کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعار میلاد حضرت زینب سلام الله علیها

*********************


عاشق شدیم عاشق و حیران ما شدند

قومی اسیر زلف پریشان ما شدند

آنقدر عاشقیم  که عشاق روزگار

مبهوت اشتیاق گریبان ما شدند

روح القدس شدیم  و تمامی شاعران

گرم غزل سرایی دیوان ما شدند

یوسف شدیم و بهر تماشای حال ما

صد ها عزیز راهی زندان ما شدند

آنقدر آمدیم و مسلمان او شدیم

آنقدر آمدند و مسلمان ما شدند

ما عاشقیم عاشق حیران زینبیم

تکفیرمان کنید مسلمان زینبیم

ما را نوشته اند برای گدا شدن

سائل شدن اسیر شدن مبتلا شدن

از آن طرف خلاصه دری باز می شود

می ارزد انتظار به این آشنا شدن

عشاق سنگ خورده دیوار زینبیم

پس واجب است غرق تماشای ما شدن

وقتی مسیر جای قدمهای زینب است

میلی نمی کنیم به جز خاک پا شدن

اول طواف بعد منا پس چه بهتر است

بعد از دمشق راهی کرببلا شدن

ما را برای راز و نیاز آفریده اند

این کعبه را برای نماز آفریده اند

این کیست که فرشته گلیم آورش شده

بال و پر فرشته نخ معجرش شده

دیگر نیاز نیست به گهواره بردنش

دست حسین بالش زیر سرش شده

از این به بعد خانه مولا چه دیدنی است

با زینبی که فاطمه دیگرش شده

زهرا همان که مادر پیغمبرش شده

دیروز دختر  وجنات  خدیجه بود

حالا خدیجه آمده و دخترش شده

این گونه بود فاطمه شد ریشه بقا

این گونه بود فاطمه شد ام امّها

زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت

زینب غروب بود ولی انتها نداشت

زینب رسول بود ولی مصطفی نشد

شهر نزول بود اگر چه حرا نداشت

زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود

زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت

زینب اگر نبود حسینی نمی شدیم

زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت

زینب هر آنچه گفت تماماً حسین بود

اصلا به غیر نام حسین اعتنا نداشت

زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم

باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم

جایی پریده است که پیدا نمی شود

حتی عروج این همه بالا نمی شود

دیدند صبح آمده   اما در آسمان

خورشید شهر فاطمه پیدا نمی شود

یا ایها الرّسول چرا آفتاب صبح

در آسمان شهر تماشا نمی شود

فرمود: زینب آینه روی دخترم

آن که مقام بی حدش املا نمی شود

چون بی نقاب آمده بیرون ز حجره اش

امروز آفتاب هویدا نمی شود

حقش نبود کعبه نیلو فرش کنند

حقش نبود سر زده بی معجرش کنند

لبهاش تشنه بود ولی رود نیل بود

بالش شکسته بود ولی جبرئیل

زینب فرشته،آینه،حوریه،عاطفه

از جنس خانواده ای از این قبیل بود

گودال هم که رفت فقط سر به زیر بود

شرمنده بود از این که قتیلش  قلیل بود

کوچه به کوچه لشگر کوفه شکست خورد

از دست خانمی که تماماً اصیل بود

ویرانه کرد کاخ بلند یزید را

زینب تبر نداشت ولیکن خلیل بود

علی اکبر لطیفیان


*********************

اصلا دگر فرقی ندارد بیش و کم ها

وقتی که لطفی میکند "دریا" به "نم" ها

 

هر کس که می بینم ز تو چیزی گرفته

حتی حسابش رفته از دست رقم ها

 

هیئت،کسی با دست خالی برنگشته

از توست "هیئتها" شده " دارالکرم ها "

 

از لطف تو گفتن که اصلا کار من نیست

وقتی که کم می آورند اینجا قلم ها

 

هیئت، دم "لبیک یا زینب" گرفتیم

با تو صفای دیگری دارد دو دم ها

 

گفتم:"حسین جان...گیر کردم...جان زینب"

رد خور ندارد پیش او این نوع قسم ها

 

بانو! تو معروفی به اینکه "کوه صبری"

دیدم نوشتند از تو بر روی علَم ها:

 

"شد خسته حتی صبر از صبر تو بی بی"

مثل همیشه شد مقارن مدح و غم ها

 

ذکر مصیبت ها،اسارت ها،عطش ها

آتش زدن ها،کف زدن ها و ستم ها

 

آن ساعتی که گفته بودی : ای برادر

پای حرامی باز شد سوی حرم ها

 

میخواستی انگشتر خود را درآری

انگشترت هی تنگ تر شد از ورم ها

سینا نژاد سلامتی

***********************

تو کیستی فروغ چراغ هدایتی

تـو لنگر سفینۀ نـوح ولایتـی

ناخوانده درس، عالمه علم عالمی

مکتب نـرفته، بـحر وسیع روایتی

با چادرت بـه دایرۀ حشر، سایبان

بـا معجرت بـه معرکۀ صبر، رایتی

بودی ز خردسالی خود یاور حسین

هم خواهر حسینی و هم مادر حسین

فُلک نجات را به خدا ناخدا تویی

بال و پر عروج به سوی خدا تویی

هم سنگر امام شهیدان قدم قدم

از ابتدا تو بودی و تا انتها تویی

روز جهاد همره و همگام فاطمه

هنگام خطبه هم نفس مرتضی تویی

ماهِ دو مهرِ فاطمه و کوکب علی

آیینۀ حسین و حسن، زینب علی

اعجاز کرده خالق عالم به مدح تو

بگشوده لب پیمبر اکرم به مدح تو

با رمز کاف و ها که به قرآن نوشته است

آغاز گشته سورۀ مریم به مدح تو

بعد از چهارده صده با عشق و افتخار

گوید سخن هماره مُحرم به مدح تو

با آنکه در فراق و غم و رنج زیستی

تاریخ کوچک است بگوید تو کیستی

تـا روز حشر، خون خدا را پیمبری

بازآ بخوان خطابه که شمشیر حیدری

هم ذوالفقار خشم علی در خطابـه‌ای

هم مصحفِ مـطهرِ زهـرای اطهری

عیسی اگر نظر بـه تو و مادرش کند

گویـد عزیز فاطمه بالله تـو برتـری

عباس اگر چه هست گرامی برادرت

حاشا که بی اجازه نشیند به محضرت

بر عزم و غیرت تـو خدا گفت آفرین

وقتی که خلق کرد تـو را، گفت آفرین

وقتی به قتلگاه گشودی زبان بـه شکر

زهرا گشود لب بـه دعا، گفت آفـرین

تا شد ز خطبۀ تو نفس‌ها به سینه حبس

بـر نیـزه سیدالشهدا گفت آفـرین

نطقت بـه کوفه معجزۀ ذوالفقار کرد

بر چون تو شیر دخت، علی افتخار کرد

وحی خدا بـوَد سخن دلـربای تـو

انداخت نقش، بوسه محمل به پای تو

تاریخ شاهد است که تا صبح روز حشر

خون حسین موج زنـد در صدای تـو

هر جا بـه یاد کرب و بلا خیمه می زنند

آن خیمه گوشه ایست ز صحن و سرای تو

بعد از حسین، فاطمه را نـورعین تـو

در چشم جان ما تو حسینی،حسین تو

کو مرد تـا که مثل تـو سینه سپر کند

از دین حق چو فاطمه دفع خطر کند

هم شیر روز باشد و هم پارسای شب

شب را همه به ذکر و عبادت سحر کند

از کربلا بـه کوفه و از کوفه تا به شام

بـا رأس غرقِ خون بـرادر سفر کند

داغ حسین اگر جگرت را کباب کـرد

داغ سه‌ساله جان تو را سوخت، آب کرد

ای مانده کوه درد و غمت روی شانه‌ها

از کعبِ نی بـه پیکر پـاکت نشانـه‌ها

داغت شراره‌ای بـه همه آشیانه‌ها

ذکر تـو و حسین تو قرآنِ خانه‌ها

تنها ز تـازیـانه تن تـو نشد کبود

بـر قلب ماست آن اثـر تازیانه‌ها

ایمان و عشق وغیرت ودین را چو آب برد

دشمن تو را بـه جانب بـزم شراب بـرد

از بس که داغ مانـد روی داغ بـر دلت

همچون خیام کرب و بلا سوخت حاصلت

در بین خنده و کف و شادی به شام بود

هجده سر بـریـده در اطراف محملت

روزی بـه روی دامن پـر مهر فاطمه

روزی دگر بـه گوشۀ ویـرانـه منزلت

در خلوت تو اشک و دعا و انـابـه بود

یک شب سر بریـده چراغ خرابـه بود

بر غربت تو شمع شب تار گریه کرد

در لاله زار آبـله‌ات خار گریـه کرد

حتی سه ساله‌ای که به ویرانه دفن شد

تا صبح بـا دو دیدۀ خونبار گریه کرد

آن شب که روی دامن طفلش گرفت جا

رأس بریده بهر تـو بسیار گریـه کرد

مانند مادرت که غریبانـه دفن شد

دردانه‌ات به گوشۀ ویرانه دفن شد

اشک تو سیل چشم همه خلق عالم است

بـا آه تـو همیشه جهان مـاه ماتم است

وقتی تو در خرابه نهی روی خود به خاک

در چشم شیعه، ماه صفر هم محرم است

نبوَد عجب بسوزد اگر هست و بود را

تا شعله‌های دل ثمر نخل “میثم” است

چشمی بده که باز بگریم برای تو

آتش بزن که آب شوم در عزای تو

غلامرضا سازگار

**************************

زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است

آیات صبر، پایۀ ایمان زینب است

ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار

این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است

حبل المتینِ قافـله سالار عاشقان

تا روز حشر، موی پریشان زینب است

گل زخم‌های پیکر صد پارۀ حسین

آیـات بی‌شمارۀ قرآن زینب است

هر کس که پا نهد به عزا خانۀ حسین

بر او کرم کنید که مهمان زینب است

سرهای نوک نیزه همه دسته‌های گل

تن‌های پاره پاره، گلستان زینب است

آن نیزه‌ای که خصم به قلب حسین زد

زخمش هنوز بر دل سوزان زینب است

بـا یـاد صبح یازدهم، صبح بی حسین

هر روز صبح، شام غریبان زینب است

وقتی که گفت بـا سپه کوفـه «اُسکُتوا»

دیـدند کائنات بـه فرمان زینب است

وقتی رقیـه را بـه ره شام می‌زدنـد

دیدم حسین، دست به دامان زینب است

یاللعجب مگر که قیامت بـه پا شده

بر نیزه آفتاب درخشان زینب است

مه بـر فراز چرخ چراغ خرابـه‌ها

خورشید نوک نیزه ثناخوان زینب است

روز جزا بـهانـۀ مـا از بـرای عـفو

خون حسین و دیدۀ گریان زینب است

تـا آفتاب بـذل کند نـور خویش را

“میثم” همیشه بندۀ احسان زینب است

غلامرضا سازگار

*******************

امشب علی ولیمه به خلق جهان دهد

امشب زمین فروغ به هفت آسمان دهد

امشب خدا تجلّی خود را نشان دهد

با خطّ نور، بر همه خطّ امان دهد

میلاد شیر دخت علی، شیر داور است

سر تا قدم حقیقت زهرای اطهر است

باید دوباره خلقت پیغمبری چنین

آرد ز کعبه بنت اسد حیدری چنین

بخشد خدا به ختم رسل کوثری چنین

کز دامنش ظهور کند دختری چنین

فخررسول وفاطمه “زِینِ اَب”است این

امّ الکتاب صبر و رضا، زینب است این

بَدرُ المنیر و شمس ضُحای علی است این

بعد از بتول عقده گشای علی است این

یادآور صدای رسای علی است این

آیینه تمام نمای علی است این

گفتار وحی در سخنش آفریده اند

یا صورتی ز پنج تنش آفریده اند

این مریم مقدس طاهاست، زینب است

این یادگار ام ابیهاست، زینب است

این نورچشم حضرت زهراست، زینب است

این افتخار عصمت کبراست، زینب است

در وصف او من آنچه بگویم شکست اوست

آثار بوسه های علی روی دست اوست

زینب که لحظه هاست همه یادواره اش

زینب که سال هاست سراسر هزاره اش

زینب که دل برد ز پیمبر نظاره اش

زینب که خلقت است مطیع اشاره اش

زینب که با صدای علی حرف می زند

در شهر کوفه جای علی حرف می زند

این است بانویی که پیام آوری کند

هنگام خطبه معجزه حیدری کند

یک عمر بر حسین و حسن مادری کند

با دست بسته بر اسرا رهبری کند

باران رحمت است که ریزد ز ابر او

دین زنده از قیام حسین است و صبر او

ای در تن مطهر تو جان پنج تن

ایمان تو حقیقت ایمان پنج تن

از کودکیت شمع شبستان پنج تن

چشم تو آبیار گلستان پنج تن

یادآور تکلم زهرا بیان توست

اعجاز ذوالفقار علی در زبان توست

حیدر ثنات گفته که این حیدر من است

کوثر دعات کرده که این کوثر من است

خون حسین گفته پیام آور من است

قرآن دهد شعار که احیاگر من است

صبر و رضا به مادری ات کرده افتخار

خون خدا به خواهری ات کرده افتخار

ایثار و صبر جمله ای از مکتب تواند

آیات نور گوهر لعل لب تواند

تو آسمانی و شهدا کوکب تواند

بالای نیزه محو نماز شب تواند

بسیار زن که صابر و نستوه بوده است

کی مثل تو “رَأیتُ جَمیلا” سروده است

بر شکر قتلگاه تو از داور آفرین

بر استقامت تو ز پیغمبر آفرین

بر ذوالفقار نطق تو از حیدرآفرین

بر خطبه دمشق تو از مادر آفرین

وقتی شدی به کوفه پیام آور حسین

لبخند فتح زد به سر نی سر حسین

از حنجر حسین تو، خنجر شکست خورد

با خطبه تو خصم ستمگر شکست خورد

تنهایی و ز، صبر تو لشکر شکست خورد

طغیان و ظلم تا صف محشر شکست خورد

تو یک تنه تمام سپاه ولایتی

حق است اینکه دختر شاه ولایتی

پیغمبر حسین تویی با خطاب فتح

نازل به سینه ات شد از اوّل کتاب فتح

گردیده امّتت سپه بی حساب فتح

روی تو شد به برقع خون آفتاب فتح

“میثم” هماره با تو مگر گرم گفتگوست

کز معجز تو بار مضامین به نخل اوست

*************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی