کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)5

 ************************

میلاد دو دلدار
انتظار آمد به سر اى بیقراران تهنیت
شد خزان سر، آمده فصل بهاران تهنیت
جلوه گر گردیده حق اى حق شعاران تهنیت
ساقى از ره مى‏رسد جمع خماران تهنیت
پرمشام جان شد از عطر نکوى تُفْلِحوُا
میگساران باده نوشید از سبوى تُفْلِحوُا
شد ربیع الاول و خوش رنگ و بو دارد ربیع
ازبهار و عیش و مستى گفتگو دارد ربیع
عید زیباى برائت از عدو دارد ربیع
عید میلاد دو دلدار نکو دارد ربیع
موسم سرمستى دلهاى شیدا آمده
مصطفى با حضرت صادق به دنیا آمده
بشنو از بال ملائک نغمه توحید را
در افق بنگر بروز واژه امید را
حق طلب، از سینه ات بیرون نما تردید را
اخذ کن از رهبران زنده دل تأیید را
با ولایت شو عجین و بر سر میثاق باش
یا على برگو، به وصل یار خود مشتاق باش
دو نهال بارور در باغ دین روئیده شد
یاسهاى آسمانى در زمین روئیده شد
نخل حق در سرزمین مشرکین روئیده شد
لاله در باغ دل اهل یقین روئیده شد
گلشن جان را ز عطر این دو گل خوشبو ببین
رو نما سوى حجاز و جلوه یا هو ببین
عاشقان بُستان جانبخش دعا را بنگرید
این دو نور عالم آراى خدا را بنگرید
باده نوشان مِى قالوابلى را بنگرید
وجه صادق را، جمال مصطفى را بنگرید
صد سلام و صد درود این دو گل دلخواه را
سر دهید اى عاشقان آواى صلى اللَّه را
سینه شد نورٌ عَلى نُور امتزاج نورشد
دیده حق روشن و چشمان باطل کور شد
برکلیم ذى المعارج قلب عالم طورشد
بت پرستى در جهان منکوب شد مقهور شد
آتش آتشکده بى شعله و خاموش شد
طاق کسرى ریخت، ذکر یا اَحَد منقوش شد
آسمان عاشقى شد پر ستاره زین دو گل
عشقبازى با تداوم شد هماره زین دو گل
بر دل عشاق صادق شد اشاره زین دو گل
دیده دل شد گشوده بر نظاره زین دو گل
بر جمال این دو یاس بى قرینه بنگرید
گاه سوى مکه گه سوى مدینه بنگرید
محور اسلام و قرآن در ثبات از این دو مَه
مکتب توحید باشد در حیات از این دو مه
روشن آفاق تمام کائنات از این دو مه
منجلى اوصاف بى پایان ذات ازاین دو مه
مِى فروشان مِى یکتا پرستى را ببین
جرعه‏اى یا هو بزن دنیاى مستى را ببین
پرتوِ نور نبوت با امامت دیدنى ست
غنچه اخلاص از باغ ولایت چیدنى ست
وارد حصن ولایت هر که شد در ایمنى ست
رمز عترت دوستى، بیزارى از نفسِ دَنى ست
نفس بگذار و ولاى آل یاسین را گزین
شو برى ازاهل بِدعَتْ روح آیین راگزین
مستى دل از مِى لولاک آل احمد است
هستى ما بسته بر خاک نعال احمد است
چشم ما در سیر آفاق جمال احمد است
مرکز پرگار خلقت کنج خال احمد است
دست ما در بر سراى آل احمد مى‏زند
قلب ما در هر طپش با یا محمــد مى‏زند
کیستم من؟ ذره‏اى در آستان اهل بیت
آشناى دستهاى مهربان اهل بیت
شکر حق باشد دلم محتاج نان اهل بیت
گاه دستم گاه پایم گه زبان اهل بیت
من اُویسم بوذَرَم سلمانم و مِنّاستَم
بنده آشفته کوى اباالزهراستم
من اباالزهرایى‏ام نسل و تبار احمدم
گنبدالخضرایى‏ام شمع مزار احمدم
شیعه‏اى فارغ ز خویش و بیقرار احمدم
آرزو دارم کند حق همجوار احمدم
بنگرید این از منیّت خسته گمراه را
عبد زهرا عبد طاها عبد آل اللَّه را
حمْیَرىِ دوره خویشم گداى صادقم
با همه نقصم اسیر و مبتلاى صادقم
معصیتکارم ولى عبد سراى صادقم
خوب یا بد آرزومند دعاى صادقم
کاستى‏هاى مرا درمان کند خاک بقیع
کاش بودم ذره‏اى در بین خاشاک بقیع
کاش منهم یک پرستو در مدینه مى‏شدم
زائر کوى نبى بى قرینه مى‏شدم
کاش منهم کشته یک زخم سینه مى‏شدم
مرهمى بر درد بانوى حزینه مى‏شدم
کاشکى از جام زهرایى مرا شهدى رسد
دست من بر دامن نور خدا مهدى رسد
 سید محمــد میر هاشمی

***********************

نگار میرسد از ره بیار باده بیار
به دل حضور دراین بزم صاف و ساده بیار
هزار سجده برآن شاه پاک زاده بیار
هزار بوسه برآن ابروی گشاده بیار
 
ندارسید گنهکار را شفیع آمد
 
بریزگل که شب هفده ربیع آمد
گلی که می شکفد از سرشک او کوثر
مهی که در شب زلفش هزار و یک اختر
نخست مرتبه بعد از خدای بالا سر
نهفته بین دو چشمان وی قضا و قدر
 
به روی دست ملائک محمــد آمده است
 
برای عالم و آدم سرآمد آمده است
طلوع میکند از یک نگاه او خورشید
غروب میکند از جلوه اش به دل تردید
هلال ابروی او شد نشان یوم العید
بهشت بی مه رویش برای ما تبعید
هزار موسی عمران غلام درگاهش
 
به قدر هردو جهان قدر و عزت و جاهش
بگو به آمنه دری گرانبها زادی
تو روح زمزمه و قبله دعا زادی
عظیم مرتبه شاهی به اولیا زادی
بناز بر همگان ،ختم الانبیا زادی
 
بریز در شب میلاد نور،نقل و نبات
به روح مادر احمد نثار کن صلوات
زند به گردسرش پر هزار روح الامین
شکفته از لب مستش شکوفه یاسین
زمین شده زقدومش چو عرش، عطر آگین
شده بهشت زنور نگاه او آذین
کلید دار اگر شاه هل اتی باشد
 
بهشت ماست همانجا که مصطفی باشد
شب ولادت احمد شب ولای علی است
هرآن کجا که نبی رفت ردپای علی است
تمام صحنه معراج ابتدای علی است
مگر نه اینکه خدا نیز همصدای علی است
بگو به منکر حیدر ،خدا پرستی کن
 
بزن نمی ز شراب علی و مستی کن
علی خدا نبود از خدا جدا هم نیست
چو بازدم که دمی بی نیاز از دم نیست
کسی که بی دم او بود هرگز آدم نیست
ولای حضرت حیدر امانتی کم نیست
اذان نای من از نام عشق پا برجاست
 
خدا مرا ز ازل نوکر علی می خواست

رضا دین پرور

************************

یوسف رحیمی

آیه آیه همه جا عطر جنان می آید

وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید

جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است

بشنود مدح تو را با هیجان می آید

می رسی مثل مسیحا و به جسم کعبه

با نفس های الهی تو جان می آید

بسکه در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی است

ریگ هم در کف دستت به زبان می آید

هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ ست

قبله‌ی عزت و ایمان به جهان می آید

با قدوم تو برای همه‌ی اهل زمین

از سماوات خدا برگ امان می آید

نور توحیدی تو در همه جا پیچیده ست

از فراسوی جهان عطر اذان می آید

عرش معراج سماوات شده محرابت

ملکوتی ست در این جلوه‌ی عالمتابت

خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد

نور توحید به قلب بشر ارزانی شد

خواست حق، جلوه کند روشنی توحیدش

قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد

ذکر لب های تو سرلوحه‌ی تسبیحات است

عرش با نور نگاه تو چراغانی شد

قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند

نورت آئینه‌ی آئین مسلمانی شد

به سراپرده‌ی اعجاز و بقا ره یابد

هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد

خواستم در خور حسن تو کلامی گویم

شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد

ای که مبهوت تو و وصف خطی از حسنت

عقل صد مولوی و حافظ و خاقانی شد

«از ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»

جنتی از همه‌ی عرش فراتر داری

تو که در دامن خود سوره‌ی کوثر داری

دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است

چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری

جذبه‌ی چشم تو تسخیر کند عالم را

در قد و قامت خود جلوه‌ی محشر داری

عالم از هیبت تو، شوکت تو سرشار است

اسداللهی چون حضرت حیدر داری

حسنین اند روی دوش تو همچون خورشید

جلوه‌ی نورٌ علی نور ، مکرر داری

اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند

روشنی بخش جهان، قبله‌ی دنیا هستند

ای که در هر دو سرا صبح سعادت با توست

رحمت عالمی و نور هدایت با توست

چشم امید همه خلق و شکوه کرمت

پدر امتی و اذن شفاعت با توست

با تو بودن که فقط صرف مسلمانی نیست

آنکه دارد به دلش نور ولایت، با توست

بی ولای علی این طایفه سرگردانند

دشمنی با وصی ات، عین عداوت با توست

باید از باب ولای علی آید هر کس

در هوای تو و در حسرت جنت با توست

سالیانی ست دلم شوق زیارت دارد

یک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست

کاش می شد سحری طوف مدینه آنگاه

نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله

**************************

از بام و در کعبه به گردون رسد آواز 
کامشب در رحمت به سماوات شده باز 

بت های حرم در حرم افتاده به سجده 
ارواح رسل راست هزاران پر پرواز 

کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر 
مکه شده زیبا دل افروز و سرافراز 

جا دارد اگر در شرف و مجد و جلالت 
امشب به سماوات کند خاک زمین ناز 

از ریگ روان گشته روان چشمه ی توحید 
یا کوه و چمن باز چو من نغمه کند ساز 

دشت و در و بحر و برو، جن و بشر و حور 
در مدح محمــد همه گشتند هم آواز 

هر ذره ی کوچک شده یک مهر جهان تاب 
هر قطره ی ناچیز چو دریا کند اعجاز 

جبرئیل سر شاخه ی طوبی چو قناری 
در وصف محمــد لب خود باز کند باز 

جبرئیل چه آرد؟ چه بخواند؟ چه بگوید؟ 
جایی که خداوند به قرآن کند آغاز 

خوبان دو عالم همه حیران محمــد 
یک حرف ز مدحش شده ما کان محمــد 
-- 
این است که برتر بود از وهم کمالش 
جز ذات الهی همه مبهوت جلالش 

رضوان شده دلداده ی مقداد و ابوذر 
فردوس بود سائل درگاه بلالش 

والله قسم نیست عجب گر لب دشمن 
چون دوست ز هم بشکفد از خلق و خصالش 

هرگز به نمازی نخورد مهر قبولی 
هرگز، صلوات ار نفرستند به آلش 

بی رهبریش خواهد اگر اوج بگیرد 
حتی ملک العرش بسوزد پر و بالش 

یوسف ببرد حسن خود از یادگر او را 
یک منظره در خاطره افتد ز خیالش 

این است همان مهر درخشنده که تا حشر 
یک لحظه به دامن نرسد گرد زوالش 

گل سبز شود از جگر شعله ی آتش 
در وادی دوزخ فتد ار عکس جمالش 

چون ذات خدای ازلی لیس کمثله 
باید که بخوانیم فراتر زمثالش 

ایجاد بود قبضه ای از خاک محمــد 
افلاک بود بسته به لولاک محمــد 
-- 
ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت 
دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت 

هم بام فلک پایگه قدر و جلالت 
هم چشم ملک خاک قدم های سپاهت 

عیسی به شمیم نفست روح گرفته 
دل بسته دو صد یوسف صدیق به چاهت 

دل های خدایی همه چون گوی به چوگان 
ارواح مکرم همه درمانده ی جاهت 

از عرش خداوند الی فرش، به هر آن 
هستند همه عالم خلقت به پناهت 

دائم صلوات از طرف خالق و خلقت 
بر روی سفید تو و بر خال سیاهت 

زیباتر و بالاتری از آنکه به بیتی 
تشبیه به خورشید کنم یا که به ماهت 

سوگند به چشمت که رسولان الهی 
هستند به محشر همه مشتاق نگاهت 

زیبد که کند ناز به گلخانه ی جنت 
خاری که شود سبز در اطراف گیاهت 

این نیست مقام تو که آدم به تو نازد 
والله که خلّاق دو عالم به تو نازد 
-- 
صد شکر که عمری ز تو گفتیم و شنیدیم 
هر سو نگریدیم گل روی تو دیدیم 

هرجا که نشستیم به بام تو نشستیم 
هر سو که پریدیم به بام تو پریدیم 

عطر تو پراکنده شد از هر نفس ما 
هر گه به سر زلف سخن شانه کشیدیم 

ز آن روز که گشتیم ز مادر متولد 
از ماذنه ها روز و شب اسم تو شنیدیم 

مرگی که به پای تو بود زندگی ماست 
ماییم که در موج عزا عید سعیدیم 

تا بودن ما نام محمــد به لب ماست 
روزی که نبودیم به احمد گرویدیم 

آب و گل ما را که سرشتند ز آغاز 
آغوش گشودیم وصالش طلبیدیم 

ز آن باده که در سوره ی زیبای محمــد 
اوصاف ورا گفته خداوند چشیدیم 
-- 
آن باده که از ساغر فیض ازلی بود 
سرچشمه ی آن کوثر و ساقیش علی بود 

روزی که عدم بود و عدم بود و عدم بود 
نه ارض و سما بود نه لوح و نه قلم بود 

تسبیح خدا در نفس پاک محمــد 
لب های علی هم سخن ذات قدم بود 

روزی که گل آدم خاکی بسرشتند 
آدم به تولای علی صاحب دم بود 

از خاک قدم های علی کعبه بنا شد 
او را نتوان گفت که نوزاد حرم بود 

روزی که کرم بود دُری در صدف غیب 
والله علی قبله ی ارباب کرم بود 

بر قلب علی علم خدا از دل احمد 
چون سیل خروشنده روان در دل یم بود 

در بین رسولان که به عالم علم استند 
نام نبی و نام علی هر دو علم بود 

در جوف نبی دید نبی حمد خداوند 
با نعت وی و مدح علی ذکر صنم بود 

بالله تجلای نبی مطلع الانوار 
والله تولای علی فوق نعم بود 

خلقت چو خدا خالق بخشنده ندارد 
خالق چو نبی و چو علی بنده ندارد 
-- 
از خالق دادار بپرسید علی کیست 
از احمد مختار بپرسید علی کیست 

جز شخص علی شخص علی را نشناسد 
از حیدر حرار بپرسید علی کیست 

شمشیر به دشمن دهد و شیر به قاتل 
از قاتل خونخوار بپرسید علی کیست 

با دار بلا انس بگیرید و در آن حال 
از میثم تمار بپرسید علی کیست 

در غزوه ی بدر و احد و خیبر و احزاب 
از تیغ شرربار بپرسید علی کیست 

از نخله ی خرما و در و دشت و بیابان 
از چاه و شب تار بپرسید علی کیست 

از حجر و سعید ابن جبیر و ز ابوذر 
از مالک و عمار بپرسید علی کیست 

جز فاطمه کس محرم اسرار علی نیست 
از محرم اسرار بپرسید علی کیست 

بگرفت به کف جان و سر و جای نبی خفت 
از آن همه ایثار بپرسید علی کیست 

میثم چه در اوصاف علی گوید و خواند 
جز حق نتواند نتواند نتواند 
غلامرضا سازگار

 ************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی