کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)6

 ************************

زیک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان ­آرا
که رخت نور پوشاندند بر تن آسمان­ها را

دو مرآت جمال حق، دو دریای کمال حق
دو نور لایزال حق، دو شمع جمع محفل­ها

دو وجه الله ربانی، دو سرّ الله سبحانی
دو رخسار سماواتی، دو انسان خدا سیما

دو عیسی دم، دو موسی ید، دو حُسن خالق سرمد
یکی احمد یکی عالی یکی اعلا یکی صادق

یکی بنیانگر مکتب، یکی آرندة مذهب
یکی انوار را مشعل، یکی اسرار را گویا

یکی از مکه انوار رخش تابید در عالم
یکی شد در مدینه آفتاب طلعتش پیدا

یکی نور نبوت را به دل­ها تافت تا محشر
یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا

رسد آوای قال الصادق و قال رسول­الله علیهماالسلام
به گوش اهل عالم تا که این عالم بود بر پا

یکی جان گرامی در دو جسم پاک و پاکیزه
دو تن اما چو ذات پاک یکتا هر دو بی­همتا

محمــد کیست؟ جانِ جانِ جان عالم خلقت
که گر نازی کند، در هم فرو ریزد همه دنیا

کیست؟ روح پاک کل انبیا در تن محمــد
که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا

کیست؟ مولایی که مولانا علی گوید: محمــد
"
منم عبد و رسول الله برِ من رهبر و مولا"

محمــد از زمان­ها پیشتر می­زیست با خالق
محمــد از مکان پیموده ره تا اوج اَو اَدنی

محمــد محور عالم، محمــد رهبر آدم
محمــد منجی هستی، محمــد سید بطحا

محمــد کیست؟ آنکو بوده قرآن دفتر مدحش
که وصفش را نداند کس به غیر از قادر دانا

محمــد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز
چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را

وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم
کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن انشا

ششم مولا، ششم هادی، ششم رهبر، ششم سرور
که هم دریای شش گوهر بود، هم دُرّ شش دریا

صداقت از لبش ریزد، فصاحت از دمش خیزد
فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضا

بسی زهّاد و عبّادند بی­مهرش همه کافر
بسی عالم، بسی عارف، همه بی­نور او اعمی

دو خورشید منیر او هشام و بو بصیر او
دو کوه حکمت و ایمان، دو بحر دانش و تقوی

مرا دین نبی، مهر علی و مذهب جعفرعلیهم­السلام
سه مشعل بوده و باشد، چه در دنیا چه در عقبی

در دیگر زنم غیر از در آل علی؟ هرگز!
ره دیگر روم غیر از ره این خاندان؟ حاشا!

بهشت من بود مهر علی و مهر اولادش
نه از محشر بود بیمم، نه از نارم بود پروا

سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پیکر
اگر گردم جدا یک لحظه از ذرّیة زهرا­سلام­الله­علیها

از آن بر خویش کردم انتخاب نام "میثم" را
که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا

************************

امشب وجود را شرف دیگر آمده 
در جلوه آن جمال خدا منظر آمده 

در شام تیره مهر جهان گستر آمده 
دوران تیره گیّ و ستم بر سر آمده 

بر جنّ و انس و حور و ملک رهبر آمده 
عید امام صادق و پیغمبر آمده 
-- 
عالم محیط جلوه ی دادار سرمد است 
ملک وجود یکسره خلد مخلّد است 

هر سو که رو نهید عیان حسن احمد است 
در جلوه آفتاب جمال محمــد است 

از آفتاب بر همه روشنتر آمده 
عید امام صادق و پیغمبر آمده 
-- 
امشب رسل رسول خدا را صدا زنند 
هر یک دم از ثنای محمــد جدا زنند 

دست دعا به دامن آن مقتدا زنند 
بت ها به کعبه دم ز رسول خدا زنند 

گویند بت شکن ر سوی داور آمده 
عید امام صادق و پیغمبر آمده 
-- 
ای بت گران ترانه ی توحید سر دهید 
این مژده بر تمامی نسل بشر دهید 

از لحظه ی شکستن بت ها خبر دهید 
پیغام از ولادت پیغامبر دهید 

ظلمت رها کنید که روشنگر آمده 
عید امام صادق و پیغمبر آمده 
-- 
ای آفتاب جلوه نمایی مبارک است 
ای حسن غیب پرده گشایی مبارک است 

ای بزم شب فروغ خدایی مبارک است 
ای بردگان طلوع رهایی مبارک است 

دوران زورگویی و طغیان سر آمده 
عید امام صادق و پیغمبر آمده 
-- 
خوبان روزگار حقیر محمــدند 
خورشید و ماه هر دو اسیر محمــدند 

پیغمبران تمام بشیر محمــدند 
یک جلوه از جمال منیر محمــدند 

او آفتاب و خیل رسل اختر آمده 
عید امام صادق و پیغمبر آمده 
-- 
ای آمنه تو خود صدف درّ سرمدی 
زین رتبه بر زنان دو عالم سرآمدی 

بنت وهب نه، مام گر امّی احمدی 
اینک به خود ببال که امّ المحمــدی 

هستی محیط نور از این گوهر آمده 
عید امام صادق و پیغمبر آمده 
-- 
این است آنکه بتکده زیر و زبر کند 
زانگشت خویش معجز شق القمر کند 

خود را تمام عمر چراغ بشر کند 
شام سیاه عالمیان را سحر کند 

در دامن تو مهرِ جهان پرور آمده 
عید امام صادق و پیغمبر آمده 
-- 
ای مکّه بر تو نور محمــد خجسته باد 
بتهایِ شرک با تبر او شکسته باد 

پیوند کفر با نفسِ او گسسته باد 
دستِ ستمگران جهانخوار بسته باد 

دستی که دادِ عدل ستاند بر آمده 
عید امام صادق و پیغمبر آمده 
-- 
پیدایش دو آیت سرمد مبارک است 
یک صبح را دو عید مؤّید مبارک است 

در تیرگی تجلّی احمد مبارک است 
میلاد ابن محمــد مبارک است 

درّی الهی از صدف دیگر آمده 
عید امام صادق و پیغمبر آمده 
-- 
در چشم علم مشعل روشنگر است این 
استاد کل ولّی خدا جعفر است این 

آئینه ی حقیقتِ پیغمبر است این 
معصومِ هشتم است و ششم رهبر است این 

آری خدای را ششمین مظهر آمده 
عید امام صادق و پیغمبر آمده 
-- 
ما را بود هماره ره و رسمِ جعفری 
مشی و مرام جعفری و عشق حیدری 

داریم بر تمام ملل مجد و سروری 
با چارده چراغ نمودیم رهبری 

"
میثم" در این مسیر ثنا گستر آمده 
عید امام صادق و پیغمبر آمده 

غلامرضا سازگار 

*********************

سید هاشم وفایی

زیبا شده است گرکه گلزار حیات

پیچیده اگر دوباره عطر حسنات

نیکوست در این مکتب زیبایی و نور

تسلیم شدن به امر حق با صلوات

***

از حنجرۀ خود نغماتی بفرست

از عشق به یاسین جلواتی بفرست

مانند فرشتگان عرشی تا عرش

با حکم یُصلون صلواتی بفرست

*****************

غلامرضا سازگار

عرشیان امشب زمین را لاله باران می کنند

خاک را خوشبوتر از زلف نگاران می کنند

این کویر خشک را باغِ بهاران می کنند

سنگ را رشگ نگین شهر یاران می کنند

روح خود را شستشو در چشمه ساران می کنند

مکّه را لبریز از صوت هزاران می کنند

آفرینش فیض از دیدار احمد می برد

کعبه امشب سجده بر خاک محمــد می برد

امشب ای امّ القرا بر آفرینش ناز کن

پای تا سر جان شو و آغوش دل را باز کن

روح شو پرواز کن پرواز کن پرواز کن

دمبدم اعجاز کن اعجاز کن اعجاز کن

مدح ختم الانبیا آغاز کن آغاز کن

نغمۀ جان بخش ما کان محمــد ساز کن

ای تمام آفرینش بوی احمد بشنوید

یا محمــد یا محمــد یا محمــد بشنوید

نوری از خاک عرب قلب اروپا را شکافت

خنجری شد سینۀ تاریک دنیا را شکافت

سر زد از دامان کوه و سنگ خارا را شکافت

پیش تر از آفرینش سینۀ ما را شکافت

ای عجب دستی که از اعجاز، دریا را شکافت

شد برون از آستین و طاق کسرا را شکافت

مضمحل گردید دور سرکشّی و سر خوشی

یافت پایان روزگار تیرۀ آدم کشی

ای تمام انبیا این جان و جانان شماست

جان و جانان شما و روح و ریحان شماست

ناخدا و کشتی و دریا و طوفان شماست

باغبان حاصل و باغ و گلستان شماست

اینکه مقصود شما در خطّ پایان شماست

اوّلین نور اولّین خورشید تابان شماست

آن خداوندی که این ارض و سما را خلق کرد

روز اوّل از طفیل او شما را خلق کرد

اوست سلطان و شما یکسر وزیرش بوده اید

در خطاب و در کتاب خود بشیرش بوده اید

رؤیت حسنش نکردید و اسیرش بوده اید

غرق نور از جلوۀ روی منیرش بوده اید

یک به یک مرآت حسن بی نظیرش بوده اید

بین ادیان و ملل دائم سفیرش بوده اید

گر چه در اوج نبّوت دل به مهرش باختید

لحظه لحظه با شما بود و شما نشناختید

آدم از خال و خط او علّم الاسما گرفت

نوح در امواج طوفان دامن او را گرفت

با ولای او خلیل از شعله در گُل جا گرفت

چشم یونس نور از او در ظلمت دریا گرفت

پور عمران خط از او در سینۀ سینا گرفت

ماه مریم بر فلک در کوی او مأوا گرفت

عشق او آتش شد و در سینۀ یعقوب ریخت

روی او را دید کز یوسف زلیخا می گریخت

حبّذا یا آمنه امشب پسر آورده ای

بر تمام عالمِ خلقت پدر آورده ای

عقل کل، ختم رسل، فخر بشر آورده ای

یا که بر پیغمبران پیغامبر آورده ای

آفتاب آفرینش در سحر آورده ای

خوبتر از خوبتر از خوبتر آورده ای

ذات پاک غیب را حسن جهان آراست این

منجی عالم، ابوالقاسم، ابوالزّهراست این

این پسر پیغمبران را برترین پیغمبر است

چون کتاب جاودانش کز کتب بالاتر است

عقل، جسم و او چون جان زنده اش در پیکر است

نور اگر دریای موّاج است اینش گوهر است

ماه اگر ماه است با مهر رخش روشنگر است

حق اگر حق است این حق را کتابش محور است

با فروغش روی ذات ذوالمن را بنگرید

قصرهای سبز شامات و یمن را بنگرید

آفتاب حق در این قصر مشیّد آمده

مکّه نه ملک خدا خلد مخلّد آمده

آخرین پیغمبر دادار سرمد آمده

با جمال کبریا عبد مؤیّد آمده

ای بتان کعبه میلاد محمــد آمده

سجده بر خاک حرم آرید احمد آمده

بتگران از چار سو گلبانگ احمد بشنوید

از بتان خود صدای یا محمــد بشنوید

یا محمــد ای پیامت روح بخش جان ما

هر کلامت صد چراغِ مکتب ایمان ما

پیشتر از ما به نامت بسته پیمان ما

ما به فرمان تو، هستی در ید فرمان ما

عترت و قرآن تو قانون ما میزان ما

با تو کی پایان پذیرد خطّ بی پایان ما

امّت تو، مکتب تو همچنان پاینده باد

خط و مشی و اقتدارت تا قیامت زنده باد

تو خدا را عبد و در دلها خدایی می کنی

کشتی دل را به طوفان نا خدایی می کنی

با جلال کبریایی کبریایی می کنی

امّت سر گشته را رهنمایی می کنی

بلکه با دست خدا مشگل گشایی می کنی

در دلِ بیگانگان هم آشنایی می کنی

اختیار خلقت از سوی خدا در دست تو است

جان «میثم» نه که جانِ عالمی پا بست تو است

***************

چشم زمانه دیده رخ فتنه بارها   

هربارشرمسار ازاین سازوکاها

تابوده امتدادشرارت دوباره هست    

اندیشه های زشت دراین روزگارها

گاهی شراره های عداوت به گونه ای    

زخم زبان نشانده به قلب نگارها

گاهی به یمن باد مخالف وزیدنی    

بیتاب میشوند از پان شاخسارها

بااین زمینه حال تلاطم گرفته است   

آرامش زلال دل بیقرارها

دستان عجزوبیخردی نقش میزنند   

تصویرزشت خویش به نام بهارها

برشوره زارسفره ابلیس حاضرند    

کفتارهای بی هنرولاشه خوارها

چشمان روزگار زخاطرنبرده است   

میراث جای مانده ی ازسربدارها

مهنت کشیده قابل وبرنده(تیز) میشود   

روزی که امتحان شودازماعیارها

تن های وصله دارشده ازاهانتیم    

برمااثرنمیکند اینگونه خارها

(فاصبرلحکم ربک)آیینه بقاست    

آخرشکستنی است بت اقتدارها

خورشیازهجوم به چالش کشینی   

خاموش نیست دردل گردوغبارها

این جلوه های مکتب ناب محمــداست   

همواره زخم دیده به تن بیشمارها

روزی خلاصه میرسدازراه گوهری     

بالشگری به هیبت یکه سوارها

برپاکند عدالت موعودخویش را    

عیدرهایی ازغم چشم انتظارها

محمــدرضا قدیمی

**************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی