کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


مناجات و مرثیه امام حسین علیه السلام

***********

کیمیای عشق 

خیمه زد بر هر دلی سلطان عشق

بست با جان رشته پیمان عشق

عاشقان ترک سر و جان کرده اند

جان فدای مهر جانان کرده اند

ای برادر کیمیا دانی که چیست

کیمیا عشق است غیر از عشق نیست

کیمیا گر عاشق دلسوخته ست

شمع جان از نور حق افروخته ست

عاشق آن باشد که در میدان عشق

جان شیرین می کند قربان عشق

نیست بین عاشقان باصفا

پاکبازی چون شهید کربلا

آن که بودی مصطفی را نور عین

رهبر آزادگان یعنی حسین

بود معشوقش خداوند کریم

خالق یکتای رحمان رحیم

وصف این معشوق و عاشق کی توان

شرح کردن با نوشتن با بیان 

روز عاشورا حسین بن علی

آنکه بودش دل ز نور حق جلی

در منای عشق شاه لا مکان

داد هفتاد و دو قربانی به جان

از جفا و ظلم قوم بد گمان

داغ اکبر دید و عباس جوان

جسم قاسم در زمین کربلا

زیر سم اسبها شد توتیا

چون که شد قنداقه اصغر گرفت

آتشی بر جان خشک و تر گرفت

با زبان بی زبانی با امام

گرم صحبت بود طفل تشنه کام

کز میان قوم بی دین ناگهان

حرمله تیری رها کرد از کمان

تیر آن بد کیش چون از چله جست

آمد و بر حنجر اصغر نشست

کودک از این ماجرا بی تاب شد

چون گلی پژمرده اندر خواب شد

خون آن کودک بسوی آسمان

ریخت شه با دیدگان خونفشان

گفت این قربانی از آل رسول

کن زلطف خویشتن یارب قبول

بعد از آن سر حلقه اهل یقین

رفت سوی خیمه با حالی حزین

در حرم آن شهریار پاکباز

کرد یک یک را وداعی جانگداز

تا دهد در راه جانان امتحان

جان به کف بهر شهادت شد روان

آن امام دین ولی کردگار

با سپاه کفر شد در کارزار

در پی پیکار با خصم لعین

دست حق آمد برون از آستین

ذوالفقار حیدری در کار شد

روز دشمن همچو شام تار شد

تا بر آمد آذرخش ذوالفقار

دشمن دین شد به دوزخ رهسپار

شاه دین چون داد بر دشمن شکست

ایستاد و از غزا برداشت دست

بود از بس طالب دیدار یار

گشت هنگام شهادت آشکار

حمله شد با نیزه و تیر و کمان

از همه سو بر امام انس وجان

من چه گویم کز سنان و تیغ و تیر

بسته در زنجیر خون شد پای شیر

تا فتاد از خانه زین بر زمین

ولوله افتاد در عرش برین

زین مصیبت در عزا گردون نشست

کربلا یکسر به موج خون نشست

از جفا و جور و ظلم خاکیان

خاست فریاد از دل افلاکیان

قدسیان زین ماجرا حیران شدند

سر به زانو برده و گریان شدند

ای حسین ای زیب دامان بتول

ای حسین ای نور چشمان رسول

ای ز تو دین محمد پایدار

وز تو ارکان شریعت استوار

ای ز تو نخل عدالت پر ثمر

کاخ بیداد و ستم زیر و زبر

ای شفیع روز محشر یا حسین

شیعیان را یار و یاور یا حسین

لاهوتی (صفا)

****************************

بزم ضیافت

گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما

سر گیرد و برون رود از کربلای ما

نا داده تن به خواری و نا کرده ترک سر

نتوان نهاد پای به خلوتسرای ما

تا دست و رو نشست به خون می نیافت کس

راه طواف بر حرم کبریای ما

این عرصه نیست جلوه گه روبه و گراز

شیر افکن است بادیه ابتلای ما

بر گردد آنکه با هوس کشور آمده

سر ناورد به افسر شاهی گدای ما

ما را هوای سلطنت ملک دیگر است

کاین عرصه نیست در خور فر همای ما

یزدان ذوالجلال به خلوتسرای قدس

آراسته ست بزم ضیافت برای ما 

نیر تبریزی

******************************

شاه کم سپاه 

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه برآمد زکوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه

ابری به بارش آمد و بگریست زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن

گفتی فتاد از حرکت چرخ بی قرار

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر

افتاد در گمان که قیامت شد آشکار

آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

جمعی که پاس محملشان جبرئیل داشت

گشتند بی عماری محمل شتر سوار

با آن که سر زد آن عمل از امت نبی

روح الامین ز روح نبی گشت شرمسار

و انگه ز کوفه خیل الم رو به شاه کرد

نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

محتشم کاشانی

*************************

حربگاه

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد

شور نشور، واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغه در شش جهت فکند

هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد

هر جا که بود آهوئی از دشت با* کشید

هر جا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت

چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

هر چند بر تن شهدا چشم کار کرد

بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد

نا گاه چشم دختر زهرا در آن میان

بر بیکر* شهید امام زمان فتاد

بی اختیار نعره هذا حسین از او

سر زد چنان که آتش از او در جهان فتاد

بس* با زبان بر* گله آن بضعه الرسول

رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول

محتشم کاشانی

********************************

بهترین روزگار

ای حسین ای بهترین روزگار

شاهکار خلقت پروردگار

ای بلا گوی و بلا جوی الست

ای ز جام سرمدی مخمور و مست

ای حسین ای ملک عشق و شاه عشق

ای دلیل و رهنمود راه عشق

عشق شیرین کاری جولان توست

عشق میدان داری میدان توست

عشق تسلیم تو در راه خداست

عشق تعلیم تو بر اهل وفاست

عشق یعنی قامت و بالای تو

عشق یعنی همّت والای تو

عشق یعنی شیوه ات، دلدادگی

عشق یعنی سیره ات آزادگی

عشق یعنی پاکبازی های تو

عشق یعنی سرفرازی های تو

عشق یعنی مستی ات از یاد حق

عشق یعنی از لبت فریاد حق

عشق یعنی شور تو در راه دوست

عشق یعنی هر چه خواهی عشق اوست

عشق آن در راه حق جان باختن

عشق جان از تشنگی بگداختن

عشق یعنی آن شکوه بی مثال

عشق یعنی کار تو جلّ جلال

آن تجلی کردنت در طور عشق

هست مصداق تمام نور عشق

ای حسین این بهترین ماسوا

این حسین ای خوب و محبوب خدا

ای مسخر کرده ملک عشق را

ناخدائی کرده فلک عشق را

زینبت با تو به جولانگاه عشق

کوس همّت زد به قربانگاه عشق

عشق یعنی با تو بودن هم قیام

وز تو بردن بر همه عالم پیام

زیور عشق است اسم زینبت

شیوه ی عشق است رسم زینبت

نطق های زینبت تفسیر عشق

گریه هایش آیت تأثیر عشق

عشق از زینب توان آموختن

عشق یعنی از فراقت سوختن

عشق یعنی زینب آن روح بزرگ

آن شکوه همّت آن عزم سترگ

عشق کامل معنی اش در یک کلام

زینب استی زینب استی والسلام

السلام ای زینب ای معنای عشق

السلام ای رتبه ی والای عشق

السلام ای اسوه ی صبر و ثبات

السلام ای روشنی بخش حیات

السلام ای قرّه ی عین رسول

السلام ای مهجه ی قلب بتول

السلام ای عزم و رأی استوار

السلام ای مرتضی را یادگار

السلام ای صولت دشمن شکن

ای قیامت پیرو صلح حسن

السلام ای رهرو راه حسین

السلام ای جان آگاه حسین

السلام ای زینب ای جان صبور

السلام ای در همه غمها شکور

ای بلند آوازه ی عزّت مدار

ای مهین بانوی ملک افتخار

ای حماسه آفرین جاودان

کاخ قدرت سر زده از لامکان

ای روان در کوی نامت شط ّ اشک

وی به یاد تو موشح خط اشک

ای که نام اقدست باشد قرین

با بهار گریه ی شور آفرین

هر کجا نام تو آید بر زبان

اشک می جوشد به استقبال آن

کیست زینب جان محزون حسین

خواهر هم عهد و هم خون حسین

خلقتی از اصل عشق و اصل نور

طینتی ممزوج از عقل و شعور

گلبنی مسند نشین باغ عشق

لاله ای مرسوله بند داغ عشق

پرتوش آئینه و آب و بلور

شبنمش دریای عشق و شط ّ خون

صبح خلقت لحظه ی میلاد اوست

صور محشر تندر فریاد اوست

پر طراوت باغ خلد از شبنمش

دجله ها جاری ست از چشم غمش

باغ دین آباد زآب چشم او

کاخ کفر آوار سیل چشم او

ریخت از چشمش در اینجا هر شهاب

در سپهر عشق گردید آفتاب

نور ایزد از جبین نام او

مهر تابد از طنین نام او

باغ دین سرسبز نام زینب است

تاک عرفان مست جام زینب است

لیله القدری که دانی شام اوست

والضحی یک لحظه از ایام اوست

گر نبودی عزم زینب دین نبود

یا اگر بود احمدی آئین نبود

عقل حیران است آیا این زن است؟

یا تجلی گاه طور ایمن است

عاجزند الفاظ از توصیف او

بازماند معنی از تعریف او

حدّ زینب برتر از تعریف هاست

حدّ این تعریف در حدّ خداست

محمد علی (ساعد) اصفهانی

***********************

عزا

ای قوم در این عزا بگریید

بر کشته کربلا بگریید

با این دل مرده خنده تا کی

امروز در این عزا بگریید

فرزند رسول را بکشتند

از بهر خدای، ها بگریید

از خون جگر سرشک سازید

بهر دل مصطفی بگریید

وزمعدن دل به اشک چون در

بر گوهر مرتضی بگریید

دل خسته ماتم حسینید

ای خسته دلان هلا بگریید

در ماتم او خمش مباشید

یا نعره زنید یا بگریید

تا روح که متصل به جسم است

از تن نشود جدا بگریید

در گریه سخن نکو نیاید

من می گویم شما بگریید

اشک از بی چیست تا بریزید

چشم از بی چیست تا بگریید

در گریه به صد زبان بنالید

در برده به صد نوا بگریید 

سیف فرغانی

**********************

وداع با کعبه 

ای محرمان محرم بار سفرببندید

احرام حج خونین بار دگر ببندید

من خود  خلیل عشق و چاووش کربلایم

چاووش کربلا را بار سفر ببندید

عشق خدای خواند ما را به حج برتر

دامان عشقبازی نک بر کمر ببندید

ما را رضای جانان اصل است و غیر از این نوع

از آنچه او نخواهد باید نظر ببندید

بر پرده های محمل آیات خون نویسید

بر گردن شترها زنگ خطر ببندید

در حجره های جنت مائیم و لعل حوران

از حجر دل بگیرید چشم از حجر ببندید

هر کس شهید ما شد جاوید زنده ماند

با پنجه شهادت بر مرگ در ببندید

در پیش تیغ و پیکان جان را به کف بگیرید

وز سوز تشنه کامی زخم جگر ببندید

ای دختران معصوم دل از پدر بگیرید

ای مادران مظلوم چشم از پسر ببندید

تقدیر ما مؤید چون نیست جز شهادت

هرگز نمی توانید دست قدر ببندید

سید رضا مؤید

********************************

عاشورا

 ( تا که شد شورعزا در عرصه دنیا بلند)

(بانگ شیون شد زنای مردو زن یک جا بلند)

از پی یاری طلب کردن، به دشت کربلا

ناله‌ مظلوم، شد در روز عاشورا بلند

شد برای نصرت او اول اندر کائنات

شور غم، از ساکنان عالم بالا بلند

جمله موجودات را از اولین تا آخرین

ناله‌لبیک شد بر یاریش یکجا بلند

کن فکان را جمله از ما لا یرا و ما یرا

گشت از اصلاب و ارحام بشر، غوغا بلند

انبیا و اولیا را از غم آن بی معین

گشت فریاد و فغان، در جنت المأوا بلند

در نجف از ناله‌ مظلومی فرزند خویش

کرد امیرالمؤمنین، فریاد واویلا بلند

در زمین کربلا از نعش هفتاد و دو تن

شد به عرش کبریا لبیک سر تا پا بلند

لاله‌تبدار، در دامان بستر داغدار

ناله از دل کرد بهر یاری بابا بلند

اصغر ششماهه از گهواره، خود را می نمود

از برای نصرت ریحانه‌زهرا (س) بلند

عصمت کبری ز سوز سینه‌خودمی کشید

آه جانسوزی به یاد غربت مولا بلند

از سپاه کوفه، بهر قتل فرزند رسول

گشت بانگ کوس و نای و نی، در آن صحرا بند

از غم مظلومی اولاد پیغمبر به چرخ

گشت افغان و خروش از کافر و ترسا بلند

شد سر مهر افسر سلطان مظلومان حسین

همچو لاله بر فراز نیزه اعدا بلند

در خیام آل طاها اتشی افروختند

دود آن (صامت) شدی بر گنبد خضرا بلند

مرحوم محمد باقر صامت بروجردی

****************************

باد صبا

فتد ای باد صبا گر سوی جنت گذرت

گو به زهرا که شهید از کین شد پسرت

ای فلک مرتبه، ای برج سپهر عصمت

غذفه در بحر حوادث، شده شمس و قمرت

همچو گل، چاک زنی پیرهن صبر، به تن

گر بر آن پیکر صد چاک، بیفتد نظرت

کاکلی را که یکی موی وی از شانه جدا

می شدی از غم او ریخت به دامن گهرت

این زمان، غرقه به خون گشته، ز بیداد یزید

نیست ای بانوی جنت، مگر از وی خبرت

آخر از تیشه بیداد، ز پا افکندند

سرئ قد علی اکبر زرین کمرت

به علمدار حسین، آن شه اقلیم وفا

ظلمها رفت، کز آن واقعه سوزد جگرت

در مصافی که بپا گشت، ز خون کرد خصاب

گل گزار حسن، قاسم نیکو یسرت

شیر خورد از دم تیر ستم خصم دغا

اصغر، آن مردمک دیده و نور بصرت

رفت از ماریه در کوفه و از کوفه به شام

به اسیری ز جفا زینب خونین جگرت

شهر کوفه، تو نبودی که بپرسی از او

با تو آن قوم چه کردند که بشکست سرت

مرحوم چاووش اصفهانی 

**************************

ماه محرّم

هر جا که میروم ز غمت دیده پر نم است

هر ماه من ز داغ تو ماه محرم است

یک لحظه بی محبت تو کی کشم نفس

دنیای بی حسین، برایم جهنم است

عمری گریستم، که موظف، به گریه ام

گر، نه فلک، به گریه شود، باز هم کم است

در مکتب تو، بحث سفید و سیاه نیست

نام تو افتخار خداوند عالم است

شرح غلام ترک تو، متن کتابهاست

یک موی او به قیمت صد جام و صد جم است

مریم که در کتاب خدا ذکر نام اوست

یک زینب تو اسوه و استاد مریم است

انگشتری که هست در انگشت مصطفی

بی شبهه نام نامی تو نقش خاتم است

یک کشتی نجات به امت دهد نجات

فرمایش نبی است حدیث مسلّم است

نی هم، اعتراف نموده به آن حدیث

حکم تو یا حسین ز هر حکم محکم است

در یوم حشر عفو تو، عفو عمومی است

از یک کنار حکم نمایی که در هم است

گفتم به دل، که این همه دلواپسی چرا؟

عشق حسین، برای شفاعت  فراهم است

اوضاع روزگار اگر نامنظم است

ای ناظم الامور تو کارت منظم است

اشکی که در عزای تو جاری شود ز چشم

سوگند می خورم که ز مجرای زمزم است

یک یا حسین گفتن من رمز آبروست

نام حسین ترجمه اسم اعظم است

زخمی است زخم عشق که گویند بی دواست

اما نگاه مرحمت دوست مرهم است

خوش زاد ریزه خوار حسین باش و اهل بیت

تحت عنایت است گدایی که محرم است

«خوشزاد»

********************************

خوش آمدی

ای دلنواز قاری قرآن خوش آمدی

در بیت وحی با لب عطشان خوش آمدی

 ای العطش ترانه قبل از ولادتت

مادر فدات با لب عطشان خوش آمدی

 ای تشنه! شیر مادرت از غصه خشک شد

از بس که بود صوت تو سوزان خوش آمدی

 گریه مکن که کشته اشک خدا شوی

خون خدا، به جمع شهیدان خوش آمدی

 اشک تو از تلاطم دریاست بیشتر

ای آشنای ابر بهاران خوش آمدی

«محمود ژولیده»

*****************************

بی‌تو ...

بی تو هوای خیمه ی ما سرد می شود

بی تو هوای خیمه ی ما سرد می شود

رنگ رُخ سه ساله ی من زرد می شود

 خورشید انعکاس وجود نجیب توست

این دایره نباشی اگر سرد می شود

 این حلقه های گریه ی سردرگم و غریب

زنجیر آهنی و پر از درد می شود

 دامان کودکانه ی یک دختر نجیب

بی تو اسیر آتش نامرد می شود

 بر گِرد توست گردش سیاره ی زمین

هر جاذبه بدون تو ولگرد می شود

 رفتی و روز روشن ما در مسیر شام

دنبال صبح روی تو شبگرد می شود

«رضا جعفری»

*************************************

مرور

با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد

در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد

ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد

شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جدا شده است

در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است

در اوج روضه، خوب دلش را که غم گرفت

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت

مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست

شاعر شکست خورده طوفاان واژه هاست

بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت

دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

یک بیت بعد، واژه ی لب تشنه را گذاشت

تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند

دارد غروب فرشچیان گریه می کند

با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید

بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید

او را چنان فنای خدا بی ریا کشید

حتی براش جای کفن بوریا کشید

در خون کشید قافیه ها را، حروفا را

از بس که گریه کرد تمام لهوفا را

اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت

بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت

این بند را جدای همه روی نیزه ساخت

«خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود»

او کهکشان روشن هفده ستاره بود

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ...

پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ...

خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن ...

شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ...

در خلصه ای عمیق خودش بود و هیچکس

شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...

«سید حمید برقعی»

****************************

محبت

حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را

به خون نشانده دل دودمان عالم را

غم تو موهبت کبریاست در دل من

نمیدهم به سرور بهشت این غم را

غبار ماتم تو آبرو به من بخشید

به عالمی ندهم این غبار ماتم را

به نیم قطره ی اشک محبتت ندهم

اگر دهند به دستم تمام عالم را

به یمن گریه برای تو روز محشر هم

خموش میکنم از اشک خود جهنم را

اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمرم

هزار بار بمیرم نبینم آن دم را

«سازگار»

********************************

حسین(ع)

یاس می گوید حسین، احساس می گوید حسین

ساقی لب تشنگان عباس می گوید حسین

مست می گوید حسین، سر مست می گوید حسین

ساقی کرب و بلا تا هست می گوید حسین

تیر می گوید حسین، شمشیر می گوید حسین

کودک لب تشنه ی بی شیر می گوید حسین

آب می گوید حسین، مهتاب می گوید حسین

زاده ی ام البنین بی تاب می گوید حسین

لاله می گوید حسین، آلاله می گوید حسین

ساقی اهل حرم با ناله می گوید حسین

فاطمه گوید حسین، هم علقمه گوید حسین

خشک لب عباس در هر زمزمه گوید حسین

دیده می گوید حسین، غم دیده می گوید حسین

پور حیدر با کف ببریده می گوید حسین

آسمان گوید حسین، هر کهکشان گوید حسین

دیده گریان حضرت صاحب زمان گوید حسین

جان می گوید حسین، بی جان می گوید حسین

ساقی غم دیده ی لب تشنگان گوید حسین

خون می گوید حسین، مجنون می گوید حسین

ساقی بی مشک و دست محزون می گوید حسین

دین می گوید حسین، آیین می گوید حسین

تیر خورده دیده ای حق بین می گوید حسین

باده می گوید حسین، سجاده می گوید حسین

دست من از تن جدا افتاده می گوید حسین

جان من گوید حسین، ایمان من گوید حسین

تیر خورده غرق خون چشمان من گوید حسین

خواهری گوید حسین، آب آوری گوید حسین

در بر گهواره گریان مادری گوید حسین

کور می گوید حسین، رنجور می گوید حسین

هر ستاره در شب بی نور می گوید حسین

موی من گوید حسین، ابروی من گوید حسین

بوسه ی شمشیر بر بازوی من گوید حسین

*****************************

راه

منزلگه عشاق دل آگاه حسین است

بیراهه نرو ساده ترین راه حسین است

ازمردم گمراه جهان راه مجویید

نزدیکترین راه به الله حسین است

****************

سفر

آن روز که آهنگ سفر داشت حسین

از راز شهادتش خبر داشت حسین

این بود سفینه النجاه و همره

هفتاد و دو واژه در نظر داشت حسین

**********************

سلام

سلام من به محرم به ماه دلبر زینب

به اشک سینه زنانش ز نزد مادر زینب

سلام من به حسین و به آن که صاحب آن است

به کاروان بهارى که در مسیر خزان است

سلام من به حسین و به پرچم غم زهرا

به گیسوان و به آن قامت خمیده زهرا

سلام من به حسین و به سوز و اشک ابوالفضل

بر آن دو دست بریده به فرق و مشک ابوالفضل

سلام من به حسین و گلوى پاره اصغر

به فرق غرقه به خون على اکبر و جعفر

سلام من به حسین و به زخم سینه‏ى قاسم

که شد فداى عمویش به حجله در برهاشم

سلام من به حسین و به آن همه گل پرپر

که کرده ‏اند همه جان را نثار این پیمبر

******************************

محرّم

محرم آمد و دل می تپد برای حسین

شعار بزم سخن نام دلگشای حسین

عروج پاک حسین است افتخار زمان

و جادوانه ترین عشق با ندای حسین

نماز عشق چه شیرین و باشکوه بود

اگر چه غرق به خون است دست‌های حسین

شنید نغمه ی تکبیر جبرئیل حزین

*************************

شکست پیروز

حسین، کشته دیروز و رهبر روز است

قیام اوست، که پیوسته نهضت آموز است

تمام زندگی او، عقیده بود و جهاد

اگر چه مدت جنگ حسین، یک روز است

توان لشکر ایمان، نمی رود از بین

ز فیض یاری حق، چونکه قدرت اندوز است

حسین و، ذلت تکریم ظالمان هیهات

که آفتاب عدالت، ازو دل افروز است

به نزد او که شهادت، بجز سعادت نیست

ردای مرگ، بریش، قبای زر دوز است

رهین همت والای سید الشهد است

هر آنکه از غم اسلام، در تب و سوز است

هماره تازه بود یاد بود عاشور

که روز حق و عدالت، همیشه نوروز است

حرارتی که ز عشق حسین در دلهاست

برای ظالم هر عصر، خانمان سوز است

حسان، حسین، به ظاهر، اگر چه شد مغلوب

شکست اوست، که در هر زمانه پیروز است

«حبیب چایچیان»

*****************************

مدح

اى که به عشقت اسیر خیل بنى آدمند

سوختگان غمت با غم دل خرمند

هر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت‏

با خبران غمت بى خبر از عالمند

در شکن طره‏ات بسته دل عالمى است

و آن همه دل بستگان عقده گشاى همند

***************************

قنوت

دریا به طلب از برهوت تو گذشت

یک قافله نعره از سکوت تو گذشت

آنروز اگر چه تشنه بودی امّا

صد رشته قنات از قنوت تو گذشت

«سید حسن حسینی»

*************************

هلال ماه

ای هلال ماه غم خون جگر آورده ای

سوز دل فریاد جان اشکی بسر آورده ای

با قد خم گشته خود بر فراز آسمان

از هلال دختر زهرا خبر آورده ای

آتش و خاکستر و کعب و نی و زخم زبان

از برای عترت خیرالبشر آورده ای

بر دل فرزند زهرا تیر داری در کمان

یا برای اصغرش تیر دگر آورده ای

ای محرم وای بر تو پیش تیر حرمله ‏

حلق اصغر چشم سقا را سپر آورده ای

ای محرم این تو هستی که یتیم وحی را

در کنار جسم عریان پدر آورده ای

***********************

حسین(ع)

شیعیان در سر هواى نینوا دارد حسین

خون دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبه و جدش به اشکى شست دست

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور جدش مصطفى است

ورنه این بى حرمتى ها کى روا دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت مى کند

عزّت و آزادگى بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب مى بندد به روى شاه دین

داورى بین با چه قوم بى حیا دارد حسین

دشمنانش بى امان و دوستانش بى وفا

با کدامین سرکند مشکل دوتا دارد حسین

رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جایى که کفن از بوریا دارد حسین

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار

کاندرین گوشه عزاى بى ریا دارد حسین

«مرحوم شهریار»

******************************

زنگ کاروان عشق

من اسیرم، من اسیرم، ای خدا در چنگ دل

نیست جز عشقت، حسینم، فاتحی در جنگ دل

تا شد این دل، در هوای کربلا بی اختیار

منهم از آن دم شدم همراه و، هم آهنگ دل

گر توان بخشم نباشد یاد تو، در این سفر

جان من، فرسوده می‌ گردد، به یک فرسنگ دل

جذبه عشقت کشد بی اختیارم، کو بکو

 راه خود خواهی نمی ‌دانم، که هستم لنگ دل

سالکان، الهام گیرند از ندای قلب من

کاروان عشق را، شایسته باشد زنگ دل

******************************

بحر طویل از سید حمید برقعی

عصر یک جمعه‌ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد، خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و  این بزم توئی، آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه، دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان  صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت  ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد، نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...

گریه کن، گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است، ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...

********************************

جوانی

من جوانی می کنم بر سر کوی حسین

زندگانی می کنم با خم موی حسین

دل به دریا می زنم همچو مرغان هوا

قهرمانی می کنم بر فرا روی حسین

نام من باشد حبیب و عبدِ پیرِ داورم

خورده ام پیمانه ای از سر جوی حسین

تیر و تیغِ دشمنان کی هلاکم می کند

می کُشد آخر مرا طاقِ ابروی حسین

جان بگیرم دم به دم دشمنان کوبم به هم

قوتی بر جان دهد لحظه ای بوی حسین

در میان کوفیان قلبِ پیرم مانده بود

شد جوانی حاصلم آمدم سوی حسین

من که مجنون می شوم از نگاه دلبرم

روی چشم می نهم تار گیسوی حسین

«حسن فطرس»

********************************

فرصت دیدار

از زمین تا آسمان آه است می‌دانی چرا؟

یک قیامت گریه در راه است می‌دانی چرا؟

بر سر هر نیزه خورشیدی‌ست یک ماه تمام

بر سر هر نیزه یک ماه است می‌دانی چرا؟

اشهد ان لا... شهادت اشهد ان لا... شهید

یک بغل باران الله الصمد آورده‌ام

نوبهار قل هوالله است می‌دانی چرا؟

راه عقل از آن طرف راه جنون از این طرف

راه اگر راه است این راه است می‌دانی چرا؟

از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست

فرصت دیدار کوتاه است می‌دانی چرا؟

از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید

انتخاب عشق ناگاه است می‌دانی چرا؟

از محرم دم به دم هر چند ماتم می‌چکد

باز اما بهترین ماه است می‌دانی چرا؟

«علیرضا قزوه»

********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی