کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

سالگرد تخریب بقیع مقدس به دست وهابیت بی دین تسلیت باد

یوسف رحیمی

دارم دلی از امید و غم مالامال

در آتشم از ماتم هشت شوّال

اما به تو و ظهور تو دل بستم

بازآی که برپا شود این صحن امسال

***

با آمدنت اگر قیامت برپاست

تیغ تو بلای جان وهابی هاست

در مقدمت ای منتقم آل الله

این گنبدِ ریخته، به پا خواهد خاست

************************

محمدعلی مجاهدی

باز کن بر روى من آغوش جان را اى بقیع

تا ببینم دوست دارى میهمان را اى بقیع 

خاکى اما برتر از افلاک دارى جایگاه 

در تو مى ‏بینم شکوهِ آسمان را اى بقیع 

پنج خورشیدِ جهانافروز در دامان تست

کرده‏ اى رشک فلک این خاکدان را اى بقیع 

مى‏ رسیم از گرد ره با کوله بار اشک و آه 

بار ده این کاروانِ خسته جان را اى بقیع 

بیت الاحزان بود و زهرا ، هیچ کس باور نداشت

تا کنند از او دریغ آن سایه بان را اى بقیع 

عاقبت از جور گلچین ، سایه ی این گل شکست

در بهاران دید تاراج خزان را اى بقیع 

گرچه باغ یاس او پُر شد ز گلهاى کبود 

با على ، زهرا نگفت این داستان را اى بقیع 

سیلى گلچین چو گردد با رخ گل آشنا 

بلبل از کف مى ‏دهد تاب و توان را اى بقیع 

حامل وحى الهى ، گاهِ ابلاغ پیام

بوسه مى ‏زد بارها آن آستان را اى بقیع 

اى دریغا روز روشن ، دشمنِ آتش فروز

بى امان مى‏ سوخت آن دارالامان را اى بقیع 

قهر دشمن آنقدر دامن به آتش زد ، که سوخت

عاقبت آن طایر عرش آشیان را اى بقیع 

اى دریغا در میان شعله ، صاحبخانه سوخت

سوخت این ناخوانده مهمان ، میزبان را اى بقیع 

دیگر از آن شب على از درد ، آرامى نداشت

داده بود از دست چون آرام جان را اى بقیع 

با دلى لرزان ، ز بلبل پیکر گل را گرفت

یاد دارى گریه ‏هاى باغبان را اى بقیع 

لرزه مى ‏افتد به جانت ، تا که مى ‏آرى به یاد

لرزش آن دست ‏هاى مهربان را اى بقیع 

جز تو غم ‏هاى على را هیچ کس باور نکرد

مى‏ کشى بر دوش خود بارى گران را اى بقیع 

باز گو با ما ، مزار کعبهی دل ها کجاست

در کجا کردى نهان آن بى ‏نشان را اى بقیع 

قطره ‏اى ، اما در آغوش تو دریا خفته است

کرده‏ اى پنهان تو موجى بیکران را اى بقیع 

چشم تو خون گرید و "پروانه" مى ‏داند کجاست

چشمهی جوشان این اشکِ روان را اى بقیع

****************************

عجب دشت غم و دردی شد این صحرا

نشان دارد ز زخم سینه ی زهرا

زمین اما ز اشک مرتضی دریا

بر آن پهلو شکسته ناله زد شب ها

گریان ارض و سما ، زهرا صاحب عزا

از این محنت سرا ، زخمی شده احساس

نسیمش نیمه شب پر شد ز عطر یاس

همین جا نوحه خوانده مادر عباس

زده لطمه به صورت بهر خیرالناس

گریان ارض و سما ، زهرا صاحب عزا

خبر از نعش پر خون حسن داری

خبر از بارش تیر و بدن داری

خبر کِی از ذبیح بی کفن داری

عزا بر کشته ی دور از وطن داری

گریان ارض و سما ، زهرا صاحب عزا

***********************

چه حالی داره زائر تو مدینه

وقتی بقیع ویرون رو می بینه

جماعت این قبر امام معصومه

توی بقیع خاک چهار تا مظلومه

خاک و گرد و غبارش یک زائر هم نداره

از دیوار و در اون داره غربت میباره

ای وای از این غریبی

***

چهار تا قبر بدون سایبونه

همون جاها یه قبر بی نشونه

زائر سرگردون حیرونه می باره

تو مدینه شیعه یه گمشده داره

این شهر خیلی بی وفاست

تا می پیچه بوی یاس

می پرسه هر زائری

مادر قبر تو کجاست

ای وای از این غریبی

***

تموم غصه ی من توی سینه

مزار خاکی ام بنینه

هر کی گرفتاره

خوب اونو می شناسه

میدونه این خانم مادر عباسه

واسه داغ پسرش

عمری سوخته جگرش

آخه فهمیده عمود

خورده به فرق سرش

ای وای از این غریبی

************************

روزی به خدا بقیع را می سازیم

مثل حرم امام رضا می سازیم

بر روی چهار قبر خاکی آن روز

گلدسته و گنبد طلا می سازیم

آن روز مدینه کربلا خواهد شد

صحنین حسن دار الشفا خواهد شد

با همت شیعیان ایران آنجا

یک پنجره فولاد بنا خواهد شد

لعنت الله علی من عاداک یا علی

اسدالله علی ولی الله علی یا حیدر

***

خسته شده ام از این همه ظلم فجیع

کوری عدو بگو به آوای رفیع

تا عمر بود به هشت شوال بگو

امروز بود روز جهانی بقیع

لعنت الله علی من عاداک یا علی

اسدالله علی ولی الله علی یا حیدر

عمریست رهین منت زهرائیم

مشهور شده به عزت زهرائیم

مردیم اگر به قبرمان بنویسید

ما پیر غلام حضرت زهرائیم

لعنت الله علی من عاداک یا علی

اسدالله علی ولی الله علی یا حیدر

***

شب دست به گیسوی علی می گیرد

خورشید رخ از روی علی می گیرد

از بس زدم سنگ علی بر سینه

سنگ لحدم بوی علی می گیرد

لعنت الله علی من عاداک یا علی

اسدالله علی ولی الله علی یا حیدر

************************

من از دیار شکوه و جلال می آیم

ز سرزمین اذان بلال می آیم

ز دشت لاله خونین سینه آمده ام

شکسته دل ز دیار مدینه آمده ام

زمانه چو گرداب و ساحلم آنجاست

تنم به خاک وطن باشد و دلم آنجاست

نصیب مرغ  دل من شکسته بالی بود

پرم ز غصه و جای همه چه خالی بود

مدینه با دل زوار گفتگوها داشت

گل مدینه ز احساس رنگ و بوها داشت

مدینه با دل آتش گرفته خو دارد

خدا نصیب کند هر که آرزو دارد

نسیم وار به هر کوی در به در گشتم

مزار گمشده پیدا نکرده برگشتم

علی انسانی

************************

جلوه جنت‏به چشم خاکیان دارد بقیع

یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع

گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند

صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع

گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است

الفتى با مهر و ماه آسمان دارد بقیع

گرچه محصولش بظاهر یک نیستان ناله است

یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع

گرچه مى‏تابد بر او خورشید سوزان حجاز

از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع

میتوان گفت ازگلاب گریه اهل نظر

بى نهایت چشمه اشک روان دارد بقیع

بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را

قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع

تا سروکارش بود با عترت پاک رسول

کى عنایت‏با کم و کیف جهان دارد بقیع

این مبارک بقعه را حاجت‏بنور ماه نیست

در دل هر ذره خورشیدى نهان دارد بقیع

اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال

هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع

چون شد ابراهیم قربان حسین فاطمه

پاس حفظ این امانت را بجان دارد بقیع

فاطمه بنت اسد عباس عم، ام البنین

اینهمه همسایه عرش آستان دارد بقیع

در پناه مجتبى در ظل زین العابدین

ارتباط معنوى با قدسیان دارد بقیع

باقر علم نبى و صادق آل رسول

خفته‏اند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع

***

قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز

داغ هجده ساله زهراى جوان دارد بقیع

کس نمیداند چرا یا قرة عین الرسول

منظره فصل غم انگیر خزان دارد بقیع

آخر اینجا قصه گوى رنج‏بى پایان تست

غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع

خفته بین منبر و محرابى اما بازهم

از تو اى انسیه حورا نشان دارد بقیع

راز مخفى بودن قبر ترا با ما نگفت

تا بکى مهر خموشى بر دهان دارد بقیع؟

شب که تنها میشود با خلوت روحانى‏اش

اى مدینه انتظار میهمان دارد بقیع

شب که تاریک است و در بر روى مردم بسته‏اند

زائرى چون مهدى صاحب زمان دارد بقیع

کاش باشد قبضه خاکم در آن وادى «شفق‏»

چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع

محمد جواد غفور زاده کاشانى (شفق)

***********************

ای میزبان غمزده عاشقان بقیع
تصویر کامل غم و درد جهان بقیع
ای مدفن خلاصه خوبان خاکیان
ای خلوت شبانه صاحب زمان بقیع
بی بارگاه و گنبد و صحن و رواق،آه
ای کوه خاطرات غمین زمان بقیع
ای شاهد شبانه درد دل علی
ای میزبان فاطمه بی نشان بقیع
ای اهل آسمان همه زوار خاک تو
ای خاک تو بلندتر از آسمان بقیع
ای در تو آرمیده امامان راستین
ای ذره ذره خاک تو باغ جنان بقیع
یک روز میکنیم بنا گنبد و حرم
ای خانه امید همه شیعیان بقیع
سعید محمدی

**********************

Bottom of Form

روزی اینجا بهار داشته است
چهار سنگ مزار داشته است
به حریمش پناه میبرده
هرکه با هرکه کار داشته است
مثل مشهد ، در حرم زائر
از خودش اختیار داشته است
شانه ی بی قرار و لرزان و
گونه ی آبدار داشته است
اشک با پلک ، رو به روی ضریح
آشکارا قرار داشته است
روزگاری به خادمی ِبقیع
جبرئیل افتخار داشته است
روی زوار باز بوده حرم
ساعت دو سه چهار داشته است
شاخه هایش به سنگ محکوم است
هر درختی که بار داشته است

گیرم اینجا خراب هم باشد
دائما آفتاب هم باشد
دل مهم است بین ما واقعاً
گیرم اصلاً طناب هم باشد
گاهی مثل بقیع میبایست
در زیارت شتاب هم باشد
این خودش باب رحمت است اگر
زدن شیعه باب هم باشد
پیرهن خود ضریح خواهد شد
زیر آن گر کتاب هم باشد
چون که اُمّ البنین در این خاک است
باید اینجا رباب هم باشد
باید اینجا شبیه کرب و بلا
ناله ی آب آب هم باشد
***

باید اینجا حرم درست کنند
چار تا مثل هم درست کتتد
با امام حسن سزاوار است
چند باب الکرم درست کنند
با طلا دور مرقد سجاد
بیتی از محتشم درست کنند
به تولای باقر و صادق
صحن دارالقلم درست کنند
نزد ام البنین نمادی از
مشک و دست و علم درست کنند
"
دودمه" نه در این مکان باید
شاعران "چاردم" درست کنند
با کریمان "کریم خانی"ها
قطعه ی "آمدم" درست کنند
دورگنبد چهار گلدسته
ولی از داغ خم درست کنند
کاش هرجیز را نمی سازند
کوچه را دست کم درست کنند
کوجه را در ادامه ی طرح ِ
از حرم تا حرم درست کنند
مهدی رحیمی

*************************

بوی غم بوی عزا دارد بقیع
غربتی بی انتها دارد بقیع
اشک زهرا روی خاکش ریخته
روز و شب حال بکا دارد بقیع
بس حکایت از زمان غربت و
ناله های مرتضی دارد بقیع
در میان سینه ی سوزان خود
گنج پنهان سال ها دارد بقیع
باز بی شمع و چراغ و زائر است
مردمانی بی وفا دارد بقیع
بوده اینجا هیئت ام البنین
روضه خوان کربلا دارد بقیع
بغض می بارد به هر جا پا نهی
آستانی غم فزا دارد بقیع
هر که برگشته از آن وادی غم
گفته بس نا گفته ها دارد بقیع
خواب می دیدم که قد آسمان
گنبدی رنگ طلا دارد بقیع
خواب می دیدم که صحن و بارگاه
مثل صحنین رضا دارد بقیع
کربلا خاکش شفا گر می دهد
تربت پاکش شفا دارد بقیع
آن قدر هم بی کس و بی یار نیست
زائری نام آشنا دارد بقیع
روز تخریب ضریح و گنبدش
مهدی صاحب عزا دارد بقیع
تا همیشه یاد مادر باشد و
خاک بر روی عبا دارد بقیع
انتقام فاطمه خواهد گرفت
آخر ای دنیا ، خدا دارد بقیع

***********************

قاسم نعمتی

گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام

من زائر قبور خراب مدینه ام

 

آنجا که گریه ها همه خاموش و بی صداست

هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست

 

آنجا که بغض سینه گلو گیر می شود

حتی جوان ز غربت آن پیر می شود

 

خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است

از گریه های فاطمه آیینه کاری است

 

اهل مدینه باب عداوت گشوده اند

بر اهل بیت ظلم فراوان نموده اند

 

هرکس دم از علی زده تخریب میشود

صدیقه مطهره تکذیب می شود

 

دنبال بی کس اند  که تنها ترش کنند

صیاد بلبل اند که خونین پرش کنند

 

ازنسل هیزمند و به آتش علاقه مند

تفریحشان تمسخر هر ناله بلند

 

در خواب هم نشان حیارا ندیده اند

نیروی خویش را به رخ زن کشیده اند

 

بغض علی زبانه کشد از وجودشان

رنگ ریا گرفته همه تاروپودشان

 

روزی که راه حضرت صدیقه بسته شد

باضربه ای حریم ولایت شکسته شد

 

ظلمی اگر که هست از آن لحظه حاکی است

تصویر چادریست که در کوچه خاکی است

 

امواج یک صدا دلم آزار میدهد

گویا صدای صورت و دیوار میدهد

 

گویا به گوش میرسد ازقصه فدک

آوای نیمه جان و ضعیف «علی کمک»

 

تصویر هرچه درد از آن صحنه شد بدیع

یک گوشه ای زغربت آن لحظه شد بقیع

 

اوراق خاطرات غیورانه نیلی است

هرچه که هست صحنه یک ضرب سیلی است

 

بی درد مردمان زمان جان مرتضی

مارا رها کنید بمیریم زین عزا

 

روزی رسد زسینه غم آزاد می کنیم

همراه منتقم حرم آباد می کنیم

 

گلدسته میزنیم چونان صحن کربلا

گنبدبنا کنیم چونان مشهد الرضا

 

ماداغدار سیلی ناحق مادریم

چشم انتظار منتقم آل حیدریم

**************************

تخریب کرده اند حرم و بارگاهتان
آنها که زنده اند به لطف نگاهتان
بر روی مهربانیتان چشم بسته اند
با خود نگفته اند چه بوده گناهتان
از نسل هیزم آورشان که عجیب نیست
آتش زنند دوباره دل پر زآهتان
روز سقیفه بود اگر بی حرم شدید
یا بین کوچه بود که بستند راهتان
اول زدند مادر و بعدش حسینتان
افتاد بین تیغ و نیزه و شد قتلگاهتان
وقتی رسید یوسف کنعان فاطمه
با او بنا کنیم حرم دلبخواهتان
فعلا نشسته است و زغم آه می کشد
کنج بقیع در شب تار و سیاهتان
یاسر مسافر
***************************

کاش یک شب شمع بودم در شب تار بقیع

تا سحر می‌سوختم چون قلب زوار بقیع

کاش می‌شد مخفی از وهابیان سنگدل

می‌نهادم نیمه شب صورت به دیوار بقیع

قبه و قبر و رواق و خانه و گلدسته داشت

ای مدینه از چه ویران گشت آثار بقیع

نیست حق گریه‌اش بر چار قبر بی‌چراغ

زائری کز راه دور آید به دیدار بقیع

ماه، زائر، اختران، اشکند و گنبد، آسمان

صورت مهدی شده شمع شب تار بقیع

آب، خون و دانه اشک و ناله‌اش سوز جگر

هر که شد مرغ دل زارش گرفتار بقیع

گر زنان را نیست ره در این گلستان، غم مخور

شب که خلوت می‌شود زهراست، زوار بقیع

اینکه آثارش بوَد باقی میان دشمنان

دست حق بوده‌ست از اول نگهدار بقیع

گر به دقت بنگری بر این امامان غریب

می‌چکد پیوسته اشک از چشم خونبار بقیع

بس که آغوشش پر است از لاله‌های فاطمه

بوی جنت خیزد از دامان گلزار بقیع

*****************************
نه قبله در تو که قبله نماست در تو بقیع
نه کعبه کعبه اهل ولاست در تو بقیع

هزار مرتبه برتر از عرش حق هستی
نیاز خانه اهل سماء است در تو بقیع

سکوت محض تو در اوج غربت تاریخ
نماد ناله قلب خداست در تو بقیع

همین که بی حرم و گنبدی و گلدسته
نشان از واقعه ای غم فزاست در تو بقیع

به هر دو عالم اگر فخر می کنی چه عجب
هزار مادر شاه وفاست در تو بقیع

به اشک نم نم خود زائرت سحر می گفت
شمیم علقمه و کربلاست در تو بقیع

اگرچه مهد ولایی به کربلا نرسی
کجاست سری ز تن خود جدا در تو بقیع

کنار تربت مادر به یاد کرب و بلا
صدای ناله مهدی رساست در تو بقیع
***************************

بازکن بر روى من آغوش جان را اى بقیع
تا ببینم دوست دارى میهمان را اى بقیع
خاکى اما برتر از افلاک دارى جایگاه
در تو مى‏بینم شکوهِ آسمان را اى بقیع
پنج خورشیدِ جهانافروز در دامان تست
کرده‏اى رشک فلک این خاکدان را اى بقیع
مى‏رسیم از گرد ره با کوله بار اشک و آه
بار ده این کاروانِ خسته جان را اى بقیع
جز تو غم‏هاى على را هیچ کس باور نکرد
مى‏کشى بر دوش خود بارى گران را  اى بقیع
باز گو با ما، مزار کعبهی دلها کجاست
در کجا کردى نهان آن بى‏نشان را اى بقیع
قطره‏اى، اما در آغوش تو دریا خفته است
کرده‏اى پنهان تو موجى بیکران را اى بقیع
چشم تو خون گرید و «پروانه» مى‏داند کجاست
چشمهی جوشان این اشکِ روان را اى بقیع
*********************
محمد حسین بهجتى «شفق»
بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را
  
درعزا بنشاند او ، شمع و گل و پروانه را

بشکند دستی که هتک حرمت این خانه کرد
شیعه را سوزاند و خون در قلب صاحبخانه کرد

درون قلب جهان ، انقلاب گشته بیا

نفس ، بدون تو همچون عذاب گشته بیا

نظاره کن به فرا سوی مدینه و ببین
حرم به دست حرامی خراب گشته بیا

این گلستان نبیّ بار دگر ویران شده
چشمهای منتقم ، بار دگر گریان شده

بعد تخریب بقیع و این ستم در آن دیار
گشت روشن ، از چه قبر فاطمه پنهان شده
************************
بقیعِ غریب
مى گرددم دو دیده پریشان و جان، غریب
در منظرى که نیست به هفت آسمان، غریب

یا رب بقیع، قطعه اى از آسمان توست
پیچیده در غبار زمین و زمان، غریب

آن گوهرى که بود مَلک خادم درش
خفته ست در کنار حَرَم، بى نشان، غریب

این خاک، میزبان پریشان کربلاست
مانده ست در حضور تو، اى آسمان، غریب

اینجا مزار صادق آل محمد(ص) است
تنها، میان گردش چشم جهان، غریب

در خلوت است بارگه باقرالعلوم
همچون مزار مادر زخمى، جوان، غریب

این سوى میله، مرقد اولاد مصطفاست
و آن سو، نگاه غمزده زائران، غریب

این محرمان پردگى عرش ذوالجلال
اینسان فتاده اند در این خاکدان، غریب

اشک است اینکه مى چکد از آستین ابر
مِهر است اینکه مانده در این آستان، غریب

مى گردد آسمان، به طوافى همیشگى
بر این مدار غربت و بر این مکان، غریب

یا رب چه حکمتى ست در این قطعه شریف
مهمان غریب و بارگه میزبان، غریب

یارب کرامتى! که زنم بوسه بر بقیع
سر را نهم به خاک و بگویم بر آن غریب
******************

علی

بقیع

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی