کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر شهادت امام حسن عسکری علیه السلام-2
*************************

عزیز فاطمه

عزیز فاطمه ای مهربان بی همتا

دوباره سائلی آمد،درِ حرم بگشا

نشان خانه تان را ز هرکه پرسیدم

نشان سیدی از خانواده ی زهرا

به گریه مردم عابر جواب می دادند

برو به کوچه ی رحمت،محله ی طاها

کسی به داد دل من نمی رسد جز تو

بگیر دست مرا خورده ام زمین آقا

اگر اجازه دهی داخل حرم بشوم

کنار سفره ی فضلت نشینم ای مولا

بزرگ زاده چه مهمان نواز و خونگرمی

گذاشتی دهنم زود لقمه ی خود را

مگر سرای تو دارالنعیم عشاق است؟

هزار لیلی و مجنون نشسته اند اینجا

امام عسگری ای تکیه گاه امروزم

رها نمی کنمت تا قیامت فردا

دعا کنید که همسایه ی شما باشم

جوار چشمه ی تسنیم جنت الاعلی

اگر بهشت بیایم،بدان که بنشینم

به زیر سایه ی مهرت،نه سایه ی طوبی

هوای سامره دارد دل هوایی من

بده برات سفر-جان مادرت زهرا

برای کرببلا خرجی سفر بدهید

به حق چادر خاکی زینب کبری

مدینه گر بروم تا سحر دعا خوانم

برای مهدی تان زیر گنبد خضرا

یگانه غایت خلقت وجود مادر توست

کجاست مرقد او؟خاک بر سردنیا

شنیده ام که غروب مدینه دلگیر است

شبیه حال و هوای غروب عاشورا

شنیده ام که نباید ز مشک حرفی زد

به خاطر دل پر درد مادر سقا

وحید قاسمی

*******************************

قاسم نعمتی

 

سامرا سُرمن رأی بودی

چند وقتی است سرد و دلگیری

داری ای خاک پر ز غم کم کم

بوی شهر مدینه می گیری

**

هر کجا رفته ام دم مغرب

حرم اهل بیت غوغا بود

نه، ولی سامرا غروب که شد

خالی از زائر و چه تنها بود

**

چلچراغی نبود دور ضریح

فرشهایش تمام خاکی بود

غربت این چهار قبر غریب

از بقیع و مدینه حاکی بود

**

همه دلخوشی ما این بود

لااقل یک حسن حرم دارد

حال قبری خراب و ویرانه

پیش این دیده ترم دارد

**

عمه و مادر امام زمان

قبرشان گر چه نیمه ویران بود

به خدا پا نخورده چادرشان

نشده رویشان به ضربه کبود

**

هر کسی رفت حج بیت الله

بست احرام از برای طواف

یاد آقای سامرا باشد

بین هر ناله و دعای طواف

**

مثل پروانه در طواف شمع

پسری دور بستر بابا

پاک می کرد قطره های اشک

کم کم از دیده تر بابا

**

تا که گفت آب، ظرف آب آورد

لب عطشان او تکان میخورد

کی به پیش نگاه این فرزند

بر دهان چوب خیزران میخورد

**

عمه ای بود و مادری هم بود

نه میان نگاه های حرام

وای از ماجرای بزم شراب

وای از ازدحام شهر شام

**

آستین ها حجاب سر می شد

بین آن گیر و دار در بازار

چه کسی دیده است دعوای

زن و یک نیزه دار در بازار

**

آنقدر نیزه را تکان ندهید

چون که جا باز کرده در حنجر

زیر پایت نگاه کن نامرد

سرش افتاده باز بین گذر

قاسم نعمتی

********************

امیر حسین الفت

 

امروز با تمام توان گریه می کنیم

همراه با امام زمان گریه می کنیم

 

در پشت دسته های عزا سوی سامرا

در لا به لای سینه زنان گریه می کنیم

 

شاید نماز ظهر رسیدیم در حرم

آن لحظه با صدای اذان گریه می کنیم

 

آقا اگر به مرقدشان راهمان دهند

در روضه ی مبارکشان گریه می کنیم

 

در غصه اسارت مردی که سال ها

از او نبوده نام و نشان گریه می کنیم

 

بر لحظه ای که آب طلب کرد آن امام

ما نیز یاد تشنه لبان گریه می کنیم

 

هم در گریز روضه ی موسی بن جعفریم

هم یاد آن شکنجه گران گریه می کنیم

 

هم در مسیر کوفه و هم در مسیر شام

با روضه های عمه شان گریه می کنیم

 

خیلی به پیش چشم من این صحنه آشناست

وقتی نشسته ایم چنان گریه می کنیم

 

شب های جمعه نیز همین گونه کربلا

ما پا به پای مادرمان گریه می کنیم

 

اذن دعا دهید که پایان روضه است

تا انتهای مجلستان گریه می کنیم

 

در ذکر «یا حَمیدُ بِحَقِ مُحَمَّد»یم

تا می رسیم آخر آن گریه می کنیم

امیر حسین الفت

*********************

مناجات با امام زمان(عج)

از ما زمینیان به شما آسمان سلام

مولای دلشکسته، امام زمان سلام

 

این روزها هزار و دو چندان شکسته ای

حالا کجای روضه بابا نشسته ای

 

رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت

قربان ریشه های نخ شال گردنت

 

آماده می کنی کفن و تربت و لحد

مرد سیاهپوش، خدا صبرتان دهد

 

گویا دوباره بی کس و بی یار وخسته ای

این روزها کنار دو بستر نشسته ای

 

انگار غصه دار جراحات سینه ای

گاهی به سامرایی و گاهی مدینه ای

 

یکبار فکر زهر و دل پر شراره ای

یکبار فکر واقعه گوشواره ای

 

با اینکه بر سر پدر دیده بسته ای

اما به یاد مادر پهلو شکسته ای

 

آن مادری که بال و پرش درد می کند

هم کتف و شانه هم کمرش درد می کند

 

هم بین خانه گفت و شنودش اشاره شد

هم آسمان روسریش پر ستاره شد

 

دو ماه و نیم کارحسن موشکافی و

دو ماه و نیم بازوی مادر غلافی و...

 

دو ماه و نیم گونه زخمی ماه! تر

از چادر سیاه سرش هم سیاه تر

 

تا اینکه با سیاه پر تازیانه رفت

شمع شب مدینه هم آخر شبانه رفت

 

علی زمانیان

 

*********************

مسافر سامرا

 

از روضه های ماه صفر تا جدا شدی

با روضه های زهر کمی آشنا شدی

 

اینها برای کشتن تو نقشه می کشند

از لحظه ای که وارد این سامرا شدی

 

اهل مدینه ای چقَدَر راه آمدی

اما اسیر معتمد بی حیا شدی

 

کم حرص این جماعت گمراه را بخور

تو برکتی که شامل همسایه ها شدی

 

آقا عجیب لرزه به دستت فتاده است

حالا شبیه فاطمه مشگل گشا شدی

 

با تشنگی لحظه ی آخر بدون شک

با پای دل روانه ی کرببلا شدی

 

رفتی غروب روز دهم٬سال شصدویک

گریه کن تمامی آن صحنه ها شدی

 

گفتی منم شبیه خودت تشنه ام حسین

همسایه ی غریبی خون خدا شدی

 

عبد الحسین مخلص آبادی

 

********************


 
دوباره اشک من آمد کمی به من جان داد

برای غربت آقای سامرا باید

هزار دفعه شکست و مرتباً جان داد

می‌ان حجره جوانی ز درد می‌لرزید

جوان موی سپیدِ غم و محن جان داد

دوباره یک حسن از داغ کوچه‌ها دق کرد

جوانی‌اش همه شد صرف سوختن جان داد

ز بس که آه کشید و به روضه دم بگرفت

-که «جای فاطمه من را بیا بزن» -جان داد

امام پاره گریبان روضه‌ها پر زد

امام گریه کن شاه بی‌کفن جان داد

دوباره با لب تشنه ز کربلا می‌خواند

شبیه جدّ خودش دور از وطن جان داد

دوباره حجرۀ او گوشه‌ای شد از گودال

حسین شد، وسط دست و پا زدن جان داد...

محسن حنیفی

*********************************

رنج و هجران و بلا از غربتم لبریز بود

دیده، عمری بود از غم‌های من خون ریز بود

کربلایم سامرا و قاتلم زهر جفا

گوشۀ تبعیدگاهم، قتلگاهم نیز بود

دیده‌ام از نینوا هر دم زیارتگاه داشت

ناله‌ام، صبح و مسا مانند رستاخیز بود

درد تحقیر و حکایت نامۀ بی‌حرمتی

گوشه‌هایی زان غضب‌های جنون آمیز بود

این همه درد و شکنجه این همه صبر و فراق

در بر خانه نشینیِ علی ناچیز بود

خاطر رنجیده‌ام، داغ در و دیوار داشت

عمر کوتاهم تماماً یاد آن دهلیز بود

اولین دست ستمگر، یاس طا‌ها را شکست

بعد از آن غم، هر بهاری نزد ما پاییز بود

نقشۀ قتل من از دیرینه مطرح شد ولی

پیش دشمن فتنۀ تبعید دستاویز بود

زخم پنهان دلم، مرهم ندارد غیر زهر

از‌‌ همان زهری که بهر مجتبی تجهیز بود

دست لرزانم، گواه زخم سوزان من است

کشتن این زهر مثل نیزه‌های تیز بود

محمود ژولیده

**************************

سوخت از زهر زپا تا به سرم
آب گردیده خدایا جگرم

پسرم مهدی موعود کجاست
تا ببیند که چه آمد به سرم

دشمنانم همه شادند ولی
گرد غم ریخت به روی پسرم

پسرم گرید و گوید همه دم
پدرم ای پدرم ای پدرم

یاد تنهایی مهدی هر دم
می رود خون ز دو چشمان ترم

طوطی باغ جنانم اما
ریخت یا رب به جهان بال و پرم

از پس ماه صفر زهر جفا
کرد با ختم رسل همسفرم

پیکرم شمع صفت آب شده
قاصد مرگ نشسته ببرم

آب آرید برایم یاران
که به دل سخت فتاده شررم

ای خدا یاد لب خشک حسین
سوزد از زهر جفا بیشترم

آن حسینی که سرش هست هنوز
به سر نیزه عیان در نظرم

آن حسینی که به قاتل میگفت
آب ده آب که سوزد جگرم

من به ایام جوانی «میثم»
به گلستان جنان ره سپرم

" حاج غلامرضا سازگار "

**************************

کوچ سرخ

 

سامرا اى شاهد شبهاى من

خوشه چین خرمن غمهاى من

 

مرغ دل از خاک تو پر مى‏کشد

جام کوچ سرخ را سر مى‏کشد

 

اینهمه غم که دلم را پر نمود

قامت خورشید را خم کرده بود

 

گاه رنجور از اسارت مى‏شدم

شاهد صدها جسارت مى‏شدم

 

گاه مى‏شد از جفاى ناکسان

مى‏شدم همخانه با درّندگان

 

مانده خورشید توانم در شفق

نیست در عُمق نگاه من رمق

 

چار ساله کودکم با چشم زار

مى‏کشد در سجده هایش انتظار

 

او پرا ز احساس درد بى کسى است

اشک چشم او پراز دلواپسى است

 

ساقى یک جرعه آب زمزم است

زخم تشنه بودنم را مرهم است

 

مثل من که خوانده‏ام او را به بر

فاطمه خوانده است او را پشت در

 

بر غریبى على مۆمن شده

شاهد جان دادن محسن شده

 

او کتاب پر ز درد فاطمه است

یوسف صحرا نوردِ فاطمه است

 

انتقام فاطمه در خشم اوست

ذوالفقار مرتضا در چشم اوست

 

او بود احیاگر قرآن و حج

شیعیان اَلصّبر مِفْتاحُ الْفَرَج

محسن حافظی

***************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی