کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعرشهادت حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها

*****************

به دلم افتاده مادر دردتو شفا می گیره
خوب می شی مادر دوباره خونمون صفا می گیره
به دلم افتاده مادر دوری از اجل می گیری
زخم پهلوت می شه درمون باز منو بغل می گیری

باغبون رحمی به ما کن چشماتو دوباره وا کن
جون زینب تو برای خوب شدن فقط دعا کن
به دلم افتاده مادر ای که چشمات مهربونه
خوب می شه دست شکسته می زنی موهامو شونه
به دلم افتاده مادر بابای ما که امیره
از غریبی در میادو ذوالفقار به کف می گیره
به دلم افتاده مادر مثل دوره پیمبر
به زبونا باز می افته اسم باصفای حیدر
بعضی وقتا هم می ترسم سراغ از اجل بگیری
پیش چشمای تر ما تو نفس نفس بمیری
الهی زنده نباشم تا برات ماتم بگیرم
یا می شد به جای محسن من به پای تو بمیرم
ای عزیز آسمونی تو بمون قد کمونی
بابامون علی جوونه خودتم هنوز جوونی
یه نگاهی به حسن کن مادرا رحمی به من کن
لااقل برا حسینت ،مهربون فکر کفن کن
به دلم افتاده مادر می رسه جمعه موعود
پسرت مهدی می آد و می شه دشمن تو نابود
او میاد با تیغ حیدر روی لب می گه مکرر
مادرم که بی گناه بود چرا شد زکینه پرپر
جواد حیدری

********************

پناه عالمى، درگاه زهراست
 
بشر حیران، ز قدر و جاه زهراست
صراط او، صراط المستقیم است
 
که راه رستگارى، راه زهراست

تمام نور خورشید نبوّت
نمایان از جمال ماه زهراست
على در شاهراه عشق و توحید
هماره همدم و همراه زهراست
شرف، این بس امیرالمؤمنین را
 
که مهرش در دل آگاه زهراست
به هرجا، شمع دانش، مى دهد نور
 
ز نور علم دانشگاه زهراست
ز سوز گفته «عجل وفاتى»
 
نمایان غصّه جانکاه زهراست
ز جور ظالمان، اظهار نفرت
 
به صبح و شام، اشک و آه زهراست
اگر مخفى بُود، قبرش عجب نیست
که رمز نام «سرّ اللّه» زهراست
صداى شیون از هر سو بلند است
 
که ختم عمر بس کوتاه زهراست
بیایید اى گُنهکاران، بگرییم
 
جلاى دل، غم دلخواه زهراس
(حسانا) مى کشد این غم على را
 
که او خانه، قربانگاه زهراست

حسان
**********************
با دیدن حال و هوای چشمهایت
آلاله می ریزم به پای چشمهایت
پلک ملائک هم کنارت خیس گریه
باشند شاید هم نوای چشمهایت

از بسکه شبها گریه می ریزی توانی
دیگر نمی ماند برای چشمهایت
یک چند وقتی می شود گلهای نیلی
گل می کند در جای جای چشمهایت
ترکیب سرخی و کبودی شقایق
آیینه ای از زخمهای چشمهایت
از چادر خاکی چرا چیزی نگفتی
از کوچه و از ماجرای چشمهایت
ای کاش یا آن اتفاق تلخ هرگز ... !
یا بود چشم من به جای چشمهایت
شوق پریدن بال در بال کبوتر
پر می زند در ربنای چشمهایت
اینجا همه با چشمهای من غریبه ند
غیر از حضور آشنای چشمهایت
گفتی که دیگر فرصتی باقی نمانده
تا آن غروب بی صدای چشمهایت
از ماتم روز عطش در حلقة اشک
آتش گرفته کربلای چشمهایت
تو می روی و تا همیشه مثل باران
مرثیه می خوانم برای چشمهایت
تا آخر دنیا میان آسمانها
برپاست بانو جان عزای چشمهایت
آری غروب و بیقراری یادگاریست
از غربت بی انتهای چشمهایت
با بیرقی از سرخی خون شقایق
می آید آخر خونبهای چشمهایت

یوسف رحیمی

************************

عمریست با عنایت تو گریه می کنم
تنها به قصد قربت تو گریه می کنم
عمریست پای بیرق مشکی روضه ها
در سایه سار رحمت تو گریه می کنم

گاهی ستاره می شوم و تا سپیده دم
در آسمان غربت تو گریه می کنم
قبرت که نیست دلخوشم از اینکه لاأقل
پایین پای هیئت تو گریه می کنم
آه ای ضریح گمشده ! بانوی بی نشان !
در حسرت زیارت تو گریه می کنم
تا صبح در حوالی دلتنگی بقیع
با بوی یاس تربت تو گریه می کنم
تا تربت شهید اُحد پا به پای اشک
هرشب به رسم عادت تو گریه می کنم
گاهی به یاد هق هق آن پلک نیمه جان
در سوگ بی نهایت تو گریه می کنم
گاهی کنار روضه ات از دست می روم
از بسکه در مصیبت تو گریه می کنم
از ابتدای مرثیه هایت قدم قدم
تا کوچة شهادت تو گریه می کنم

یوسف رحیمی

************************
سر درد داشت ، باز سرش را گرفته بود

باران اشک دور و برش را گرفته بود
حسی شبیه غربت و دلتنگی غروب
حال و هوای هر سحرش را گرفته بود

می ریخت لخته های دل از بغض هر شبش
انبوه زخمها ، جگرش را گرفته بود
از آتشی که دور و برش شعله می کشید
اجر رسالت پدرش را گرفته بود ؟!
این تند باد های پیایی که می وزید
دیگر توان بال و پرش را گرفته بود
خاکی شده ست چادر بانوی بوتراب ؟
آخر مگر کسی گذرش را گرفته بود ؟
وقت غروب در وسط کوچه ناگهان
ابری کبود چشم ترش را گرفته بود
خشنود بود از اینکه به هنگام حادثه
چشمان خستة پسرش را گرفته بود
یک دست او به شانة دیوار بی کسی
با دست دیگرش کمرش را گرفته بود
آلاله های دم به دم  زخم بسترش
خواب و قرار مختصرش را گرفته بود
معلوم بود فاطمه هم رفتنی شده
تابوت این همه نظرش را گرفته بود
لبخندهای تلخ و غریبش دلیل داشت
انگار رخصت سفرش را گرفته بود
مولا برای دفن خودش رفت و روی دوش
تابوت نیمة دگرش را گرفته بود
در بین قبر دست پدر از امام صبر
یاس کبود شعله ورش را گرفته بود
حالا علی و غربتِ یک قبر بی نشان
سر درد داشت ، باز سرش را گرفته بود

یوسف رحیمی

********************
تفسیر رنج نامة کوثر نگفتنی است

تشریح حادثات مکرر نگفتنی است
مبنای روضه خواندن ما بر کنایه است
باور کنید روضة مادر نگفتنی است

وقتی که با اشاره ای از دست می رویم
شرح تمام روضه که دیگر نگفتنی است
حالا بماند آن همه غربت نشینی اش
دلتنگیِ فراق پیمبر نگفتنی است
آری سه ماه خون جگر خورد و دم نزد
از قصه ای که سخت تر از هر نگفتنی است
بهتر که حرف کوچة دلواپسی نشد
اصلاً حکایت گل پرپر نگفتنی است
جریان گوشوار شکسته برای بعد
مرثیه های خاکی معجر نگفتنی است
او رفت و درد های دلش نا شنیده ماند
تفسیر رنجنامة کوثر نگفتنی است
 
با بال اشک سمت حرم پر کشیده ایم
شوق طواف مرقدش آخر نگفتنی است !

یوسف رحیمی

************************
وقتی بلور اشک زلالش شکستنی ست

حالا که قلب پر ز ملالش شکستنی ست
مردم دگر نیاز به این کارها که نیست
آن قامت ز غصه هلالش شکستنی ست

شمشیر و تازیانه برای چه می برید
باور کنید او پر و بالش شکستنی ست
ای دستهای سنگی کوچه نگاه کن
او آینه ست در همه حالش شکستنی ست
این دست نیست شاخة طوبای عصمت است
بگذار بشکند، به خیالش شکستنی ست

یوسف رحیمی

************************
 هم پلکهای بی رمق و نیمه بسته ات
هم چشمهای نیلی و در خون نشسته ات
کم کم بساط قتل مرا جور می کنند
با زخمهای پهلوی درهم شکسته ات

فهمیده ام چه آمده در کوچه بر سرت
از تار و پود معجر از هم گسسته ات
دستاس هم کنار غمت آب می شود
با روضه های دم به دم دست خسته ات
مرثیّه خوان غربت دیرینة من است
این چشمهای نیلی و در خون نشسته ات
یک روز می رسم به تماشای مرقدت
با زائران سینه زن دسته دسته ات

یوسف رحیمی

********************
بابا چه بی وفا شده دنیای بعد تو
من ماندم و مصائب عظمای بعد تو
چشم انتظار رفتن تو بود امتت
شعله کشید فتنه ز فردای بعد تو

داغت برای فاطمه سنگین تمام شد
پشت مرا شکسته قضایای بعد تو
اصحاب تو چه زود به ما پشت پا زدند
آری گواه فاطمه شبهای بعد تو
دارد به قتل حجت حق حکم می کند
اجماع این سقیفه و فتوای بعد تو
در کوچه ها ادا شده اجر رسالتت
یعنی شکست حرمت مولای بعد تو
در تنگنای این در و دیوار عاقبت
از دست رفت ام ابیهای بعد تو
آتش ، هجوم ، کوچه ، قباله ، فدک ! ببین
چیزی نمانده از تن زهرای بعد تو
قنفذ معاف می شود از مالیات ها !
سیلی به دخترت شده سرمایه بعد تو
دیگر ببر مرا که زمانش رسیده است
نه ! نیست جای فاطمه دنیای بعد تو

یوسف رحیمی

*************************

حرفی نداشت چشم ترم جز رثای تو
جاریست بین هر غزلم رد پای تو
هر سال فاطمیه دلم شور می زند
در کوچه های غربت و اشک و عزای تو

بگذار ما به جای تو خون گریه می کنیم
دیگر توان گریه نمانده برای تو
دیدم چقدر قلب تو بی صبر می شود
با شکوه های بی کسی مرتضای تو:
اینقدر رو گرفتنت از من برای چیست
حالا دگر غریبه شده آشنای تو
از گریة شبانه و نجوای کودکان
باید به گوش من برسد ماجرای تو
بانو کمی به حال حسینت نظاره کن
حرفی بزن که دق نکند مجتبای تو
حالا ببین که روضه گرفتند کودکان
در پشت درب خانه برای شفای تو
برخیز و با نگاه ترت یا علی بگو
جان می دهد به قلب شکسته صدای تو
دیدم تو را که آرزوی مرگ می کنی
بانو بس است!  کشته علی را دعای تو
همناله با وصیت تو ضجّه می زنم
با روضه های بی کفن کربلای تو

**********************

علی مولای مظلومان عالم
بگو از نارفیقان چون ننالم

از آن شامی که سر در چاه کردی
مرا از درد خویش آگاه کردی
 
طنین ناله در افلاک افتاد
تمام آسمان بر خاک افتاد
 
پر و بال تو زهرا را شکستند
تو را با ریسمان فتنه بستند
تو را در گوشه عزلت نشاندند
مرا در آتش حسرت کشاندند
***

کدامین شب از آن شب تیره تر بود
که زهرا حایل دیوار و در بود
شبی کاندر هجوم تیغ بیداد
سرت را سینه زهرا سپر بود
زمان بر سینه خود سنگ می کوفت
زمین از داغ زهرا شعله ور بود
عطش نوشان کوفی آتشین اند
که حتی کوثر آنجا بی اثر بود
شراب کوفیان خون حسین است
شراب فاطمه خون جگر بود
 
تو می دیدی ولی لب بسته بودی
که آیین محمد (ص) در خطر بود
 
ندانستم که در چشم حقیقت
کدامین مصلحت مد نظر بود
 
گلویت استخوانی آتشین داشت
که فریادت فقط در چشم تر بود
چرا ابلیس را رسوا نکردی؟
عقاب تیغ تو بی بال و پر بود؟
فدای تیغ عریان تو گردم
کسی آیا ز تو مظلوم تر بود؟
*** 
مه خورشید طلعت کیست؟ زهرا
چراغ شعله خلعت کیست ؟ زهرا
نمایان شد ز خط آتش و دود
که جرم فاطمه حب علی بود
 
پس از زهرا علی بی همزبان شد
اسیر امتی نامهربان شد
علی تنهاست در یک قوم گمراه
زبانش را که می فهمد به جز چاه
 
پس از او کیسه نان و رطب کو ؟
صدای ناله های نیمه شب کو ؟
 
خدایا کاش آن شب بی سحر بود
که تیغ ابن ملجم شعله ور بود
 
اذان گفتند و ما در خواب بودیم
علی تنها به مسجد رهسپر بود
 
در آن شب تا قمر در عقرب افتاد
 
غم عالم به دوش زینب افتاد
 
فدک شد پایمال نانجیبان
علی لرزید و در تاب و تب افتاد
یقین دارم به جرم فتح خیبر
فدک در دست ال مرحب افتاد
***
علی جان کوفیان غیرت ندارند
که فرمان تو را گردن گذارند
علی جان کوفیان خفت پذیرند
که دامان بلندت را نگیرند
علی جان کوفیان با کیاست
جدا کردند دین را از سیاست
 
بنام دین سر دین را شکستند
دو بال مرغ آمین را شکستند
 
به پیشانی اگر چه پینه دارند
ز فرزند تو در دل کینه دارند
چو بنچاق فدک را پاره کردند
عزادار تو را آواره کردند
شغالان شیرها را سر بریدند
کبوتربچگان را پر بریدند
*******************

مرغ دل یک بام دارد  دو هوا
گه مدینه میرود گه نینوا
این اسیر بند قاف و شین و عین
گاه می گوید حسن گاهی حسین
***
میپرد گاهی به گلزار بقیع
می نشیند پشت دیوار بقیع
می نهد سر بر سر زانوی دین
اشک ریزان در غم بانوی دین
***
عرضه میدارد که ای شهر رسول
در کجا مخفی بود قبر بتول
از تمام نخلها پرسیده ام
آری اما پاسخی نشنیده ام
***
یا امیر المؤمنین روحی فداک
آسمان را دفن کردی زیر خاک ؟
آه را در دل نهان کردی چرا ؟
ماه را در گل نهان کردی چرا ؟
***
یا علی جان تربت زهرا کجاست ؟
یادگار غربت زهرا کجاست ؟
تا ز نورش دیده را روشن کنم
بر مزارش شعله ها بر تن کنم
***
آه از آن ساعت که آتش در گرفت
جام را از ساقی کوثر گرفت
یاد پهلویش نمازم را شکست
فرصت راز و نیازم را شکست
***
آه زهرا تا ابد جاری بود
دست مولا تشنه یاری بود
چون علی شد بی کس و بی همنفس
گفت یا زینب به فریادم برس

 

زنده یاد محمد رضا آغاسی

*************************
گفت: در می‌زنند مهمان است

گفت: آیا صدای سلمان است؟
این صدا، نه صدای طوفان است
مزن این خانه مسلمان است
مادرم رفت پشت در، اما

***

گفت: آرام ما خدا داریم
ما کجا کار با شما داریم
و اگر روضه‌ای به پا داریم
پدرم رفته ما عزاداریم
پشت در سوخت بال و پر، اما
***
آسمان را به ریسمان بردند
آسمان را کشان کشان بردند
پیش چشمان دیگران بردند
مادرم داد زد بمان! بردند
بازوی مادرم سپر،اما
***
بین آن کوچه چند بار افتاد
اشک از چشم روزگار افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد-
گفت: یک روز یک نفر اما...

 

حمید رضا برقعی

**********************
گل باغ امیدم، کجایی کجایی

دعایم همه این است بیایی بیایی
بود یاد تو هر شب، دعای سحر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من

***

میان در و دیوار فقط یاد تو بودم
بیا ای گل نرگس ببین روی کبودم
به یک ضربه جدا شد، ز شاخه ثمر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
 ***
غریبی علی را در خانه چو دیدم
به مسجد بدویدم، ز دل آه کشیدم
نبودی که ببینی، چه آمد به سر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
***
من آن یاس کبودم که در سینة قبرم
فقط اشک تو ریزد شبانه روی قبرم
ز اشک شب تارت، شده خون جگر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
***
بیا تا که ببینی، علی خانه نشین شد
شرر ریخت به باغش، گلش نقش زمین شد
سیه گشت از این غم، جهان در نظر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
***
دل ما چو چراغی به کاشانة ما سوخت
ندیدی که چگونه، در خانة ما سوخت
روان  خون دل آنجا، شد از چشم تر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
***
علی بود علی بود در آن جمع گرفتار
مرا کشت، مرا کشت، فشار در و دیوار
به جز محسنم آنجا، نشد کس سپر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من

****************



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی