کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


سالگرد تخریب بقیع مقدس به دست وهابیت بی دین تسلیت باد

بقیعِ غریب
مى گرددم دو دیده پریشان و جان، غریب
در منظرى که نیست به هفت آسمان، غریب

یا رب بقیع، قطعه اى از آسمان توست
پیچیده در غبار زمین و زمان، غریب

آن گوهرى که بود مَلک خادم درش
خفته ست در کنار حَرَم، بى نشان، غریب

این خاک، میزبان پریشان کربلاست
مانده ست در حضور تو، اى آسمان، غریب

اینجا مزار صادق آل محمد(ص) است
تنها، میان گردش چشم جهان، غریب

در خلوت است بارگه باقرالعلوم
همچون مزار مادر زخمى، جوان، غریب

این سوى میله، مرقد اولاد مصطفاست
و آن سو، نگاه غمزده زائران، غریب

این محرمان پردگى عرش ذوالجلال
اینسان فتاده اند در این خاکدان، غریب

اشک است اینکه مى چکد از آستین ابر
مِهر است اینکه مانده در این آستان، غریب

مى گردد آسمان، به طوافى همیشگى
بر این مدار غربت و بر این مکان، غریب

یا رب چه حکمتى ست در این قطعه شریف
مهمان غریب و بارگه میزبان، غریب

یارب کرامتى! که زنم بوسه بر بقیع
سر را نهم به خاک و بگویم بر آن غریب
****************************

غربت آباد دیار آشنایى ها، بقیع
همدم دیرینه غمهاى ناپیدا، بقیع

در تو ـ حتّى ـ لحظه ها هم بى قرارى مى کنند
اى تمام واژه هاى اشک را معنى بقیع

در تو، خون دیده ها دریا شد و صاحبدلان
جرعه جرعه عشق نوشیدند از این دریا بقیع

سنگ فرش کوچه هایت داغ هاى سینه سوز
شمع فانوس نگاهت چشم خون پالا بقیع

تو بلور روشنایى هاى شهر یثربى
چون نگینى مانده در انگشتر بطحا بقیع

همصدا با قرنها مظلومى آل رسول
حنجرى کو؟ تا در این غربت کند آوا، بقیع

وسعت تنهایى ات دل هاى ما را مى برد!
تا خدا ـ تا عشق ـ تا تنهایى مولا بقیع

قصّه مظلومى اش را با تو گفت آن شب که داشت
در گلو، بُغضِ غریب ماتم زهرا، بقیع

در هجوم تیرگى ها، در شب سرد سکوت
حسرتى مى بُرد خورشید جهان آرا بقیع

اى مزار هرچه خورشید از دیار روشنى
اى شکوه نور در آئینه غبرا بقیع

کاش چشمى بود و اشکى، اشتیاق مویه اى
با تو مى ماندیم ـ تا موعود ـ تا فردا بقیع

اى بهشت آرزو، گم کرده دلهاى پاک
اى زیارتگاه یک عالم دل شیدا بقیع

سیل اشک عاشقان بگذار تا دریا شود
چشمه اى از چشم جان بیدلان بگشا بقیع

دارم امّید آنکه در محشر پناهم مى دهد
سایه دیوار این «آشفته»حالى ها بقیع
***********************

گلستان بقیع
بس که پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع
بوى گل مى‏آید از چاک گریبان بقیع

مرغ شب در سوگ گلهایى‏که بر این خاک ‏ریخت
از سر شب تا سحر، باشد غزلخوان بقیع

ناله‏هاى حضرت زهرا هنوز آید به گوش
از فضاى حسرت آلودِ غم افشان بقیع

گوش ده تا گریهی زار على را بشنوى
نیمه شبها از دل خونین و حیران بقیع

این حریم عشق دارد عقده‏ها پنهان به دل
شعله‏ها سر مى‏کشد از جان سوزان بقیع

از دل هر ذرّه بینى جلوه‏گر صد آفتاب
گر شکافى ذرّه ذرّه خاکِ رخشان بقیع

هر گل اینجا دارد از خون جگر نقش و نگار
وه چه خوش رنگ است گلهاى گلستان بقیع

بسته‏ام پیمان الفت با مزار عاشقان
خورده عمق جان من پیوند با جان بقیع

اى ولىّ حق، تسلاّ بخشِ دلهاى حزین
خیز و سامان ده به گلزار پریشان بقیع

سینه این خاکِ گلگون، هست مالامالِ درد
کوش اى غمخوار رنجوران به درمان بقیع

اى جهان آباد کن، برخیز و مهر و داد کن
باز کن آباد از نو، کوى ویران بقیع

چون ببیند هر غروبش مات و خاموش و غریب
سیلِ خون ریزد «شفق» از دل به دامان بقیع

 

********************************
آیت‌الله صافی گلپایگانی

خوش آن نسیم که مى آید از کنار بقیع
خوشا هواى روان بخش و مُشکبار بقیع

فرشتگان ز زمین مى برند سوى بهشت
براى غالیه‌ی حوریان غبار بقیع

اگر که طور تجلّى ز صدق مى طلبى
بیا به گلشن روحانى دیار بقیع

دریغ و درد که از ظلم دشمنان خدا
خراب شد همه آثار بى شمار بقیع

ایا که غیرت دین دارى و ولایت آل
ببار خون، عوض اشک در کنار بقیع

خراب کرد ستم، مشهد چهار امام
کز آن شرف به سما یافت خاکسار بقیع

نخست مرقد سبط نبى امام حسن
بزرگ محور اعزاز و افتخار بقیع

مزار حضرت سجاد، اسوه عبّاد
امین اعظم حق، رکن استوار بقیع

مزار حضرت باقر، عزیز پیغمبر
که بر فزوده به اجلال و اشتهار بقیع

مزار حضرت صادق رییس مذهب و دین
جهان علم و عمل، نور کردگار بقیع

قبور منهدم دیگر از تبار رسول
فزوده است بر اوضاع رنج بار بقیع

زظلم فرقه وهّابیان ناکس دون
بیا ببین که خزان گشته نوبهار بقیع

سعودیان عمیل یهود و صهیونیسم
ز ظلم، هتک نمودند اعتبار بقیع

قبور آل پیمبر، خراب و ویران است
فرشتگان همگان اند سوگوار بقیع

در این مصائب عظمى ولىّ عصر بوَد
شکسته خاطر و محزون و داغدار بقیع

کند ظهور و جهان پر کند  ز دانش و داد
زند به ریشه خصم ستم شعار بقیع

قیام باید و مردانگىّ و همّت و عزم
که بر طرف کند این وضع ناگوار بقیع

وگرنه تا نشود قطع دست استعمار
جهان شیعه بود زار و دل فکار بقیع

حرامیان به حرم تا که حاکم اند روا ست
که مسلمین همه باشند شرمسار بقیع

سلام بى حد و بسیار بر پیمبر و آل
درود وافر و بى انتها نثار بقیع

ز  یاد مرقد ویران اولیاى خدا
همیشه «لطفى صافى» است بى قرار بقیع

******************

می رسد از مدینه بوی غم

فاطمه باز دیده گریان شد

چونکه قبر چهارفرزندش

در حریم بقیع ویران شد

آتش کینه شعله ها دارد

از دل سرسپرده های یهود

لعنت حق به هر چه وهابی

لغنت فاطمه به آل صعود

قصد دارند ریشه را بزنند

صحبت از قبر ها بهانه بود

ریشه بغض و کینه اینان

آتش و دود و تازیانه بود

 لعنت حق به آن کسانی که

اولین شعله را به پا کردند

حق پیغمبر معظم را

با لگد پشت در ادا کردند

در مدینه زبعد پیغمبر

ناله های بلند ممنوع است

در مرام پلید این مردم

زن زدن از امور مشروع است

گریه کردند آسمانی ها

با نوای حزینه ی ز هرا

به گمانم که باز تازه شده

داغ مسمار و سینه ی زهرا

بعد از آنکه زدند زهرارا

دستشان باز شد به بی ادبی

کاش روزی هیچکس نشود

ضرب سنگین سیلی عربی

کاش مهدی بیاید با او

ریشه ی فتنه را براندازیم

عاقبت بهر مادر سادات

گنبد و بارگاه میسازیم

 با نیابت ز قبر مادرمان

سوی ام البنبن سلام کنیم

دست بر سینه در مقابل او

مثل عباس احترام کنیم

قاسم نعمتی

****************************
نا جوانمردان از اینجا صحن را برداشتند
کاش می گفتند گنبد را چرا برداشتند
زائری آمد کنار قبر آقایش نشست
با کتک او را ز قبرمجتبی برداشتند
خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است
خاک اینجا را همه بهر شفابرداشتند
تا که خاک کربلا هم مادری باشد کمی
ازهمین ها را برای کربلا برداشتند
خواستند آثار جرم شهر مخفی ترشود
ازمیان نقشه اسم کوچه را برداشتند
آنقدر با گریه مردی بر رخ خود لطمه زد
تا که از قبر امام شیعه پا برداشتند
یک مفاتیح الجنان آورده بودیم،ازچه رو
دو نگهبان آمدند ازپیش ما برداشتند!
خاک اینجا بوی سیلی مکرر می دهد
بوی گریه های دختر بهرمادر می دهد
آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود
گنبد و گلدسته های باصفایی می شود
این حرم با چار گنبد می شود بیت الحسن
هرکسی اینجا بیاید مجتبایی می شود
پنجره فولاد اینجا چه قیامت می کند
واقعاَ اینجاعجب دارالشفایی می شود
نقشه این صحن را باید که از زهرا گرفت
نقشه را مادر دهد وه چه بنایی می شود
گنبد صادق ضریح باقر و صحن حسن
پرچم سجاد،دارد دل هوایی می شود!
حتم دارم ساخت و ساز حرم های بقیع
ازهمان لحظه که آقا تو میایی می شود
می رسد روزی که بادستان پرمهر شما
از رواق و صحن اینجا رونمایی می شود
آخرش من مطمئنم این گره وا می شود
این حرم زیباترین تصویر دنیا می شود
هرچه خواندم در بقیع ازسینه عقده وانشد
هرچه گشتم قبر زهرا مادرم پیدا نشد
راه ما را بسته بودند هرچه من می خواستم
تا روم درپیش قبر مادر سقا نشد
سربه دیوارش نهادم روضه ها خواندم ولی
هیچ یک از روضه هایم روضه زهرا نشد
کوچه ای تنگ ودلی سنگ وصدای ضرب دست
بعد از آن سیلی دگر چشمان زهرا وانشد
ازهمان شب که علی تابوت رابرشانه برد
زائر زهرا شدن جزنیمه شبهانشد
بعد زهرا مرتضی ماند و غم زخم زبان
هیچ کس جز درد پهلو همدم مولا نشد
زینبش می گفت من دیدم میان شعله ها
مادرم افتادپشت در و دیگر پانشد
سالها رفت و غروبی خیمه ها آتش گرفت
هیچ جایی مثل دشت کربلا غوغانشد
هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید
هیچ جایی بر سر پیراهنی دعو انشد
مهدی نظری

*************************
از صفای ضریح دم نزنید
حرفی از بیرق و علم نزنید

گریه های بلند ممنوع است
روضه که هیچ سینه هم نزنید
کربلا رفته ها کنار بقیع
حرفی از صحن و از حرم نزنید
زائری خسته ام نگهبانان
به خدا زود می روم نزنید
زائری داد زد که نا مردان
تازیانه به مادرم نزنید
غربت ما بدون خاتمه است
مادر ما همیشه فاطمه است
کاش درهای صحن وا بشود
شوق در سینه ها به پا بشود
کاش با دست حضرت مهدی
این حرم نیز با صفا بشود
کاش با نغمه حسین حسین
این حرم مثل کربلا بشود
در کنار مزار ام بنین
طرحی ازعلقمه بنا بشود
پس بسازیم پنجره فولاد
هر قدر عقده هست وا بشود
چارتا گنبد طلایی رنگ
چارتا مشهد الرضا بشود
این بقیعی که این چنین خاکی است
رشک پروانه های افلاکی است
در هوایش ستاره می سوزد
سینه با هر نظاره می سوزد
هشت شوال آسمان لرزید
دید صحن و مناره می سوزد
بارگاه بقیع ویران شد
دل بی راه و چاره می سوزد
این حرم مثل چادر زهراست
که در اینجا دوباره می سوزد
این حرم مثل خیمه ی زینب
که در اوج شراره می سوزد
سالها بعد قدری آن سو تر
چند قرآن پاره می سوزد
مجید تال

********************
دلم امشب به مجلس روضه
خسته و بی قرار می آید
یک کبوتر شده و از سمتِ
حرمی پر غبار می آید
گرد غربت نشسته بر روی
پر و بال کبوترانهٔ دل
می چکد لاله لاله اشکِ درد
امشب از خلوت شبانهٔ دل
با من ای دل بگو کجا رفتی
که پر از ماتم و شراره شدی
تو چه دیدی در آن دیار غریب
که شکستی و پاره پاره شدی
گفت رفتم به سرزمینی که
عطر اندوه و بغض و ماتم داشت
خاک آنجا همیشه دلگیر و
آسمانش همیشه شبنم داشت
به خدا رنگ خاک می گیرد
پر و بال کبوتران بقیع
روز ها هم همیشه در آن جا
آفتاب است سایه بان بقیع
نه حرم، نه رواق، نه گنبد
نه ضریح و نه صحن و گلدسته
هست آنجا مزار خاکیّ
چار مرد غریب و دل خسته
در نواحی نوحه و ناله
شعلهٔ بی کرانه ای دارد
نه فقط قبر چار مرد غریب
بانوی بی نشانه ای دارد
این زمین دل شکسته از آهِ
غربت و ناله های مادر بود
هم دم اشک های مادرمان
یک بغل لاله های پرپر بود
و در این باغ آتش سرخی
در دل سبز یاسمن گل کرد
شعلهٔ زهرِ کینه ها بین
جگر پارهٔ حسن گل کرد
چند روزی گذشت و خاک بقیع
عطر غم ناک اشک و ناله گرفت
و به دست همان کمان داران
بدن یاس رنگ لاله گرفت
این زمین یک زمین ساده که نیست
این زمین خاک غربت آباد است
این زمین دلشکسته داغِ
گریه های امام سجاد است
این زمین از تبار اشک و آه
به خدا هر سپیده زائر داشت
آسمانی پر از ستاره از
روضه های امام باقر داشت
خاک های غریب این صحرا
روزگاری تب شقایق داشت
تا سحر در کبود چشمانش
اشک سرخ امام صادق داشت
این زمین یک زمین ساده که نیست
باغی از داغ لاله و یاس است
در تبِ ناله های محزونِ
مادر بی قرار عباس است
در حوالی این دیار غریب
از غم یار آشنا می خواند
در مدینه کنار خاکِ بقیع
روضهٔ سرخ کربلا می خواند
یوسف رحیمی

****************************
عالمی باز پر از ظلم و ضلالت شده است
قصه ی خانه خرابی تو عادت شده است
از همین خاک غریبی که شده سهم شما
بغض شیعه ست که مملوی شکایت شده است
زائرت سوخت از این غربت و این سوختنش
می توان گفت که با سوز تو قسمت شده است
لحظه ی روضه ی مادر شده قلبم لرزید
روضه اینبار فقط ذکر حکایت شده است:
دست در دست حسن بود در آنجا مادر
ناگهان دید که یک کوچه ای خلوت شده است
ناگهان دید که دست حسنش می لرزد
بعد از این میخ در و سینه روایت شده است
پشت در بود که فریاد زدش “یا حیدر
محسنت پر،بیا وقت وصیت شده است
گنبدی نیست در آنجا و نه حتی یک شمع
این بقیع است که آیینه ی غربت شده است
یحیی نژاد سلامتی
*******************************
حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند
رد دو دست ابالفضل روی آب بماند
حسن شدی که سوال غریب کیست درعالم
میان کوچه وگودال بی جواب بماند
حسین نیز غریب است اگرشبیه برادر
ولی بناست بقیع حسن خراب بماند
کمی زغصه ی تو رخنه کرده است به بیرون
تفاوت زن چون “جعده” و “رباب” بماند
به احترام حسین سه روز مانده به گودال
بناست زائر تو زیر آفتاب بماند
مهدی رحیمی
*******************
در پشت دیوار بقیع، غربت به پا شد

در پشت آن دیوار و در، کوثر فنا شد

مادر لگد خورد و مناجاتش همین بود

فریاد یابن العسکری، حاجت لقا شد

محمدمهدی عبدالهی
*****************
آتش بزن ای غم تمام پیکرم را

لبریز کن از خون دل چشم ترم را

ای آه و ناله راه بغضم را بگیرید

تا پنجۀ بغضی نگیرد حنجرم را

خانه خرابم کرد سیل اشک، وقتی

کردم نظاره تربت پیغمبرم را

بگذار تا از غربت زهرا بکوبم

بر پنجره های بقیع او سرم را

ای کاش چون پروانه ای در ماتم او

آتش بسوزاند همه بال و پرم را

اینجا چرا گلچین به گل زد تازیانه

این غم شراره زد دل غم پرورم را

هرگز نمی بخشم تو را شهر مدینه

من در کجا جویم مزار مادرم را

آتش مزن بر دفتر شعر «وفائی»

ای اشک غم رنگین نمودی دفترم را

هاشم وفایی

**************
علی

بقیع

نظرات  (۱)

انسان نه برای حل و فصل مسائل جهان هستی، بلکه برای یافتن اینکه چه باید بکند، پا به گستره‌‌ی وجود نهاده است.((گوته))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی