کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها-۶
************************

امید مهدی نژاد

 

ازل برای ابد مُلک لایزالش بود

چه فرق می‌کند آخر که چند سالش بود؟

حریم عرش خدا بود سقف پروازش

تمام وسعت عالم به زیر بالش بود

وجود خون خدا را به شیر خود پرورد

بزرگِ کرب و بلا طفل خردسالش بود

پس از غروب که خورشید راه خانه گرفت

چراغِ کوچه ی شب قامت هلالش بود

زمین شب زده را رشک آسمان می‌کرد

اگر فزون‌تر از آن خطبه‌ها مجالش بود

*********************
محـمدسعید میرزایی

یگانه مادرِ خون خدا، خدای تو کیست؟

هشت، شیربهای تـو، خونبهـای تو کیست؟

جهـان بـه نـزد سـرای تـو سائـل اعماست

وگرنـه محـرم خـاک درِ سرای تـو کیست؟

کـسی کـه عـارف قــدرِ محبتت بـاشد

جز آنکه گفت به نزد تو من فدای تو کیست؟

قسم بـه طـول نمازت بگو خداوندی

که می‌دهد عوضِ زخمهای پای تو کیست؟

بــه رحمتـی کــه دعـا می‌کنی به همسایه

بگو که در دو جهان لایق دعای تو کیست؟

ای استجـابت پیـش از دعا! به غیر رسول

بگو کسـی که دعا می‌کند برای تو کیست؟

نسیمی از نفست زینب است و زینت عرش

غباری از قدمت فضّه شد، طلای تو کیست؟

**************************
محسن حنیفی

 

سوگند میخورم به خداوند فاطمه

اصلاً نبوده، نیست همانند فاطمه

یا فاطرُ بِفاطمَه یعنی که فرق نیست

جز این که او خدا بْوَد و بنده ، فاطمه

مشکات خانواده ی مولاست نور او

نور بهشت ، جلوه ی لبخند فاطمه

جودش میان اهل مدینه زبانزد است

بانوی آسمانی و بخشنده ، فاطمه

او جای خود ، وسایل او هم مقدس است

چادر نماز یا که گلوبند فاطمه

بیخود که نیست سینه ی ما تیر میکشد

باشد شریک فاطمه ، فرزند فاطمه

آری غرور چادر زهرا لگد شده

بعدش علی خجل شد و شرمنده فاطمه

**********************
رضا اسماعیلی

 

خوردیم زمین و آسمان گم کردیم

در عالم خاک ، بوی جان گم کردیم

قبر تو نه ، می خورم به قرآن سوگند

ما « قدر» تو را در این جهان گم کردیم !

***

افسرده دلیم و نی لبک می خواهیم

در سینه، دلی ترک ترک می خواهیم

از فاطمه ما نه فصلی از بیداری

از فاطمه، فصلی از فدک می خواهیم !

***

دیوار و در و فدک ... ! حکایت این نیست

زهرا زن سرشکسته ی مسکین نیست

او روح حماسه ، مادر عاشوراست

بر چهره ی کوه ، از مصیبت چین نیست

***

زهرا ، زنِ سبزِ آسمان آیین است

آیینه ی روشن حقیقت بین است

نان و نمک و فدک ، غم زهرا نیست

سوگند به نور ، درد زهرا «دین» است

***

ما مدعیان تو را صنم می خوانیم !

بانوی مقیم شهر غم می خوانیم

نامی ز تو بر زبان ما می چرخد

ما از تو چه اندک و چه کم می دانیم !

***

درد تو فدک نه، درد تو ما هستیم

مایی که برادریم و تنها هستیم

هر روز نمک به زخم تان می پاشیم

ما شیعۀ حضرت تو آیا هستیم ؟!

***

سطری ز کتاب او نخواندی ، شاعر

از خطبه ی ناب او نخواندی ، شاعر

گفتی ز پریشانـــــــــی گیسو ، اما

از فصل حجاب او نخواندی ، شاعر

***

در ذهن و زبان ما زنی مغموم است

افسرده و زرد و مُضطر و مظلوم است

در قاب نگــــــــــاه اهل معنا ، اما

او فاطمه ، یک حماسه ی محتوم است

***

دور از تو ، نشان راه را گم کردیم

شب کور شدیم و ماه را گم کردیم

در مذهب جهل ، بت پرستی کردیم

چون معنی « لا اله ... » را گم کردیم

***

شد فاطمیه ، گِرد شما می گردیم

یک مُشت «غزل - مرثیه» ما آوردیم

ما سیرۀ روشن شما را بانو !

در غفلت جشنواره ها گم کردیم

***

هر روز حکایت فدک ... می دانم

بی پرده به زخم تان نمک ... می دانم

در شعر ز حرمت تو غافل ماندیم

ما مُدعیان ! بدون شک ، می دانم

***

او سورۀ  کوثر است ، زیبا بنگر

از فصل فدک در آ ، به بالا بنگر

از حضرت او نگفته ها بسیار است

از زاویه ای دگر به زهرا بنگر

***

هر چند که ذکر ماست نام زهرا

اندیشه ی ما نمی شناسد او را

در ذهن و زبان ما زنی قدیس است

یک سوره تا ابد مقدس ، اما ... ؟!

***

تو حضرت زهرایی و در فهمت ما ... ؟

تو «اُم ابیها» یی و در فهمت ما ... ؟

پنهان ز تو نیست این که در گِل ماندیم

تو قبله ی معنایی و در فهمت ما ... ؟

***

ای خواهر من ! «حَسَن شدن» را از او ...

آزاد ز بند « تن » شدن را از او ...

از حضرت زهرا  تو بیامـــــوز ، آری

سرمشق بگیر « زن شدن » را از او

***

باید که به لطف عشق گـــویا باشی

مجذوب کرشمه های معنا باشی

با لهجه ی معرفت بگویی از او

تا  شاعر نور پاک « زهرا » باشی

*******************

مهدی نظری

 

باران گرفت و زمزم و کوثر به ما رسید

مستی رسید و باده و ساغر به ما رسید

روز الست که گِل عالم درست شد

خاک سرای آل پیمبر به ما رسید

وقتی خدا به طالعمان داشت می نوشت

شکرخدا ولایت حیدر به ما رسید

این عزتی که هست از آنجا گرفته ایم

آن لحظه ای که منصب نوکر به ما رسید

اینجا اگر که دور علی بال می زنیم

آنجا دلی شبیه کبوتر به ما رسید

هرکس گرفت دست خودش را بسوی دوست

در این میان محبت مادر به ما رسید

چه مادری که لب به سخن تاکه باز کرد

روزیّ صدهزاربرابر به ما رسید

مادر ز مقدم تو بهاری ترین شدم

دست مرا گرفتی و بالا نشین شدم

دریا فقط تو هستی و دریاتر از تو نیست

انسیۀ خدایی و حوراتر از تو نیست

تو می درخشی و همه جا، نور میشود

زهرا فقط تو هستی و زهراتر از تو نیست

وقتی که خاکِ پایِ تو عرش است مادرم

در اوج آسمانی و بالاتر از تو نیست

پیغمبرخدا به تو می گفت مادرم

با این حساب ام ابیهاتر از تو نیست

تو بضعة النبی خدایی و هیچکس

آیینه دار حضرت طاهاتر از تو نیست

شأن تو از روایت لولاک واضح است

اینکه بزرگتر ز تو بالاتر از تو نیست

تو آمدی و تکیه به عشق تو زد علی

با بودن تو حامی مولاتر از تو نیست

نام تو همّ و غم ز دل مصطفی گرفت

دست خدا علیست که دست تو را گرفت

باید می آمدی به همه رهبری کنی

اصلا فقط تو آمده ای سروری کنی

روز ازل خدای تو میخواست باشی و

درحق شیعه های علی مادری کنی

در روز حشر بین تمام پیمبران

آن لحظه می رسد که تو پیغمبری کنی

حتی پیمبران به تو تعظیم می کنند

وقتی قرار شد تو شفاعتگری کنی

هم رتبۀ علی به خدا غیر تو که نیست

پس می شود به جای علی حیدری کنی

سجاده پهن کن که دوباره مدینه را

پُر از پَر فرشته و حور و پری کنی

دست قنوت تو همۀ مستجابهاست

مهریۀ تو فاطمه جان کل آبهاست

وقتیکه ماه در سحر چادر تو بود

خورشید زیر بال و پر چادر تو بود

زیر قدوم تو پر و بال ملایکه

فوج فرشته دور و بر چادر تو بود

هرکس که منتصب به تو شد سربراه شد

اصلا حجاب زیر سر چادر تو بود

وقتی در آسمان خدایی بدون شک

زینب در آن میان قمر چادر تو بود

تو قبل مریم آمده ای مادر بهشت

پس این همه حیا اثر چادر تو بود

یک شب چهل یهود مسلمان تو شدند

این هم نشانۀ دگر چادر توبود

نور تو مکه را مَثَل کوه نور کرد

ابلیس را حضور تو از مکه دور کرد

با بودنت به یاری مردم چه حاجت است

دست قنوت خستۀ تو دست رحمت است

عشقت مرا به اوج سعادت رسانده است

عشقت همیشه شاه کلید سعادت است

من با تو و علی، غم دنیا نمی خورم

اسم علی و فاطمه رمز اجابت است

دست مرا بگیر و به دست علی بده

این دست های روبه شما دست بیعت است

دستت شکست و دست علی رو به عرش ماند

افتادن تو معنی اصل ولایت است

یک کربلا مرا ببری خوب می شوم

داروی درد سینۀ من یک زیارت است

امشب بیاو روزی من را زیاد کن

امشب مرا مقابل شش گوشه یاد کن

**********************
غلامرضا سازگار

 

ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮐﻮﺛﺮ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﮐﻮﺛﺮ ﺑﺨﻮﺍﻥ

ﺑﺎ ﺳﺮﻭﺩ ﻭﺣﯽ ﻣﺪﺡ ﺩﺧﺖ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺑﺨﻮﺍﻥ

ﻣﺪﺡ ﺁﻥ ﻣﻤﺪﻭﺣﮥ ﻣﺤﺒﻮﺑﮥ ﺩﺍﻭﺭ ﺑﺨﻮﺍﻥ

ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﻧﻪ، ﺑﺎ ﺩﻡ ﺣﯿﺪﺭ ﺑﺨﻮﺍﻥ

ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺣﯿﺪﺭ ﺍﺯ ﺻﺪﯾﻘﮥ ﺍﻃﻬﺮ ﺑﺨﻮﺍﻥ

ﻫﺮ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺑﺨﻮﺍﻥ

ﻣﺎﻩ ﻋﺼﻤﺖ ﺍﺧﺘﺮ ﺑﺮﺝ ﻫﺪﯼ ﺭﺍ ﻣﺪﺡ ﮐﻦ

ﺭﻭﺡ ﺍﺣﻤﺪ ﻟﯿﻠﺔ ﺍﻟﻘﺪﺭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﺪﺡ ﮐﻦ

ﺁﻓﺮﯾﻨﺶ ﺑﺎﻍ ﺗﻮﺣﯿﺪ ﻭ ﺑﻬﺎﺭﺵ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺳﺖ

ﺩﯾﻦ ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﺎ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﺵ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺳﺖ

ﻣﺼﻄﻔﯽ ﻓﺨﺮ ﻧﺒﻮّﺕ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﺵ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺳﺖ

ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺩﺳﺘﯿﺎﺭﺵ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺳﺖ

ﺩﺳﺘﯿﺎﺭﺵ ﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭ ﻭﻧﺪﺍﺭﺵ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺳﺖ

ﺍﯼ ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻥ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺭﻭﺯ ﺣﺸﺮ ﯾﺎﺭﺵ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺳﺖ

ﺩﺭ ﺛﻨﺎﯼ ﺍﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﻋﺠﺰ ﻣﺎ ﺑﺲ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﻦ ﺍﻭﺻﺎﻑ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺍﺳﺖ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﻫﺴﺖ ﺁﻓﺮﯾﻦ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺣﻤﺔٌ ﻟﻠﻌﺎﻟﻤﯿﻦ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺣﺠﺎﺏ ﻭ ﻋﺼﻤﺖ ﻭ ﺗﻘﻮﺍ ﻭ ﺩﯾﻦ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﺮﺍﻍ ﺁﺳﻤﺎﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﯾﺪﺍﻟﻠّﻬﯽ ﺩﮔﺮ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻦ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﻠﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺒﻞ ﺍﻟﻤﺘﯿﻦ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺟﻤﺎﻝ ﺑﯽ ﻣﺜﺎﻝ ﮐﺒﺮﯾﺎ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﻠﻪ ﮐﻞّ ﺍﻧﺒﯿﺎ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺩﺭ ﻓﻠﮏ ﻫﺴﺘﯽ ﻧﺎﺧﺪﺍﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻣﺤﺸﺮ ﮐﺒﺮﯾﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺣﻖ ﻣﺸﮑﻞ ﮔﺸﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺣﯿﺪﺭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺩﺭ ﺑﻨﺪﮔﯽ ﮐﺎﺭ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺮ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﻟﻄﻒ ﻧﻬﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﺮﺍﻍ ﻣﺤﻔﻞ ﺍﻓﻼ‌ﮐﯿﺎﻥ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺯ ﺭﺃﻓﺖ ﻫﻤﻨﺸﯿﻦ ﺑﺎ ﺧﺎﮐﯿﺎﻥ

ﺍﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﻗﺮﺏ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺟﻤﺎﻟﺖ ﻓﺎﻃﻤﻪ

ﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻧﺒﯿﺎ ﻣﺎﺕ ﺟﻼ‌ﻟﺖ ﻓﺎﻃﻤﻪ

ﺍﯼ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻣﺤﻮ ﮐﻤﺎﻟﺖ ﻓﺎﻃﻤﻪ

ﺍﯼ ﻣﻼ‌ﯾﮏ ﺑﻨﺪﮤ ﺻﻒّ ﻧﻌﺎﻟﺖ ﻓﺎﻃﻤﻪ

ﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺣﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺝ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﻓﺎﻃﻤﻪ

ﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﻫﻮﻥ ﻓﯿﺾ ﺑﯽ ﺯﻭﺍﻟﺖ ﻓﺎﻃﻤﻪ

ﻃﺎﻫﺮﻩ، ﺍﻧﺴﯿّﻪ، ﺣﻮﺭﺍﯾﯽ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﯼ

ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﺻﺪّﯾﻘﻪ، ﺯﻫﺮﺍﯾﯽ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ

ﻋﻘﻞ ﻭ ﻫﻮﺵ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﯿﻢ

ﺑﺎ ﮐﻤﯿﺖ ﻭ ﻫﻢ ﺗﺎ ﺁﻧﺴﻮﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﺎﺧﺘﯿﻢ

ﯾﺎ ﺑﻪ ﻣﻀﻤﺌﻦ ﯾﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﺳﺨﻦ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﯿﻢ

ﺩﺳﺖ ﻫﺎ ﺑﺮ ﺭﺷﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﭼﺎﺩﺭﺕ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ

ﺷﻌﺮﻫﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻏﺰﻝ، ﻗﻄﻌﻪ، ﻗﺼﺎﺋﺪ ﺳﺎﺧﺘﯿﻢ

ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮔﺸﺘﯿﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﯿﻢ

ﺣﻮﺭ، ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﯾﺎ ﻣﻠﮏ، ﯾﺎ ﻓﻮﻕ ﺍﯾﻨﺎﻥ ﭼﯿﺴﺘﯽ؟

ﮐﯿﺴﺘﯽ ﺗﻮ ﮐﯿﺴﺘﯽ ﺗﻮ ﮐﯿﺴﺘﯽ ﺗﻮﮐﯿﺴﺘﯽ؟

"ﻣﯿﺜﻤﻢ" ﯾﻌﻨﯽ ﮔﺪﺍﯼ ﺧﺎﻧﮥ ﺧﺸﺖ ﻭ ﮔﻠﺖ

ﻏﺮﻕ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﮔﻨﻪ ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺳﺎﺣﻠﺖ

************************
حجت الاسلام رضا جعفری

 

گفتند وزن و قافیه تعطیل میشود

قحطی استعاره و تمثیل میشود

قوت گرفت شایعه ، میگفت بعد از این

هر صورتی به آینه تحمیل میشود

حتی خبر رسید که از سردی هوا

گلدسته چند ثانیه قندیل میشود

پرگار تا نود درجه رفت ناگهان

مژده: شعاع دایره تکمیل میشود

یک حوریه به قالب انسان حلول کرد

از این حلول هر چه که تشکیل میشود

در مصرعی خلاصه کنم حرف خویش را:

زهرا به قلب فاطمه تنزیل میشود

از آن شبی که روی زمین کرده ای نزول

هر آیه با شئون تو تحلیل میشود

تو چشمه ی شگفتی و انجیر میدهی

تحریف قطره های تو انجیل میشود

گاهی درخت میشوی و میوه های تو

خامش غذای سفره ی جبریل میشود

تو سیب میشوی و تو را میل میکند

سرخی گونه هاش که تکمیل میشود

تو میشوی خدیجه و او با وجود تو

حس میکند به آمنه تبدیل میشود

وقتی شما شدی نخ تسبیح قطره ها

هم مشرب فرات ، لب نیل میشود

وقتی تو ای الهه ی دریا غضب کنی

ماهی بالدار ، ابابیل میشود

طفل تو مبدا همه ی اتفاقها ست

هر سال با حسین تو تحویل میشود

این شعر را ببخش اگر " تو " زیاد داشت

خانم ، غزل ، بدون "تو " تعطیل میشود

*************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی