کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)9

**********

در آسمان چشم تو رأفت گذاشتند

آثاری از طلوع محبت گذاشتند

باخلقت تو ای همه ی آبروی خلق

منّت سر اهالی خلقت گذاشتند

تو آمدی که ما همگی متحد شویم

نام تو را منادی وحدت گذاشتند

باران لطف تو همه جا را فراگرفت

در ابر چشم های تو رحمت گذاشتند

اشفع لنای هرشب بارانی مرا

در نزد تو برای اجابت گذاشتند

روز ازل به پیش همه ... ایها النبی

روی سر تو تاج نبوت گذاشتند

از بارش کرامت بی حد نوشته ام

بر روی سینه نام محمــد نوشته ام

یاایها الرسول دلم را جلا بده

ای با صفا صفا به دل بی صفا بده

با دست خالی آمده ایم ایها الکریم

چیزی به ما تو محض رضای خدا بده

اینجا نشسته ام که بگویم طبیب عشق

نسخه برای درد دل بی دوا بده

چشم تو خاک را به نظر کیمیا کند

رنگی به تیرگی دل سنگ ما بده

از سائلان هرشب ایرانی توام

رزق مرا توسط موسی الرضا بده

حتی اگر مدینه بیایم شبانه روز

می خواهم از تو تذکره ی کربلا بده

وقتش رسیده نور ولی را نشان دهی

راه علی و آل علی را نشان دهی

ما شیعه ایم شیعه ی سرمست حیدریم

لب تشنگان بادۀ ساقی کوثریم

محشر میان جمع محبان فاطمه

سایه نشین چادر خاکی مادریم

یک عمر ما فقط به علی رو زدیم و بس

حاجت به پیش هرکس و ناکس نمی بریم

نام علی که بر لبمان سبز می شود

در بین مجلسیم ولی جای دیگریم

در صحن با صفای نجف سیر می کنیم

گوشه نشین مرقد سلطان محشریم

شیخ الائمه چشمه ی جاری مرتضاست

ما پیروان مکتب پربار جعفریم

نام مرا خدا همه جا مبتلا نوشت

از شیعیان صادق آل عبا نوشت

 

اسماعیل شبرنگ

*****************************

سکوت عقربه ها را زمان به وجد آمد

حضور سبز تو را آسمان به وجد آمد

قدم گذاشتی آهسته در دل دنیا

جهان به شوق در آمد، جهان به وجد آمد

همین که نام تو را بادها پراکندند

نه چشم و گوش، که حتّی زبان به وجد آمد

اذان به نام قشنگت رسید و از هیجان

به گوش خویش شنیدم اذان به وجد آمد

ستاره ها که به پایت به سجده افتادند

از این خبر همه ی کهکشان به وجد آمد

کرانه های زمین از محبتّت پر بود

کران کران همه ی بی کران به وجد آمد

در انتظار تو خشکیده بود باغ جهان

تو آمدی و جهان ناگهان به وجد آمد...

حسین سنگری

************************* 

آسمان گم گشته سنگی در بیابان شما

دست مهر و مه گره خورده به دامان شما

سفره داران ملاحت با همه شور افکنی

شورها دارند بر سر از نمکدان شما

روح می جوشد زخاک و مرده می آید به رقص

بس که می ریزد مسیح از لعل خندان شما

نی عجب جوشد اگر از دیده ی خورشید آب

گر فتد عکسی در آن از دُرّ دندان شما

گردن فردوس خم در پیش بذل دستتان

خازن جنّت یکی از مستمندان شما

هستی عالم بود شمتی زخاک راهتان

ای تمام عالم هستی به قربان شما

می توان با گوشه ی چشمی مسلمانم کنید

ای سلیمان با همه حشمت مسلمان شما

موسی عمران قدح نوش شراب نیلتان

عیسی مریم شده محتاج درمان شما

پیشتر از بودن خود با همه زیباییش

بوده جنّت عاشق دیدار سلمان شما

از نزول آیه ی برداً سلاماً پیشتر

بوده صحرای وسیع دل گلستان شما

دین به جز مهر شما آل محمــد نیست، نیست

غیر از این کفر است گویم هر چه درشان شما

کیست «میثم» تا که در اوصافتان خواند غزل

ای دو صد جبریل طوطیّ غزلخوان شما

 غلامرضا سازگار

 ****************************

او را که جهان گمشده در حلقه میمش

جبریل کند فخر که بودست ندیمش

زانوزده پیشش ادب و مهر و کرامت

تا درس بیاموزند از خلق کریمش

هر آینه کردست خداوند تجلی

در آینه خنده رحمان و رحیمش

شاید که شفاعت کند از مؤمن و کافر

در روز جزا گستره لطف عمیمش

غرق است شکیبایی و محو است تساهل

در ژرفی دریا صفت‌خوی حلیمش

زد خاتمه بر خاتم دیرین نبوت

شق‌القمر از شعشعه دُرِّ یتیمش

آن همت والا که جهانی نتوانست

هرگز بفریبد به متاع زر و سیمش

همبال بهار است، که گل بشکفد از گل

در باغ روان‌ها، وزش نرم نسیمش

تابنده‌تر از مهر، ببین شمسه نامش

مهتاب غباری، که فشاندست گلیمش

شاهد شده شعرم را، سوگند "لعمرک"

آن مدح که فرموده خداوند علیمش

کردست اگر ابلهی از جهل، جسارت

جاوید محمــد، که مبراست حریمش

 

محمــدحسن مهدویانی

***********************

عاقبت زلف تو را باد بهم می ریزد

دل از این لطف خداداد بهم می ریزد

حرف شیرین شده، فرهاد بهم می ریزد

اینکه می آیی و رخساره بر افروخته ای

نکند باز دل غمزده ای سوخته ای

گیس آشفته کن ای یار، نوازش با من

تو فقط قبله ی من باش، نیایش با من

رحمت الواسعه بودن ز تو، خواهش با من

من همان طفل یتیمم که تو بابای منی

ماهی کوچک تو هستم و دریای منی

خالق اینبار چه ها ساخته با صورت تو

چارده مرتبه دل باخته با صورت تو

پرده از خویش بر انداخته با صورت تو

آمده مست و غزلخوان و صراحی در دست

جلوه ای کرد که از آن کمر کفر شکست

گفت ای بنده ی من، مست نشو، مهر بورز

به خم میکده پابست نشو، مهر بورز

کمتر از ذرّه نه ای، پست نشو، مهر بورز

"تا به خلوتگه خورشید" همین نزدیکی است

"اولین قبله ی توحید" همین نزدیکی است

چیست این، مستی بر آمده از تاک منست

نور من، طلعت تابنده ی افلاک منست

بنده ام، شاه همه، خواجه ی لولاک منست

او همان است که من مست شدم از جامش

می شود احمد و محمود و محمــد نامش

آنکه با آمدنش قامت شیطان تا شد

باز در کاخ ستم زلزله ای برپا شد

زیر باران حجر، ابرهه ناپیدا شد

حضرت ختم رسل، احمدناالمختار است

رحمتُ الله و اشدّاءَ علی الکفّار است

او که بر دوش خودش مهر نبوت دارد

روی پیشانی خود نور رسالت دارد

روز محشر سند اذن شفاعت دارد

زَهَقَ الباطِل و جاءالحَق و توحید صفات

عالم آرا شده با صوم و صلات و صلوات

من کی ام، تازه مسلمان لب این آقا

سائل دلشده ی روز و شب این آقا

بنده ی خلق نکو و ادب این آقا

آنکه شاهان به کف پاش جبین می سایند

فقرا در نظرش محترم و آقایند

کاش می شد که به روی چمنش جان بدهیم

روی پاهای اویس قرنش جان بدهیم

یک شب از شوق حسین و حسنش جان بدهیم

آنکه شقّ القمرش سوره ی قرآن منست

بارها گفته علی، ماه نجف، جان منست

او به دختر چقدر عزّ و شرف بخشیده

به زن و خلقتش انگار هدف بخشیده

به دل سوخته ی شیعه شعف بخشیده

پیکر فاطمه را پای به سر می بوسید

دست زهرای خودش را چقدر می بوسید

گفت ای قوم، علی بعد پیمبر مولاست

حرمت عترت من، حرمت قرآن خداست

من رسولم، بخدا اجر رسالت زهراست

... وای وقتی که شود یاس پیمبر نیلی

کوچه ای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی

امتت بعد تو آقا، به جگر آتش زد

دل زهرای شما را چقدر آتش زد

سرّ مستودع او را پس در آتش زد

یار و اغیار گواهند علی مظلوم است

در و دیوار گواهند علی مظلوم است

************************

تو آمدی و جهانی ز مقدمت روشن
خرابه خانه دل را نموده ای گلشن

تو در زمین ولی از جنس آسمان هستی
ز طعم باده ی تو می کند ملک مستی

همینکه خنده نوزاد در زمان پیچید
ندای صلح وعدالت در این جهان پیچید

دوباره رحمت حق بر زمین نظر کرده
ز رحمه الَه عالم شده رها بَرده

حرا برای قدومت شمرده ثانیه را
قدوم سبز تو مولا شکسته قافیه را

تمام بتکده ها را نموده ای ویران
تمام کفر جهان را تو کرده ای حیران

تو آمدی که برای زمین پدر گردی
اگرچه بی پسری صاحب پسر گردی

ز بوسه بر یَد زهرا چو میشوی خرسند
بیاید از نسب تو چو یازده فرزند

که یک به یک همه آقا و سوره طاها
امیر و شاه عرب از سلاله زهرا

ز بوذرت چه بگویم حدش که پیدا نیست
غلام تیره یتان هم دمش مسیحاییست

من از تبار دلیران و کشور سلمان
نظر نما تو بمن با شرفترین انسان

تو خَیر خلق خدایی جدا ز واهمه ای
میان مردم عالم اسیر فاطمه ای

قسم به اشهد ان لا اله الا الله
که راز خلق تو بوده علی ولی الله

ز یمن آمدنت میشود جهان بالغ
تو پیر راه حق و پیر شیعیان صادق

که دین ما پُرِ از قالَ صادق آقاست
همیشه پرچم علم امام ما بالاست

چه گوهری ،در نابی ،عجب کمالاتی
تو صادقی و مصدق، صدیق ساداتی

در آسمان و زمین پر شده چنین اصوات
به روح پاک محمــد و آل او صلوات

علی اکبر نازک کار

**************************

تا رسیدی به سال عام الفیل

کار لات و حبل شده تعطیل

 

آمدی و نثار بت ها شد

سنگباران بدتر از سجیل

 

در جماعات مشرکین حجاز

دلخوشی ها به یاس شد تبدیل

 

ساقدوش تو حضرت آدم

پر قنداقه ات پر جبریل

 

مثل عیسی برای آمدنت

به خدا که خود خداست دخیل

 

مژدگانی به خویش می دادند

نو غلامان هر قبیله و ایل

 

جن و انس و ملک ، تمام جهان

پر شد از سوره ی تو با ترتیل

 

سوره ی چشم تو که نازل شد

سحر بتهای مکه باطل شد

 

پرده از غیب کم کمک افتاد

مهر تو در دل ملک افتاد

 

اسم تو بر سر زبانهای

همه ی خلق در فلک افتاد

 

تو به هم ریختی محافل را

شمع شد آب و شاپرک افتاد

 

همه دور تو در طواف شدند

آنچنانی که کعبه تک افتاد

 

پر جبریل در کنار تو سوخت

در خدایی تو به شک افتاد

 

تو ملیحی و بعد آمدنت

در کویر اینچنین نمک افتاد

 

نام تو لرزه بر تنش انداخت

طاق کسری اگر ترک افتاد

 

تا خود عرش رفت و آمد بود

همه جا صحبت از "محمــد"بود

 

خواستم دل به تو دهم، نگذاشت

راستش!، هم گذاشت، هم نگذاشت

 

گفته بودم به پات جان بدهم 

دم فرو رفت و بازدم نگذاشت

 

می نویسم تو را، چرا که خدا

جز تو انگیزه در قلم نگذاشت

 

لذت طوف خانه ات را در

هفتصد دور در حرم نگذاشت

 

همه بعد از تو آفریده شدند

هیچکس قبل تو قدم نگذاشت

 

خواستم بس کنم سرودن را

دلم اما به تو قسم نگذاشت

 

مادری مثل آمنه داری

فاطمه هم برات کم نگذاشت

 

نام زهرا همیشه زمزمه ات

خوش به حال علی و فاطمه ات

 

غنچه بودی، همین که باز شدی

همه گفتند:" به!چه ناز شدی

 

فاش شد راز خلقت داور

یا که نه! سر اهل راز شدی

 

جهل، می خواست سرنگون بشوی

علم حق خواست، سرفراز شدی

 

مشرکان بر تو تاختند و نشد

یکه بودی و یکه تاز شدی

 

تو نمازت به سوی کعبه ولی

قبله ی کعبه در نماز شدی

 

تو امینی، تو مامنی، نوری

صاحب هر چه امتیاز شدی

 

بهترین بنده ی خداوندی

کفر گفتند ، همتراز شدی

 

سنگریز درت ستاره و ماه

طیب الله یا رسول الله

مظاهر کثیری نژاد

 ************************

دو بیتی های صلوات

 گویم سخنی که شاد و خورسند شوی

در هر دو جهان قرین لبخند شوی
سوگند به حق چو میفرستی صلوات
آن لحظه هم آواز خداوند شوی
***

او کیست ؟ همان کلید اسرار حیات
او کیست؟ چراغ نور حق در ظلمات
پیغمبر ما ، آنکه خداوند و ملک
همواره فرستند برایش صلوات
***
با وحدت خود چشم عدو کور کنیم
جان همه را لبالب از نور کنیم
با ذکر بلند دلربای صلوات
از سینه ی خود نفاق را دور کنیم
***
آوای تو فریادگر دین گردد
سیمای تو آیینه ی آیین گردد
هم همسخن خدا شوی با صلوات
هم کفّه ی اعمال توسنگین گردد
***
شیرین تری از عسل، زِ هر نقل و نبات
خیزد ز وجودت ای برادر حسنات
خوشبوتری از گُل و معطر چو گلاب
تا زینت لب های تو باشد صلوات
***
بد گویم اگر حرف مرا گوش مکن
داری به کَفت چراغ خاموش مکن
ای دوست بیا بشنو و تا آخر عمر
ذکر صلوات را فراموش مکن
***
بشنو سخنی اگر که خواهی حسنات
فرمود پیمبر، آن بهار برکات
هر کس صلواتی بفرستد بر من
ده مرتبه حق بر او فرستد صلوات

 مرتضی اسدالهی صابر

***

داود سرود سرمدی می خواند

محمود نوای احمدی می خواند

طبع شعرای آسمان گل کرده

عیسی غزل محمــدی می خواند

 ولی الله کلامی زنجانی

***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی