کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

مناجات با امام رضا- علیه السلام

*******

مرغ دلم پر زند بر سر کوی رضا 
دست نیازم بود باز به سوی رضا 
آرزویم این بود تا دم مردن شود 
چشم گنه کار من باز به سوی رضا 
خلق جهان زائرند از همه سو کعبه را 
کعبه بود در حجاز زائر کوی رضا 
با نفس عیسویش، با دم جانبخش خویش 
جان مسیحا بود زنده ز بوی رضا 
بر بدنش می شود آتش دوزخ حرام 
هر که خورد قطره ای آب ز جوی رضا 
کشور ایران فقط نیست به او متکی 
زندگی کائنات بسته به موی رضا 
نیست عجب خضر اگر تشنه لب جام اوست 
ساقی رضوان بود مست سبوی رضا 
جرم و گناه و خطاست عادت دیرین من 
عفو کرامت بود خصلت و خوی رضا 
چند به شوق بهشت زائر این در شوی 
جنت جنت بود روی نکوی رضا 
"
میثم" اگر از نماز آبروی مؤمن است 
آب دهد بر نماز آب وضوی رضا

استاد سازگار

****************************

روز و شب سوزد دلم در حسرت دیدارتان

آرزو دارم شوم همراه با زوارتان

می شوم دلتنگِ ایوان طلایت روز و شب

یا کبوترها که می چرخند در دربارتان

یا رضا اذنی بده این دردمندِ خسته را

تا بیاید بهر درمان نزدتان بیمارتان

کودکانم آرزومند حریمت گشته اند

عشقشان در کودکی بوسیدن رخسارتان

ضامن آهو نصیبم کن که یک بار دگر

بهر گریه سرگذارم بر در و دیوارتان

حاجتم بسیار مولا، خواهشم تنها همین

کن قبولم تا شوم یک عمر خدمت کارتان

گرچه گاهی خنده یا شادی به ظاهر می کنم

«شعله» تا روز ابد در دل بود غمخوارتان

محمدصرامی(شعله)

********************************

دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز

کافر چشم تو برهان نپذیرد هرگز

آن که بیمار نگاهی شده هنگام سحر

منت مرهم و درمان نپذیرد هرگز

با نگاه تو اگر عاشقی آغاز شود

جز به دیدار که پایان نپذیرد هرگز

دل اگر خانه ی هر بی سر و پایی گردد

اثر از گفته ی خوبان نپذیرد هرگز

عمر بی معرفت آبی است که از جو رفته

این زیانی است که جبران نپذیرد هرگز

ما در خانه ی سلطان سر و سامان داریم

هرچه داریم ز آقای خراسان داریم

***

با دم قدسی معشوق نفس تازه کنم

تا که قدری سخن از یار خوش آوازه کنم

صحن گردی حرم وقت سحر می خواهم

تا صفای دل شیدازده اندازه کنم

بین هشتی حرم ، گر بکشیدم بر دار

سر سودایی خود زینت دروازه کنم

سرگذشت من و تو گشته کرمنامه ی عشق

هر سحر پای مناجات دلی تازه کنم

تار گیسو طلبم تا که ورق های دلم

همچو یک مصحف پر درد به شیرازه کنم

نام این مصحف دل را بگذارم ز قضا

قصه ی یک سگ ولگرد و کرامات رضا

***

تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد

ناگهان در دل آلوده ی من شور افتاد

اولین بار که دیدم حرمت را گفتم

ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد

بی پناه آمدم و خوب پناهم دادی

راهم از حادثه در دولت منصور افتاد

تا به خود آمده دیدم که دل از دستم رفت

وسط آیینه ام چشمه ای از نور افتاد

نه بگویم که کلیمم حرمت عرش خداست

اتفاقی ره موسای دل از طور افتاد

یک قدم سوی تو با عمره برابر گردد

کعبه هم دور سر گنبد تو می گردد

***

ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی

دستگیر دل هر خسته دل و گمراهی

ز عنایات رئوفانه ی تو فهمیدم

که نه من بلکه همیشه تو مرا می خواهی

در بهشت تو نهم پای چو با کوهی درد

تو طبیبانه دوا می کنی اَش با آهی

من گدازاده و تو نسل به نسلت سلطان

خوش برازنده ی تو صحن و سرای شاهی

حاجت از دل نگذشته تو روا می سازی

ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی

من مسلمان شده ی نیمه نگاهت هستم

لحظه ی مرگ بیا دیده به راهت هستم

***

دل بیمار مرا فرصت درمانی ده

با دم قدسی ات ای دوست مرا جانی ده

قبل از آنی که گناهم نفسم را گیرد

آمدم توبه کنم مهلت جبرانی ده

همچنان زلف پریشان تو آواره شدم

به دل خانه خرابم سر و سامانی ده

شوری اشک چشیدم که نمک گیر شدم

سر این سفره به من رزق فراوانی ده

حمدلله سر کوی تو زنجیر شدم

استخوانی به سگ خانه ات ارزانی ده

لحظه ی مرگ قدم رنجه کن و بر ما هم

فیض دیدار چون آن عاشق سلمانی ده

از تو من روزی شب های محرم خواهم

چشم پر گریه ای و سینه ی سوزانی ده

سفره ی عاشقی ام را تو بیا کامل کن

عصر روز عرفه فرصت قربانی ده

در حریمت خبر از عرش خدا می آید

بوی سیب حرم کرببلا می آید

قاسم نعمتی

******************************

ای خراسان تو رشک روضه ی رضوان ما

سایه گلدسته هایت بر سر ایران ما

خاک کویت در تمام دردها درمان ما

جان گرفته از نسیم بارگاهت جان ما

تربت تو هم نجف هم تربت پیغمبر است

زائرت از زائر کل امامان برتر است

***

گنبد زرین تو تا حشر مصباح الهداست

پرچم سبز تو را امنیت ملک خداست

خشت خشت بارگاهت را به عالم این نداست

شهریار عالم است آن کس  که بر این در گداست

ای فتاده بر سر خلق دو عالم سایه ات

عالمی در سایه ات ایرانیان همسایه ات

***

دل که شد از آن تو بیت الحرامش می کنی

هر که گردد زائرت اول سلامش می کنی

روز محشر صاحب قدر و مقامش می کنی

هرکه باشد ؛ هشت جنت را به نامش می کنی

دست زوار شما در حشر در دست شماست

بلکه باشد نامه ی اعمال او در دست راست

***

درد جان خلق را درمان تویی دارو تویی

کبریا مظهر ؛ علی آیین ؛ محمدخو ؛ تویی

هشتمین آیینه دار حسن ذات هو تویی

هم جمال غیب هو هم ضامن آهو تویی

زائر قبر تو نزد تو عزیز از ابتداست

احترامش می کنی زیرا که زوار خداست

***

آسمان ها سفره ی رنگین احسان تواَند

آسمانی ها سر این سفره مهمان تواَند

قدسیان دنبال آهوی بیابان تواَند

عرشیان پیوسته زوار خراسان تواَند

هم ادب در آستانت شخص موسی می کند

هم نسیم بارگاهت کار عیسی می کند

***

نار اگر نام از خراسانت برد نورش کنند

نور اگر دور از نگاهت اوفتد کورَش کنند

گر به شیطان چشم رحمت وا کنی حورش کنند

وای بر آن کس که فردا از شما دورش کنند

زائرت را وقت جان دادن چو آیی بر سرش

این عجب نبود که از رافت بگیری در برش

***

ای همه درهای صحنت خلق را باب الجواد

وی همه عالم مرید و کوی تو باب المراد

تا قیامت بر گدا آید عنایاتت زیاد

زائر تو با تو محشور است در روز معاد

خوش به حال آن که روز حشر کارش با رضاست

نقش پیشانی زوار حریمت یا رضاست

***

کاش قلبم بر کبوتر های صحنت دانه بود

کاش جانم گرد شمع زائرت پروانه بود

کارم از اول گدایی بر در این خانه بود

هر که شد دیوانه ی کوی شما فرزانه بود

خادم در بار تو فخریه بر شاهان کند

کفشدار آستانت ناز بر رضوان کند

***

ای سرم خاک ره جاروکشان صحن تو

صورت خورشید فرش آستان صحن تو

پرچم نصر الاهی سایه بان صحن تو

بال جبراییل چتر آسمان صحن تو

بس که آقا و رئوفی و شفیقی یا رضا

با گدایان درِ خود هم رفیقی یا رضا

***

آمدم تا در شرار مهر خود تابم دهی

آمدم تا هر چه می خواهی از این بابم دهی

آمدم از خاک کویت گوهر نابم دهی

آمدم کز جام سقاخانه ات آبم دهی

ناله و سوز درون و گریه و آهم بده

فرض کن یک اشترم در صحن خود راهم بده

سازگار

*****************************

دل ندارد تاب دوری از وطن را هیچ وقت

سر ندارد طاقت ترک بدن را هیچ وقت

پای تا سر بهجتم در آستان قدس تو

غم نمی فهمد دلیل این سخن را هیچ وقت

چون کبوتر تا که در اطراف گنبد می پرم

نه ، نمی خواهد دلم سیر چمن را هیچ وقت

دست پُر برگشتن اینجا در سماجت کردن است

پس نباید ترک کرد این در زدن را هیچ وقت

از همان روزی که غمخوار دل زارم شدی

حس نکردم در وجود خود مِحَن را هیچ وقت

بسته ام بر پنجره فولاد روزی رشته ای

وا نکن از گردن دل ، این رَسَن را هیچ وقت

بوده تا وقتی که در سجّاده ام عطر حرم

بو نکردم مُشکِ آهوی خُتَن را هیچ وقت

تا نگیرم از تو تأییدیه ، خواهان نیستم

لذّت تحسین اهل انجمن را هیچ وقت

گرچه من بسیار آزردم دلت را با گناه

تو نیازردی دل امثال من را هیچ وقت

جان معصومه دعا کن تا نگیرند از لبم

یاعلی و یا حسین و یا حسن را هیچ وقت

می خورم سوگند آقا جان به پلک زخمی ات

که نخواهم ترک کرد این سوختن را هیچ وقت

من " أبَدْ والله ما نَنْسٰا حُسینا " گفته ام

پس نمی سازم رها آن بی کفن را هیچ وقت

محمد قاسمی

**************************************

این نسخه را بر بال یک پروانه بنویسید

دارو ؟ ... نه در این برگه دارو خانه بنویسید

مشهد - حرم یک عمر پشت پنجره فولاد

جای مُسکّن هم برایم دانه بنویسید

این بغض ها جای خودش آقا برای من

اشک روان تا ناودان چانه بنویسید

روزی دو ساعت آه - پشت پنجره فولاد

لطفا برای گریه هایم شانه بنویسید

نامم درون لیست باشد هر چه که باشد

زائر اگر که نیستم دیوانه بنویسید

" این جاست داروخانه ی تضمینی عالم "

این جمله را بالای سقاخانه بنویسید

هر روز اگر امکان ندارد لااقل آقا

توفیق این درگاه را ماهانه بنویسید

تا مستی از حد بگذرد در مجلس مستان

این شعر را روی لب پیمانه بنویسید

مهدی رحیمی

**************************

آن خالقی که بر تن بی روح جان دهد

مهر تو رایگان به دل خاکیان دهد

شخص کریم ، جودِ بلاشرط می کند

آری خدا هر آنچه دهد رایگان دهد

هر نعمتی که داد خدا ، بی سوال داد

وصل تو را که خواسته ام بی گمان دهد

از خلقت تو خواست خداوند لامکان

ما را کنار رحمت عامش مکان دهد

گر جان دهم به یک نگهت سود با من است

کالای خویش را که بدین حد گران دهد؟

بی امتحان مرا به غلامی قبول کن

رسوا شوم اگر دل من امتحان دهد

دارم امید لطف تو گیرد چو دست من

دامان پر ز گرد گناهم تکان دهد

می خواست گر خدای که نبخشد گناه ما

ما را چرا امام چنین مهربان دهد ؟

آن پرچمی که بر سر بام حریم توست

راه بهشت را به محبان نشان دهد

قلب " حسان " به یاد تو از غصه فارغ است

در انتظار این که به پای تو جان دهد

روز جزا که در صف قرآن و عترتیم

ما را امام ثامنِ ضامن امان دهد

حسان

********************************

آمدم ای شاه پناهم بده

خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان

دور مران از در و راهم بده

ای گل بی‌ خار گلستان عشق

قرب مکانی چو گیاهم بده

لایق وصل تو که من نیستم

اذن به یک لحظه نگاهم بده

ای که حریمت مَثَل کهرباست

شوق و سبک خیزی کاهم بده

تا که ز عشق تو گدازم چو شمع

گرمی جانسوز به آهم بده

لشکر شیطان به کمین منند

بی‌کسم ای شاه پناهم بده

از صف مژگان نگهی کن به من

با نظری یار و سپاهم بده

در شب اول که به قبرم نهند

نور بدان شام سیاهم بده

ای که عطابخش همه عالمی

جمله ی حاجات مرا هم بده

آن چه صلاح است برای " حسان "

از تو اگر هم که نخواهم بده

حسان

*******************************

 

دوش دیدم از لبت پیمانه حاجت می گرفت

از شراب کهنه ات میخانه حاجت می گرفت

عاشقی در گریه می زد حرف هایش را به تو

سرخوشی با نعره ی مستانه حاجت می گرفت

عاقلی سودی نمی بخشید ، در کوی جنون

زودتر از هر کسی دیوانه حاجت می گرفت

بی صدا می سوخت شمع و در طواف شعله اش

تا سحر بال و پر پروانه حاجت می گرفت

با همان یک بار در سالی که آمد تا حرم

نوکرت با نام تو روزانه حاجت می گرفت

آن که دستش بود کوتاه از توسّل بر ضریح

بیشتر از آب سقّاخانه حاجت می گرفت

شاه شاهان جهان هستی تو ، پس با این حساب

سائل از درگاه تو شاهانه حاجت می گرفت

نیمه ی شب رفتم از کنج حرم تا شهر شام

پیش بانویی که در ویرانه حاجت می گرفت

محمد قاسمی

***************************

امام رضا(ع)- مناجات و شهادت

 

یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما

فطرس نامه‌ بر تهران به مشهد با شما

باز هم میل زیارت کرده‌ایم از راه دور

نیّت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما

ما کبوترهای بی‌بالیم اما آمدیم

لذت پرواز در اطراف گنبد با شما

نمره‌ی ما صفرشد از بیست؛ اما در عوض

زندگی ما همه ، از صفر تا صد با شما

خطّه‌ی ما تشنه‌ی آب حیات و نور بود

خشکسال خاکمان اما سرآمد با شما

این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم

برکتش از توست «یا من‌یکشفُ کلَّ الهُموم»

***

سرپناه ناامیدان؛ مأمن مأیوس‌ها

ایستگاه آخرِ ای کاش‌ها، افسوس‌ها

گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته‌هاست

زائر دلخسته و بی‌خواب از کابوس‌ها

نور گیرد ماه، تا شب‌های جمعه در حرم

می‌طراود نغمۀ یا نور و یا قدّوس‌ها

می‌رسند از راه زائرها، ملائک گردشان

فرش زیر پایشان هم شه‌پر طاووس‌ها

در ازای قطره‌هایی اشک با خود می‌برند

از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوس‌ها

هرکه صید توست دیگر در قفس محبوس نیست

در گِلِ ایرانیان خاکی به غیر از طوس نیست

***

من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است

طائر پر بسته‌ی صیّاد باشم بهتر است

زاده‌ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست

از اهالیِ رضا آباد باشم بهتر است

هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی

من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است

راستی با خود مریضی لاعلاج آورده‌ام

پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است

عقده‌ی کورم به لبخند ملیحت باز شد

دست‌های بسته‌ام پای ضریحت باز شد

***

عاقبت یا ساکن خاک خراسان می‌شوم

یا شهید جاده‌ی مشهد به تهران می‌شوم

زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است

یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می‌شوم

در زیارت‌ها سرم پایین‌تر از قبل است و من

پشت ابر گریه‌ها از شرم پنهان می‌شوم

بازدید هرکه هربار آمده پس می‌دهی

و من از کم آمدن‌هایم پشیمان می‌شوم

خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می‌کنم

روزی آخر شاعر دربار سلطان می‌شوم

پاسخ این خواهشم در بند امضای شماست

الغرض یک حرف دارم با تو آن هم کربلاست

***

اشک در چشمت به شوق آشنایت جمع شد

بغض دیدار جوادت در صدایت جمع شد

از فشار زهر گاهی غلط خوردی بر زمین

گاه مانند جنینی دست و پایت جمع شد

روی خاک افتاده‌ای اما نه با اصرار خود

دست و پا از بس زدی فرش سرایت جمع شد

با لبان تشنه زیر لب صدا کردی حسین

در گلویت بغض‌های کربلایت جمع شد

روضه می‌خواندی که یا جدّاه! بعد از کشتنت

در حصیری پیکر از هم جدایت جمع شد

آه... یا جدّاه! ناموست پس از تو زار شد

وای از آن روزی که زینب راهی بازار شد

محمد علی بیابانی

********************************

    یا امام رضا(ع)

من بارها فتاده، تو دستم گرفته ای

لطفت زیاد دیدم و کم میبرم ز ِ یاد

پایم اگر به کویی و دستم به سویِ کس

پایم بریده مانَد و دستم شکسته باد

گفتم به دل که بَهر گدایی کجا روم؟

گفتا برو به طوس بگو یا ابالجواد

حاج علی انسانی

***********************

یا امام رضا (ع)

کرب و بلا مدینه نجف جای خود ولی

در مشهد الرضا وطنی دارم از قدیم

از خرج خویش ،رزق مُحَرم به من بده

من التهابِ سینه زنی دارم از قدیم

یابن الشبیبِ خویش ، مرا کن امام رضا

داغ شهید بی کفنی دارم از قدیم

؟؟؟؟

******************

با خاکِ درت شفاعت آمیخته است

خورشید ز چلچراغت آویخته است

بیش از همه جا در حرمت مسکین است

زیرا که کرم روی کرم ریخته است

(سید رضا مؤید خراسانی)

***************  

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی