کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


سالگرد تخریب بقیع مقدس به دست وهابیت بی دین تسلیت باد

*********

مدینه! شهر نبی! تربت چهار امام!

به نقطه نقطه‏ی خاکت ز ما سلام، سلام!

اگر چه ساکت و آرام می‏رسی به نظر

دلی نمانده که گیرد به یاد تو، آرام

مزار چار امامی و، شهر پنج تنی

ز شش جهت به سویت حاجت آورند مدام

چراغ محفل جان، مسجد الحرام دلی

که بر طواف حریم تو، بسته دل احرام

سزد چو نام شریف تو بر زبان آرم

به حرمت سخنم، انبیا کنند قیام

دوای درد دو عالم، ز گرد صحرایی

سلام بر تو! که آرامگاه زهرایی

شرار غم ز وجودم زبانه می‏گیرد

ز گریه، مرغ دلم آب و دانه می‏گیرد

نه آرزوی بهشتم بود، نه شوق وطن

دلم به یاد مدینه بهانه می‏گیرد

ز هر نشانه گذر کرده، با هزار نگاه

سراغ از آن حرم بی‏نشانه می‏گیرد

سلام باد به شهری که نام روح فزاش

به هر دلی که شکسته ست، خانه می‏گیرد

سلام باد بر آن داغدیده بانویی

که عرض تسلیت از تازیانه می‏گیرد!

درود باد به شهری، که تربت زهراست

بهار دامنش از اشک غربت زهراست

مدینه! کز تو به دل ها شراره افتاده

شراره بر جگر سنگ خاره افتاده

چه روی داده که خورشید تو غریب شده؟

وز او به خاک تو، ماه و ستاره افتاده؟!

چه روی داده که مثل علی، ز شدت غم

خموشی و نفست در شماره افتاده؟!

به روی نیلی زهرا قسم بگو که: چرا

به کوچه‏های تو یک گوشواره افتاده؟!

مدینه! ناله بر آر از جگر، بگو به علی:

بیا که فاطمه از پا دوباره افتاده!

مدینه! نخل گلت چیده شد به گل خانه

برای غنچۀ خونین گریستی یا نه؟!

مدینه! طوطی وحی تو، آشیانه نداشت؟

و یا ز فتنه‏ی زاغان، امان به لانه نداشت؟

چو شمع سوخته گردید و آه و ناله نزد

شراره داشت به دل، بر لبش ترانه نداشت

گرفته بود چنان خو به دانه دانۀ اشک

که شوق زندگی و میل آب و دانه نداشت

کسی شریک غم دختر رسول نشد

به جز علی، که محیط غمش، کرانه نداشت

مدینه! تسلیتی جز شرار و دود ندید!

مغیره دسته گلی غیر تازیانه نداشت!

گمان نبود صدای نبی خموش شود

ز دود، خانۀ زهرا سیاه پوش شود!

مدینه! لشکر اندوه ریخت بر سر تو
نبود این همه رنج زمانه، باور تو

مدینه! بعد پیمبر ز بس غریب شدی

نشست قاتل زهرا، فراز منبر تو!

مدینه! چون به سرت آسمان خراب نشد؟!

چو گشت نقش زمین دختر پیمبر تو!

از آن شبی که علی دفن کرد فاطمه را

صفا گرفته شد از صبح روح پرور تو

به کوچه‏های تو یک روز، آفتاب گرفت!

هنوز مانده چو ابر سیاه منظر تو

میان کوچه، زنی را زدن، رشادت بود؟!

و یا به فاطمه سیلی زدن، عبادت بود؟!

مدینه! آنچه که می‏پرسم از تو، راست بگو

کجاست تربت زهرا؟ بگو کجاست؟ بگو

بقیع و منبر و محراب با حریم رسول

مزار او ز چه پنهان ز چشم ماست؟ بگو

چه شد که فاطمه هجده بهار بیش نداشت؟

چرا هماره ز حق، مرگ خویش خواست؟ بگو

چرا زمین تو، یاد آور مصیبت اوست؟

چرا هوای تو این قدر غم فزاست؟ بگو

به گوشوارۀ در کوچه اوفتاده قسم

به روی فاطمه سیلی زدن رواست؟ بگو!

چه لاله‏ای ز تو در بین خار و خس افتاد؟

که در مصیبت او، بلبل از نفس افتاد!

شکسته بال و پری ز آشیانه می‏بردند

تنی ضعیف، غریبا به شانه می‏بردند

جنازه‏یی که همه انبیا به قربانش

چه شد که هفت نفر مخفیانه می‏بردند؟!

مدینه! فاطمه را، روز روشن آزردند

چرا جنازۀ او را شبانه می‏بردند؟!

ز غربت علی و قصۀ در و دیوار

به دادگاه پیمبر، نشانه می‏بردند

به جای گل که گذارند روی قبر رسول

برای او، اثر تازیانه می‏بردند!

سزای آن همه احسان مصطفی، این بود!

هنوز هم کفن آن شهیده خونین بود!

مدینه، راست بگو! شب علی به چاه چه گفت؟!

کنار تربت خورشید خود، به ماه چه گفت؟!

علی که روز لبش بسته بود و ناله نزد

ز دردهای درون با شب سیاه چه گفت؟!

مدینه! شب که علی برد سر فرو در چاه

ز محسنش، که فدا گشت بی گناه، چه گفت؟!

مدینه! شیر خدا، که پناه عالم بود

چو دید فاطمه افتاده بی پناه، چه گفت؟!

مدینه! فاطمه در پشت در چو آه کشید

به آن شهیده، علی در جواب آه چه گفت؟!

مدینه! شرح غم تو، که نیست خاتمه‏اش

بسوز! هم به علی، هم برای فاطمه‏اش!

مدینه! طوبی قامت خمیدۀ تو، چه شد؟!

مدینه! فاطمۀ داغ دیدۀ تو، چه شد؟!

شرار فتنه ز اهل جحیم چون برخاست

بگو: بهشت به آتش کشیدۀ تو چه شد؟!

به آن شکوفه که نشکفته چیده شد، سوگند

گل شبانه به گل آرمیدۀ تو، چه شد؟!

مزار فاطمه می‏باید از نظر، مخْفی

مزار محسن در خون طپیدۀ تو چه شد؟!

بریز اشک! که خاک مدینه را شویم

نشانی از حرم بی نشان او، جویم

حرامیان! که به خود ننگ جاودانه زدید

بدون اذن، علی را قدم به خانه زدید

کبوتری که هنوز آشیانه‏اش می‏سوخت

چه کرده بود که او را در آشیانه زدید؟!

چرا به کشتن زهرا هجوم آوردید؟!

چرا به مادر سادات، تازیانه زدید؟!

درون خانۀ او ریختید بر سر او!

به دست و صورت و پهلوی و کتف و شانه زدید

گناه محسن زهرا در آن میانه چه بود؟!

چه شد که ضربه بر آن طفل نازدانه زدید؟!

اگر چه خون، همۀ دل ها ز صحبت غم اوست

صدای غربت او، در نوای (میثم) اوست

استاد سازگار

******************************
کاش ما هم کبوترت بودیم

آستان بوس محضرت بودیم

کاش با بال های خاکی مان

لااقل سایه گسترت بودیم

کاش ما هم به درد می خوردیم

فرش قبر مطهرت بودیم

کاش می سوختیم از این غربت

شمع بالای بسترت بودیم

کاش می شد که محرمت بودیم

عاشقانه ابوذرت بودیم

کاش در کوچه ی بنی هاشم

پیش مرگان مادرت بودیم

کاش ماه محرمی آقا

یک دهه پای منبرت بودیم

کاش می شد که گریه کن های

روضه ی تیغ و حنجرت بودیم

کاش می شد که سینه زن های

نوحه ی گریه آورت بودیم

کاش در روز تشنگی- محشر-

باده نوشان ساغرت بودیم

در قیامت به گریه می گوییم:

کاش…ای کاش..نوکرت بودیم

وحید قاسمی

***************************

مرا به خانۀ زهرای مهربان ببرید

به خاک بوسی آن قبر بی نشان ببرید

اگر نشانی شهر مدینه را بلدید

کبوتر دل ما را به آشیان ببرید

مرا اگر رَوَم از دست، بر نگردانید

به روی دست بگیرید و بی امان ببرید

کجاست آن جگر شرحه شرحه تا که مرا

به سوی سنگ مزارش، کشان کشان ببرید

مرا که مِهر بقیع است در دلم چه شود

اگر به جانب آن چار کهکشان ببرید

نه اشتیاق به گُل دارم و نه میل بهار

مرا به غربت آن هیجده خزان ببرید

کسی صدای مرا در زمین نمی شنود

فرشته ها! سخنم را به آسمان ببرید

؟؟؟؟؟

*************************
بقیع است و تماماَ غربت و غم

گرفته زائری با مادری ،دم

مخور غصه ،حرم می سازم آخر

اگر آیم برون آیی ز ماتم

محمدمهدی عبدالهی

************************

خوش آن نسیم که مى آید از کنار بقیع
خوشا هواى روان بخش و مُشکبار بقیع

فرشتگان ز زمین مى برند سوى بهشت
براى غالیه‌ی حوریان غبار بقیع

اگر که طور تجلّى ز صدق مى طلبى
بیا به گلشن روحانى دیار بقیع

دریغ و درد که از ظلم دشمنان خدا
خراب شد همه آثار بى شمار بقیع

ایا که غیرت دین دارى و ولایت آل
ببار خون، عوض اشک در کنار بقیع

خراب کرد ستم، مشهد چهار امام
کز آن شرف به سما یافت خاکسار بقیع

نخست مرقد سبط نبى امام حسن
بزرگ محور اعزاز و افتخار بقیع

مزار حضرت سجاد، اسوه عبّاد
امین اعظم حق، رکن استوار بقیع

مزار حضرت باقر، عزیز پیغمبر
که بر فزوده به اجلال و اشتهار بقیع

مزار حضرت صادق رییس مذهب و دین
جهان علم و عمل، نور کردگار بقیع

قبور منهدم دیگر از تبار رسول
فزوده است بر اوضاع رنج بار بقیع

زظلم فرقه وهّابیان ناکس دون
بیا ببین که خزان گشته نوبهار بقیع

سعودیان عمیل یهود و صهیونیسم
ز ظلم، هتک نمودند اعتبار بقیع

قبور آل پیمبر، خراب و ویران است
فرشتگان همگان اند سوگوار بقیع

در این مصائب عظمى ولىّ عصر بوَد
شکسته خاطر و محزون و داغدار بقیع

کند ظهور و جهان پر کند ز دانش و داد
زند به ریشه خصم ستم شعار بقیع

قیام باید و مردانگىّ و همّت و عزم
که بر طرف کند این وضع ناگوار بقیع

وگرنه تا نشود قطع دست استعمار
جهان شیعه بود زار و دل فکار بقیع

حرامیان به حرم تا که حاکم اند روا ست
که مسلمین همه باشند شرمسار بقیع

سلام بى حد و بسیار بر پیمبر و آل
درود وافر و بى انتها نثار بقیع

ز یاد مرقد ویران اولیاى خدا
همیشه « لطفى صافى» است بى قرار بقیع
آیت الله صافی گلپایگانی

*******************************

تو خواب دیدم خاک بقیع یه گنبد طلا روشه

توی حرم آینه کاری با یه ضریح شش گوشه

تو خواب دیدم کبوترا به روی گنبد میپرن

گلدسته های با صفا از زائرا دل میبرن

رو سر درا اذن دخول ایوونای طلا کاری

صفه برای خادمی غوغاست برای کفشداری

دخیل میبندن رو ضریح زائرای شکسته دل

حاجتاشونو میگرین مسافرای خسته دل

از هر طرف نگا کنی گنبد خضرا معلومه

دوره مستی اومده دوره نیستی تمومه

تو حرم ام البنین به پا شده سقاخونه

روضه ی سقا میخونن روضه خونش آقا مونه

تو خواب دیدم که تربت مادرمون پیدا شده

زمون انتقام از قاتلای زهرا شده

رضا محمدی

*************************

بار دیگر قلب مهدی غم گرفت

همچو مولا ،قلب زینب هم گرفت

یاد آن روزی که ویران شد بقیع

در جنان، حیدر به سر ماتم گرفت

محمدمهدی عبدالهی

**************************

من فقیرم،فقیر جود شما

پس بیا و کرم عنایت کن

من گدایی کنم بدرگاهت

تو برات حرم عنایت کن

ای کریم کریم ها آقا

دست من رد نکن ز دامانت

تکه نانی، نه نان نمیخواهم

یک نگاهی ز گوشه چشمانت

قبر پنهان نگته بی سامان

دیده باران به قلب ها طوفان

باید از سینه ناله برخیزد

در عزای کریم آقاجان

شاهد ماجرای کوچه چرا…؟

بین غربت تو بی حبیب شدی؟

من بمیرم برای تو آقا

چقدر بی کس و غریب شدی

بین خاک بقیع پنهانی

شکر لله که تو کفن داری

میوه قلب مادرت زهرا

شکر آقا سری به تن داری

هشت شوال و بی قراری ها

گریه ها ، ناله ها و زاری ها

حبس در سینه یا که پنهانی

دیده هاشان تمام بارانی

ماتمی غربتی و غم دارد

روضه خوان نه ، نه محتشم دارد

روی خاک بقیع سرگردان

زائرش غصه حرم دارد

ای عزیز خدا بیا برگرد

مادرت سر پناه میخواهد

وقت موعود سر رسیده بیا

عمه جانت سپاه میخواهد

هر کجا حرف از مسلمان شد

شیعه تو عذاب دیده بیا

نه سلاحی نه هیچ امیدی

غزه در خاک خون تپیده بیا

************************

آقا چه شود که یک نظر برگردی

ای کاش که جمعه بی خبر برگردی

ای منتقم همیشه آل عبا

ما منتظریم از سفر برگردی
امیرفرخنده

**********************
هوای گنبد خضرا هوای صحن بقیع

صفای شهر پیمبر صفای صحن بقیع

شده مسبب اینکه دوباره بنشینم

غزل غزل بسرایم برای صحن بقیع

فدای تربت پاک مدینه الزهرا

فدای آن همه غربت فدای صحن بقیع

تمام گوشه کنارش روایت درد است

به اشک غصه بنا شد بنای صحن بقیع

خوشا بحال کسی که فقیر آل الله ست

خوشا به حال و هوای گدای صحن بقیع

حسن حسین مدینه حسن غریب خدا

حسن امام و حسن آشنای صحن بقیع

خدا کند به نگاهی دلم حرم گردد

مدینه عاقبت الامر روزی ام گردد

خدا کند بگذارد منم گدا بشوم

به یک نگاه کریمانه آشنا بشوم

خدا کند بگذارد تمام هستی خود

به راه او بدهم تا که مبتلا بشوم

خدا کند بپذیرد مرا به نوکری اش

خدا کند بپذیرد که “جان فدا” بشوم

چه میشود به نگاه محبتش روزی

ز دام این همه درد و بلا جدا بشوم

چه میشود که بسازم خودم حریمش را

و یاکریم همان گنبد طلا بشوم

خدا نیاورد آن روز نحس و تلخی که

بخواهم از در این خانه من جدا بشوم

صدای بارش باران روضه می آید

صدای مرثیه خوانان روضه می آید

چه سالیان درازی که خون دلها خورد

مدام غصه ی فردای این و آن را خورد

پس از محبت چندین و چندساله ی خود

چه بد ز مردم دوران شهر خود پا خورد

چه بد به دست گنهکارهای فتنه ی شوم

بساط نهضت صلح و سکوت او وا خورد

دلش شکست و نگاهش ستاره باران شد

به درب خانه ی امن علی لگد تا خورد

تمام غصه ی او ضرب دست ولگردی ست

که بین کوچه رسید و به روی زهرا خورد

همیشه و همه جا بی بهانه می گرید

به یاد سیلی و پهلو و تازیانه می گرید

علیرضا خاکساری

*************************

بقیع غریب

سید رضا موید

کاش همچون لاله سوزم در بیابان بقیع

تا شبانگاهى شوم شمع فروزان بقیع

کاش سوى مکه تازد کاروان عمر من

تا کنم بیتوته یک شب در شبستان بقیع

کاش همچون پرتو خورشید در هر بامداد

اوفتم بر خاک قبرستان ویران بقیع

آرزو دارم بمانم زنده و با سوز حال

در بغل گیرم چو جان، قبر امامان بقیع

آرزو دارم ببینم با دو چشم اشکبار

جاى فرزندان زهرا را به دامان بقیع

آرزو دارم بیفتم بر قبور پاکشان

تا که گردم حایل خورشید سوزان بقیع

آرزو دارم که اندر خدمت صاحب زمان

قبر زهرا را ببوسم در بیابان بقیع

آرزو دارم که همچون گوهر غلطان اشک

از ارادت رخ نهم بر خاک ایوان بقیع

اندر آنجا خفته چون قربانیان راه حق

اى موید جان عالم باد قربان بقیع

************************

سید هاشم وفایی

 

سلام ما بــه مــدینـــه به قبلــۀ جــانش

ســـلام مــا بــه رســول لله و گلستــانش

سلام ما به حریمی که مهبط وحی است

کـه جبـرئیل امین خـادم است و دربانش

سـلام مــا به گلستــــان سبـــز اهللبیت

سـلام مـا بـه بقیــــع و قبـــور ویــرانش

سلام ما به جگــر گوشــۀ رســــول الله

به فاطمـه به شکــوه و به قبـر پنهانش

سلام ما به علی و بــه غُـربت و قَـدرش

به جان و قلب صبور و به اشک چشمانش

سلام ما به امـامی که تیـر بــاران شد

سلام مـا به مــزار بــه خاک یکسانش

سلام ما بــه دل داغـــدیـــدۀ سجّــــاد

به سجده های طویل و به چشم گریانش

سلام ما به امــامی که بـاقرالعلم است

درود مـا بـه گهـُـرهــای نـاب و غلطـانش

سلام ما به گل صـادقی که گلشن دیـن

هماره سبز شد از چشمه های عرفانش

سلام ما به مـــــزار غــَـریب اُمّ بنیـــن

به مادری که شرر داشت جان سوزانش

اگر ضــریح نـــــــدارد قبــور ایـــن پاکـان

قلـــوب شیعـــه بــود بقعـــۀ فـــروزانش

برای خانۀ خورشیـد شمــــع لازم نیست

که روشــن است همیشـه ز نور یزدانش

مدینـــه همره عشـاق خــــویش جا دارد

تمـــام عمــــر بگــــرینــد بر غـریبـانش

چه میـزبــانی گرمی کنـد رســــول الله

از آن کسی که شـود در مدینه مهمانش

به یاد فــاطمه و غــربت علی همه عمر

گلاب اشک «وفائی» چکـد به دامانش

******************************
حبیب چایچیان(حسان)


در جهان، هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع؟

چون که یک جا، چار محبوب خدا دارد بقیع

نور چشمان رسول و پور دل بند بتول

صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع

خلق شد عالم ز یُمن خلقت آل عبا

یک تن از پنج تن آل عبا دارد بقیع

همدم دل دادگان و محرم محراب راز

هست زین العابدین، بنگر چه ها دارد بقیع

حاصل آیات قرآن، باقرِ علم رسول

وارث فضل و کمال انبیا دارد بقیع

صادق آل محمّد، ناشر احکام حق

دین و دانش را، رئیس و پیشوا دارد بقیع

در نظر آید، زمین بر چرخ سنگینی کند

بس که خاکش گوهر سنگین بها دارد بقیع

گر چه تاریک است، در ظاهر ندارد یک چراغ

همچو ایوانِ نجف نور و صفا دارد بقیع

***************************

محمد علی مجاهدی

ای به بقیع آمده! هشیار باش

خفته چرا چشم تو؟! بیدار باش

فرش رهت، بال ملک کرده‏اند

ذرۀ تو، مهر فلک کرده‏اند

دیده فروبند ز ناسوتیان

تا نگری جلوۀ لاهوتیان

ترک خودی پیشه کن و خاک شو!

نیستی ار پاک، برو پاک شو!

دل ببر از زمزمه‏ی خاکیان

تا شنوی نغمه‏ی افلاکیان

چشم دل خویش اگر وا کنی

آنچه نبینند، تماشا کنی

این حرم خاص خداوندی ست

طوف درش، مایه‏ی خرسندی ست

شرط حرم، محرمی و محرمی ست

محرم اگر نیستی، از مجرمی ست

مجرم و محرم ز یک ریشه‏اند

در خور آن، مردم حق پیشه‏اند

سالک این راه، دلش پر غم ست

بی‏غم اگر آمده، نامحرم ست!

همدم غم، هم سخن درد باش

غم، محک مرد بود مرد باش!

*****************
علی

بقیع

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی