کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعار ولادت حضرت امام حسن علیه السلام
**************

ماه صیام و ماه نیایش فرا رسید

ماه نماز و روزه و ماه دعا رسید

ماه نزول قرآن ماه خدا رسید

بر اهل قبله رحمت بی انتها رسید

در مصحف شریف، خدا داده این پیام

کای مؤمنین! نوشته شده بر شما صیام

برخیز تا که روی به سوی خدا کنیم

با توبه اعتراف به جرم و خطا کنیم

بهر نجات جامعه وآن گه دعا کنیم

شاید که عقده های فرو بسته وا کنیم

امشب که شام نیمه ماه مبارک است

از حق نصیب اهل دعا را تبارک است

امشب کمال حُسن خدا جلوه گر شده است

کانون وحی، مهبط روح بشر شده است

افزون به خاندان نبی یک پسر شده است

زهرا شده است مادر و حیدر پدر شده است

با صوت احسن احسن و بانگ حسن حسن

ز اُم الحسن گرفته حسن را ابوالحسن

نور خدا ز بیت پیمبر بر آمده

بوی خدا ز گلشن حیدر بر آمده

طوبی کنار چشمۀ کوثر بر آمده

یعنی حسن به دامن مادر بر آمده

بر این خجسته مادر و نوزادش آفرین

زین طفل ناز و حُسن خدادادش آفرین

خورشید برج عصمت، بدر تمام زاد

کفو امام و دخت پیمبر، امام زاد

باب الکرم ز خانۀ باب الکِرام زاد

روح صلات نیمۀ ماه صیام  زاد

دست خدا چو پرده گرفت از جمال حُسن

مشهور از جمال حَسن شد کمال حُسن

طفلی که روی ماهش، مهرآفرین شده است

طاها رخ است و مهمان بر یا و سین شده است

رحمت عطا به رحمتُ لِلْعالمین شده است

خیرالبنات صاحب خیر البنین شده است

امشب علی و فاطمه لبخند می زنند

پیوسته بوسه بر رخ فرزند می زنند

این سبط مصطفی ست به دامان دخترش

این زادۀ علی ست فرا دست همسرش

این روح فاطمه است که بگرفته در برش

این طفل مجتبی ست در آغوش مادرش

این حاصل تلاقی دو بهر رحمت است

دُرّ یَم ولایت و دریای عصمت است

جان جهان و ماهیت جان حسن بود

راز رحیم و معنی رحمان حسن بود

ایمان محض و جوهر ایمان حسن بود

قرآن اصل و حافظ قرآن حسن بود

قول پیمبر است گواه امامتش

اسلام چشم دوخته بر استقامتش

لطفی که آن امام علیه السلام کرد

از بعد خویش حفظ وجود امام کرد

در بدترین شرایط عصر اهتمام کرد

با بهترین وظیفه در این ره قیام کرد

از صلح خویش نهضت تف را اراده کرد

او نقشه طرح کرد و حسینش پیاده کرد

ای مظهر جمال و جلال خدا حسن!

کز حق جدایی و نئی از حق جدا حسن!

روح نبی توئی لک روحی فدا حسن!

بعد از علی به کشتی دین ناخدا حسن!

مستان عشق باده ز نام تو می زنند

در شهر حُسن سکه به نام تو می زنند

سیدرضامؤید

**********************

رمضان آمد و دارم خبرى بهتر ازین

مژده اى دیگر و لطف دگرى بهتر ازین

گر چه باشد سپر آتش دوزخ، صومم

لیک با این همه دارم سپرى بهتر ازین

شب قدر رمضان، گر چه بسى پر قدر است

دارد این مه، شب قدر و سحرى بهتر ازین

مولد لولو پاک مَرَجَ البَحرَیْن است

نیست در رشته خلقت گهرى بهتر ازین

مادرش فاطمه و باب گرامیش على

چه کسى داشته اُمّ و پدرى بهتر ازین

رست پیغمبر  از آن تهمت ابتر بودن

نیست بر شاخه طوبى ثمرى بهتر ازین

اسوۀ خلق زمین، فخر جوانان بهشت

مادر دهر نزاید پسرى بهتر ازین

گفت خالق فَتبارک به خود از خلقت او

کِلک ایجاد ندارد اثرى بهتر ازین

بگذر آهسته تر اى ماه حسن، اى رمضان!

عمر ما را نبود چون گذرى بهتر ازین

اثر صلح حسن نهضت عاشورا بود

امتى را نبود راه برى بهتر ازین

زنده شد باز از این صلح موقت اسلام

نیست در حُسن سیاست هنرى بهتر ازین

لطف کن اذن زیارت که خدا می داند

بهر عشاق نباشد سفرى بهتر از این

گر چه مشمول عنایات تو بوده است «حسان»

یا حسن! کن به محبان نظرى بهتر ازین

استادچایچیان

**********************

ای پســر اول شیــر خـــدا

ای بـه حسین‌بن‌علـی مقتدا

کـل محمّـد! و تمـام علـی!

بـر قد و بـالات سلام علـی

تمــام ‌قـد، آینــۀ کبـریــا

مــدال دوش خاتــم‌الانبیـا

تجسـم جمـال سـرّ و علـن!

کریـم آل فاطمـه یـا حسـن!

چشـم خدا محو تمـاشای تو

ارض و سما غرق تجلای تو

طلعـت زیبات حسن در حسن

بلکه سراپـات حسن در حسن

روی تـو تفسیـر تبـارک شده

ماه صیام از تـو مبـارک شده

ماه خـدا عـاشق شب‌های تو

روزه گشوده است ز لب‌های تو

مدح تو شـد زینت لـوح و قلم

بیـن امامـان بـه کـرامت علم

مظهر حُسن ذوالجلالی حَسن

چــارده آیینـه جمـالی حسن

مـاهِ ســر شـانــۀ پیغمبــری

مصـحف روی سینـۀ حیـدری

مدح تو وحی خالق سرمد است

خواندن آن به عهدۀ احمد است

جود و کرم هماره پا بست توست

دست کرامتِ خدا دست توست

دانش کل، قطـره‌ای از علم تو

خصـم، خجـالت‌زدۀ حلــم تو

ســلام بـر دسـت یداللّهـی‌ات

بــه ذوالفقــار اســداللّهـی‌ات

خلق و مرامت همـه پیغمبـری

بـازوی خیبـر شکـنت حیـدری

سکوت تو رمز پیام حسین

صلح تو منشور قیام حسین

از طـرف داور جــان‌آفـرین

بـر تـو و استقـامتت آفـرین

صبر تو سنگی شد و آمد فرود

بر سر خصم ای به سکوتت درود

ســلام بـر تیـغ شرربـار تو

جنگ جمـل شاهد پیکار تو

دست تو دست علی مرتضاست

اشارۀ چشم تـو خیبرگشاست

چـو ذوالفقار از کمـر بـرآری

کـم از علـی مرتضـا نـداری

تو در شجاعت پدری یا حسن

او حسن و تو حیدری یا حسن

تـو و علی دو بـازوی خدایید

همدم و هم‌سنگر و هم صدایید

علی تو، زهرا تو، پیمبر تویی

وارث ذوالفقـار حیــدر تویی

فاتح پیکار جمل کیست؟ تو!

حیدر کرار جمل کیست؟ تو!

فتنه چو با تیغ تو شد رو به‌ رو

خورد زمیـن بـا شتر سرخ‌مو

طریق فتح را تو طی کرده‌ای

ناقۀ فتنـه را تو هی کرده‌ای

عجب ندارم ای علی را سلیل

تیغ به دست تو دهد جبرییل

روا بود به وصف تو یا حسن

نـدای (لافتـی الا حسـن)

ای که بقیع دل ما قبر توست

شجاعت برتر تو صبر توست

تـو پسـر اَصبـر صابــرینی

تو آسمـان وحـی در زمینی

تو شهریار دست‌ بسته دیدی

تو گوشـوارۀ شکسته دیدی

تو وارث غریبــی حیـدری

تو شاهـد شهـادت مـادری

تو شاهد قتل بـرادر شـدی

به کودکی عصای مادر شدی

ای دل شب نهان ز چشم همه

مُشیــّع جنــازۀ فاطمـه!

با چه گنه حق تو غصب کردند؟

خصم تو را جای تو نصب کردند

ای همه شب خون جگر قوت تو

تیـر کجـا و تـن و تابـوت تـو

ای بـه تـو دائـم شـده آزارهـا

جور زمان کشتـه تـو را بارهـا

بعـد نبـی دست عـدو بـاز شد

قتـل تـو از کودکـی آغـاز شد

هر شب و هر روز چه شد با دلت؟

بعـد همـه یـار تـو شـد قاتلت

بـه گریـۀ زینـب کبـرا قسـم

بـه چـادر خاکـی زهـرا قسـم

بـار دگـر هـم کـرم آغـاز کن

در به روی «میثم» خود باز کن

استادسازگار

**********************

قیام سبز در عالم پدیده ی حسن است

که سیب سرخ، یقیناً رسیده ی حسن است

دلی که جای قدوم حسین گردیده

به یمن گوشه نگاهی ز دیده ی حسن است

غزل سروده شده از ازل برای حسین

ولی حسین پیام قصیده ی حسن است

اگر که کرببلا شد علم بدان جانا

قیام کرب و بلا خود پدیده ی حسن است

حسن به گریه کنان حسین می بالد

حسین اشک چکیده ز دیده ی حسن است

تمام عمر به دنبال رایت حسنم

که من غلام حسین از عنایت حسنم

ناصرشهریاری

**********************

ای مقتدای دستِ تمام کریم ها

مولای سبز پوش، امام کریم ها

ای چشمه سار فیض خدا کوثر لبت

ای جای چشم فاطمه دور و بر لبت

عالم گدای ریزه خور خوان دست توست

روزی میان سفره ی احسان دست توست

اول امام زاده ی دنیا خوش آمدی

ابن الکریمِ اُمّ ابیها خوش آمدی

اول پدر به حضرت حیدر تو گفته ای

پیش از همه به فاطمه مادر تو گفته ای

***

آغوش گرم فاطمه بوی بهار داشت

صبحی که مادرانه تو را در کنار داشت

آن روز با لبان تو افطار خود گشود

بابا علی که کام تو را انتظار داشت

قنداقه ات شمیم دل انگیز خویش را

از عطر سیبِ سرخ خدا یادگار داشت

خورشید با نگاه تو از خواب می پرید

پیش از طلوع با تو و چشمت قرار داشت

پای بساط سفره ی افطاریِ خدا

هفت آسمان ملائکه ی روزگار داشت

عالم به عشقِ خالِ لبت آفریده شد

ور نه خدا به عالم و آدم چه کار داشت

***

ای نازدانه کودکِ دلبند فاطمه

ای خنده ات بهانه ی لبخند فاطمه

تو چشم خود به روی نبی باز می کنی

جا دارد این که بَهر همه ناز می کنی

ناز و کرشمه سُنتِ مانده ز عهدِ توست

شهبالِ سبز حضرت جبریل مهدِ توست

غوغاترین، عزیزترین، خوش قدم ترین!

در بینِ ایلِ جود و سخا با کرم ترین

چشمِ بد از قشنگیِ چشمت به دور باد

ملعونه ی حسوده الهی که کور باد!

مصطفی متولی

**********************

چه می شود که دوباره مجالمان بدهی

و وسعتی به فضای خیالمان بدهی

برای آن که بیاییم در بقیع شما

برای آن که بیاییم بالمان بدهی

چه می شود که برای گرفتن حاجت

برای این همه پاسخ سوالمان بدهی

کنار حج که دعای مدام این ماه است

سفر به شهر مدینه به فالمان بدهی

و چند ساعت دیگر از این ضیافت را

قنوت و اشک و دعا، حسّ و حالمان بدهی

برای آن که ضریحت به قم بنا گردد

چه می شود که شما هم مدالمان بدهی

شما ترنم زیبای شعر بارانی

تو آن دلی که ربودی دگر نمی رانی

رطب بده به گدایت برای افطارش

شفا بده به دل و سینه ی گرفتارش

کمک کنید نیفتد درون این دنیا

دعا کنید نیفتد به دوزخ آمارش

نوشته اند غلامت بهشت می آید

بهشت می برد او را خودش به اصرارش

هر آن که وقف تو شد با نگاه مادرتان

عجیب رونق خوبی گرفت بازارش

خرابه های دل و فکر و ذهن را آقا

سپرده ام به نگاهت به دست معمارش

شمیم یاس مدینه ز سمت خانه ی توست

برای آن که بیابد تو را طرفدارش

شفاعت است برایم قنوت سبز شما

حماسه است همیشه سکوت سبز شما

کریم! این دل ما باز یاکریم شماست

و تحت لطف و عنایات مستقیم شماست

شما که خانه یتان این دل است حرفی نیست!!

دل رمیده ی من نیز در حریم شماست

و تا اجازه ندادی به غایتت برسد

نشسته گریه کنان در حرم مقیم شماست

نشسته گوشه ای از کوچه ی بنی هاشم

گدایتان که همان سائل قدیم شماست

نشسته تا که بیایی عنایتی بکنی

نشسته منتظر رحمت نسیم شماست

مدد نما که محرّم به قله ات برسم

تمام قیمت من گریه بر یتیم شماست

پدر و مادرم آقا فدای قاسمتان

چه بی حد است برای زمین مکارمتان

از این سیاهی دنیا حجاب می گیریم

جواب ادعیه را مستجاب می گیریم

برای آن که همیشه حوالیت باشیم

سه شب به روی سر خود کتاب می گیریم

کتاب را که به حقّ شما قسم دادیم

از این تلألو سبز، آفتاب می گیریم

و بعد از آن دو سه بیت از بقیع می خوانیم

برای شستن قبرت گلاب می گیریم

برای پنجره ها یک دخیل از احساس

و ذکر نام تو را بی حساب می گیریم

برای آن که بسازیم بارگاه تو را

برای دیدن مهدی شتاب می گیریم

چه خوب با همه ی شهر عاشقت باشیم

چه خوب تا ابد الدهر عاشقت باشیم

مجتبی کرمی

**********************

ما از ازل به جز تو هوایی نداشتیم

چشم امید جانب جایی نداشتیم

آواره می شدیم در این شهر بی پناه

جایی اگر به زیر کسایی نداشتیم

هر بار که پرستوی دل، بال و پر گرفت

جز یا کریم دست دعایی نداشتیم

بس که گدا رسیده به شوق رسیدنت

جایی برای این که بیایی نداشتیم

مرد کریم نسل نسیم آمدی و ما

جز این کلام زمزمه هایی نداشتیم

روح کرم به سینه ی دنیا دمیده است

ابن الکریم خانه ی زهرا رسیده است

نام شماست زمزمه ی این نسیم ها

شور بهاری نفس یا کریم ها

از آتش فراز کرم خانه ی شماست

معراج می روند تمام کلیم ها

یک عمر پای سفره ی احسان نشسته ایم

لطفت رسیده است به ما از قدیم ها

از اشک موقع سحرت زنده می شوند

نقش و نگارِ مُرده یِ رویِ گلیم ها

با طعم نانِ گندم و خرما چشیده اند

شیرینی کرامتتان را یتیم ها

از کیسه های مملوِ نان قِصه خوانده است

زخمی که روی شانه یتان جای مانده است

حیرت نگاه آینه ها را گرفته است

اشکم ز چشم، راهِ تماشا گرفته است

دستی کویر خشک دلم سال های سال

بر دامن کرامت دریا گرفته است

خرمای نخل های تو ما را بزرگ کرد

این بنده پای سفره ی تو پا گرفته است

این قدر بین شهر مجانین قدم نزن

راه عبورِ کوچه ی لیلا گرفته است

ای یوسف قبیله ی زهرا نگاه تو

هوش از سر تبار زلیخا گرفته است

یوسف به ناز، عشق تو را جار می زند

عکس تو را به قامت دیوار می زند

نام تو را خدا به سرا پای دین نوشت

بر حلقه ی زمان و نگینِ زمین نوشت

با خط خویش نام حسن با حسین را

آقای مردمانِ بهشتِ برین نوشت

وقتی که آفرید جمال تو را حسن

پائین پای نام خودش آفرین نوشت

خالق کشید عکس تو لیلاترین و بعد

ما را به پای عشق تو شیداترین نوشت

وقتی رسید نوبت بال کبوتران

بر بال های کوچکمان اینچنین نوشت:

ما پیش از این که لایق این پر زدن شدیم

جلد نگاهِ بنده نواز حسن شدیم

بنده نوازی ات همه جا دستگیر ماست

لطفِ اجابت نفسِ یا مجیر ماست

آقا به پای سفره ی افطار هر شبت

مهمان تو یتیم و فقیر و اسیر ماست

آبی رسان به ظرف سفالی سینه ام

محتاج گریه های تو قلب کویر ماست

کاسه به دست پشت در خانه ی شما

امشب به انتظار دلِ سر به زیر ماست

از نخل تو حلاوت افطار هر غروب

خرمای پای سفره ی نان و پنیر ماست

هر شب که جا به خانه ی دلدار می کنی

با دست پخت فاطمه افطار می کنی

عمری گذشت معتکف آشیانه ات

روزی گرفته از مدد آب و دانه ات

وقفِ فقیرهای تمام مدینه شد

یک جا سه مرتبه همه اموال خانه ات

خیلی عجیب عطر گل یاس می دهی

قربان حس عاطفه ی مادرانه ات

لرزه به استواریِ کوهِ تنت نشست

از آبشار جوشش اشک شبانه ات

در کوچه ها شکستی و اما عصا شده

در دست های مادر غمدیده شانه ات

در کوچه ها غرور غریبانه ات شکست

وقتی ترک به چهره ی آئینه ات نشست

محمدرضاشمس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی