کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت امیرالمومنین علیه السلام

*****

 شب نوزدهم

گویید به این طفلان من شیر نمی‏خواهم

اینگونه یتیمان را دلگیر نمی‏خواهم

 ای اهل وفا گویید با قوم جفا پیشه

بردست یتیمانم زنجیر نمی‏خواهم

 یک روز به ظرف شیر یک روز به ضرب تیر

خود شیر خدا هستم شمشیر نمی‏خواهم

 از زینبم استقبال با سنگ نمی‏ارزد

از لشگرم استقبال با تیر نمی‏خواهم

 ارکان نمازم را بی واهمه بشکافید

هنگام نماز امّا تکفیر نمی‏خواهم

 تکریم کنم امروز در کوفه یتیمان را

کوفی! ز یتیمانم تحقیر نمی‏خواهم

 دل تنگ رسول اللّه دل بسته زهرایم

در دیدن دلداران تأخیر نمی‏خواهم

 مشتاق به دلدارم لبیک به لب دارم

یک لحظه لقاء اللّه را دیر نمی‏خواهم

 با قاتلم ای دلبند از لطف مدارا کن

هنگام قصاصش هیچ تأثیر نمی‏خواهم

*************************

آن شب اندر بیت مولا غیر درد و غم نبود

هیچ کس مظلوم‏تر از او در این عالم نبود

 اشک بود و آه بود و سوز بود و شور بود

بود بیمار و طبیب، اما کمی مرهم نبود

 وقت گفتار وصایا بود و هنگام وداع

حال فرزند بزرگش ظاهراً درهم نبود

 عمر او رفت و به رغم آخر عمر نبی

آخرین حرف علی را هیچ نامحرم نبود

 غیر عباس و حسین و زینبین و مجتبی

آشنا و محرمی در حلقه ماتم نبود

 صحبت از دشت بلا بود و غریبی حسین

غیر سقّای حرم کس بر عطش ملزم نبود

 کی توان گفتا که در این‏محفل پر شور و شین

دختر یکدانه پیغمبر اکرم نبود

 در میان سطرهای آخر درس علی

غیر اکرام و سفارش بر بنی آدم نبود

 گفت کن با قاتلم اینک مدارا یا بُنی

گرچه پیمان بست با ما عهد او محکم نبود

 چون سوی دیدار زهرا بود نائل زین سبب

از علی خوشحال‏تر آن‏شب در این عالم نبود

************************

دردل محراب خون جای من است

نغمه تکبیر آوای من است

روزه ام را در سحر قاتل گشود

زان بخون آغشته لبهای من است

بر خدای کعبه گشتم رستگار

با شهادت چون تمنای من است

خون دلهایی که خوردم سالها

از سرم جاری به سیمای من است

ای عدالت می شوی دیگر یتیم

کز جفا بگسسته اعضای من است

هر چه می خواهی ببین زینب مرا

کآخرین ساعات دنیای من است

گر چه ضرب تیغ زهر الود خصم

آتش افکن بر سراپای من است

سرد می اید که بر جانم هنوز

شعله ها از داغ زهرای من است

گر چه زخم سر شهیدم می کند

قاتل من داغ دلهای من است

*************************

ناله کن اى دل به عزاى على

گریه کن اى دیده براى على

کعبه ز کف داده چو مولود خویش

گشته سیه پوش عزاى على

عمر على عمره مقبوله بود

هر قدمش سعى و صفاى على

دیده زمزم که پر از اشگ شد

یاد کند، زمزمه‏هاى على

تیغ شهادت سر او را شکافت

کوفه بود، کوه مناى على

عالم امکان شده پر غلغله

چون شده خاموش صداى على

نیست هم آغوش صبا بعد از این

پیک ظفربخش لواى على

منبر و محراب کشد انتظار

تا که زند بوسه به پاى على

ماه دگر در دل شب نشنود

صوت مناجات و دعاى على

آه که محروم شد امشب دگر

چشم یتمیان ز لقاى على

مانده تهى سفره بیچارگان

منتظر نان و غذاى على

واى امیر دو سرا کشته شد

خانه غم گشته،سراى على

پیش حسین و حسن و زینبین

خون چکد از فرق هماى على

خواهم اگر ملک دو عالم حسان

از دل و جان باش گداى على

*************************

دیشب اجل ساقى بزم هل اتى بود

در دست او پیمانه قالوا بلى بود

دیشب شفق اشعار جنگ بدر مى خواند

در گوش هستى ایه هاى قدر مى خواند

دیشب سحر با مرغ شب هم ناله مى شد

هم ناله از داغ نخستین لاله مى شد

دیشب على سوز دلش را ساز مى کرد

گه دیده را مى بست و گاهى باز مى کرد

دیشب تمام اهل خانه جمع بودند

پروانه گرد بستر یک شمع بودند

دیشب رخ خونین مولا زرد مى شد

بازار گرم داورى ها سرد مى شد

دیشب حسن پیراهنش را چاک مى کرد

خونابه فرق پدر را پاک مى کرد

دیشب حسینش مهد غم را تاب مى داد

وقت عطش در دست بابا اب مى داد

دیشب چو نى کلثوم زارش زار مى زد

آتش به جان با یاد ان افطار مى زد

دیشب على بر زینب خود نوش مى داد

زینب سخنهاى پدر را گوش مى داد

مى گفت با زینب که اى ارام جانم

فردا سلامت را به مادر مى رسانم

از ناله ات قلب پدر را ریش دارى

کم گریه کن چون گریه ها در پیش دارى

باید بینى طشت پر لخت جگر را

باید ببندى بعد او بار سفر را

باید به دشت کربلا منزل گزینى

تا آنکه داغ شش برادر را ببینى

باید ببینى جسم اکبر پاره پاره

گلبوسه تیر و گلوى شیر خواره

باید چو لاله داغ روى داغ بینى

هفتاد و دو داغ و خزان باغ بینى

باید ببینى هیجده سر در مقابل

بر روى نیزه کو به کو، منزل به منزل

باید که خصم فرقه نامرد گردى

با مادر خود فاطمه همدردى گردى

باید که ان پهلو ز ضرب در شکسته

بیند تو را مانند بابا سر شکسته

****************************

رمضان بود و شب نوزدهم

ام کلثوم کنار پدرش

سفره گسترده به افطار على

شیر و نان و نمک آورد برش

میهمان ، مظهر عدل و تقوى

میزبان ، دختر نیکو سیرش

على ان مرد مناجات و نماز

چونکه افتاد به آنها نظرش

چشمه هاى غم او جوشان شد

ریخت زان منظره اشک از بصرش

گفت : در سفره من کى دیدى

دو خورش ، یا که از ان بیشترین

نمک و شیر، یکى را برگیر

بنه از بهر پدر، ان دگرش

شیر حق ، عاقبت از شیر گذشت

که بشد نان و نمک ، ماحضرش

حیدر از شوق شهادت ، بیدار

در نظر وعده پیغامبرش

که شب نوزدهم ، از رمضان

رسد از باغ شهادت ، ثمرش

بى قرار و نگران بود على

چون مسافر که به آخر سفرش

گاه از خانه برون میامد

تا کى از راه رسد منتظرش

گه به صد شوق ، نظر میفرمود

به سما و به نجوم و قمرش

گاه در جذبه معراج نماز

بیخود از خویش و جهان زیر پرش

چه خبر داشت خدایا آنشب

که على در هیجان از خبرش

ام کلثوم غمین و نگرآن

کاین شب تار چه دارد سحرش ؟

گشت آماده رفتن حیدر

مضطرب دختر خونین جگرش

چون که از خانه برون میامد

چفت در، بند گشود از کمرش

که مرو یا على از خانه برون

تا سحر بگذرد و این خطرش

على ان روح مناجات و نماز

شرح قرآن سخن چون شکرش

گفت با خود که کمر محکم کن

بهر مردن که عیان شد اثرش

تا که نزدیک بشد صبح وصال

مسجد کوفه بشد باز درش

على ان بنده تسلیم خدا

صاحب الامر قضا و قدرش

کعبه زادى که خدا دعوت کرد

بار دیگر به سراى دگرش

چون که جا در بر محراب گرفت

من چه گویم که چه آمد بسرش

کوفه لرزید ز تکبیر على

ناله برخاست ز سنگ و شجرش

فلک افشاند به سر، خاک عزا

چرخ ، واماند ز سیر و گذرش

اه از ان دم که على غرقه به خون

بود بر دوش شبیر و شبرش

اه از ان دم که حسانا زینب

چشمش افتاد به فرق پدرش

*************************

کیستم از آتش غم سوخته

 شعله از غصه برافروخته

شمع ندارد صفت سوز من

 طی شده با غصه شب و روز من

اشک به شیدایی من گریه کرد

 گریه به تنهایی من گریه کرد

ناله چو از سینه من بردمید

 پرده گوش فلک از هم درید

نخل دعا اشک فشانم نشست

 قلب دعا از تب و تابم شکست

بستر گرم دل من آه شد

 محرم راز دل من چاه شد

گفتمش ای چاه ببین حال من

 غربت هر روز و شب سال من

هیچکسی محرم رازم نشد

 نازکش نرگس نازم نشد

چاه ببین حال خراب مرا

 سلامهای بی جواب مرا

صفحه دل لایه نیرنگ خورد

شیشه عمرم ز همه سنگ خورد

چاه که از درد علی می شنید

خون دل از چشم علی می مکید

*************************

بجزاز علی نباشد به جهان گره گشائی

طلب مدد از اوکن چو رسد غم وبلائی

چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن

به جز او به زخم دلها ننهد کسی دوائی

زولای او بزن دم که رها شوی زهر غم

سر کوی او مکان کن بنگر که در کجائی

بشناختم خدارا چو شناختم علی را

به خدا نبرده ای پی اگر از علی جدائی

علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق

تو جمال کبریایی تو حقیقت خدائی

نظری زلطف و رحمت به من شکسته دل کن

تو که یار دردمندی تو که یار بینوائی

همه عمر همچو شهری طلب مدد از او کن

که به جز علی نباشد به جهان گره گشائی

*************************

هر جا ز علی(ع) مدد گرفتیم

خیریت بی عدد گرفتیم

هرجا پی غیر او پریدیم

خیری ز عروجمان ندیدیم

هر جا به علی(ع) امید بستیم

از مهلکه های راه رستیم

هر جا که امیدمان جز او بود

چون آب مضاف بر وضو بود

هر جا که علی(ع) نگاهمان کرد

سر زنده و رو به راهمان کرد

مخفی خود از آن نگاه کردیم

تا سر به دل گناه کردیم

هر جا ز علی(ع) سوال کردیم

از نفس سوال حال کردیم

هر جا که علی(ع) جوابمان داد

از دست خودش شرابمان داد

هر جا که علی(ع) به ما نظر کرد

شیطان ز فریب ما حذر کرد

ما لیک ورا رها نکردیم

یک عمر جز ادعا نکردیم

هر جا ز علی(ع) طلب نمودیم

باب دگری به او گشودیم

فی الجمله علی جوابمان داد

خیریت بی حسابمان داد

ما چون به علی(ع) امیدواریم

از مرگ غمی به دل نداریم

هرکس به علی(ع) امیدوار است

بر شانه ابرها سوار است

هر کس پی جز علی(ع) قدم زد

بد عاقبتی به خود رقم زد

ما عبد ولایت علی(ع) ایم

سرخوش ز عنایت علی(ع) ایم

ما ریزه خوران خان اوییم

دیری است که میهمان اوییم

جز آنچه علی(ع) دهد نپوشیم

جز آنچه علی(ع) دهد ننوشیم

پرداخته خرج خانه مان را

داده همه آب و دانه مان را

یک عمر به ما هر آنچه شد داد

ما را به خودش نمود معتاد

معتاد به دانه علی(ع) ایم

مستاُجر خانه علی(ع) ایم

ما کفتر جلد بام اوئیم

ماُوا به جز از نجف نجوئیم...

**************************

ای دل صدپاره گل باغ تو

تا ابدیت به جگر داغ تو

ظلم‌کُش از همه مظلوم‌تر!

رهبر از فاطمه مظلوم‌تر!

پادشه وسعت ملک خدا!

صدرنشین حرم ابتدا!

محفل انس تو دل سوخته

عدل به نوع بشر آموخته

ساخته و سوخته با آه خود!

رانده جهان را ز سر راه خود!

سینه‌ات از لوح و قلم پاک‌تر

از گل پرپر شده صدچاک‌تر

باغ جنان شیفتۀ قنبرت

روح‌الامین مستمع منبرت

خانۀ تو کعبۀ عالم شده

خاک قدم‌های تو آدم شده

ماه، ‌طلوعش به تو آغاز گشت

مهر به دست تو ز ره بازگشت

ای همه جا طور مناجات تو

چشم اجابت پی حاجات تو

در دل شب هم‌سخن‌ چاه‌ها!

سوخته با نالۀ تو آه‌ها

جام طهورای خدا مست تو

وسعت گردون به کف دست تو

قنبر کوی تو سراج‌الهدی‌ست

صوت بلال تو صدای خداست

لالۀ زخمی شده از خارها!

جهل بشر کشته تو را بارها

خون دل و اشک بصر داشتی

زخم رعیت به جگر داشتی

زخم به دل شعلۀ آتش به جان

خار به دیده به گلو استخوان

نالۀ تو نالۀ بی‌زمزمه

خانۀ تو خانۀ بی‌فاطمه

چشم به دیوار و به در دوختی

سوختی و سوختی و سوختی

ای به مقام از همه بالاترین

رهبر در جامعه تنهاترین

دوست تو، دشمن تو ناسپاس

تا صف محشر همه‌جا ناشناس

با چه گنه پور مرادی شتافت

فرق تو را چون جگر ما شکافت

سوز درونت به فلک تاب داد

خون سرت آب به محراب داد

کشتۀ توحید و عدالت شدی

فزت برب گفتی و راحت شدی

تا که شود نخل و گل و باغ، سبز

در نفس ما بود این داغ، سبز

دل به عزایت حرم ماتم است

زخم سرت بر جگر «میثم» است

**************************

بس‌که خون گشت ز نامردی مردم جگرش

 بود زخم جگرش سخت‌تر از زخم سرش

اوست مظلوم که تا لحظۀ جان دادن بود

استخوان در گلو و خار به چشمان ترش

نخل‌ها اشک فشاندند به اشک شب او

چاه‌ها ناله کشیدند به آه سحرش

از شبی که گُل نیلوفری‌اش خفت به گِل

نه مدینه، همه جا بود سیه در نظرش

خود شهید و پدر هشت شهید است علی

عجبا یک پدر و این همه داغ پسرش

گاه، چون شمع برای بشریت شد آب

گاه، پروانه‌صفت سوخته شد بال و پرش

اوست مظلوم‌ترین رهبر و می‌باید خواند

از حسین و حسن و فاطمه مظلوم‌ترش

به خداوند قسم، سخت‌تر از زخم جبین

داغ زهراست که تا حشر بود بر جگرش

عمر بی‌فاطمه جان دادن او بود که بود

فاطمه هم سپهش هم زرهش هم سپرش

نخل «میثم» همه دم سبز که تا سبزه بود

رویـد از اشـک علـی بر همه خرمای تَرش

******************************

شمعی که به هر گوشه هزار انجمنش بود

افسوس که عالم همه بیت‌الحزنش بود

با آنکه علی در دل یک خلق، وطن داشت

در جامعه پیوسته غریب وطنش بود

یک زخم به سر داشت، بسی زخم به پیکر

زخم جگرش بیشتر از زخم تنش بود

پیراهن یوسف اثرش از دم مولاست

افسوس که آغشته به خون، پیرهنش بود

از عدل، سخن گفت سخن گفت سخن گفت

افسوس که دشنام، جواب سخنش بود

آن شب که نهادند رویش را به روی خاک

دیدند که خونابه روان از کفنش بود

ای چاه بگو با تو چه می‌گفت دل شب

شمعی که سحر سوختۀ سوختنش بود

با خنده سخن با همه می‌گفت و ندیدند

کو جای سخن، پارۀ دل در دهنش بود

مظلوم، علی بود علی بود که مقتول

شش ماهه و زهرا و حسین و حسنش بود

«میثم!» علـی از دار جهـان رفت دریغا!

کز خون جبین سرخ، گل یاسمنش بود

*****************************

خون جبین به گلشن حسنش گلاب شد

 چون شمع سوخته نور پراکند و آب شد

از خون او به دامن محراب، نقش بست

بر این شهید، ظلم و ستم بی‌حساب شد

شمشیر، گریه کرد به زخم سر علی

حتی به غربتش جگر خون کباب شد

محراب! ناله از دل خونین کشید و گفت:

یا فاطمه! دعای علی مستجاب شد

مویی که شد سفید زهجران فاطمه

جرمش مگر چه بود که از خون خضاب شد؟

هرکس گرفت سهم خود از دست روزگار

سهم تراب، خون سر بوتراب شد

فرق علی دو‌تا شد و جبریل صیحه زد

ای وای! چار رکن هدایت خراب شد

هر پادشه ستم به رعیت کند ولی

پیوسته بر علی ز رعیت عذاب شد

هم شیر حق برای شهادت شتاب داشت

هم خصم بهر کشتن او در شتاب شد

«میثم!» سرشک دیده و خون‌جگر کم است

بــر رهبــری کـه پیـر به فصل شباب شد

****************************

شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود

 فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود

دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او

صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود

دانی چرا جبین علی را شکافتند؟

زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود

خونش نصیب دامن محراب کوفه شد

آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود

یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید

اشک شبش به غربت روزش گواه بود

دستش برای مردم دنیا نمک نداشت

عدلش به چشم بی‌نگهان اشتباه بود

هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب

حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود

مولا پس از شهادت زهرا غریب شد

زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود

وقتی که از محاسن او می‌چکید خون

عباس را به صورت بابا نگاه بود

«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون

رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود

**************************

از غربتت اگر چه سخن‌هاست یا علی

دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی

گویی هنوز دامن محراب کوفه را

آثار خون ز فرق تو پیداست یا علی

آثار سجده، زخم جبین، روی غرق خون

در محضر خدات چه زیباست یا علی

تا دسته‌گل برای تو آرند از بهشت

بر روی دست محسن زهراست یا علی

گرچه شکافت فرق تو در صبحگاه قدر

هر شب برای تو شب احیاست یا علی

شمشیر دید عازم وصل خدا شدی

روی تو را به خون تو آراست یا علی

دنیا چه پست بود که مثل تو را نخواست

از تو برید و غیر تو را خواست یا علی

کوفه پس از شهادت تو گشته متّحد

بر کشتن حسین مهیاست یا علی

گویی گرفته بهر تصدّق به دست، نان

چشم انتظار زینب کبراست یا علی

«میثم» گرفته دست توسّل به سوی تو

او تشنه و نگاه تو دریاست یا علی

*************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی