کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر میلاد حضرت امام عسگری علیه السلام

********************

باز شد بی پرده پیدا حسن حی ذوالمنن
شد عیان در خانۀ چارم علی، دوّم حسن
از کویر خاک می رویند یاس و ارغوان
در ریاض قدس می رقصند سرو و نسترن
حبّذا مولود مسعودی که چون قرآن ورا
حضرت هادی شده از پای تا سر بوسه زن
سرو قد، طوبی، دهان گنجینۀ سرّ خدا
دل، بهشت قرب حق، رخسار، باغ یاسمن
وصف مدح او نشاید گر چه چون ریگ روان
ریزد از لعل لب روح القدس درّ عدن
هم ابوالمهدیش می خوانند هم ابن الرّضا
هم ولی الله هم نجل امام ممتحن
کنیۀ او عسکری و عسکرش جن و ملک
حکمران آسمان، میر زمین، پیر زمن
صلب پاک او به درّ سیزده دریا صدف
قامت او چارده معصوم را سرو چمن
می کند سیراب از شهد لبش خورشید را
طفل نوزادی که نوشد با ولای او لبن
می شود با تیغ غیب مهدی اش از تن جدا
هر کجا بیرون شود از آستین دست فتن
بغض او سوزان تر است از آتش سوزان دل
مهر او شیرین تر است از جان شیرین در بدن
خود امام بن امام بن امام و نجل او
مصلح کل جهان مهدی، امام بت شکن
گر بپرسی کیست خاک راه سامرّای او
بر فراز آسمان خورشید می خندد که من
نی عجب در صحن او، کز طور سینا برتر است
گردو صد موسی فتد مدهوش از آوای لن
خود حسن، بابش علی، جدّش جواد ابن رضا
بلکه اجدادش امامان، تا رسول ممتحن
خیل آبائش زآدم تا گرامی شخص وی
اتقیای روزگار، اولیای ذوالمنن
گر برد در مصر بوی تربت او را نسیم
می درد از شوق او با خنده یوسف پیرهن
عیسی گردون نشین با مهدی اش آرد نماز
موسی آرد التجا بر او در امواج محن
چشم بد دور، الله الله زین همه حسن و جمال
هم جمال اندر جمال و هم حُسن اندر حَسن
مدح او گویم که در وصفش به هر صبح و مسا
می دمد مضمون نو از دامن چرخ کهن
بنگرد بی پرده حسنی را که در پثرب ندید
گر اویس آید به سامرا زصحرای قرن
من نمی خوانم خدایش، لیک گویم در جلال
خالق و مخلوق را چون او ندیدم مقترن
گر به دوزخ پا گذارد می شود دارالسّرور
ور زجنت دست شوید بیت الحزن
ای وجودت آخرین درّ الهی را صدف
وی به خاکت برترین پاکان عالم را وطن
نیست قابل در مدیحت نیست لایق در ثنات
گر زلب یاقوت، یا گوهر فشانم از دهن
تو امام عسکری من عبد سر تا پا گناه
من سیاهی در سیاهی تو چراغ انجمن
بس که شیرین وصف و مدح تو در کام جان
می سزد گردند عالم کوه کن در کوهکن
من نه وصفت را از آن گفتم که می دانم که ای
بلکه مدح توست همچون جان شیرینم به تن
هر که هستم (میثم) دار غم عشق توام
گر چه ناید از من بی دست و پا میثم شدن
غلامرضاسازگار
****************************
امشب همه جا موج زند نور ولایت
افتاده به سرها همه دم شور ولایت
گردیده سماوات و زمین طور ولایت
از پرده در آمد مه مستور ولایت
گردیده ملک گرم ثناگستری امشب
گویند ثنای حسن عسگری امشب
برخیز و بزن خنده که گل خنده زن آمد
با خنده ی گل بر لب بلبل سخن آمد
خورشید فروزنده مه انجمن آمد
فرزند رضا را حسن آمد حسن آمد
عالم همه غرق شعف و عشرت و شادی است
میلاد گرامی خلف حضرت هادی است
نخل نبوی را ثمر است این ثمر است این
چرخ علوی را قمر است این قمر است این
فخر دو جهان را پسر است این پسر است این
بر مصلح عالم پدر است این پدر است این
این شیعه و این مشعل انوار هدایش
ای جان همه عالم و آدم بفدایش
روئید گل تازۀ آمال محمّد (ص)
یا مهر فروزنده ی اقبال محمّد (ص)
یا صفحه ی رخسار و خط و خال محمّد (ص)
یا آمده دوم حسن از آل محمّد (ص)
از سامره تابیده به عالم جلواتش
پیوسته فرستید درود و صلواتش
این گوهر ده بحر خروشنده ی دین است
این کعبه ی امیّد دل اهل یقین است
این عرش خداوند تعالی به زمین است
این نجل دهم حجّت خلاّق مبین است
در سجده ملایک به یسار و به یمینش
تابنده بود جلوه ی مهدی ز جبینش
آینه ی حسن ازلی ماه جمالش
آیات لب حضرت هادی خط و خالش
یادآور جاه نبوی قدر و جلالش
جبریل فرو ماند در اوج کمالش
عالم همه مرهون وی و موهبت اوست
از سامره تا عرش خدا مملکت اوست
این اختر برج نقوی ماه تمام است
این فرش نشینی است که خود عرش مقام است
این حجّ و زکوه است و صلات است و صیام است
بر خلق امام است امام است امام است
قدر و شرف و عزّت و جاه بشر از اوست
ای منتظران حجّت ثانی عشر از اوست
ای ارض و سماوات همه سامره ی تو
ای چرخ برین نقطه ای از دایره ی تو
ای مهر فلک ذرّه ای از نائره ی تو
ای زنده دل اهل دل از خاطره ی تو
از جود تو بس خاطره داریم حسن جان
ما آرزوی سامره داریم حسن جان
تو یازدهم اختر منظومه ی نوری
تو واسطۀ عفو خداوند غفوری
تو نور خدا در شجر وادی طوری
تو سرّ انا الحق به غیاب و به حضوری
من سائل لطف و کرم و جود تو هستم
با آن همه آلودگیم دل به تو بستم
ای فوج ملک را به درت عرض ارادت
سادات جهان از تو گرفته است سیادت
مِهر تو بود مُهر قبولیّ عبادت
قرآن به تو و پاکی تو داده شهادت
تو دست خداوند به تقدیر قضایی
فرزند علیّ ابن جواد ابن رضایی
قرآن به تو نازد که در او جلوه گر استی
ایمان بتو بالد که ورا راهبر استی
انسان بتو بالد که امام البشر استی
مهدی بتو در فخر که او را پدر استی
لطفی که مگر سائل هر روز تو باشم
خاک قدم عسگر پیروز تو باشم
ای عادت تو جود و مرام تو عنایت
ای مهر رخت مشعل انوار هدایت
ای یازدهم اختر تابان ولایت
قرآن سخن فضل تو را کرده حکایت
من «میثم» آلوده دل بی سر و پایم
از خویش مرانید که مدّاح شمایم
غلامرضاسازگار

*************************
می وزد طرفه نسیمی که دم روحانیست
همه جا جلوه یار و همه جا نورانیست
شب و جد و شب شادی شب مدحت خوانیست
هشتمین روز همایون ربیع الثّانیست
از محیط عظمت گوهر زهرا آمد
البشاره حسن دیگر زهرا آمد
آمد از برج ولایت قمر یازدهم
یا ز دریای امامت گهر یازدهم
یا ز سینای نبوّت شجر یازدهم
حجّت یازدهم دادگر یازدهم
خرّم این گلشن توحید و گل یاسمنش
می برد دل ز همه حسن حسن در حسنش
کبریا وجه و نبی صورت و حیدر سیرت
حسنی حسن و حسینی دم و زهرا عصمت
یازده ماه به یک آینه در یک صورت
عجبا یک پسر و اینهمه مجد و عظمت
خاکیان مژده که امروز درخشید به خاک
گوهر ده یم نور و یم یک گوهر پاک
این پسر کیست که پیر خردش خاک در است
به خدا از همه خوبان جهان خوب تر است
این پسر آینه ی طلعت خیر البشر است
بشنوید این پدر حجّت ثانی عشر است
صلوات همه بر ماه جمال پدرش
پدر و مادر من باد فدای پسرش
عسکر او ملک و حوری و جنّ و بشرند
پرتوی از رخ او اختر و شمس و قمرند
خلق عالم به گدایّی درش مفتخرند
همه خوبان جهان منتِظر منتَظرند
منتظر کیست همان حجّت ثانی عشر است
یوسف فاطمه مهدی خلف این پسر است
این پسر والی شهر قدر و ملک قضاست
این پسر عیسی جان با نفس روح فزاست
این پسر شافع و فریاد رس روز جزاست
این گل باغ علیّ بن جواد بن رضاست
روی حق حسن نبی بازوی حیدر دارد
آنچه خوبان همه دارند فزونتر دارد
اهل معنی ولی ذوالمننش می خوانند
اختران جمله مه انجمنش می خوانند
عارفان واقف سّر و علنش می خوانند
پای تا سر همه حسن و حسنش می خوانند
سر و قد، ماه جبین، گلرخ و شیرین دهن است
حسن است این حسن است این حسن است این حسن است
دیده را فیض ملاقات حق از دیدارش
مهر افتاده به خاک قدم زوّارش
همه دم ذکر خدا بر لب گوهر بارش
همه جا سامره با یاد گل رخسارش
ملک پهناور هستی به قدومش گلشن
دیدۀ حضرت هادی به جمالش روشن
ای دل اهل ولا زائر سامرّایت
کعبۀ خلق جهان روی جهان آرایت
حسن و حسن ز پا تا سر و سر تا پایت
فرش از بال ملایک حرم زیبایت
ای همه خلق جهان سائل لطف و کرمت
شود آیا که برم سجده به خاک حرمت
شود آیا که برم سجده به خاک حرمت
کیستی تو پسر فاطمۀ زهرایی
نبوی خلق و علی خوی و حسن سیمایی
جلوه ی سیزدهم یازدهم مولایی
حسن عسکری و گوهر ده دریایی
مکتبت بندگی و دوستی و هم عهدیست
پدرت هادی و فرزند عزیزت مهدیست
من کیم بنده ی آلودۀ دربار توام
گنهم کرده گرفتار و گرفتار توام
با دو دست تهی خویش خریدار توام
چه کنم تو گل من هستی و من خار توام
دوست دارم که به جز دوست خطابم نکنی
بپذیریّ و بخوانیّ و جوابم نکنی
نگهی بر من و بر دیده ی گریانم کن
نظری بر دل و بر حال پریشانم کن
غرق عصیانم، غرق یم غفرانم کن
بلکه با خاک درت پاک ز عصیانم کن
هر که ام هر چه بدم «میثم» این درگاهم
ذاکرم ذاکر اولاد رسول اللّهم
غلامرضاسازگار
*************************

کیستــم مــن؟ گـــوهر ده بحــر نـــور کبـریایم
آفتـــــاب ســـامره، روشنگــــر ملـــک خــدایم
آسمــان معـرفت را در زمیـن شمس‌الضحـایم
کعبه‌ام، رکنم، مقامم، مروه‌ام، سعیم، صفایم
منظــر حسـن خــدا مصبـاح انوارالهدایـم
من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم
من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده
دیــن و دانـش را خــدا در مــوج موجم پروریده
در درونــم گـــوهر نـــابی چــو مهـــدی آفریده
انتهـــایم را بـه جـز چشم خدا چشمی ندیده
بشنوید ای آسمانی‌هـا زمینی‌ها صدایم
من ابوالمهدی امـام عسکری ابن‌الرضایم
چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم
نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم
تشنــگان چشمـــــۀ تـــوحید را آب زلالم
بنــده‌ام امــا چو حی بی‌مثالم، بی‌مثالم
فیض‌بخش عالمی ازشهر «سرّ من رآ»یم
من ابوالمهدی امــام عسکری ابن‌الرضایم
مـن علی بن جـــواد بن رضـــا را نــــور عینـم
پیشتـــر از عــالم خلقـت هــدایت بــوده دینم
گــر چــه در سـنّ شبــابم پیـر خلـق عالمینم
هم محمّد،هم علی،هم مجتبایم،هم حسینم
هم بوَد زهد و کمال و عصمت خیرالنسایم
من ابوالمهدی امــام عسکــری ابن‌الرضایم
پیشتـر از خلقتـم بـر چشـم عـالم نور دادم
بــر همــه شـورآفرینـان تا قیامت شور دادم
پاسخ موسی بن عمران را به کوه طوردادم
حــــاجت اربـــاب حـــاجت را ز راه دور دادم
همچو اجدادم زخلق عالمی مشکل‌گشایم
من ابوالمهـدی امــام عسکــری ابن‌الرضایم
من به شهر سامره خود کعبۀ اهل یقینم
پــر زنـد همچــون کبوتر در حرم روح‌الامینم
حاجت کــونین می‌بــارد چو باران زآستینم
حضــرت مهــدی پذیــرایی کنـد از زائــرینم
مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدسته‌هایم
من ابوالمهدی امــام عسکـری ابن‌الرضایم
حضرت هــادی از اوّل دیـد چـون حُسن تمامم
خنده زد بر روی زیبا و «حسن» بگذاشت نامم
همچــو قــــرآن بـــود روی سینـــۀ بـــابا مقامم
خــود امــــام ابـن امـــام ابـن امـــام ابن امامم
دختـر پـاکِ یشـوعا، همسـر پاکیـزه‌‌رایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم
جلــوۀ معلــوم و نامعلـوم را دیدند در من
سرِّ هر مفهوم و نامفهوم را دیدند در من
انتقــام خـون هـر مظلـوم را دیـدند در من
فـاش گویم چارده معصوم را دیدند در من
چارده معصوم نورم، بلکه خود وجه خدایم
من ابوالمهدی امــام عسکری ابن‌الرضایم
گرچه ویران کرد دست شوم دشمن تربتم را
لطـف حــق افـــزود بیـن خلـق عـالم عـزّتم را
تــا قیـــامت او نگهـــدار است عصــر دولتم را
بـار دیگـر دیـد دشمن قـدر و جـاه و رفعتـم را
خشت خشت قبر ویران‌گشته‌ام گوید ثنایم
من ابوالمهـدی امــام عسکــری ابن‌الرضایم
مهـر مــا در قلـب ابنــاء بشــر پـایـان ندارد
هر که مهر ما ندارد، در حقیقت جان ندارد
وآنکــه شـد بیگــانه با آل علی ایمان ندارد
درد بغض ما به جز خشم خدا درمان ندارد
ای خوشا آن‌کس که گوید مدح،چون میثم برایم
مـن ابـوالمهــدی امــــام عسکــری ابـن الرضایم
غلامرضاسازگار

*********************************
زهی آن عبـد خدایی که خدایی‌ست جلالش
صلــوات از طــرف خــالق سـرمد به جمالش
حسـن بـن علـی ایـن نجـل جـواد بن رضا را
کــه درود از علــی و فاطمـه و احمـد و آلـش
هــر کـه بگــرفته بـه رخ آبـــرو از خــاک در او
اشک شوق آمده درچشمۀ چشم آب زلالش
هر که شد دور از او، گلشن فردوس،حرامش
هـر کـه شـد زائـر او، وصـل خداونـد، حلالش
هر که بی‌مهـرِ وی آرد به جزا طاعتِ سلمان
کـلِّ طاعـت بـه سـر دوش شـود کـوهِ وبالش
او بـوَد عسکــری و عسکــــر او خیـل ملایـک
گــو بیـــایند همـه دیــو صفـت‌ها بـه قتالش
گــرچه در تحـت نظـر بـود، ولی فاتح دل شد
کــه روی سینـه بـوَد مهـدی موعود، مدالش
خصمش از پــا فتـد و سـر بـه در آرد ز جهنم
گــرچه یـک چند دهـد حضرت دادار، مجالش
سجـده بـر تـربتش آرند چه حور و چه ملایک
سائل سـامره بـاشد چه نساء و چه رجالش
هـر کـه رو بـر حرمش کـرد، جحیـم است حرامش
هرکه برسامره‌اش پشت کند،وای بـه حالش
رَف‌رَفِ عقـــل کجـــا و پــر پـــرواز عـروجش؟
بیم دارم که به یک لحظـه بسـوزد پـر وبالش
ز بهشـت حــرم ســـامره‌اش هـر کـه گـریزد
بـه خـدا دیـدن گلـزار بهشـت است محـالش
وجــه نــــادیدۀ ذات ازلـی، مصحـف رویــش
شــاهکار قلــم صنـــع الهـی، خـط و خالش
عـــوض خشــــم از او لالــۀ لبخنــد ستــاند
هـر کـه بـا قهـر کنـد روی بـه میـدان جدالش
این عجب نیست که درعرش زند بانگ تفاخر
کـه بـه دور حـرم سـامره گـردد مه و سالش
صلــوات علــی و فاطمــه و خیـــل امــامـان
به کمال و به جلال و به جمال و بـه خصالش
گــو بگـــــردند ملایـک همـه‌جـا ملـک خدا را
نـه توان دیـد نظیـرش، نـه تـوان یافت مثالش
از خـــدا تــــا ابـدالدهــر جـــدا مــانده و مانَد
هــر کـه از راه محبـت نبـــرد ره بـه وصالش
خســروان تــاج گــذارند و دل از تخت بشویند
راه یــــابند اگــــر یکســــره در صـفِّ نعالش
مــدح او گــــر زِ خـلایق نبـــوَد می‌سـزد آری
پســـرش مهـــدی مــوعود زنـد دم ز مقالش
اگـــر از روی خداییـش زنـد پـرده بـه یک سو
مهــر بــا جلــوۀ خــود ذره شود ماه هلالش
عــــالم دل شــــود آبـــاد بــه یــــاد حـرم او
گـرچه کــردند خـراب از ره کین اهل ضلالش
اوست آن بنده که داردبه همه خلایق خدایی
او خــدا نیـست ولی وهـم بـوَد مـات جلالش
قعـــر دریــــا و پـــر کــــاه خــدایا چـه بگویم
نظــم مـن چـون ببـرد راه به دریای کمالش؟
بـه جـز از مــادر و جـد و پــدر و خیــل امامان
این محال است،محال است که یابند همالش
اوسـت آن بــاغ بهـاری که خزان دور ز دوْرش
اوست آن مهـر فــروزان کـه به حق نیست زوالش
نــاز بــر جنّت و فـردوس کند در صـف محشر
گــر بــوَد در کفـن شیعـه گیــاهی ز نهالش
جان نهم در کف سـاقی اگر از لطف و عنایت
دهــدم جــام و در آن جام بوَد عکس خیالش
خشک گردیده در این جامه قلم در کف «میثم»

چـه بیــارد؟ چـه بگـوید به چنین منطق لالش؟
غلامرضاسازگار

*****************************

ای مهــر جهان‌پـــرور، از مــات سلام‌الله
ای آینـــــۀ داور، از مــــــات ســــلام‌الله
وای از همگان برتر، از مــات ســــلام‌الله
ای زادۀ پیغمبــــر، از مـــات ســــلام‌الله
فرمانــدۀ عالم‌هـا، با رایت هم‌عهــدی فرزند رسول‌الله، مـولای اباالمهدی

در عـرش، امامـی تـو، بـر چرخ، مداری تو
هم بر همـه مولایی، هم بر همه یاری تو
روشنگــر ملک جـان، در لیـل و نهــاری تو
در سینـۀ هر شیعه، یک سامـره داری تو
توحیدی و قرآنی،اسلامی و ایمانی خورشیدِ جمالِ غیب، در عالمِ امکانی
جــان همــه خوبان را، در قالب تــن داری
اعجـاز مسیحایـــی هنگــام سخـن داری
هــر نکتـه هـزاران دُر، در دُرج دهــن داری
فرمـــان خداونـدی، بـر ســروِ علــن داری
هم نام حسن داری،هم روی حسن داری هم خُلق حسن داری،هم خوی حسن داری
ای عبــدِ خدا ‌سیما، ای حُسنِ خدا‌ منظر
نجــــل علــی چـــارم، ریحــانۀ پیغمبــــر
صلبت صدف طاهر،مهدی است تورا گوهر
از وصـف همـــه اولا، از مــدح همــه برتر
هم یازدهم خورشید،هم یازدهم اختر هـم یازدهـم مـولا، هـم یازدهم اختر
از مـاست همه غفلت، از تـو همه آگاهی
از مـا همه گمراهی، از تـو همه همراهی
صد قافله دل هر دم،در«سامره»‌ات راهی
ای داده خداوندت،بر هر دو جهان شاهی
حسن صوری مولا، رشک قمری مولا نوری بصری مولا، از وهم، سری مولا
هر چند تهی دستم، از مهر تو سرشارم
دل بـر کرمت بستــم، رو در حـــرمت آرم
مهـر تـــو بـوَد هستم، مــدح تو بوَد کارم
در خلـــد تـو را جویم، در حشر تو را دارم
ماییم و ولای تـو، خـاک کف پــای تو مشمول عطای تو، جان‌ها به فدای تو
دردا که گل عمرت، یک لحظه خزانی شد
آخـر جگـرت مسموم، در سنّ جوانی شد
هر لحظه ستم بر تو،از دشمنِ جانی شد
بـا پیکـر تـو مدفـون غم‌هــای نهانــی شد
تا لحظــۀ آخر هــم، غم بــود طبیب تو پیوستــه سلام مـا بر قبر غریب تو
پیوسته ستم دیـدی، با عمر کمت، مولا
تا صبح جـزا دلهاست دریـای غمت، مولا
آمـد ز بنی‌العبـاس، ظلم و ستمت، مولا
گردیــد چــرا ویـران دیگـــر حـرمت؟ مولا
پیوسته تـو در غربت، مانند پدر بودی از جــور ستمکاران، در تحتِ نظر بودی
باشد که شبی روزی در سامره روی آرم
با دیــدۀ گریــان، رو بــر خـاک تـو بگـذارم
بـر قبـــر تــو جـای گل، خونابِ جگـر دارم
من میثمم و نَبــوَد، بـا غیــر شمــا، کارم
هر چند بدم مولا، از لطف، قبولم کن در روز جزا محشور، با آلِ رسولم کن
غلامرضاسازگار

***************************

ای به حق مقتدا ایها العسکری
ای ولی خدا ایها العسکری
شمع جمع همه یوسف فاطمه
زاده ی مرتضی ایها العسکری
ماه رویت حسن خلق و خویت حسن
حسن سر تا به پا ایها العسکری
هم تو خیر العباد هم تو باب المراد
هم تو ابن الرضا ایها العسکری
هم سپاهت ملک هم مطیعت فلک
هم به حکمت سما ایه العسکری
یا بن خیر الوری سامرایت مرا
کعبه و کربلا ایها العسکری

تو به ارض و سما تو به اهل ولا
تو به خلق خدا هادی و رهبری
چشم بد از تو دور نورالانوار طور
دُر دَه بحر نور بحر یک گوهری
تو به زهرا ثمر تو به هادی پسر
تو به مهدی پدر تو به حق محوری
یوسف فاطمه عرش را قائمه
تو ز وصف همه بهتر و برتری
هم رضا طینتی هم علی صولتی
هم نبی خصلتی هم خدا منظری
روز میلاد تو پر زند یاد تو
دل سوی سامرا ایها العسکری

مظهر حلم حق مخزن علم حق
معدن حکمتی سیدی یا حسن
جلوه ی کبریا وارث انبیا
حاصل عترتی سیدی یا حسین
به جلالت درود به جمالت درود
که خدا طلعتی سیدی یا حسین
آیت محکمه تو پناه همه
عالم خلقتی سیدی یا حسن
هم امام امم هم سپهر کرم
هم یم رحمتی سیدی یا حسن
در زمین و زمان می برند انس وجان
بر درت التجا ایها العسکری

حسن حی صمد وصف تو بی عدد
مهدیت تا ابد منجی عالم است
ای ولی خدا ای چراغ هدی
وصف مدح تو را هرچه گویم کم است
دل محیط حیط غمت دیده ها مقدمت
زنده از یک دمت صد مسیحا دم است
مهر تو یا حسن جان جانم به تن
سینه ی پاک من سندی محکم است
روح تقدیم تو قلب تسلیم تو
بهر تعظیم تو چرخ گردون خم است
به تو نازد رسول به تو بالد بتول
به تو بخشد خدا ایها العسکری

تو صراط اللهم تو چراغ رهم
رو به هر سو نهم قبله ام روی تو است
اشرف الانبیا خاتم الاوصیا
آن ثنا خوان تو این ثناگوی تو است
بر درت سائلم کی شود شاملم
کز بهشت دلم بشنوم بوی تو
گفتگویم تویی آرزویم تویی
آبرویم تویی ای دلم سوی تو
یا اباالمنتظر مرغ دل تا سحر
می زند بال و پر بر همه کوی تو
سیدی میثم مهر تو همدمم
از تو گویم ثنا ایها العسکری
غلامرضاسازگار

****************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی