کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر شهادت حضرت امام باقرعلیه السلام

امشب از آسمان چشمانت
دسته دسته ستاره می چینم
در غزل گریه‌ی زلالت آه
سرخی چارپاره می بینم
**
زخمهای دل غریبت را
مرهم و التیام آوردم
باز از محضر رسول الله
به حضورت سلام آوردم
**
در شب تار تیره فهمی ها
روشنی را دوباره آوردی
آسمان را کسی نمی فهمید
تا که با خود ستاره آوردی
**
ساحت مستجاب سجاده!
بندگی را تو یادمان دادی
دل ما شد اسیر چشمانت
دلمان را به آسمان دادی
**
آیه آیه پیام عاشورا
در احادیث روشنت گل کرد
امتداد قیام عاشورا
در تب اشک و شیونت گل کرد
**
دم به دم در فرات چشمانت
ماتم کربلا مجسم بود
چشمه تو لحظه ای نمی آسود
همه‌ی عمر تو محرم بود
**
چلچراغی ز گریه روشن کرد
در دلم اشک بی امان تو
تا همیشه منای چشمانم
وقف اندوه بی کران تو
**
در غروب غریب دلتنگی
ناگهان حال تو مشوش شد
جان من! روی زین زهرآلود
پیکرت سوخت غرق آتش شد
**
گرچه از شعله های کینه شان
پیکر تو سه روز می سوزد
ولی از داغهای روز دهم
جگر تو هنوز می سوزد
**
آه آتشفشان چشمانت
دیر سالیست بی گدازه نبود
همه‌ی عمر خون دل خوردی
داغهای دل تو تازه نبود
**
دیده بودی سه روز در گودال
پیکر آسمان رها مانده
سر سالار قافله بر نی
کاروان بی امان رها مانده
**
چه کشیدی در آن غروبی که
نیزه ها ازدحام می کردند
سنگها بر لبی ترک خورده
بوسه بوسه سلام می کردند
**
دل تو روی نیزه ها می رفت
دستهایت اسیر سلسله بود
قاتلت زهر کینه ها، نه نه!
قاتلت خنده های حرمله بود
**
جان سپردی همان غروبی که
عشق بر روی نیزه معنا شد
دل تو در هجوم مرکب ها
بین گودال ارباً اربا شد

یوسف رحیمی
****************************

بین نماز ، وقت دعا گریه می کنی
با هر بهانه در همه جا گریه می کنی

در التهاب آهِ خودت آب می شوی
می سوزی و بدون صدا گریه می کنی

هر چند زهر قلب تو را پاره پاره کرد
اما به یاد کرب و بلا گریه می کنی

اصلاً خود تو کرب و بلای مجسّمی
وقتی برای خون خدا گریه می کنی

آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود
با ناله های وا عطشا گریه می کنی

با یاد روزهای اسارت چه می کشی ؟
هر شب بدون چون و چرا گریه می کنی

با یاد زلفِ خونی سرهای نی سوار
هر صبح با نسیم صبا گریه می کنی

هم پای نیزه ها همه جا گریه کرده ای
هم با تمام مرثیه ها گریه می کنی

دیگر بس است « چشم ترت درد می کند »
از بس که غرق اشک عزا گریه می کنی

یوسف رحیمی
******************************

هزار خاطره ی غم نمی رود از یاد
غروب سرخ محرم نمی رود از یاد

به گاهواره ی خالی اصغرم سوگند
رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد

فرات بود و عطش بود و کودکان حرم
خروش غیرت زمزم نمی رود از یاد

دمی که هستی زینب ز روی زین افتاد
همان مصیبت اعظم نمی رود از یاد

به دشت دختر و زنها برهنه پا و دوان
بدون یاور و محرم ، نمی رود از یاد

به شام بر سر ما سنگ می زدند از بام
بلای شهر جهنم نمی رود از یاد

به شهر شام ، به بزم یزید ، بین طشت
سر شکسته و درهم نمی رود از یاد

رضا رسول زاده
*****************************

مردی از خانوادهٔ خورشید
امتداد غم امام شهید

انعکاس صدای عاشوراست
روضه های غروب های مناست

مرد سجاده، مرد نافله ها
مرد شب زنده دار قافله ها

مردی از جنس آیه تطهیر
خستگی های بردن زنجیر

هم سفر با ستارهٔ غم هاست
«
کربلا زاده» محرّم هاست

هم نژاد امام بی کفنان
دومین مرد کاروان زنان

راه طی کردهٔ بیابان ها
قدم زخمی مغیلان ها

یاد خون طپندهٔ گودال
خنده های زنندهٔ گودال

زخم بال و پر کبوترها
پا به پای اسارت سرها

غیرت دست بسته محمل
شاهد التماس دخترها

کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا
هم رکاب صدای حنجرها

برگ سبزی است با نشانهٔ سرخ
کودک زیر تازیانهٔ سرخ

طفل رفته، خمیده برگشته
باغ گل رفته چیده برگشته

آفتاب کمی غروب شده ست
گل یاس بنفشه کوب شده ست

آشنای صدای سلسله هاست
سوزش ناگهان آبله هاست

او که آیینهٔ محرم بود
گریه هایش به رنگ ماتم بود

از ستاره گرفته تا شبنم
از بنفشه گرفته تا مریم

همه محو صدای او هستند
پای مرثیه های او هستند

علی اکبر لطیفیان
*******************************

از سوز زهر پیکرم آتش گرفت و سوخت
یارب ز پای تا سرم آتش گرفت و سوخت

مسمومم و زبانه کشد شعله از تنم
از این شراره بسترم آتش گرفت و سوخت

من یادگار کرب و بلایم که روز و شب
با روضه هاش خاطرم آتش گرفت و سوخت

می سوخت بین تب تن بابا به خیمه ها
صد بار قلب مضطرم آتش گرفت و سوخت

هنگامه ی غروب که غارت شروع شد
هر کس که بود در حرم آتش گرفت و سوخت

یک زن نمانده بود که شعله به تن نداشت
چادر نماز مادرم آتش گرفت و سوخت

خنده دگر ندید کسی بر لب رباب
تا جای خواب اصغرم آتش گرفت و سوخت

در کوفه تا که رأس حسین شهید را
دیدم به نیزه ، حنجرم آتش گرفت و سوخت

آتش به جان آل پیمبر شد آشنا
از آن زمان که مادرم آتش گرفت و سوخت

رضا رسول زاده
*******************
تو که بر چشم خلق جا داری

نوری و جلوه ی خدا داری

نور چشمان حضرت سجاد

ریشه در باغ هل اتی داری

ثمر نخل احمدی که نسب

ز حسین و ز مجتبی داری

پسر سیّد البُکاء هستی

سرگذشتی پر از بلا داری

یادگاری ز لاله های عطش

بر دلت داغ کربلا داری

تو غروب سپیده را دیدی

عمّه ی قد خمیده را دیدی

همه جا گرد غصه پاشیدند

با سر تیغ و نیزه گل چیدند

دست های سیاه بر سر تو

سنگ های کبود باریدند

چشم هایی که گریه می کردند

سیلی و تازیانه می دیدند

مردم کوچه ی یهودی ها

دور سرها مدام رقصیدند

بی ابالفضل، کودکان یتیم

روی خشت خرابه خوابیدند

این همه غم که بر سرت آمدند

کودکیِ تو را رقم می زد
علی صالحی
**************************
دلی شکسته وچشمی زگریه،تردارم

گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم

اگرچه ماه محرم خزان شدم اما

همیشه چند دهه روضه در صفردارم

همه زمرگ پدر ارث می برند ومن

بساط گریه ام ارثی ست کز پدر دارم

هشام!زخم دلم که برای حالا نیست

من از غروب دهم زخم بر جگر دارم

زمانه دست زقلب شکسته ام بردار

من از بریدن رأسش خودم خبر دارم

به یاد ساقی لب تشنه امام شهید

میان قاب دلم عکسی از قمر دارم

اگرچه قصه من مال سالها پیش است

همیشه یک سر برنیزه در نظر دارم

غروب کرببلا زخمهای سختی داشت

ولی زشام بلا زخم بیشتر دارم!

از اینکه بودم واصغر زنیزه می افتاد

غرور له شده و آه شعله ور دارم

دلم گرفته از اینکه نشد درآن ایام

زروی دست رقیه طناب بردارم

مهدی نظری
*****************************
پنجمین شمس فروزنده عالم هستم

آخرین حلقه شبهای محرم هستم

شود از تربت بی شمع و چراغم معلوم

سند غربت ذریه آدم هستم

منکه در کودکی ام غُصه فراوان دیدم

از همان روز عزادار و پر از غم هستم

اولین گریه کن روضه گودالم من

روضه خوانِ حرم حضرت خاتم هستم

دست و پای پدرم را به طنابی بستند

باز با یاد رخش چشمه زمزم هستم

رضا باقریان
****************************
خـــاطراتش قشــنگ و زیبا بود
عطر سیب و اقاقیا می داد

روزهای خوشش دگرگون شد

گـــذرش تــا بـه کـــربلا افتــاد

داغ هفــتــاد و دوشقایق را

بر سرشانه های خود حس کرد

رنج زنجیر و درد سـلسله را

برمچ دست وپای خود حس کرد

روی آییـنه ی غــروردلش

زیر بــاران سنگ چین افتاد

دید خورشید را که چنـدین بـار

از سـر نیــزه بر زمین افتـاد

گـریه های رقیه را می دید

کــوه فریـاد درگلویش بود

محمل بازعمـه پشتِ سرش

ســرعبــاس روبـرویش بود

دید از زیــر نیــزه ی جدش

برزمین، قطره قطره خون می ریخت

دیــد در کــوفه دشمن نــامرد

سر او را به شاخه ای آویخت

کودکان چموش سنگ بدست

پـای ناقه به جــانش افتادند

مردمان حرامـزاده شام

خـارجی زاده اش لقب دادند

از سـربام خـاک و خاکـستر

نقل سر بود و؛ فرش راهش بود

چشم ناپاک شهر را می دیـد

غــم نـاموس در نگاهش بـود

غیـــرتش را بــه جـوش آوردند

نیزه داران مستِ سکه پرست

چــهره ی ســرخ عمـــه را تا دید

مثـل عباس چـشم خـود را بست

وحید قاسمی
***************************
زخمی زهری بود و بر غم مبتلا بود

زهر جگر سوزی که بر دردش دوا بود

پنجاه سالِ عمر او با درد بگذشت

پنجاه سال، او روضه دار کوچه ها بود

تب می نمود و یاد مادر گریه می کرد

او خوب با سردرد و سیلی آشنا بود

لب تشنه بود و زهر آتش زد به جانش

چون یادگاری حسین و مجتبی بود

عادت به «لایوم کیومک» داشت حرفش

یعنی گریز حرف هایش کربلا بود

در خاطرش مانده شلوغی های گودال

جد غریبش را که زیر دست و پا بود

جد غریبی که لباسش را ربودند

غسل و کفن، زخم زیاد و بوریا بود

جد غریبی که سرش منزل به منزل

گاهی به نیزه، گاه در طشت طلا بود

رنگ رخ او شد کبود و زرد؛ جان داد

مانند دایی قاسمش از درد جان داد

محسن حنیفی
**************************
از سوز تشنگی جگرم ناله می کند
نذر حسین، روضه ی ده ساله می کند
یاد لبان خشک و عطش خورده ی حسین
بین دو نهر آب مرا واله می کند
آری منای من شده یک عمر خون دل
این غم مرا شبیه به آلاله می کند
امروز یاد کرب و بلا می کشد مرا
در گلشن بقیع، مرا لاله می کند
من آشنای کعب نی و تازیانه ام
زخمم نظر به گریه ی غسّاله می کند
از بس که سر به پیش نگاه ترم شکست
چشمم عجیب همدمی ژاله می کند
نوری که بود شاهدم از قتلگاه سرخ
حالا چه سبز دور سرم هاله می کند
این مادر است و این پدر و جدّ اطهرم
زهرا مرا خلاص ز قتّاله می کند
یادش بخیر محفل عمّه سه ساله ام
یاد خرابه روز و شبم ناله می کند
هر گاه یاد کوفه و شام بلا کنم
بغضم هنوز، لعنت دجّاله می کند
کف می زدند و تابع رقّاصه می شدند
دردم از آن اهانت رجّاله می کند
هر که شبیه من ره این کاروان گرفت
خود را به آه فاطمه هم ناله می کند
یا جدّی الغریب فدای غریبی ات
صوت الحزین، هنوز مرا ناله می کند
شاعر : محمود ژولیده
***************************
یک سبد یاس در بغل دارم

آسمانی پر از غزل دارم

بی خودی شاعرم نکردی که

به سرم شور لم یزل دارم

بار دیگر گرفت دستم را

طبع شعری که از ازل دارم

غزل از جنس لیلی و مجنون

مثنوی های بی مثل دارم

مطلع هر قصیده ام این شد

دلبری ناب و بی بدل دارم

من و قربانی مرام تو؟؟

دم “أحلی من العسل” دارم

من بر آنم که قید غم بزنم

و برای شما قلم بزنم

مَثَل صبح صادقی آقا

روشنی مشارقی آقا

مددی یا محمد بن علی

ولی الله لایقی آقا

با کلامت مرا مسلمان کن

که تو قرآن ناطقی آقا

جابر” از محضرت تلمذ کرد

تو بزرگ نوابغی آقا

تو که خلق “زراره” ها کردی

گردن من که خالقی آقا

تو خودت شاهدی که میخوانم

روز و شب “لاأفارق” ی آقا

عالِمُ السِرِّ فِی النّجُومی تو

سَیِّدی باقرالعلومی تو

ما مقلد تو مقتدای ما

ما مصفا تویی صفای ما

همه هستی ما برای شما

نوکری شما برای ما

یا من أرجوه بحق “ماه” رجب

گره خورده به تو دعای ما

مادرت دختر کریم خدا

تو خودت حجت خدای ما

نفس تو حیات می بخشد

نوه ی شاه نینوای ما

تربتت گرچه خاکی است اما

درگهت باب التجای ما

تو خودت قول داده بودی که

پس چه شد إذن کربلای ما

نه فقط پیر شیعیان هستی

بلکه آقا تو روضه خوان هستی

کربلا کرب و البلا دیدی

غم و اندوه بچه ها دیدی

سوی گودال رفتی آقاجان

و “ذبیح من القفا” دیدی

کربلا غصه ها عذابت داد

خواهری زیر دست و پا دیدی

روی نی راس سیدالشهدا

روی نی گیسوی رها دیدی

کوچه پس کوچه های کوفه وشام

عده ای در برو و بیا دیدی

تا میان خرابه هم رفتی

گریه های رقیه را دیدی

بی گمان ذره ذره جان دادی

سر و تشت و پیاله تا دیدی

خاطراتی به سینه ات باقی ست

گریه هایت ز غربت ساقی ست
علیرضا خاکساری
*************************
سرچشمه ی تمامی اندیشه های ناب

دانش پژوه مدرسه ی عشق بو تراب

اوصاف پاکتان چقدر بی نهایت است!

یک خط ز مدحتان شده موضوع صد کتاب

شک کرده ایم! اهل زمین باشی ای عزیز

ای جلوه ی جلال خدا در پس حجاب

امشب دوباره حضرت خورشید اهل بیت

از ماورای فاصله ها بر دلم بتاب

ما را دعا کنید همین لحظه از بهشت

آقا دعایتان همه دم هست مستجاب

این چهره ی سیاه مرا هم نگاه کن

شاید به یاد آوریم در صف حساب

من از پل صراط جزا با نگاهتان

مانند باد می گذرم تند و پر شتاب

ساعی ترین مدرس آداب زندگی

شیوا سخن، مفسر آیات بندگی

قله نشین دانش و دین، ای طلایه دار

کاوشگر رموز سماوات کردگار

تیغ کلام نغز شما در مناظره

پِی کرده است مرکب دجال روزگار

هر کس که خواست پیش شما قد علم کند

گشته میان معرکه ی بحث تارومار

کوه بزرگ حادثه را بر زمین زدی

انگشت بر دهان شده این چرخ کجمدار

این چه تواضعی ست امام فرشته ها!

داری به پای خویش دو نعلین وصله دار

آقا شما که واسطه ی فیض عالمید

حیف است مانده اید در این شهر بی بهار

ای کاش سمت کشور ما هم می آمدی

پس لا اقل به خانه ی قلبم قدم گذار

ای خضر مست میکده ی چشمه ی حیات

من تشنه ام‌‌ـ شبیه خودت ـ تشنه ی فرات

آموزگار مبحث جغرافیای دین

استاد فقه و خارج دانش سرای دین

دار و ندار زندگی ات را تو ریختی

تا آخرین دقایق عمرت به پای دین

از ابتدای کودکی ات خونجگر شدی

زخم زبان و طعنه شنیدی برای دین

با خشت خشت اشک نماز شب شما

مستحکم است تا به ابد پایه های دین

ای یادگار کرب و بلا، زیر کعب نی

سهمی عظیم داشته ای در بقای دین

دیدی سر بریده ی عباس را به نی

بر شانه ی کبود نهادی لوای دین

از نای زخم خورده تان می رسد به گوش

در مجلس یزید، صدای رسای دین

با اشک و آه، شعله به آیینه می زدی

عمری به یاد کرببلا سینه می زدی
وحید قاسمی
****************************
باید به فکر قافیه های جدید بود

در شهر غمزده به هوای امید بود

باید به مثنوی پر و بال عقاب داد

شوری برای خلقت یک انقلاب داد

باید تلنگری به تکاپوی سینه زد

با بیتهای شعر پلی تا مدینه زد

باید سراغ زمزمه ای عاشقانه رفت

در جستجوی شوق به هر بی کرانه رفت

باید برای فصل رجب واژه آفرید

شاید هوای وصل و طرب سوژه ای جدید

ماهی که مات روشنی اش میشود نجوم

راهی به سمت یا علی از باقرالعلوم

نفسی که شد نَفَس نَفَسش بی حد و عدد

با دیدن هلال رجب یا علی مدد

پای رجب رسیده به شهر نوشته ها

گل شد تمام گفته و گل شد شنفته ها

تسبیح عاشقیِّ دل شاد یا علیست

سبُّوح حمد حضرت سجّاد یا علیست

نور مبین ذات خدا در زمین ببین

آمد اصول دین پسر زین العابدین

باقر بقای علم لدنِّی ِّ مصطفاست

باقر بنای نام علی با همان صفاست

باقر شکوه عاشقیُّ و عشق خالق است

دار و ندار سینه ی پرشور صادق است

باقر نمای تشنگیُّ و نای زندگی ست

اوج غم و عروج تولّا و بندگی ست

پرورده ی نیایش شبهای نافله

همبازیِّ سه ساله ی همپای قافله

یادآور حماسه ی عبّاس در نبرد

تیرش جواب طعنه شد و قلب فتنه سرد

شرحی برای درک معانیِّ فاطمه

راهی به سوی ربُّ و مبانیِّ زمزمه

حبَّش کلید برتریِّ محشریِّ ماست

نامش زمینه ی نفس حیدریِّ ماست

ای شاهد شهادت گلهای آفتاب

اشک دو چشم کودکیَّت مات مشک آب

یادت نمی رود سفر پای نیزه ها

دیدار قتلگاه و وداع با جنازه ها

برگ گل و فشار غل و طعنه و عذاب

بزم می و جفای نی و مجلس شراب

تو روضه های آه رباب و سکینه ای

یک کربلا عذاب و عطش در مدینه ای

آنروز شعله آمد و سوزاند خیمه گاه

امروز مانده قبر تو بی شمع و بارگاه

اصلاً سقیفه آمده همواره لج کند

محتاج شیعه را به دعای فرج کند

آقا بیا که آمدنت آرزوی ماست

عمریست بغض دوریِّ تو درگلوی ماست
:
حسین ایمانی
***************************
ای که نسلت از تبار کربلا

ای که هستی داغدار کربلا

نور حق، سوم بهار کربلا

یا محمد، یادگار کربلا

کربلا آتش به دلها میزند

شعله ها برقلب زهرا میزند

یاد آقای غریب و بی کفن

ذکر سقا و عموی پاره تن

بردن هم معجر و هم پیروهن

ضربه های پای دشمن بر دهن

در دلت داغ عظیمی شد به پا

جان تو،اقا،گرفته روضه ها

یاد ذبح روز عاشورا ،حسین

تکه تکه گشتن مولا، حسین

شور و غوغای شده بر پا حسین

ناله های مادرش زهرا حسین

روضه خوانی در محرم گشته ای

روضه خوان حضرت غم گشته ای

کشته زهر جفا یابن الکریم

شد سیه عرش خدا یابن الکریم

نوحه خوانت مصطفی یابن الکریم

عالمی غرق عزا یابن الکریم

میزنم بر روی سینه از غمت

یاد عاشورا کنم بین دمت
جواد قدوسی
*******************************
من زاده ی زین العابدینم

عالِم به تمام علم و دینم

من نور دو چشم مرتضایم

من نقطه ی نام مصطفایم

یکتا گل گلشن رسولم

پرورده ی زاده ی بتولم

از کرب و بلا خاطره دارم

از قافله صد خاطره دارم

دیدم که چگونه خیمه ها سوخت

بر حال دل عمه دلم سوخت

دیدم که هراسان و پریشان

می گشت به دنبال یتیمان

دیدم که نشسته بود تنها

بالای سر حسین ، زهرا

دیدم که عدو چه ظالمانه

میزد به سکینه تازیانه

دیدم پدرم در آتش تب

می سوخت بسان شمع در شب

در شام بسی ستم کشیدم

هجده گل سر بریده دیدم

از بام به جای گل خوش رنگ

میریخت به روی سر ما سنگ

در اوج غم و رنجِ اسارت

دیدم که به عمه شد جسارت
سعید خرازی

******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی