کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها-۵

*************************

با نور استجابت و ایمان عجین شدی

وقتی که با ولی خدا همنشین شدی

عطر بهشت در نفست موج می‌زند

حالا دگر تو بانوی خلدبرین شدی

زهرا که رفت دلخوشی از خانه رفته بود

تو آمدی و این همه شور آفرین شدی

بی شک برای مادری زینب و حسین

شایسته ای که فاطمه ی دومین شدی

در سیره ات شکوه نجابت چه دیدنی ست

آوازه ی خضوع و خشوعت شنیدنی ست

آن روز که خدا به تو هم داد نور عین

او را طواف داده ای دور سر حسین

یعنی حسین فاطمه! جانم فدای توست

عباس من، فدایی کرب و بلای توست

با خود دوباره خاطره ها را مرور کن

از روزهای خوب مدینه عبور کن

این روزها که خاطره ها همدمت شدند

تنها انیس قلب پر از ماتمت شدند

چندی ست پاره های دلت رفته اند آه

تو مانده ای و نم نم این اشک گاه گاه

با قلب تو حکایت هجران چه ها نکرد

یک لحظه هم تو را غم و غربت رها نکرد

تنگ غروب بود و دلت ناگهان گرفت

مانند چشم ابری تو آسمان گرفت

پر شد ز عطر سیب غریبی هوای شهر

پیچید بوی پیرهنی در فضای شهر

مثل نسیم کوچه به کوچه خبر وزید:

مادر بیا که قافله ی کربلا رسید

یک شهر چشم منتظر و اشک بی امان

برگشته است از سفر عشق کاروان

برگشته با تلاطم اشک و خروش آه

دارد هزار خاطره از دشت و خیمه‌گاه

تو می رسی و روضه هم آغاز می شود

بغض از گلوی خاطره ها باز می شود

هر کس نشسته گوشه ای و روضه خوان شده

اما سکینه با دل تو همزبان شده

همناله با دو چشم ترت، حرف می زند

از جای خالی پسرت حرف می زند:

یادش بخیر لحظه ی شیرین گفتگو

یادش بخیر زمزمه های عمو عمو

یادش بخیر دیده ی بیدار کربلا

شب ها صدای پای علمدار کربلا

یادش بخیر مشک و علم در دو دست او

آرامش تمام حرم در دو دست او

در چشم هاش عشق و نجابت خلاصه بود

او ترجمان شور و شکوه و حماسه بود

سقای عشق و آب و ادب بود ماه تو

نام آور تمام عرب بود ماه تو

داغ تو تازه تر شده با حرف های او

وقتش شده تو روضه بخوانی برای او

رو می کنی به او که فدایت سکینه جان

جانم فدای حُجب و حیایت سکینه جان

شاید نگاه توست به قدّ خمیده ام

یا اینکه شرم می‌کنی از اشک دیده ام

دیگر شکسته قامت ام البنین، بخوان

از روضه های ماه من ای نازنین، بخوان

نام آوران به شوکت او بُرده اند رشک؟

در علقمه چه شد که به دندان گرفت مشک

از چشم خون گرفته برایم سخن بگو

از ماجرای تیر سه شعبه من بگو

آخر چگونه بر سر ماهم عمود؟ ... آه

دستی مگر به پیکر سقا نبود؟ ... آه

شرمنده ام ز روی تو و مادرت رباب

شرمنده ام اگر نرسیده به خیمه آب

قلب مرا ولی تو رها از ملال کن

آرام جان من! پسرم را حلال کن

یوسف رحیمی

**********************

عاشق شدم که از همه بهتر بخوانی ام

عاشق که مثل یاس، معطر بخوانی ام

من از قبیله های  بزرگم که آمدم

خدمتگذار خاکی این در بخوانی ام

دارم چقدر چله و دارم چقدر نذر

تا خاک پای حضرت حیدر بخوانی ام

پر پر زدم  به  عشق تو در آسمان شهر

شاید کرم کنی و کبوتر بخوانی ام

باور کن ای همیشه گل ای مهربان پسر

ام البنین شدم که تو! مادر بخوانی ام

جان می دهم به لذت "یُمّاه" گفتنت

اما به شرط اینکه مکرر بخوانی ام

عباس را فدای تو کردم به این امید

تا ظهر داغ، برادر بخوانی اش...

ایوب پرند آور

********************

به که باید بسپارم خبر این غم را

داغ عباس کمر می شکند عالم را

بنویس ام بنین! نوکری عباست

افتخاریست مبارک پسر مریم را

کمترین مرتبه از وصف اباالفضلی اوست

بنویسید اگر خاک درش آدم را

گریه کمتر کن از این داغ که می ترسم اشک

کم کم از رو ببرد آبروی زمزم را

بنویس ام بنین در صف محشر داری

برروی دست، دو تا دست جدا از هم را

علم فاطمه ای بودن تو کاری کرد

که خدا داد داد به دست پسرت پرچم را

محسن ناصحی

*********************

السّلام ای فاطمه امّ البنین

السّلام ای بانوی دنیا و دین

السّلام ای همسر شیر خدا

مادر عبّاس شمشیر خدا

السّلام ای بانوی بیت الولا

دامنت دانشسرای کربلا

السّلام ای روح احساس و ادب

آسمان چار خورشید عرب

همدم و یار امام اهلبیت

مورد مِهر تمام اهلبیت

دامنت مهد شهید علقمه

مادر فرزندهای فاطمه

روح پاکت بوده تسلیم حسین

چار ماهت گشته تقدیم حسین

مادر شیران شیر حق تویی

بلکه ناموس امیر حق تویی

ای به تو از زینب کبرا سلام

از حسین آن یوسف زهرا سلام

ای ادب را ارث داده بر پسر

سه ستاره زاده یک قرص قمر

چون تو را ای پاک بانوی جلیل

خواستگاری کرد بر مولا عقیل

تا که گوشت این بشارت را شنفت

چهره ات مانند گل از هم شکفت

دیده بودی نیمه شب در خواب ناز

بر تو خندید آسمان با روی باز

بر سپهرت بود در رؤیا نگاه

ناگهان سه اختر و یک قرص ماه

یک به یک کردند سیر گلشنت

اوفتادند از فلک در دامنت

مصحف رؤیای تو تفسیر شد

خواب شیرینت عجب تعبیر شد

آسمانی را که دیدی در زمین

بود مولایت امیرالمؤمنین

آن سه اختر بود سه فرزند تو

سه فروغ دیده سه دلبند تو

ماه فرزند تو خیر النّاس بود

شیر شیران عرب عبّاس بود

ای به قدر و رتبه برتر از همه

ای به حیدر جانشین فاطمه

ای بهار دامن زهراییت

لاله های سرخ عاشوراییت

ای سلام ما به خیر النّاس تو

باب حاجات همه عبّاس تو

در عزای تو مدینه گریه کرد

امّ کلثوم و سکینه گریه کرد

بر تو ای بانوی خلق عالمین

ریخت اشک فاطمه بنت الحسین

غم فزون در سینه از اندازه شد

داغ عبّاس دوباره تازه شد

روز تشیع تو ای بانوی دین

ریخت اشک چشم زین العابدین

صبر تو سرچشمه ای از صبر اوست

قبر پاکت هم کنار قبر اوست

شب به یاد غربتت دلها کباب

روزها زوّار قبرت آفتاب

سینه یاد تربتت افروخته

دل شده مانند شمع سوخته

روز مرگ مادر ای نیکو سیر

می برد تابوت مادر را پسر

حیف آنجا لالۀ یاست نبود

روز تشییع تو عبّاست نبود

در عزای چار فرزند شهید

عاقبت چون فاطمه قدّت خمید

دادی از کف طاقت و آرام و صبر

می کشیدی چار صورت مثل قبر

می نشستی در کنار قبرها

گریه می کردی بسان ابرها

داشتی در خلوت و در انجمن

ناله ی عبّاس من عبّاس من

کی چراغ روشن و چشم ترم

نازنین فرزند بی دست و سرم

این شنیدم از کمینگه تاختند

دست عبّاس مرا انداختند

خصم چون دید از تنت افتاد دست

با عمود آهنین فرقت شکست

بود امّیدت همه بر مشک آب

مشک شد بی آب و تو رفتی ز تاب

چشم گریان تو همچون چشم مشک

ریخت اشک و ریخت اشک و ریخت اشک

فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

کاش بودی در کنار علقمه

می زدی گلبوسه باغ یاس را

روی خون آلوده ی عبّاس را

تو نبودی در کنار علقمه

جای تو صاحب عزا شد فاطمه

لاله ی خونین نثار یاس کرد

گریه بر بیدستی عبّاس کرد

اشگ «میثم» وقف باغ یاس تو

لاله ای بر تربت عبّاس تو

غلامرضا سازگار

********************

آغشته با نسیم تو در گفتن آمده

پیک سپیده با خبری روشن آمده

رنگین به خون منتشرت  با نسیم صبح

بوی " چهار گمشده پیراهن " آمده

تا از کدام بادیه ، غلطان به خون خویش

بوی "چهار شیر شهید" من آمده

طوفان به داغ کیست که چونان زنی عرب

صورت خراش داده و در شیون آمده ؟

در شیشه مشت خاک بدل می شود به خون

گریان رسول ، آینه بر دامن آمده

بر نیزه چون طلایه خونین کاروان

آنک ز گرد راه سری بی تن  آمده

ای خیل اشک و آه سواد سپاه تو

در خون نشست مردم چشمم به راه تو

تا  چون تو را زمانه به ماتم قرین کند

داغی چنان رساند که غربت نشین کند

در غربت مدینه بدل میشود به خون

خاکی که نقش مهر تو،  داغ جبین  کند

از ناله های گرم تو نای زمان پرست

تا خود چها که این نفس آتشین کند

بی شک به چله  با تو نشسته ست آسمان

تا گریه  پا به پای تو یک اربعین کند

دود  از خیام سوخته برخاست ، نوحه کن

چندان که تیره آه تو روی زمین کند

کوه از کمر شکست ، مگر یکدم اقتدا

با شانه صبوری "ام البنین" کند

بر آن سرم که "فاطمه" را همرهی کنم

با روضه خوان داغ تو قالب تهی کنم

با "فاطمه" مخواه برابر صدا کنند

نام مرا مباد که مادر صدا کنند

با کودکان خویش سپردم مرا مباد

همنام "یادگار پیمبر" صدا کنند

میخواستم "حسین و حسن" را به خانه ات

باری امام! "سید و سرور" صدا کنند

می گریم از تداعی عصری که خیمه ها

"عباس" را به گریه ، مکرر صدا کنند

شاید به دیدن زره چاک چاک او

شیر مرا "شقایق پرپر" صدا کنند

"زهرا" اگر تو را پسر خویش خوانده اند

نشگفت اگر "حسین" برادر صداکنند

با کاروان خیمه گیان حسین - اسیر-

نالید و گفت: "بند دلم پاره شد بشیر!"

پیکی سوار مرکب خون و خطر رسید

راوی به گریه گفت:" که آنک خبر رسید"

خون در دلم نشسته از آن ساعتی که سر

با کاروان نیزه بدنبال سر، رسید

راوی به گریه گفت:" سر شیرخواره نیز

همپای میر قافله از این سفر رسید"

پلکی دویده ام به تماشای روی ماه

پلکی دگر به نیزه سری از "قمر" رسید

همراهی ام به نوحه زمین و زمان کند

تا بر دلم چها که ازین رهگذر رسید

باغ از تناوران بلندی تهی شده ست

زخم  ،اینچنین مگر ز کدامین تبر رسید؟

بیتی اگر ز مثنوی آه بر لب ست

در دل مرا قصیدۀ اندوه زینب ست

رجب علیزاده کاشانی

***************

چون تو، کسی شبیه به زهرا نمی شود

بی تو، گره ز کار علی وا نمی شود

امید بیت وحی شدی بعد فاطمه

وقتی تو نیستی که علی پا نمی شود

وقت توسل به تو احساس می کنم

قلبم گرفته فاصله ای با (نمی شود)

آوردن شبیه أبالفضل معجزه است

این کار ها ز غیر مسیحا نمی شود

باید تو آسمان شوی و ماه آوری

دنیا بدون ماه تو دنیا نمی شود

مزد تواضع تو برای عقیله بود...

عباس بی تواضعت آقا نمی شود

دیگر کسی برای حسین بن فاطمه

مثل عزیز قلب تو پیدا نمی شود

آل عبا ز دست کسی مِی نمی خورند

هر کس برای فاطمه سقا نمی شود

باب الحوائجی أباالفضل ارث توست

بی مادر و پسر گره ای وا نمی شود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

امشب شوم فدای تو، فردا نمی شود

اهل حرم همه به أبالفضل دل خوش اند

با بودن تو قد کسی تا نمی شود

حسین ایزدی

***************************

ﺩﯾﺸﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯾﺖ ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ

ﺻﺎﺣﺐ ﻋﺰﺍ، ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺰﺍﯾﺖ ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ

ﺭﻭﺿﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺁﺳﻤﺎﻥ

ﻣﻦ ﻫﻢ ﺷﺒﯿﻪ ﺍﺑﺮ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ

ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺎﺳﻪ ﯼ ﺩﻝ ﻣﻦ ﭘﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﻮﺩ

ﮐﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻋﻨﺎﯾﺖ ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ

ﮔﻮﯾﺎ ﮐﻤﯽ ﺯ ﺍﺷﮏ ﺷﻤﺎ ﺭﺯﻕ ﻣﺎ ﺷﺪﻩ

ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ

ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺁﻩ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ

ﺗﺎ ﮐﻪ ﺷﻮﻡ ﻓﺪﺍﯼ ﺻﺪﺍﯾﺖ، ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ

"ﺍﯼ ﻭﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ" ﺷﺪﻩ ﺫﮐﺮ ﻣﺪﺍﻡ ﺗﻮ

ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻧﻮﺍﯾﺖ ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ

ﺩﺭ ﺭﻭﺿﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺨﺖ ﻭ ﻧﻔﺲ ﮔﯿﺮ ﻣﺎﺩﺭﺕ

ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﻻ‌ﯾﺖ ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ

ﺣﺮﻑ ﮐﻔﻦ ﺷﺪ ﻭ ﺩﻟﺘﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﮐﺮﺑﻼ‌

ﺑﺎ ﺭﻭﺿﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺮﺏ ﻭ ﺑﻼ‌ﯾﺖ ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ

ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻣﺮﺣﻤﺖ ﮐﻢ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ

ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ

مصطفی هاشمی نسب

********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی