کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


مناجات و مرثیه امام حسین علیه السلام

***********

اسطوره‌ها

خوش آن سرها که بگذشتند در راهت زسامان ها

خوش آن تن ها که بخشیدند پیش مقدمت جان ها

فدای همت آن تشنگان کاندر لب دریا

ننوشیدند جز آب از دم شمشیر و پیکان ها

سعادت یار آن اسطوره های عشق و جانبازی

که بند از بندشان بگسست و نگسستند پیمان ها

گلی از گلشن عصمت فتاد از پا  ز بی آبی

که بر تن چاک کردند از غمش گل ها گریبان ها

هوس پرورده کی داردخبر از شوق جانبازی

چه داند عافیت جو لذت آغوش طوفان ها

هژبران خفته در خون، خیمه ها در شعله آتش

غزالان حرم آواره دشت و بیابان ها

نخواهد شست از روی زمین این گرد ماتم را

ببارد آسمان گر تا ابر از دیده باران ها

به یاد ماتم آن کودکان تشنه جا دارد

اگر دل ها همه خون گردد و ریزد ز مژ گان ها

به عالم داد سر مشق فضیلت از قیام خود

نوشت از خون خود بر صفحه گیتی پیام خود 

***************************

دو بیتی 

تو را از جوهر غم آفریدند

مرا از ابر نم نم آفریدند

برای گریه در سوک حسین است

اگر ماه محرم آفریدند

***

قد آئینه ها خم شد دوباره

دلم دریاچهِ غم شد دوباره

صدای سنج و دمام آید از دور

بخون ای دل محرم شد دوباره

***

بخون ای دل که دشتستون صداشه

کمی فائز بخون دردم دوا شه

ملائک نوحه خوانان حسین اند

بخون والله خدا هم از خداشه 

******************************

آرزو

به میدان می برم از شوق سربازی سر خود را

تو هم آماده کن ای عشق کم کم خنجر خود را

مرا گر آرزوئی هست باور کن به جز این نیست

که در تن پوشی از شمشیر بینم پیکر خود را

هوای پر زدن از عالم خاکی به سر دارم

خوشا روزی که بینم بی قفس بال و پر خود را

ز دل تاریکی باد خزان تا پرده بردارم

به روی دست می گیرم گل نیلوفر خود را

من از ایمان خود یک ذره حتی بر نمی گردم

تلاوت می کنم در گوش نی هم باور خود را

کریم رجب زاده

******************************

دور عاشقان 

خیزو جامه نیلی کن روزگار ماتم شد

دور عاشقان آمد نوبت محرم شد

نبض جا ده بیدار از بوی خون خورشید است

کوفه رفتن مسلمم گوئیا مسلم شد

ماه خون گواه آمد جوش اشک و آه آمد

رایت سپاه آمد کربلا مجسم شد

پای خون دل واکن دست موج پیدا کن

رو به سوی دریا کن ساحلی فراهم شد

گریه کن گلاب افشان گل به خاک می افتد

باد مهرگان آمد قامت علی خم شد

قاسم و طپیدن ها، لاله و دمیدن ها

مجتبی و چیدن ها، گل دوباره خرم شد

تشنه اضطراب آورد آب می شود عباس

گو فرات خیبر شو مرتضی مصمم شد

خادم برادر بود از ره پرستاری

در قدم مؤخر بود از وفا مقدم شد

نوبت حسین آمد کآورد به میدان رو

نه فلک به جوش آمد منقلب دو عالم شد

چرخ در خروش آمد، خاک شعله پوش آمد

آسمان به جوش آمد، کشته اسم اعظم شد

بر سر از غم زهرا خاک می کند مریم

با مصیبت خاتم تازه داغ آدم شد

گرچه عقدهِ دل بود آبروی بیدل بود

کز هجوم فرصت ها این فغان فراهم شد 

یوسفعلی میر شکاک

*****************************

دیوان آخرت 

بیا که جرعه ده باده الست اینجاست

چهارده خم سربسته هر چه هست اینجاست

حضور قائل قالوا بلای صبح ازل

که از صبوحی عشقند مست مست اینجاست

قرابه نوش دیار محبت ابدی

که دست او به کریمی ست پای بست اینجاست

جماعتی که وفادار بیعتند همه

ز روی صدق به هم داده اند دست اینجاست

چه احتیاج به در کوفتن که می گویند

خدا دری که گشود و دگر نبست اینجاست

هزار کوکب تابان طلوع کرد ولی

مهی که رونق بازارشان شکست اینجاست

زپایگاه حوادث دلت اگر بر خاست

بیا بیا به خدا پایه نشست اینجاست

عزای قافله سالار دین که خیمه او

طنابش از ستم کوفیان گسست اینجاست

نیاز نیست به دیوان آخرت حداد

حسابدار مقام بلند و پست اینجاست 

حداد کاشانی

****************************

فصل سرخ

شوریده سری که شرح ایمان می کرد

هفتاد و دو فصل سرخ عنوان می کرد

با نای بریده نیز از منبر نی

تفسیر خجسته ای ز قرآن می کرد 

سید حسن حسینی

***************************

راه کربلا 

ای بهترین بهانه برای گریستن

ای داغ جاودانه برای گریستن

در راه بازگشت به خود عشق کاشته ست

داغ تو را نشانه برای گریستن

شش سوی لاله می دمد ای عشق باز کن

راهی از این میانه برای گریستن

در راه کربلای تو هر لاله می دهد

ما را به کف بهانه برای گریستن

آماده شو فرید به فتوای بازگشت

در خلوت شبانه برای گریستن

قادر طهماسبی (فرید)

************************

ذبح عظیم 

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبه جدش به اشکی شست چشم

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم

بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین

بسکه محملها رود منزل به منزل با شتاب

کس نمی داند عروسی یا عزا داردحسین

رخت دیبای حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جائیکه کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب

ور نه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین

سروران پروانگان شمع رخسارش ولی

چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

سر به قاچ زین نهاده راه پیمای عراق

می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

او وفای عهد را با سر کند سودا ولی

خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین

دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا

با کدامین سر کند مشکل دو تا دارد حسین

سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست

هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند

عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت

داوری بین با چه قوم بی حیا دارد حسین

ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای

گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز

با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدای

جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار

کاندر این گوشه عزائی بی ریا دارد حسی

استاد شهریار

*******************************

روضه سر بسته 

آخر ای مردم ما هم عتباتی داریم

کربلائی داریم آب فراتی داریم

ما پر از بوی خوش سیب پر از چاووشیم

وز چمن های مجاور نفحاتی داریم

داغ هفتاد و دو گل تشنگی از ماست اگر

دست و رو در طپش رشته قناتی داریم

آن سبک بار ترانیم که بر محمل موج

ساحل امنی و کشتی نجاتی داریم

در تماشای شگفت از جبروتی سرخیم

که  شگفت آینهِ جلوهِ ذاتی داریم

در همین روضهِ سربسته خدا می داند

دست در شرح چه اسما و صفاتی داریم

زیر این خیمه که از ذکر شهیدان سبز است

کس نداند که چه احساس حیاتی داریم

همه هستی ما عین زیارتنامه ست

گر از این گونه سلام و صلواتی داریم

زکریا اخلاقی

*****************************

شور عزا

 ( تا که شد شورعزا در عرصه دنیا بلند)

(بانگ شیون شد زنای مردو زن یک جا بلند)

از پی یاری طلب کردن، به دشت کربلا

ناله‌ مظلوم، شد در روز عاشورا بلند

شد برای نصرت او اول اندر کائنات

شور غم، از ساکنان عالم بالا بلند

جمله موجودات را از اولین تا آخرین

ناله‌لبیک شد بر یاریش یکجا بلند

کن فکان را جمله از ما لا یرا و ما یرا

گشت از اصلاب و ارحام بشر، غوغا بلند

انبیا و اولیا را از غم آن بی معین

گشت فریاد و فغان، در جنت المأوا بلند

در نجف از ناله‌ مظلومی فرزند خویش

کرد امیرالمؤمنین، فریاد واویلا بلند

در زمین کربلا از نعش هفتاد و دو تن

شد به عرش کبریا لبیک سر تا پا بلند

لاله‌تبدار، در دامان بستر داغدار

ناله از دل کرد بهر یاری بابا بلند

اصغر ششماهه از گهواره، خود را می نمود

از برای نصرت ریحانه‌زهرا (س) بلند

عصمت کبری ز سوز سینه‌خودمی کشید

آه جانسوزی به یاد غربت مولا بلند

از سپاه کوفه، بهر قتل فرزند رسول

گشت بانگ کوس و نای و نی، در آن صحرا بند

از غم مظلومی اولاد پیغمبر به چرخ

گشت افغان و خروش از کافر و ترسا بلند

شد سر مهر افسر سلطان مظلومان حسین

همچو لاله بر فراز نیزه اعدا بلند

در خیام آل طاها اتشی افروختند

دود آن (صامت) شدی بر گنبد خضرا بلند

مرحوم محمد باقر صامت بروجردی

********************************

حسرت

زحسرت لاله امشب داغ ماتم بر جگر دارد

که زینب سوی شام از کوفه آهنگ سفر دارد

روان شد کاروان ماند اندر پی دل لیلا

کجا مادر تواند دیده از فرزند بردارد

کنار هر اسیری بر فراز نی سری چون گل

به پای هر گلی مرغی سر اندر زیر پر دارد

مباد اهریمنی سیلی زند بر چهره طفلی

که این سر سوی طفلانش نظر با چشم تر دارد

یکی خون بارد از مژگان یکی از دل کشد افغان

یکی سوک پسر دارد یکی داغ پدر دارد

مران ای ساربان محمل که از دامان این صحرا

به حسرت شیر خواری در پی مادر نظر دارد

رهی در پیش دارد کاروان آل پیغمبر

که در هر گام گردون فتنه ای در زیر سر دارد

فتد از آه مظلومان شرر در خرمن ظالم

کجا اهریمن از فرجام کار خود خبر دارد

هر آن اشکی که از مژگان طفلی تلخ کام افتد

شود سیلابی و در خانه فرعون شام افتد 

*********************************

زلال عشق

تا به سر باشد مرا سودای او

می سپارم جان به خاک پای او

سود من این بس که تا پایان عمر

سوختم در آتش سودای او

او مراد سینه سوزان من

من مرید شیوه شیوای او

او زلال عشق در مینای جان

جان خمار دردی صهبای او

اوست دل را ساقی بزم وفا

دل عطشناک می مینای او

عقل سرگردان بود در کوی عشق

عشق مات جلوه سیمای او

او تجلی بخش شام تار دل

دل گرفتار رخ زیبای او

او طبیب درد بی درمان من

ما مریض عشوه ایمای او

او فروغ دیده بیمار ما

چشم ما محو قد رعنای او

هست گردون تابع ما تا بود

بر سر ما سایه بالای او

از نوای ما جهانی سرخوشند

چون نوای ما بود از نای او

نینوائی شد دل عالم چو گشت

خاک گرم کربلا ماوای او

نیست غیر از ساختن تا سوختن

سوز و ساز عاشق شیدای او

زد چو مردانی قدم در راه عشق

ماسوی الله پر شد از غوغای او 

محمد علی مردانی

***************************

سر فراز 

ای که صد پاره چو گل در ره جانان تن توست

سرخ رو پرچم اسلام ز پیراهن توست

سربلند از سر پر نور تو شد نیزه ولی

آن که خم پیش ستمکار نشد گردن توست

هر کجا روشنی از پرتو آزادگی است

به خدا جلوه ای از مشعله روشن توست

بیم بیدادگر از نام و مرام تو بود

که ستم سوزترین خلق به پیراهن توست

عشق را سرخوشی از نغمه جان پرور تو

عقل را روشنی از تابش نور افکن توست

ای حسینی که تو را دامن زهرا پرورد

دست دل های جگر سوخته بر دامن توست

هر چه را داشته ای در ره دین باخته ای

شاهد و دعوی من پیکر و پیراهن توست

اربعین تو جگر سوزتر از عاشوراست

زانکه یادآور بزم طرب دشمن توست

نه همین خوابگهت در حرم کرببلاست

که به هر دل که حقیقت طلبد مدفن توست

گر چه خواراست چمن بر سر کویت نه عجب

که گل باغ جهان شاخه ای از گلشن توست

یاسری (چمن)

**********************************

سرچشمه هستی 

ای گردش چشمان تو سرچشمه هستی

ما محو تو هستیم تو حیران که هستی

خورشید که سرچشمه زیبائی و نور است

از میکده ی چشم تو آموخته مستی

تا جرعه ای از عشق تو ریزند به جامش

هر لاله کند دعوی پیمانه به دستی

از چار طرف محو تماشای تو هستند

هفتاد و دو آئینه توحید پرستی

واکرد در مسجد الاقصای یقین را

تکبیره الاحرام نمازی که تو بستی

تا وا شدن پنجره هرگز نزدی پلک

تا خون شدن حنجره از پا ننشستی

ای کاش که گلهای عطشناک نبینند

در دیده خود خار غمی را که شکستی

یک گوشه ی چشم تو مرا از دو جهان بس

ای گردش چشمان تو سرچشمه ی هستی

محمد جواد غفور زاده (شفق)

*********************************

برهوت

دریا به طلب از برهوت تو گذشت

یک قافله نعره در سکوت تو گذشت

آن روز اگر چه تشنه بودی اما

صد رشته قنات درقنوت تو گذشت

عالم همه خاک کربلا بایدمان

پیوسته به لب خدا خدا بایدمان

تا پاک شود زمین ز ابنای یزید

همواره حسین مقتدا بایدمان

گر بر ستم قرون بر آشفت حسین

بیداری ما خواست به خون خفت حسین

آنجا که زمان محرم اسرار نبود

با لهجه خون سر مگو گفت حسین 

سید حسن حسینی

****************************

قیس و مجنون

باز شط تفتید و آب آتش گرفت

روح باغ از اضطراب آتش گرفت

باز چشم ارغوان آلوده است

شهد گل با شوکران آلوده است

شعله تن در بستر شبنم کشید

دل قلم برداشت عکس غم کشید

ما سوای عاشقان ساده ایم

ما نه قیس در جنون افتاده ایم

سهم قیس از عاشقی مجنونی است

سهم ما یک قتلگاه خونی است

مقصد مجنون که لیلی بیش نیست

قیس این جا یک طفیلی بیش نیست

در غم لیلی چو مجنون گریه کرد

اصغر ما از گلو خون گریه کرد

نبض هر عاشق دگرگون می طپد

ای بسا عاشق که در خون می طپد

عاشقیم اما نه تنها گرد دشت

عشق ما سر داد از نی تا به طشت

داغ باران است اینجا باغ نیست

هیچ کس در فصل خون بی داغ نیست

کاش دریا از غمت گر می گرفت

ابر یک نم غیرت از حر می گرفت

آفتاب ای کاش در خون می طپید

از نگاه سبز گل خون می چکید

کاش از مشک علمدار شهید

آسمان چون اصغرت خون می مکید

ما هنوز آشفته زخم توئیم

خشم در خون خفته زخم توئیم

باز هم از سینه ها خون می چکد

از دل آئینه ها خون می چکد

جلیل واقع طلب

*********************************

شکوه آفرینش 

ای حضور آسمان در جان خاک

یا حسین بن علی روحی فداک

ای نماز عشق را تکبیر سرخ

آیت تطهیر را تفسیر سرخ

ای جلال آسمان، شور زمین

معنی پوشیده در زیتون و تین

ای به طور موسوی، روح حکیم

قبله عرفان صراط المستقیم

ای شکوه آفرینش ای یقین

آبروی مکتب ای سالار دین

ای امام لاله های نینوا

آفتاب غرق خون در کربلا

ای شکوه عشق، فخر کائنات

ای خجل از نام تو شط فرات

ای جلال هر چه غیرت هر چه مرد

قوت بازوی قرآن در نبرد

وارث تیغ دو لب خیبر گشا

یادگار فاطمه وقت دعا

ای حضور شور خون در مستی ام

شوکت شیرین باغ هستی ام

قوس محرابم خم ابروی توست

خط انعمت علیکم کوی توست

آب ها وقتی که طوفان می کنند

یاد آن لب های عطشان می کنند

گرچه باغت برگریز از دشمن است

خواهری داری که روح گلشن است

خواهری داری فراتر از شکوه

در مدیح او زبانم الکن است

چون به نامش می رسم درمانده ام

گریه ام باران خون و شیون است

زینبی داری که چون تیغ علی

خطبه اش حیرت فزای دشمن است

زینبی داری ستون خیمه هاست

عالمی در سایه سارش ایمن است

ای نمازت آبروی دین ما

خون تو آوازه آئین ما

آفتاب آئینه خوناب توست

آسمان پیشانی محراب توست

باغها را بوئی از یاست بس است

تشنگان را نام عباست بس است

من نمی گویم که دست از دست داد

چشم گفت و هر چه هست از دست داد

یک تجلی دید و شد مدهوش او

پر شد از بوی خدا آغوش او

هرم آتش بود و زخم تیغ و تیر

آسمان شد سایبانش بی دریغ

سجدهِ خون اختیارش را گرفت

این نماز آخر قرارش را گرفت

از وفا داری به تمکین ادب

رفت و از دریا برون شد تشنه لب

مشت آبی تا  لبانش پر گشود

غیرت اما جلوه دیگر نمود

با لب زخم و عطش چون خنده کرد

اشتیاق آب را شرمنده کرد

گرچه تیغ و دشنه هایش فرش بود

دست هایش تکیه گاه عرش بود

خیمه را هرچند زخم افتاده بود

بر عمود قامتش استاده بود

تیر باران چون به سویش پر گرفت

قامت شهبازی اش شهپر گرفت

تا نگردد چشم غیرت شرمگین

تیر را گفتا که بر چشمم نشین

تا عمود قامتش در خون طپید

بر افق خورشید خط خون کشید

کفر بیعت با لب شمشیر کرد

قطعه قطعه عشق را تفسیر کرد

ای حضور آسمان در جان خاک

یا حسین بن علی روحی فداک 

موج ها هر چه تلاطم می کنند

پیش پایت خویش را گم می کنند

حسین اسرافیلی

******************************

شمشیر شهادت 

ای که پیچید شبی دردل این کوچه صدایت

یک جهان پنجره بیدار شداز بانگ رهایت

تا قیامت همه جا محشر کبرای توبر پاست

ای شب تار عدم شام غریبان عزایت

عطش وآتش و تنهائی و شمشیر و شهادت

خبری مختصر از خاطرهِ کرببلایت

همرهانت صفی از آینه بودند و خوش آن روز

که درخشید خدا در همه آینه هایت

کاش بودیم و سر و دیده و دستی چو اباالفضل

می فشاندیم سبک تر ز کفی آب به پایت

از فراسوی ازل تا ابد ای حلق بریده

می رود دایره در دایره پژواک صدایت

محمد رضا محمدی نیکو

*********************************

شهید عشق

شهید عشق را نازم که گاه بذل وایثارش

فلک راپشت لرزید از نهیب رزم و پیکارش

نشد سد ره او در طریق عشق و جانبازی

نه آه سرد طفلانش نه اشک گرم  بیمارش

دلم بر ماتم آن باغبان چون شمع می سوزد

که در یک روز پرپر شد همه گل های بی خارش

فدای آن سبک سیری که راه مقصد خود را

به سر پیمود چون در ره زپای افتاد رهوارش

کجا دیدی که سرداری به رزم اندر زبی یاری

به هنگام سواری خواهرش گردد عنان دارش

به رنگ خون به دامان شفق رنگی ست جاویدان

زخون پاک هفتاد و دو تن یار وفادارش

گلستان ولایت را نگر کز تشنه کامی ها

لب آب روان پژمرده شد گل های بی خارش

لب عطشان به خون رخساره رنگین کرد مظلومی

که می بوسید ختم المرسلین لب ها و رخسارش

زخون پاک او ملک فضیلت جاودانی شد

ستم رفت و ستمگر رفت و کاخ ظلم فانی شد

**************************

خضاب

نمی دانم چه سوزی بود از عشق تو در سرها

که دل ها می زند پر در هوایت چون کبوترها

به خون پاک خود خطی نوشتی از فداکاری

کز آن حرفی نمی گنجد به دیوان ها و دفترها

اگر هر منبر از وصف تو زینت یافت جا دارد

که از خون تو پا برجای شد محراب و منبر ها

بنازم همرهانت را که افتادند چون ازپا

طریق عشق را مردانه طی کردند با سرها

نمی دانم چه آئینی است دنیای محبت را

که خواهرها نمی گریند بر مرگ برادرها

پدر ها شسته دست از جان به آب دیده طفلان

خضاب از خون فرزندان خود کردند مادرها

فدای پرچم سرخ تو ای سردار مظلومان

که می لرزد زبیمش تا ابد کاخ ستمگرها

اگر خود تشنه لب جان بر لب آب روان دادی

جهانی را زفیض خون پاک خویش جان دادی

صاحبکار (سهی)

*********************************

نیزه

این رفته سر به نیزه اعدا حسین توست

این مانده بر زمین تن تنها حسین توست

این آهوی حرم که تن پاره پاره اش

در خون کشیده دامن صحرا حسین توست

این پرگشاده مرغ همایون بسوی خلد

کش پر زتیر رسته به اعضا حسین توست

این سر بریده از ستم زال روزگار

کز یاد برده ماتم یحیی حسین توست

این مهر منکسف که غبار مصیبتش

تاریک کرده چشم مسیحا حسین توست

اندک چو کرد دل تهی از شکوه با رسول

گیسو گشود و دید سوی مرقد بتول

صباحی بیدگلی

***********************************

عزای حسین 

منظر دل های ماست کرب و بلای حسین

مرغ دل ما زند پر به هوای حسین

یک نگه کربلا به بود از صد بهشت

جنت اهل دل است صحن و سرای حسین

دیدن باغ بهشت مژده به زاهد دهید

زاهد و حور و قصور ما و لقای حسین

تربت پاکش بود داروی هر دردمند

دار شفای خداست کرب و بلای حسین

ملک سلیمان بود در نظرش بی بها

آنکه گدائی کند پیش گدای حسین

هر که رود کربلا بوسه به خاکش زند

بشنود از قدسیان بانگ و نوای حسین

چون به عزاخانه اش پا نهی آهسته نه

بال ملائک بود فرش عزای حسین

خنده کنان می رود روز جزا در بهشت

هر که به دنیا کند گریه برای حسین

غم نخورد بعد از این بهر سرای دگر

آنکه شکوهی شود نوحه سرای حسین 

هاشم شکوهی

*********************************

سنان

زیب آغوش نبی نوک سنان جای تو نیست

مطبخ و خاک سیه منزل و مأوای تو نیست

بی حیا آنکه نهادت به روی خاک تنور

عرش را مرتبه ی خاک کف پای تو نیست

دیشب ای دوست به مهمانی خولی رفتی

جان من جای تو در خانه ی اعدای تو نیست

آی تا من ز جراحات تو این خاک سیاه

شویم از اشک که این گونه مداوای تو نیست

سایه ی خویش مگیر از سرم ای سو بلند

که مرا هیچ به سر غیر تماشای تو نیست

در ره دوست گذشتی ز سر مال و عیال

هیچ کس را به جهان همّت والای تو نیست

نه همین واله و شیدای تو شد خواهر تو

آن دلی کو که چو من واله  و شیدای تو نیست 

صغیر اصفهانی

****************************

عزم قیامت 

با حاجیان ساکن حجت تمام کردی

از کعبه دل بریدی عزم قیام کردی

گفتی که جد من گفت این حج آخر توست

اتمام حجت آنجا با خاص و عام کردی

یک مشت خون خود را بر آسمان فشاندی

ای آسمان دوباره شرب مدام کردی

زمزم به جوش آمد اصغر به گریه افتاد

خون گلوی خود را تا استلام کردی

در کعبه حاجیانی با رمی جمره سرگرم

در کربلا تو اما حج را تمام کردی

احرام بستن تو آن سال حالتی داشت

ماه محرمت را ذی الحجه نام کردی

لبیک بود آن سال ذکر تشهد تو

خواندی نماز صبح و در دل سلام کردی

مرتضی امیری

*********************************

باغبان

باغبان بی آبی باغ تو با گلها چه کرد

داغ بی آبی بگو با زاده‌زهرا چه کرد

تا شدی لب تشنه یادی کن ز دشت کربلا

تا بدانی تشنگی در روز عاشورا چه کرد

چون عای اکبر آمد تشنه در نزد حسین

یوسف زهرا بگو با زاده لیلا چه کرد

تشنه قاسم رفت و دیگر سوی خیمه برنگشت

مادرش در خیمه با این داغ جانفرسا چه کرد

ساقی لب تشنگان لب تشنه سوی آب شد

تیر کین با مشک آب و دیده سقا چه کرد

تا که تیر حرمله شش ماهه را سیراب کرد

زینت دوش نبی با آن گل زیبا چه کرد

علی انسانی

******************************

فرشته وحی 

چشمه چشمه می جوشد خون اطهرت اینجا

کور می کند شب را زخم خنجرت اینجا

چشمه چشمه می جوشد از دل زمین هر شب

خون اصغرت آن جا خون اکبرت اینجا

می رسد به گوشم گرم بانگ خطبه ای پرشور

خطبه ای که بعد از تو خوانده خواهرت اینجا

از فرات می جوشد موج و می زند بوسه

بر کرانه خشک حلق و حنجرت اینجا

کربلا چه پیوندی با فدک مگر دارد

غصب می شود از تو سهم مادرت اینجا

یک نهال بار آور غرس می شود در خاک

قطع می شود دستی از برادرت اینجا

این فرشته وحی است وحی تازه آیا چیست

روی نیزه می خواند آیه ای سرت اینجا

این ضریح شش گوشه حج پاکبازان است

آب می شوم از شرم در برابرت اینجا

مرتضی امیری

****************************

کانون محبت 

دل های همه خدا پرستان

کانون محبت حسین است

شد کشته که عدل و دین نمیرد

این سر شهادت حسین است

بوسید غلام را چو فرزند

این حد مروت حسین است 

خوشدل تهرانی

*********************************

کای بانوی بهشت بیا حال ما ببین 

کای بانوی بهشت بیا حال ما ببین

ما را به صد هزار بلا مبتلا ببین

در انتظار وعده محشر چه مانده ای

بگذر به ما و شور قیامت به پا ببین

بنگر به حال زار جوانان هاشمی

مردانشان شهید و زنان در عزا ببین

آن گلبنان که دم روح الامین شکفت

خشک از سموم بادیه کربلا ببین

آن سینه ای که مخزن علم رسول بود

از شست کین نشانه تیر بلا ببین

آن گردنی که داشت حمایل ز دست تو

چون بسملش بریده تیغ از قفا ببین

با این جفا نیند پشیمان، وفا نگر

با این خطا زنند دم از دین حیا ببین

لختی چو داد شرح غم دل به مادرش

آورد رو به پیکر پاک برادرش

*******************************

کای مونس شکسته دلان حال ما ببین 

کای مونس شکسته دلان حال ما ببین

ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند

در ورطه عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان

و اندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین

نی نی درآ چو ابر خروشان به کربلا

طغیان سیل فتنه موج بلا ببین

تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر

سر های سروران همه بر نیزه ها ببین

آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام

یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو

غلطان به خاک معرکه کربلا ببین

یا بضعه الرسول ز ابن زیاد داد

کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

***************************

کعبه من 

دل نیست این که دارم گنجینه غم توست

بیگانه باد با غیر این دل که محرم توست

ورد زبانم امسال ذکر مصیبتت بود

امسال عالم من درفکر عالم توست

تصویر کربلایت جاری سا در سرشکم

تا زنده ام نگاهم کانون ماتم توست

خون تو تا قیامت می جوشد از دل خاک

سر سبز خاک این دشت از خون خرم توست

سرشار کرد خونت امسال تشنگی را

این کربلای تفته سیراب از دم توست

یارب سر حسین است بر روی نیزه آیا

یا سِر آفرینش یا اسم اعظم توست

بگذار تا بگریم دور تو کعبه من

ذی الحجه من امسال ماه محرم توست

مرتضی امیری

**************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی