کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار میلاد حضرت امام حسن علیه السلام
**************

علیرضا لک

ای دل از این نداری خود دست برندار

از چشم نو بهاری خود دست برندار

یعنی ز وضع جاری خود دست برندار

از حسن هم جواری خود دست برندار

هر لحظه فرصت نفحاتی دوباره هست

وقتی کریم هست یقین کن که چاره هست

گفتم بیایم از نفست زیر و رو شوم

دنبال نان سفرۀ تو کو به کو شوم

مثل نسیم با کرمت روبرو شوم

من هم به لطف عام تو با آبرو شوم

دیدم ته صفوفِ گداها نشسته ام

یک کوچه مانده آخر دنیا نشسته ام

پر می کشند با پر و بالت نسیم ها

تا آن سوی بلندی قد حریم ها

خواهش بهانه ای ست که از آن قدیم ها

افتاده در نگاه همه یا کریم ها

دست مرا بگیر مرا یک ستاره نیست

«در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»

«یک» خواستم، عطای تو چندین برابر است

لطف کم تو از سر دنیا فراتر است

اصلا کلید باغ بهشتی بر این در است

«از هر زبان که می شنوم نامکرر است»

یک قصه بیش نیست که ما سر سپرده ایم

هر نان تازه را سر این سفره خورده ایم

تو می رسی و غنچهٔ لبخند می رسد

اردیبهشت در تب اسفند می رسد

در خانۀ ولیّ خدا قند می رسد

زیباترین نتیجۀ پیوند می رسد

قدری بخند دور و بر تو حبیب هست

«در غنچه ای هنوز و صدت عندلیب هست»

تو نور پر فروغ محلات خوب ها

آیینۀ بهاری آیات خوب ها

یعنی شروع سلسله سادات خوب ها

ماهی میان ماه مناجات خوب ها

وقت نماز آمده در انتظار تو

ای ما فدای آن بدن لرزه دار تو!

تو بر فراز کوه کرم ایستاده ای

شاهی به روی خاک ولی سر نهاده ای

با این همه شبیه نفس صاف و ساده ای

حاجی عشق می شوی اما پیاده ای

چشم عنایت از همه سو دوختی به ما

راهِ چگونه زیستن آموختی به ما

جولان تیغ دست تو بیداد می کند

یک لشگر از قیام تو فریاد می کند

کشته کنار داغ جمل باد می کند

دل را طنین «یا حسن» آباد می کند

طوفان تیغ را به تماشا گذاشتی

بر عرشِ افتخار و شرف پا گذاشتی

بغض کبود یاس خدا در گلو شکست

حق در سکوت بود و صدا در گلو شکست

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

تصویر تلخ خاطره ها در گلو شکست

آری عصای مادر آیینه ها شدی

پاره جگر! تو هم جگر داغ ما شدی

از ناله های پر غم مادر که بگذریم

از کوچه و شقایق پرپر که بگذریم

از لحظه های پشت همان در که بگذریم

از غربت شبانۀ حیدر که بگذریم

از تو غروب کرب و بلا می توان شنید

«لا یوم کَیومَکَ» را می توان شنید

**********************

نیمه ماه رسید و قمری می آید

خبر آمد که مبارک سحری می آید

ماه در لاک خودش رفت و نیامد بیرون

تا شنید از خود او ماه تری می آید

رفت خورشید پی کار خودش تا گفتند:

صبح خورشید ز سمت دگری می آید

حاتم از فرط نداری به گدایی افتاد

تا شنید از همه بخشنده تری می آید

ای کرم زاده ، کرم پیشه ، کریم بن کریم

ای علی زاده ی از ریشه کریم بن کریم

ای حسن نام و حسن خلق و حسن جلوه حسن

کرده الطاف تو یک عمر به من جلوه حسن

همه را با کرم ات مست گدایی کردی

عبد بودی و خدا خواست خدایی کردی

لطف تو آمد و دلهای ولایی را برد

کرم ات آبروی حاتم طایی را برد

آنقدر جود نمودی که دلم بی تاب است

هر کجا اسم شما هست گدایی باب است

دو سه باری همه زندگی ات بخشیدی

دشمن ات را تو به بخشندگی ات بخشیدی

تو در اوجی و به پایین نظرها داری

تو عزیزی و به مسکین نظرها داری

به همه از کرم و لطف شما خیر رسید

کرم ات هم به محبان تو هم غیر رسید

سفره انداختی و اینهمه مهمان داری

تو خودت معجزه ای ، آیه قرآن داری

یک جهان عبد و گداهای پریشان داری

فکر کردم نکند ملک سلیمان داری!

مثل موسایی و اعجاز عصایت جاری است

نه نگفتی به کسی ، دست عطایت جاری است

چه کسی مثل تو اعجاز مسیحا دارد؟

چه کسی مثل تو یک مادر زهرا دارد؟

چه کسی مثل تو باباش ولی الله است؟

هر که شد منکر آقاییِ تو گمراه است

ای کریمان همه در پیش عطایت بی چیز

ای کرامت ز وجود حسناتت لبریز

به جهانی همه دم  لطف و عطای تو رسید

چه کسی در کرم و جود به پای تو رسید؟

اسم تان آمد و گلهای زمین وا شده اند

پیش پاهای شما جن و ملک پا شده اند

ای که در طایفه جود کریم ات خواندند

مثل بسم الله رحمن رحیم ات خواندند

پای این سفره نشاندید و بفرما گفتید

باز انعام رساندید و بفرما گفتید

سر این سفره به والله نشستن دارد

روی ارباب خداییش که دیدن دارد

پسر شاه شدن شاه شدن هم دارد

پسر ماه شدن ماه شدن هم دارد

ای کریم از تو ما به هر چه بگویید رسید

دل من از تو به سر منشاءتوحید رسید

مهدی صفی یاری

**********************

مهدی صفی یاری

ما را نشانده اند سر سفره ی کریم

یکباره خوانده اند سر سفره ی کریم

از عرش هم تمام ملائک یکی یکی

گیسو فشانده اند سر سفره ی کریم

از بس کریم بود که انگشت بر دهن

یک عده مانده اند سر سفره ی کریم

حاتم که هیچ، طایفه ی حاتمان همه

خود را رسانده اند سر سفره ی کریم

مهمان ِ خوانده هست ولی باز بیشتر

خیل نخوانده اند سر سفره ی کریم

اصلا بهشت را به پشیزی نمی خرند

آنها که مانده اند سر سفره ی کریم

مهدی صفی یاری

**********************

حسن جان

گفتم غزلی در خور نامت بنویسم

اندازه ی وسعم ز مقامت بنویسم

ای  محشر امروز چه تشبیه بیارم

از قد تو فردای قیامت بنویسم

من قطره ام از عهده ی من بر نمی آید

از حضرت دریای کرامت بنویسم

لطف تو مرا پشت در خانه ات آورد

تا اینکه علیکم به سلامت بنویسم

شان تو نگنجید و از این قاب در آمد

دیدم که غزل مثنوی از آب در آمد

من ایل و تبارم سر این سفره نشستند

جمع کس و کارم سر این سفره نشستند

در باغ نگاه تو من کال رسیدم

پر سوخته بودم به پر و بال رسیدم

هم رنگ نگاه تو  شده دامن دریا

آئینه زده ریسه به پیراهن دریا

اول نوه ی دختری خلق عظیمی

تو جلوه  ی پیغمبری خلق عظیمی

مدیون تو هستند همه مردم عالم

نان عمل توست سر سفره ی آدم

مضمون سخاوت ز تو الهام گرفته

از صندوق قرض الحسنت وام گرفته

حرف کرَم تو همه جا ورد زبان است

چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است

صابر خراسانی

**********************

وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد

باید که تو را فاطمه مادر شده باشد

جد تو نبی بود نه اینطور بگویم

شک نیست که جد تو پیمبر شده باشد

جز بر در این خانه ندیدیم امامت

تقسیم میان دو برادر شده باشد

خورشید سفالی است که در سیر جمالی

از بوسه بر این گونه منور شده باشد

بو میکشم ایام تو را- باید از اخلاق

یک تکه تاریخ معطر شده باشد

ای حوصله محض چه تشبیه سخیفی است

با حلمت اگرکوه برابر شده باشد

با اینکه قضا دست تو را بست ندیدیم

جز آنچه بخواهی تو مقدر شده باشد

از عمر تو یک روز جمل آیه فتح است

با صلح اگر مابقی اش سر شده باشد

فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی است

شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد

دق داد محبان تو را گرچه سکوتت

غوغای تو روزی است که محشر شده باشد

روزی که به اعجاز تو مبهوت بمانند

شک ها همه تبدیل به باور شده باشد

خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت

داغ گل سرخیست که پرپر شده باشد

در مکتب تو رشد سریع است عجب نیست

فرزند تو هم قامت اکبر شده باشد

آن چشم که گریان نشود روز قیامت

چشمیست که از غصه تو تر شده باشد

باور نتوان کرد که خاکیست مزارت

جز آنکه ضریح تو کبوتر شده باشد

ای جان علی ریشه غم را بکن از دل

هرچند که اندازه خیبر شده باشد

هادی جانفدا

**********************

مجتبی کرمی

چه میشود که دوباره مجالمان بدهی

و وسعتی به فضای خیالمان بدهی

برای آنکه بیاییم در بقیع شما

برای آنکه بیاییم بالمان بدهی

چه میشود که برای گرفتن حاجت

برای اینهمه پاسخ سوالمان بدهی

کنار حج که دعای مدام این ماه است

سفر به شهر مدینه به فالمان بدهی

و چند ساعت دیگر از این ضیافت را

قنوت و اشک و دعا، حس و حالمان بدهی

برای آنکه ضریحت به قم بنا گردد

چه میشود که شما هم مدالمان بدهی

شما ترنم زیبای شعر بارانی

تو آن دلی که ربودی دگر نمی رانی

رطب بده به گدایت برای افطارش

شفا بده به دل و سینه ی گرفتارش

کمک کنید نیفتد درون این دنیا

دعا کنید نیفتد به دوزخ آمارش

نوشته اند غلامت بهشت می آید

بهشت می برد او را خودش به اصرارش

هر آنکه وقف تو شد با نگاه مادرتان

عجیب رونق خوبی گرفت بازارش

خرابه های دل و فکر و ذهن را آقا

سپرده ام به نگاهت به دست معمارش

شمیم یاس مدینه ز سمت خانه ی توست

برای آنکه بیابد تو را طرفدارش

شفاعت است برایم قنوت سبز شما

حماسه است همیشه سکوت سبز شما

کریم این دل ما باز یاکریم شماست

و تحت لطف و عنایات مستقیم شماست

شما که خانه یتان این دل است حرفی نیست !!

دل رمیده ی من نیز در حریم شماست

و تا اجازه ندادی به غایتت برسد

نشسته گریه کنان در حرم مقیم شماست

نشسته گوشه ای از کوچه ی بنی هاشم

گدایتان که همان سائل قدیم شماست

نشسته تا که بیایی عنایتی بکنی

نشسته منتظر رحمت نسیم شماست

مدد نما که محرم به قله ات برسم

تمام قیمت من گریه بر یتیم شماست

پدر و مادرم آقا فدای قاسمتان

چه بی حد است برای زمین مکارمتان

از این سیاهی دنیا حجاب میگیریم

جواب ادعیه را مستجاب میگیریم

برای آنکه همیشه حوالیت باشیم

سه شب بروی سر خود کتاب میگیریم

کتاب را که به حق شما قسم دادیم

از این تلولو سبز آفتاب میگیریم

و بعد از آن دو سه بیت از بقیع می خوانیم

برای شستن قبرت گلاب میگیریم

برای پنجره ها یک دخیل از احساس

و ذکر نام تو را بی حساب میگیریم

برای آنکه بسازیم بارگاه تو را

برای دیدن مهدی شتاب میگیریم

چه خوب با همه ی شهر عاشقت باشیم

چه خوب تا ابد الدهر عاشقت باشیم

مجتبی کرمی

**********************

ناگهان آسمان بهاری شد

عشق در کوچه ها جاری شد

نور ماه مدینه را تا دید

عرق شرم ماه جاری شد

عطر شوق ملک چکید از عرش

قطره قطره چه آبشاری شد

آسمان غرق بوسه اش می کرد

گونه هایش ستاره کاری شد

آسمان خنده کرد و خانهٔ وحی

از غم روزگار، عاری شد

روی پیشانی اش که چین افتاد

خم ابروش ذوالفقاری شد

چه صف کُفر را به هم می ریخت

بر دل کُفر، زخم کاری شد

لحظه ها ماندگار و زیبا بود

روزها مثل روزگاری شد . . .

. . . که خدا قلب کعبه را وا کرد

و جهان غرق بی قراری شد

اسوۀ صبر بود و صلح و صفا

او خداوند بردباری شد

***

زیر پایش خدا غزل می ریخت

غزلی را که از ازل می ریخت

آن امامی  که تا سحر امشب

روی لب های من غزل می ریخت

شب شعر مرا چه شیرین کرد

بین هر واژه ای عسل می ریخت

آن که در جیب کودکان یتیم

قمر و زهره و زُحل می ریخت

آن کریمی که در پیالۀ دهر

هر چه می ریخت لم یَزل می ریخت

از همان کوچه ای که رد می شد

حُسن یوسف در آن محل می ریخت

تیغ خصمش ولی به وقت نبرد

رنگ از چهرۀ اجل می ریخت

شتر سرخ را  به خون غلطاند

لرزه بر لشگر جمل  می ریخت

آن امامی که روز عاشورا

از لب قاسمش عسل می ریخت

***

روی لب هایتان دعا دیدیم

در نگاه تو ما خدا دیدیم

ای کریمی که پشت خانۀ تو

مُلک لاهوت را گدا دیدیم

به خدا لحظه لحظه لطف تو را

تک تک ما تمام ما دیدیم

ای مقامت در آسمان بهشت

روی دوش نبی تو را دیدیم

با تو ما در میان خوف و رجا

جبرِ در اختیار را دیدیم

صبر گاهی حماسۀ مرد است

پشت صلح تو کربلا دیدیم

در نگاه تو یاس را عمری

خسته در بین کوچه ها دیدیم

سیدحمیدرضابرقعی

**********************

این خانواده آینه های خدائی اند

در انتهای جاده ی بی انتهائی اند

خیل ملک مقابلشان سجده می کنند

اینها خدا نی اند ولیکن خدائی اند

هر کس که می رسد سر اطعام می برند

فرقی نمی کند که فقیران کجائی اند

یک "السلام" و یک "و علیک السلام "سبز

اینها همان مقدمه ی آشنائی اند

صدها هزار مثل سلیمان در این حرم

مشغول لحظه های شریف گدائی اند

سوگند می خوریم که پروانه زاده ایم

همسایه ی قدیمی این خانواده ایم

تو آسمان جودی ما یا کریم تو

پرواز می کند دل ما تا حریم تو

احساس می کنم به تو نزدیک میشوم

وقتی که می وزد سر راهم نسیم تو

وقت کرامت است که از راه آمده است

آن آشنای کوچه نشین قدیم تو

قرآن بی بدیل، حروف مقطّعه

کی می رسم به فهم الف لام میم تو

سوگند می دهیم خدا را در این سحر

بر پینه های رحمت دست کریم تو

ما را همیشه سائل دست شما کند

ما را به زیر پای شما خاک پا کند

دست مرا بگیر که عاشق ترم کنی

سلمان خانواده ی پیغمبرم کنی

من در قنوت نیمه شبت دور می زنم

شاید مرا بگیری و انگشترم کنی

آن شاخه ی گلم که به دست تو داده اند

تا هر کجا که خواست دلت پرپرم کنی

من آمدم که بین سحرهای اشتیاق

بال مرا بگیری و خرج حرم کنی

بال و پر شکسته به دردم نمی خورد

انگار بهتر است که خاکسترم کنی

روزی آب و سفره ی نان منی حسن

ماهِ مبارکِ رمضان منی حسن

ای در هوای پاک نگاهت سلام ها

نامت نداشت سابقه ای بین نام ها

ای سبزی بهار خدا سیر می شوند

از عطر سفره های حضورت مشام ها

بیرون بیا و چشم مرا هم قدم بزن

هم سفره ی فروتن جمع غلام ها

در کوچه ات کسی به کسی جا نمی دهد

مکثی نما به شوق چنین ازحام ها

سائل شدن کنار نگاه تو واجب است

وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها

تو سفره دار شهر خدا ما گدای تو

مثل کبوتریم و اسیر هوای تو

آنکس که پیش پای شما خم نمی شود

در خانه ی فرشته هم آدم نمی شود

آقای من بدون توسل به نام تو

حالی برای توبه فراهم نمی شود

دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر

چیزی که از بزرگیتان کم نمی شود

آرامش تو باعث طوفان کربلاست

بی صلح تو قیام مُحَرم نمی شود

هرکس که بر نجابتِ صلح و سکوت تو

مؤمن نمیشود، به جهنّم نمی شود

تا کربلا رسید صدای سکوت تو

این قیل و قال ها به فدای سکوت تو

ای از هزار حاتم طائی کریم تر

لطف تو از تمام کریمان قدیم تر

می آوری به وجد تو پروردگار را

ای از زبان حضرت موسی کلیم تر

تو ابتدای نسل طهورای کوثری

هرکس حسودتر به تو باشد عقیم تر

در این مسیر رو به خدایی ندیده ایم

از رد پای گیوه ی تو مستقیم تر

در کربلا به آینه ات سنگ می زنند

هرکس شبیه تر به تو جرمش عظیم تر

آقا تو در کلام خلاصه نمی شوی

در حضرت و امام خلاصه نمی شوی

ای یاکریم خسته چه کردند با پرت

این زهرِ پر شراره چه آورده بر سرت

از لحظه ای که رنگ نگاهت کبود شد

رنگی دگر نرفته مناجات خواهرت

با اینکه ای غریب، تو بودی امام شهر

اما کسی نخواند نمازی به پیکرت

تابوت را نشانه گرفتند به تیرها

آن هم کجا به پیش دو چشم برادرت

دل های ما به یاد تو ای بی حرمترین

پر می زند به سمت بقیع مطهرت

تا کِی لبم به خاک بقیعت نمی رسد

بر آستان پاکِ رفیعت نمی رسد

استادلطیفیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی