کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها-۳

*************************

ای فـلک یـک مه و سپهر سه اختر

ای فـلک یـک مه و سپهر سه اختر
شیرخدا را خجسته همدم و همسر
فاطمــه دوم بــهشت ولایـت
یـار عـلی، نایــب بتـول مطهر 
یوسف زهرا توجهش به تو بانو
زینب‌کبری تو را صدا زده مادر
امّ‌بنیــن، مــام شیـر خـداوند
امّ‌ادب، آفتاب خانـه حیـدر
خوانده کنیـز عزیز فـاطمه خود را
ای بـه ادب از همه زنان جهان سر
برده به میراث از تو عشق و ادب را
حضـرت عبـاس در حضــور بـرادر
کرده نثار قدوم یوسف زهرا
چــار گل سـرخ و چار لالۀ پرپر
ای پسر تو حسین دوم زهرا
ای بــه بنینت ســلام آل پیمبر
از همگان برترنـد خیـل شهیدان
رتبۀ عباس توست زان همه برتر
نیست عجب گر که با زیارت زهرا
گــردد اجــر زیــارت تــو برابــر
رویــت مــانند آفتــاب درخشـان
بــختت بالاتــر از سپهــر مــدوّر
غبطـه بـه عبـاس تو برند شهیدان
با همه قدر و جلال در صف محشر
زائــر بــاب البقیـع تـوست دل ما
ای نفس جـان بـه تربـت تـو معطر

روی ارادت نهاده‌ایم بر آن خاک
حـاجت دائـم گرفته‌ایم از آن در
روز وفات تـو گشت شهـر مدینه
محفل اندوه و اشک و ناله سراسر
کاش که بودند چار دسته گل تو
تا که زنند از غمت به سینه و بر سر
حیف نه عباس داشتی و نه عثمان
آه نه عون تو بـا تو بود نه جعفر
آب شدی در فراق یوسف زهرا
گـرچه تــو را بــود داغ‌هـای مکرر
دوست نه تنها گریست بر تو که می‌زد
بــر دل دشمــن شــرار آه تـــو آذر
در کـف عبـاس تـوست حاجت کونین
گرچـه جـدا شـد ورا دو دست ز پیکر

دست جدا گشت و دیده شد هدف تیر
نیــزه بــه سینــه، عمـود آهن بر سر
بـر تــو و عبــاس تــو ســلام هماره
ای پــدر و مــادرم فــدای تــو مادر
گـــر بگــذارند دشمنــان تو «میثم»
گیرد چون جان خـود مـزار تو در بر

*****************************

منم که سایه نشین و جود مولایم
کنیز خانه غم ؛ خاک پای زهرایم
منم که خانه به دوش غم علی هستم
منم که همقدم محنت ولی هستم 
منم که شاهد  زخم شکسته ابرویم
انیس گریه به یاس شکسته پهلویم
منم که در همه جا در تب حسن بودم
منم که شاهد خون لب حسن بودم
منم که جلوه حق را به عین می دیدم
خدای را به جمال حسین می دیددم
منم که بوده دلم صبح و شام با زینب
منم میان همه ؛ هم کلام با زینب
منم که سوگ گلستان و باغبان دارم
به سینه زخم غم کربلائیان دارم
منم که ظهر عطش را نمی برم از یاد
چهار لاله بی سر ز من به خاک افتاد
منم که مادر عشق و امید و احساسم
فدای یک سر موی حسین عباسم

****************************

بیا ام البنین برگشته زینب

دگر این کاروان یاسی ندارد
که با خود شور و احساسی ندارد
بیا ام البنین برگشته زینب
ولی افسوس عباسی ندارد
مزن آتش به جان ای نور عینم
مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم
چه شد در کربلا هستی زهرا؟
حسینم وا حسینم وا حسینم
سرشته از غم زهرا گِلش بود
نگاه تار زینب قاتلش بود
نیفتاد از لبش نام حسینش
اگر چه داغ سقا بر دلش بود ...
... 
ولی زینب چه با احساس می خواند
از آن بُهبوهه ی حساس می خواند
کنار قبر زهرا نیمه ی شب
چقدر از غیرت عباس می خواند
 یوسف رحیمی

***************************

قدم اگر خمید ، فدای سر حسین
جانم به لب رسید ، فدای سر حسین

ام البنین سابق این شهر عاقبت
شد مادر شهید ، فدای سر حسین

یک چند وقتی است در این شهر هیچ کس
لبخند من ندید ، فدای سر حسین

هر جمله بشیر مرا پیر کرده است
مویم شده سفید ، فدای سر حسین

گلچین چهار تا گل گلخانه مرا
چه وحشیانه چید ، فدای سر حسین

هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها
اشکم به رخ چکید ، فدای سر حسین

هر شب به یاد تشنگی کودک رباب
خواب از سرم پرید ، فدای سر حسین

عباس پاسبان حرم شد به جای من
دستش اگر برید ، فدای سر حسین

گویند جا شده به مزار محقری
آن قامت رشید ، فدای سر حسین
محمد حسین رحیمیان

***********************

شبی از خویشتن سفر کردم
سیـر کــردم جهـان بـالا را

بین قصری ز باغ‌های بهشت
دیـدم امّ‌البنیـن و زهــرا را

آن یکی بود رکن شیر خدا
دگــری بـود مــادر شهدا

عجبـا! نـام هـر دو فاطمه بود
ذکرشان شمع محفل همه بود

نگــه آن دو مهربــان مــادر
گه به گودال و گه به علقمه بود

هر دو را اشک و خون روان ز دو عین
بهـر عبـاس بـود و بهـر حسین

گفت ام‌البنین به دخت رسول
کی سلام خدا به جان و تنت!

ای هــزاران‌ هـزار عباسم
بـه فـدای حسیـن بـی‌کفنت

داده‌ام در رهش چهار شهید
کاش بـودی مرا هزار شهید

گفت زهرا که ای بلند اقبال
گلبــن چــار لالـه پـرپـر!

چار فرزند تـو عزیـز من‌اند
بلکـه هـر چـار را منم مادر

پسـران تـو، نـور عیـن من‌اند
مثل عباس تـو حسین من‌اند

بـاغبــان چهــار لالــه یـاس!
پسـرانـت تمــام اشجـع نـاس

دوست دارم من ای ستوده‌ خصال
تـو برایم بگویی از عباس

از علمـداری و وفـاداریش
ادب و غیرت و فداکاریش

گفـت: بـی‌بـی از آن سـرافـرازم
که شد عباس من فدای حسین

این که اشکم ز دیدگان جاری‌ست
می‌کنم گریه از برای حسین

گر چه عباس رفته از دستم
من شریک غم شما هستم

فاطمه گفت: مادر عباس!
من تـو را نیـز یار و هم دردم

تو نبودی، ولی به جای تو من
بهـر عبــاس، مـادری کردم

پـــدرم آب بهـــر او آورد
او به عشق حسین آب نخورد

اشک ام‌البنین به رخ جاری
گفـت ای مـادر فــداکـاری

از حسینت بگــو بـه امّ‌بنین
آن چه خود دیدی و خبر داری

با من از حنجرِ بریده بگو
قصـه‌ای از سر بریده بگو

گفـت بــر پیکــر مطهـر او
زخم‌هــای دوبـاره را دیـدم

لب خشکیده چشم از خون تر
حنجـر پـاره‌پـاره را دیــدم

گاه، ذکـرش علـی و فاطمـه بود
گاه چشمش به سوی علقمه بود

تـو نبـودی ببینـی عبــاست
تیر بر دیده‌اش چگونه نشست

وقتی عباس اوفتـاد بـه خاک
کمر زینب و حسین شکست

کمری که شکسته شد ز ملال
باز از سـم اسـب شــد پامال

روز محشر که می‌شود، عباس
بـا چنین غیـرت و فـداکاری

بـاز هـم مثـل روز عــاشورا
بـر حسینـم کنـد علمـداری

او کـه بـر آل فاطمـه یار است
در صف حشر هم علمدار است
غلامرضا سازگار

***********************

به نام آب مطهّر شدم ،خدا را شکر
به بوی عشق معطّر شدم ، خدا را شکر

سِمت گرفتم و مادر شدم ، خدا را شکر
کنیز خانه ی حیدر شدم، خدا را شکر

بنای خلقت من خدمتم در این خانه اســت
دلیل عصمت من خدمتم در این خانه است

به باغ عاطفه ها یاسمن طراویدم
پسر برای شَه مؤتمن طراویدم

غلام، بهر حسین و حسن طراویدم
برای غیرت و مردی، ثمن طراویدم

خوشا به حال دلم حاصلم ابالفضل است
خوشا به حالم ابوفاضلم ابالفضل است

شَرَر نخورده پرم، مثل سرورم زهرا
نخورده ضربه سرم مثـل سرورم زهرا

نگشته خم کمرم مثل سرورم زهرا
شنیده ام پسرم مثل سرورم زهرا

به روی بازوی خود جای ضربه ها دارد
پس استخوان شکسته سر و صدا دارد

شنیدم از تن عباس من سوا شد دست
عمود روی سرش خورد، تا جدا شد دست

همین که آخر کارش از او فـدا شد دست
به روی دخترکان بی هوا رها شد دست

شنیده ام به دو چشم پر اشک خندیدند
به اشک چشم حسین و به مـشک خندیدند

نبودم و سر عباس را به نِی کردند
عذاب دائم خود را عوض به رِی کردند

سر مطهّر شاهی به تشت مِی کردند
زدند بر اُسرا سنگ و راه طی کردند

و من شنیدم و نالیدم و نهادم سوخت
که کاش فاطمه ، جوشن برایشان میدوخت

عزیز ، زینبم ، آخر سرت به یغما رفت ؟
شنیده ام که زِر و زیورت به یغما رفت

میان معرکه ها، معجرت به یغما رفت
لباس بافته ی مادرت به یغما رفت

به دشت ماریه ، ای کاش جـایتان بودم
بگو که مادر خوبی برایتان بـودم؟
حسین قربانچه

**************************

من گرد راه حضرت زهرا نمی شوم
هرگز به جای ام ابیها نمی شوم

او دختر پیمبر و همتای حیدر است
من جز کنیز دختر زهرا نمی شوم

هر خدمتی کنم به یتیمان فاطمه
مادر برای زینب کبری نمی شوم

چون بوسه می زنم به قدمهای زینبین
بی اذن زینب از قدمش پا نمی شوم

او روح امتحان شده ی قبل خلقت است
بی امتحان عشق که حورا نمی شوم

ضربه نخورده ام که کنم سینه را سپر
دیوار و در ندیده مهیّا نمی شوم

دین را ز پشت در نفس تازه می دمید
صاحب نفس نگشته مسیحا نمی شوم

بی پهلوی شکسته نگردم امین وحی
سیلی نخورده سرور زنها نمی شوم

آقا بیا و نام مرا فاطمه مخوان
با اسم گل شبیه مسمّا نمی شوم

وقتی حسن به صوت حزین ناله می کند
بنشینم از فغان و ز جا پا نمی شوم

دیگر توان زمزمه از دست می دهم
وقتی حرف هق هق مولا نمی شوم

اشک حسین اوج گرفتاری من است
مرهم برای این همه غمها نمی شوم

عباس من غلام عزیزان فاطمه ست
بی دست او که حامی طاها نمی شوم

این دستها به درد علم می خورد حسین
هرچند یار بازوی زهرا نمی شوم

این با ادب ترین پسرم نذر کوثر است
من بی شهید علقمه معنا نمی شوم

تا کربلا فدا ندهم جان نمی دهم
بی چشم تیر خورده من احیا نمی شوم

از بس حدیث عشق تو لبریز شد حسین
من بیش از این حریف پسرها نمی شوم

دیگر مرا خطاب به ام البنین نکن
بعد از حسین مادر سقا نمی شوم

مثل رباب کنج بقیع خیمه می زنم
سایه نشین گنبد خضرا نمی شوم

من با فرات قهرم و شاکی ز علقمه
دیگر انیس ساحل دریا نمی شوم

باور نمی کنم که حسینم شهید شد
بعد از حسین ساکن دنیا نمی شوم
محمود ژولیده

***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی