کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها

*****************

قصد داری بروی و بدنم می لرزد

مادر آینه ها بی تو تنم می لرزد

گر چه سخت است ولی خوب تماشایم کن

به خدا بازوی خیبر شکنم می لرزد

بلبل زخمی باغم تو بگو علت چیست؟

چه شده غنچه ناز چمنم می لرزد

از همان روز که از کوچه غم برگشتی

تا بدین ساعت غربت،حسنم می لرزد

آن قدر لرزه به اندام علی افتاده

گوئیا بر تن من پیرهنم می لرزد

تا به امروز ندیدند بلرزد کوهی

کوه بودم ولی امروز تنم می لرزد

سید محمد جوادی

**********************

فصل غم است ای دل غمدیده گریه کن

بنشین به کنج خلوت و پوشیده گریه کن

ایام فاطمیه رسید  و در این فضا

عطر عزای فاطمه پیچیده گریه کن

از شعله های داغ جگر سوز او چو شمع

آتش بگیر ای دل تفتیده گریه کن

در ماتم حبیبه و محبوبه اش خدا

اکنونکه سوز دل به تو بخشیده گریه کن

همراه غنچه های گلستان مرتضی

بر آن گلی که دست ستم چیده گریه کن

چون کودکی یتیم به خلوت سرای غم

با یاد مادری که نخندیده گریه کن

شبها به پشت پنجره های بقیع او

تا اشک دیده تو نخشکیده گریه کن

تنها نه فاطمیه(وفائی)که تا ابد

فصل غم است با دل تفتیده گریه کن

سید هاشم وفائی

***********************

ای کشتی شکسته که پهلو گرفته ای

بر گو چرا تو دست به پهلو گرفته ای

گل را خدا برای سرور آفریده است

ای گل چرا به غصه و غم خو گرفته ای

گاهی زدرد شانه ز دل آه می کشی

گاهی زدرد دست به بازو گرفته ای

از ماجرای کوچه نگفتی به من بگو

اکنون چرا ز محرم خود رو گرفته ای

دیوار گشته است عصای تو ابز هم

بینم که دست بر سر زانو گرفته ای

دیشب نماز نافله تو نشسته بود

دیدم که دست خویش به پهلو گرفته ای

هر گه که در به روی علی باز می کنی

خوشحال می شوم که تو نیرو گرفته ای

رنگی زداغ کر گه (وفائی)به شعر تست

چون لاله ها زباغ  ولا بو گرفته ای

سید هاشم وفائی

********************
آیینه ام شکسته من از او شکسته تر

او خسته زمانه و من نیز خسته تر

بغضی نشسته در وسط سینه من و..

بغضی درون سینه زهرا شکسته تر

این روزها نفس زدنش با شماره است

اما نفس نفس زدن من گسسته تر

دست علی که بسته شود بسته می شود

دست زمین و پای زمان نیز بسته تر

از این به بعد خانه من فاطمیه است

پیدا نمی کنید مکانی خجسته تر

از لطف فاطمه است اگر هیئتی شدید!

در حلقه های سینه زنی دسته دسته تر

محسن ناصحی

***********************

نشینم تا سحرگه بر سر قبرت من دلخون

بر احوالم ببار ای ابر اشگ از آسمان امشب
که من با دست خودسازم گلم در گل نهان امشب
مکن ایدیده منع¬ام گر بجای اشگ خونبارم
که میگریم من از هجران زهرای جوان امشب

حسن نالان حسین گریان پریشان زینبم از غم
چسان آرام بنمایم من این بی مادران امشب
نشینم تا سحرگه بر سر قبرت من دلخون
چو بلبل از فراقت سر کنم آه و فغان امشب
گرفتم آنکه برخیزم بسوی خانه برگردم
چگویم گر زمن خواهند مادر کودکان امشب
زمین با پیکر رنجیده زهرا مدارا کن
که این پهلو شکسته برتو باشد میهمان امشب

 
***************************

بر افلاک حقایق زهرة حلم و حیا زهرا
به بحر عصمت حق گوهر صدق وصفا زهرا
یگانه بانوی دین فخر نسوان بنی آدم
فروزان شمع بزم محفل آل عبا زهرا

بتول طاهره خیر النساء انسیه حورا
مهین ام الائمه بنت ختم الانبیا زهرا
غمام فضل وکوه حلم و بحر علم و دانائی
سپهر عقل را بدرالدجی شمس الضحی زهرا
زکیه بضعه ختم رسل صدیقه مطلق
خبیر سر ما اوحی بامر مصطفی زهرا
غرض در خلقت زن بود حق را در وجود او
وگرنه بود رد رتبت نبوت را سزا زهرا
کمال و وهم حیرانست از وصف جلال او
چو مستغناست از هر وصف و هر مدح و ثنا زهرا
زپیش آورد غمهای جهان در گردش اختر
برای حق به هر امر قضا بودی رضا زهرا
نیاسوده هنوز از ماتم مادر که در دنیا
بدرد فرقت وداغ پدر شد مبتلا زهرا
فغان زآندم که با اطفال لب پرشکو از امت
روانشد بر سر قبر پیغمبر بانوا زهرا
زهجر باب و سوز مادر و ظلم بداندیشان
فکند از شور و غوغا لرزه در عرش علا زهرا
بزاری گفت کی سلطان خوبان یا رسول الله
به بین از جور امت گشته خوار و بینوا زهرا
تو میدانی زکین بن خطاب و ظلم بن عفان
کشیده زان لعینان جفا گستر چه ها زهرا
بضرب در شکسته پهلوی زارم یقین دارم
که جان بسپرد خواهد در جهان زین ماجرا زهرا
طناب از یکن فکندند ایپدر در گردن حیدر
به پیش چشم خون بالای این بی اقربا زهرا
زبی شرمی زدند آتش بدرب در فشار در
تو میدانی چه حالت یافت زان رنج و عنا زهرا
به تنگ آمد دلم بابا زبس بشنیده از هر کس
شماتت ها ز هر بیگانه و هر آشنا زهرا
ز من خلق مدینه رو بگردانند از آن رو
که نگذارند گرید در فراقت از وفا زهرا
مرا ای باعث ایجاد عالم در پناه خود
ببر زیرا که سیر آمد از این دار فنا زهرا
ندانم شیعیان با آنهمه درد و الم آیا
خبر میداشت آندم از حدیث کربلا زهرا

آصف الدوله

**********************
بر دیده ام، که موج زند قطره هاى اشک

 
اى کاش بوده جلوه رویت به جاى اشک!
بعد از غروب ماه رخت، خانه ام پدر!
 
ماتم سراى دل شد و خلوت سراى اشک

دود دلم ز سینه برآید به جاى آه
 
خون دلم ز دیده بریزد به جاى اشک
وقتى که همرهان ز برم پا کشیده اند
 
اشکم انیس گشته، بنازم وفاى اشک
روز و شبم که مى گذرد با هزار درد
 
پیوند مى زنند به هم دانه هاى اشک!
تا نخل سایبان مرا قطع کرده اند
 
هر روز مى روم به «اُحُد» پابه پاى اشک!

سیّد رضا مؤیّد

*************************

برگشا مُهر خاموشى از زبانت اى بقیع!
جاى زهرا را بگو با زائرانت اى بقیع!
دیده گریان ما را بنگر و با ما بگو
 
در کجا خوابیده آن آرام جانت اى بقیع!

لطف کن، گم کرده ما را نشان ما بده
بشکن این مهر خموشى از زبانت اى بقیع!
گر دهى بر من نشان از قبر زهرا، تا ابد
 
برندارم سر ز خاک آستانت اى بقیع!
گفت مولا رازِ این مطلب مگو با هیچ کس
 
خوب بیرون آمدى از امتحانت اى بقیع!
گر ندارى اذن از مولا که سازى برملا
 
لااقل با ما بگو از داستانت اى بقیع!
فاطمه با پهلوى بشکسته شد مهمان تو
 
دِه خبر ما را ز حال میهمانت اى بقیع!
آرزو دارد به دل خسرو که تا صاحب زمان
 
برملا سازد مگر راز نهانت اى بقیع!
محمّد خسرو نژاد

********************
شب که دل بى ماه رویت در دلِ شب ها گریست
 
آسمان دیده ام زین غصّه یک دریا گریست
باغبان عشق، در سوگت نه تنها ناله کرد
 
اى گل پرپر به حالت بلبل شیدا گریست

بارالها! بین دیوار و درى، آن شب چه شد؟
کآسمان بر حال زار زُهره زهرا گریست
گشت خون آلوده چشم اختران آسمان
بس که زهرا تا سحر بر غربت مولا گریست
شد کویر تشنه سیراب اى فلک از بس على
داغ بر دل، لاله آسا، در دل صحرا گریست
تا نبینند اشک او را، تا سحر هر شب على
یا حدیث دل به چَهْ گفت از غریبى، یا گریست
شیر میدان شجاعت بود و یک دنیاى صبر
 
من ندانم اى فلک با او چه کردى تا گریست
سوخت همچون شمع و از او غیر خاکستر نماند
 
بس که از داغ تو خورشید «جهان آرا» گریست

جواد جهان آرایی

*************************
آنشب که شب ، از صبح محشر تیره تر بود

آنشب که از ان ، مرغ شب هم بى خبر بود
آنشب که رخت غم به مه ، پوشیده بودند
آنشب که انجم هم سیه پوشیده بودند

آنشب که خون از دامن مهتاب مى ریخت
اسما براى غسل زهرا آب مى ریخت
آنشب خد داند خداداند که چون بود
قلب على زندانى فریاد و خون بود
طفلى گرفته استین دانم به دندان
تا ناله خود را کند در سینه پنهان
آنشب امیر المومنین با اشک دیده
مى شست تنها پیکر یار شهیده
مى شست در تاریکى شب مخفیانه
گه جاى سیلى گاه جاى تازیانه
صد بار از رفت و دست از خویشتن شست
تا جان خود را در درون پیرهن شست
مى شست جسم یار خود ارام و خاموش
مى کرد بر دستش نگه طفلى سیه پوش
خود در کفن پیچید ان خونین بدن را
خونین بدن نه ! بلکه جان خویشتن را
چشم از نگه ، لب از نوا، ناى از سخن بست
بگشود دست حسرت و بند کفن بست
ناگه فتاد ان تیره کوکب را نظاره
برگرد ماه خویش ، لرزان دو ستاره
دو گوشوار غم ز هوش افتاده بودند
بر خاک تنهایى خموش افتاده بودند
دو جوجه در اشیان بى اشیانه
دو بلبل خاموش مانده از ترانه
از بى کسى دو بال درهم برده بودند
گویى کنار جسم مادر مرده بودند
داغ دل مولا دوباره گشت تازه
ریحانه ها را خواند پاى ان جنازه
کاى گوشه گیران شب غربت بیایید
آخر وداع خویش ، با مادر نمایید
ان پر شکسته طایران از جا پریدند
افتادن و خیزان جانب مادر دویدند
چون جان شیرین جسم او در بر گرفتند
یک بوسه از ان لاله پرپر گرفتند
یکباره از عمق کفن اهى بر آمد
با ناله بیرون دستهاى مادر آمد
در قلب شب ، خورشید خاموش مدینه
بگذاشت روى هر دو ماهش را به سینه
ناگه ندا آمد على بشتاب بشتاب
دو گوشوار عرش را دریاب دریاب
مگذار زهرا را چنین در بر بگیرند
مگذار روى سینه مادر بمیرند
خیل ملک را رحمى از بهر خدا کن
از پیکر مادر یتیمان را جدا کن

***********************

آیا اجازه می دهی گویم تو را مادر
من بی بها هستم تو هستی پر بها مادر
از مادری تو علی باور شده ام آری
پرورده ای ما را غلام مرتضی مادر

 

جان شلمچه سیرتان آن سرخ پهلویان
قبل از اجل بالین این خسته بیا مادر
روز قیامت که کسی پشت و پناهم نیست
راهی به جنت وا کنم با ذکر یا مادر
ما را اگر قابل بدانی یک سوالی هست
یک سنگ قبر حتی نداری تو چرا مادر؟
دیر آمدیم و روضه خوان هایت به ما گفتند
خوردی کتک از دست اولاد زنا مادر
پای زمین افتادن تو در بر حیدر
کوچک بود حتی غم کرببلا مادر
خواهم ز حق تا در رکاب حضرت مهدی
گیرم تقاس زخم بازوی تو را مادر

************************

زهراست یادگاری نور خدای من
خورشید صبح و ظهر و غروب سرای من
پرواز می کنیم از این خانه تا خدا
من با دعای فاطمه او با دعای من

ما نور واحدیم، نه فرقی نمی کند
من جای او بتابم و یا او به جای من
مست تجلیات خداوندی همیم
من با خدای اویم و او با خدای من
یک طور حرف میزند انگار بوده است
از ابتدای خلقت و از انتهای من
من افتخار می کنم این که در عالمین
زهراست مادر همه بچه های من
دنیار! تمام انچه که داری برای تو
یک تار موی خاکی زهرا برای من
هر شب دلم به گفتن یک فاطمه خوش است
از من نگیر دلخوشیم را خدای من
ما یک سپر برای جهازش فروختیم
چیزی نبود تا که بریزد به پای من
کاری که کرد فاطمه کار امام بود
زهراست پس علی من و مرتضای من

***********************

جانانی و دل بر تو سپردیم و نمردیم
در هرم نگاه تو فسردیم و نمردیم
نقش است به پیشانی چین خورده ز غیرت
ما جان به در از داغ تو بردیم و نمردیم

اقبال نگون بخت ببین کین همه سر را
تا مرز قدم های تو بردیم و نمردیم
ابرو گره در هم زده چشمان شفق رفت
دندان به لب خویش فشردیم و نمردیم
ظرف دل بی حوصله جوش امد و سر رفت
خون دل جاری شده خوردیم و نمردیم
ما زنده عشقیم که با عشق بمیریم
صد مرتبه از داغ تو مردیم و نمردیم
***********************
میشود با فاطمیه تا خدا پرواز کرد
راه را تا قاب قوسین این چنین اغاز کرد
فاطمی گشتن یکی از حسن هایش این بود
می شود از بهر رفتن در جنان هم ناز کرد

قفل این دنیا به نام فضه هم وا می شود
باب خلقت را خدا با نام زهرا باز کرد
می توانم از محبینش شوم این سخت نیست
با زبان اشک باید عشق را ابراز کرد
از حسن باید بپرسم بعد از ان یوم الفدک
مادرش رو از چه پوشاند و دلیلش راز کرد
؟؟؟؟؟؟

*************************
ای کاش اشک دیده من بسترم نبود

میسوختم چو شمعی و خاکسترم نبود
ای روشن از فروغ تو صبح امید من
درکودکی یتیم شدم باورم نبود
گر زنده ام به جان تو مدیون زینبم
چون او کسی به فکر من وخواهرم نبود
ناز مرا به ضربت سیلی کشیده اند
بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود
یک شب زروی ناقه فتادم بر زمین
از ترس مرده بودم اگر مادرم نبود
*************************

خانه کوچک خشت و گل تو کعبه آدم
حجره ات قبله ارباب رسولان مکرم
چادر خاکی تو خوبتر از  پرده کعبه
دامن عصمت تو  پا ک تر از دامن مریم
اولین شخص همه عالم خلقت به حضورت
خیزد از جای و به تعظیم کند قامت خود خم
به ملایک به نبیین به رسولان به محمد( ص (
به همه دوستی ات واجب حتی به علی هم
تویی آن روح که در بین دو پهلوی رسولی
تو بتولی تو بتولی تو بتولی تو بتولی
***
در نمازت چو زلب ناله العفو بر آید
این عجب نیز که محراب به فریاد در آید
گهی از ذوق شود زنده گه از شوق بمیرد
به تماشای نماز تو چو مرغ سحر آید
مادر دهر نزاید چو تو ای دختر احمد
مگر آن روز که میلاد رسولی دگر آید
که شنیدست وکه دیدست و که یک دخت پیمبر
کفو حیدر شود و مادر پیغامبر آید
آری ، أری سخن ام ابیهاست گواهم
همچو آیینه به این طرف حدیث است نگاهم
**********************
ای خوانده خدا مدح تو را بهر پیمبر
وصف تو درخشیده به تطهیر و به کوثر
راضیه و مرضیه و صدیقه . امینه
منصوره و معصومه و زهرای مطهر
هم وجه خدایی تو و قرآن محمد ( ص (
هم دست یداللهی هم حامی حیدر
هم مام دوعیسایی هم مام دو مریم
هم برتری از آسیه و مریم و هاجر
 
بر دست تو ای دست خدا خواچه لولاک
یکبار نه - صدبار زند بوسه مکرر
انسیه حورایی و حوریه انسی
با این همه می بینمت از هردو فراتر
گویند دمت بوی بهشت از نفس تو
والله بهشت از نفس توست معطر
 
میکائیل جلودار تو در روز قیامت
جبرئیل عملدار تو در عرصه محشر
هم خانه تو به دو ماه و دو خورشید
هم دامن پاکت فلک یازده اختر
این ذات الهی که نازد به حسین اش
این شخص حسین است که نازد به تو مادر
ای دور سرت روح نبی گشته
بگردان مارا زکرم دور سر فضه و قنبر
 
برعرش خدا هشت ملک آمده حامل
در خیل ملک چهارملک آمده سرور
آن چهار گرفته به سویت دست توسل
وین هشت نهادند به خاک قدمت سر
خورشید فروزنده عرش است هماره
آن دل که بود در یم نور تو شناور
اوصاف تورا ای زثنایت همه عاجز
خواننده خدا و شنونده است پیمبر
خلقت بنویسند و بگویند و بخوانند
هرگز نبود گفتن مدح تو میسر
دست تو همان دست خداوند تعالی است
گر نیست چرا خم شد و بوسید پیمبر؟
ارواح رسل را همه تعظیم به احمد
تعظیم محمد (ص ) به تو ای عصمت داور
مقبول خدا توبه آدم به تو بانو
محتاج دعا حضرت حوا به تو دختر
سوگند به مهر تو که با خصم تو خصمی
حتی پدر و مادر و فرزند و برادر
اسلام سرافراز علی بود و علی بود
پیوسته سرافراز که بودیش توهمسر
والله قسم فضه توبرترا ز ان است
ازاینکه فشانند به پایش در و گوهر
در خط حجاب تو هدایت شده پاکی
بادرس عفاف تو حیا گشته مسخر
دستی که به آیات رخ ات کرد جسارت
پایی که لگد زد به درخانه حیدر
آن پای فروباد فروباد در اتش
آن دست جدا باد جدا باد زپیکر
قران رسول الله و دست نجس خصم
بیت الحرم فاطمه و شعله وآذرم
این بود طرفداری از بیت ولایت
این بود نگهبانی از سوره کوثر
زهرا زدن و دعوی اسلام نمودن
ناپاک ترند این قوم والله زکافر
کشتند زکین همسر و فرزند علی را
با کینه بدر و احد و خندق و خیبر
تنها نه زیک دست جسارت به رخ ات شد
از هر طرف آمد به تنت ضربت دیگر
آن زخم به بازوت زدآن ضربه به پهلوت
کشتند نه یکبار تورا بلکه مکرر
بشکست در و باز شد و خورد به پهلو
یک ضربه ز دیوار رسیده است یکی از در
میثم به خدا فاطمه پیوسته ستم دید
نفرین ابد باد بر آن قوم ستمگر

**************************
من قهرمان خیبر و بدر و حنینم
با ضربتی افضل ز خلق عالمین
دیدم که نیلی گشته روی نورعینم
دیدم که میگرید برای او حسینم
دراوج قدرت بودم اما صبر کردم
****************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی