادیثت

نظراتت همیشه سازنده

کوری چشم دشمنان حسود

تویی آن آفتاب تابنده

 که همیشه هدایتت باقی ست

پرتو نور توست پاینده

کافی است تا کمی اشاره کنی

شیر در پرده می شود زنده

تویی آن کس که می زند زانو

پیش پای تو شیر درّنده

چه کسی گفته که تو بی یاری؟!

لشکری از فرشتگان داری

**********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی