کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها- 3

***********************

 تا دلم از نفس افتاد ، پناهم دادی

به حرم برده ای و اذن نگاهم دادی

صیغلی بر دل و این روی سیاهم دادی

بعد هم سوز دل و گریه و آهم دادی

السلام ای همه ی دار و ندار دل ما

حضرت نور ، نگاه تو همه حاصل ما

 

روبروی حرمت گرم تماشا بودم

غرق در خلسه و در عالم بالا بودم

محو رخسار ضریح تو معلا بودم

آه... انگار که در مرقد زهرا بودم

ما که مدیون تو و لطف خدایت هستیم

همه دلخوش به همین چند روایت هستیم:

 

"تا قیامت حرمت ، چون حرم فاطمه است"

زائرت شامل لطف و کرم فاطمه است

هرکه در جان و دلش درد و غم فاطمه است

پیش تو در حرم محترم فاطمه است

دست بر دامن تو ذکر توسل کردیم

حیف بی معرفتی شد که تعلل کردیم

 

هرکه مشتاق تو شد ، عقل به کف آورده

در بیابان ، حرمت "در" و "صدف" آورده

دیدنت حوریه ها بر سر صف آورده

شوق تو مرعشی از شهر نجف آورده

تو که هستی که همه محو کمالت هستند

مرجعیت همه محتاج وصالت هستند

 

زینب ثانی این طایفه هستی بانو

قفل این قلب مرا خوب شکستی بانو

آمدی در دل هر شیعه نشستی بانو

چشم بر کشور ایران تو نبستی بانو

آمدی تا به برادر برسی ، اما حیف...

تا به آن جسم مطهر برسی ، اما حیف...

 

مثل زینب غم دوری برادر دیدی

ناله و اشک و پریشانی مادر دیدی

مثل زینب جگر پاره ی خواهر دیدی

تو کجا پیکر صد پاره ی بی سر دیدی؟

تو غم یار کشیدی ، نه که غارت شده ای

نه که آماده ی دوران اسارت شده ای

پوریا باقری

************************

تعداد دردهای دلش بی شمار شد

از امتداد دوری تان بیقرار شد

با یک دل شکسته سوار قطارشد

آرام سوی مرقدتان رهسپار شد

در فکر بود هدیه بیارد برایتان

ریزد تمام هستی خود را به پایتان

 

شعری سرود تا دلش آرام تر شود

تا بلکه از صفای حرم با خبر شود

ایام روح مردگی اش زود سر شود

اهل نماز و گریه ی شب تا سحر شود

وقتی به قم رسید غمش را ز یاد برد

هر آنچه عشق غیر شما داشت باد برد

 

با چشم خیس و یک دل سرشار از امید

دستی بر آستانه درب حرم کشید

بعد از سلام کردن خود پاسخی شنید

بی اختیار سوی ضریح شما دوید

بی وقفه سر به روی ضریح شما گذاشت

در دل به جز نگاه شما آرزو نداشت

 

حالا خسی که یافته میقات خویش را

از عشق خواست یک یک حاجات خویش را

تا وقف تان کند همه اوقات خویش را

این گونه ختم کرد مناجات خویش را:

هرچند دور میشوم از آسمان تان

دل را گره زدم به در آستان تان

سیدعلیرضا شفیعی

***********************

بانو بهشت گوشه پنهان چشم توست

دریا همیشه تشنه باران چشم توست

با تو بهار ماندنی است و فرشته وار

تسبیح گوی خالق سبحان چشم توست

وقتی نسیم صحن تو بر صورتم نشست

دیدم تمام عشق غزل خوان چشم توست

پایین پای درس تو عمری نشسته است

مریم همان که جزو مریدان چشم توست

ای جانماز هرشبه ات بال جبرییل

قبله تمام مایل ایمان چشم توست

توحید از کلام شما اب میخورد

ایران ما هنوز مسلمان چشم توست

اقرار میکنم که قلم لال میشود

هر جا که صحبت تو و ایمان چشم توست

در ریشه های باور شعرم حلول کن

شرمنده ام بضاعت من را قبول کن

حسن کردی

***********************

خیر کثیر و معنی آیات کوثر است

قائم مقام حضرت زهرای اطهر است

او فاطمه است ، فاطمه ی دیگر قم است

عرش خدا به زیر قدم های او گم است

او دختر است، دختر یک نور بی حد است

او خواهر است، خواهر سلطان مشهد است

او شافعه است ، شافعه ی روز محشر است

هستی ز اوست ، هستی موسی ابن جعفر است

موسای این قبیله به او فخر می کند

عالم به هر وسیله به او فخر می کند

از کودکی عصای ولی خدا شده

از هر بدی ، به دست خدایش رها شده

از قلعه های علم و ادب ، درب، کنده است

روح الامین به عرش علومش پرنده است

حجب و حیا ز هر عملش آبرو گرفت

مولا رضا ز آب وضویش ، وضو گرفت

در بحر حق بسان سفینه است مرقدش

و شعبه ای ز خاک مدینه است مرقدش

خیل ملائکه همه حیران درگهش

امثال بهجتند غلامان درگهش

جعفر ابوالفتحی

************************

ساقی امشب غزلی ناب در این خم دارد

جاده‌ی عشق تمایل به سوی قم دارد

حسرت از سینه‌ی لبریزِ غمم رفت و کنون

شوق در خاطرِ بیتاب ترنم دارد

بغض های گلویم پیش شما ای بانو

با لب گریه ام اظهارِ تکلم دارد

از شما غیر شما هرچه بخواهم ضرر است

لبِ دریا چه کسی قصد تیمم دارد ؟

بی نگاه کرمت همتِ ما بی اثر است

قطره‌ی دور ز دریا چه تلاطم دارد ؟

گر که زخمی بچشد شوریِ آب قم را

تا قیامت لب او میلِ تبسم دارد

در صلاتِینِ سرِ ظهرِ حرم میبینم

لذت بیشتری رکعت هشتم دارد

سید محــمد  مظلومان

 **********************

 به همراه همان ابر که باران آورد

مهربانی خدا در زد و مهمان آورد

باد یک نامۀ بی واژه به کنعان آورد

بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد

به سر شعر هوای غزلی زیبا زد

دختر حضرت موسی به دل دریا زد

چادرش دست نوازش به سر دشت کشید

دشت هم از نفس چادر او گل می چید

چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید

من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید

باور این سفر از درک من و ما دور است

شاعرانه غزلی راهی “بیت النور” است

آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید

عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید

که اویس قرنی هم به محــمد نرسید

عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید

ماند تا آینۀ مادر دنیا باشد

حرم او حرم حضرت زهرا باشد

صبح شب می شد و شب نیز سحر هفده روز

چشم او چشمه ای از خون جگر هفده روز

بین سجاده، ولی چشم به در هفده روز

چشم در راه برادر شد اگر هفده روز

روز و شب  پلک ترش روضه مرتب می خواند

شک ندارم که فقط روضۀ زینب می خواند

سید حمیدرضا برقعى

 *************************

کرم ازدست تو ای دست عطا می چسبد

در شبستان  تو  قرآن و دعا - می چسبد

به قول خادم صحن "رضوی" در حرمت

بیشتر از همه جا ذکر "رضا" می چسبد

محــمد حسن بیاتلو

************************

بی وقفه بی مقدمه هیئت گرفتنی ست

هیئت گرفتنی ست سعادت گرفتنی ست

از موقع ورودیه تا آخر دعا

هر حاجتی در این دو سه ساعت گرفتنی ست

یک جای روضه رفته دلت که مسافری

حتی در این معادله قسمت گرفتنی ست

در گود چشم، اشک نشسته ست منتظر

ذکر حسین مرشد و رخصت گرفتنی ست

با اشک از دو چشم، چنین از ولیِ دم

در دادگاه روضه رضایت گرفتنی ست

گیرم شفا نبود تو از بس قیامتی

دامان تو به روز قیامت گرفتنی ست

زائر شدن به قسمت و دعوت همیشه نیست

ای بی خبر بکوش زیارت گرفتنی ست

مهدی رحیمی

***********************

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد

از جاده سه شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به آینه

آنقدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره بین به تماشای من گرفت

آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از کوچه ها گذشت

بی تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟!هیچ یک

دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا

از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار

تا گفتم السلام علیکم... شروع شد.

فاضل نظری

**********************

  حضرتِ معصومه ما را کربلایی می کند

همچو بابش از مریدان دلربایی می کند

 

مردگان را زنده گرداند نگاهش تا ابد

نیست این بانو خدا اما خدایی می کند

 

نورِ حق سیمایِ حق آوایِ حق اُخْتُ الرِضا

بی سبب هرگز نباشد گر عطایی می کند

 

در حریمش دل بگیرد پَر چو مرغان در هوا

دُختِ موسی دم به دم ما را هوایی می کند

 

این حرم دارد به جنت تا به محشر سروری

مسِ جان داری بیاور... او طلایی میکند

 

من یقین دارم خدا داند که بی بی از کرم

هر که را مهمان کند قطعا رضائی می کند

 

ای (بداغی) پیشِ هر خار و خسی زانو مزن

خوش به حالش هر که در اینجا گدایی می کند

 سیروس بداغی

************************

کاش میشد منم بشم کبوتر

بزنم پر برسم به دلبر

خدایا تو دهه ی کرامت

حاجتم همین بوده نه بیشتر

یه دلم تو قم ، یه دلم مشهد

حرم کریمه و امام رضا

منزلم تو قم ، هست دلم مشهد

با پای دل حرمت میام رضا

لحظه ی پر کشیدن و پروازه

تا حرمت رسیدن و اعجازه

معجزه از حرمت می باره

حق بده به این دل آواره

تو رئوف و مهربون آقایی

عشق تو کرده منو بیچاره

***

مشتری مشهدت زیاده

یه دلیل پنجره ی فولاده

اما باب سریع الرضاییت

میدونم یقین باب الجواده

مجنونم کرده ، گنبد زرده

حرم تو یا غریب الغربا

تو صفا هستی ، تو منا هستی

کعبه ی دل تویی حج فقرا

سقاخونست یا میخونست من موندم

یه جرعه خوردم و ز مستی خوندم

کرم و جود و عطا رو عشقه

صحن اسماعیل طلا رو عشقه

بعد یک زیارت جانانه

برات کرب وبلا رو عشقه

***

بعد یک توسل روحانی

میشه این باطن من نورانی

توی این میکده پر ساقی

شده با ذکر حسین طوفانی

یه ساقی اکبر ، یه ساقی اصغر

یه ساقی عباس علمدار حسین

چه شور و حالی ، جای ما خالی

چقدر برو بیا داره حسین

مثل همیشه امشبم مجنونم

مثل همیشه امشبم میخونم

هر که دارد به سرش شور و نوا بسم الله

همه با ذکر شریف یا رضا بسم الله

السلام حضرت عشق و عاشقی ثارالله

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله

علی صمدی

**************************

 صحن های حرمت وادی طورند همه

خادمانت ملک و مریم و حورند همه

پدرت نور خودت نور حریمت نور است

خاندانت ز ازل منشاء نورند همه

خشت خشت حرمت پنجره فولاد است

سنگ های حرمت سنگ صبورند همه

میرزای قمی و میرزجوادآقاها

از ملک برتر و در پیش تو مورند همه

گره ای نیست که با یک نظرت وا نشود

زائرانت چقدر غرق سرورند همه

غیر شب هیچ کسی پشت به خورشید نکرد

منکران تو یقینا همه کورند همه

جمکرانی شده هرکس که به قم آمده است

اهل قم منتظر وقت ظهورند همه

 

حسین ایزدی

************************

 تا دلم از نفس افتاد ، پناهم دادی

به حرم برده ای و اذن نگاهم دادی

صیغلی بر دل و این روی سیاهم دادی

بعد هم سوز دل و گریه و آهم دادی

السلام ای همه ی دار و ندار دل ما

حضرت نور ، نگاه تو همه حاصل ما

 

روبروی حرمت گرم تماشا بودم

غرق در خلسه و در عالم بالا بودم

محو رخسار ضریح تو معلا بودم

آه... انگار که در مرقد زهرا بودم

ما که مدیون تو و لطف خدایت هستیم

همه دلخوش به همین چند روایت هستیم:

 

"تا قیامت حرمت ، چون حرم فاطمه است"

زائرت شامل لطف و کرم فاطمه است

هرکه در جان و دلش درد و غم فاطمه است

پیش تو در حرم محترم فاطمه است

دست بر دامن تو ذکر توسل کردیم

حیف بی معرفتی شد که تعلل کردیم

 

هرکه مشتاق تو شد ، عقل به کف آورده

در بیابان ، حرمت "در" و "صدف" آورده

دیدنت حوریه ها بر سر صف آورده

شوق تو مرعشی از شهر نجف آورده

تو که هستی که همه محو کمالت هستند

مرجعیت همه محتاج وصالت هستند

 

زینب ثانی این طایفه هستی بانو

قفل این قلب مرا خوب شکستی بانو

آمدی در دل هر شیعه نشستی بانو

چشم بر کشور ایران تو نبستی بانو

آمدی تا به برادر برسی ، اما حیف...

تا به آن جسم مطهر برسی ، اما حیف...

 

مثل زینب غم دوری برادر دیدی

ناله و اشک و پریشانی مادر دیدی

مثل زینب جگر پاره ی خواهر دیدی

تو کجا پیکر صد پاره ی بی سر دیدی؟

تو غم یار کشیدی ، نه که غارت شده ای

نه که آماده ی دوران اسارت شده ای

پوریا باقری

************************

تعداد دردهای دلش بی شمار شد

از امتداد دوری تان بیقرار شد

با یک دل شکسته سوار قطارشد

آرام سوی مرقدتان رهسپار شد

در فکر بود هدیه بیارد برایتان

ریزد تمام هستی خود را به پایتان

 

شعری سرود تا دلش آرام تر شود

تا بلکه از صفای حرم با خبر شود

ایام روح مردگی اش زود سر شود

اهل نماز و گریه ی شب تا سحر شود

وقتی به قم رسید غمش را ز یاد برد

هر آنچه عشق غیر شما داشت باد برد

 

با چشم خیس و یک دل سرشار از امید

دستی بر آستانه درب حرم کشید

بعد از سلام کردن خود پاسخی شنید

بی اختیار سوی ضریح شما دوید

بی وقفه سر به روی ضریح شما گذاشت

در دل به جز نگاه شما آرزو نداشت

 

حالا خسی که یافته میقات خویش را

از عشق خواست یک یک حاجات خویش را

تا وقف تان کند همه اوقات خویش را

این گونه ختم کرد مناجات خویش را:

هرچند دور میشوم از آسمان تان

دل را گره زدم به در آستان تان

سیدعلیرضا شفیعی

***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی