کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعاری برای امام خمینی رحمت الله علیه

***

علی انسانی

 

آن آینه از آب پیام آور بود

از خیر کثیر و زاده ی کوثر بود

او را همه در خلوص باور کردند

کو در ره داورش، همه باور بود

*****************************
علیرضا قزوه

 

با آن که آبدیده ی دریای طاقتیم

آتش گرفته ایم که غرق خجالتیم

امروز اگر به سایه ی راحت نشسته ایم

مدیون استقامت آن سرو قامیتم

دیری ست چشم ها همه مبهوت آن لب است

عمری ست سر سپرده ی آن خال وحدتیم

این دست ها ادامه ی دست وفای توست

امروز اگر بزرگ تر از بی نهایتیم

ما بی تو چیستیم؟ چه می دانم ای عزیز!

ما هیچ نیستیم ، سراپا حقارتیم

باشد که دست دوست تسلایمان دهد

ما را که تا همیشه قدح نوش حسرتیم

تنها تو بد ندیده ای از واعظان شهر

ما نیز در شمار شهیدان تهمتیم

رونق فزای میکده ی عشق بعد از این

تا صبح وصل تشنه ی جام ولایتیم

*****************************
مشفق کاشانی

 

با تو آن عهد که بستیم خدا می داند

بی تو، پیمان نشکستیم، خدا می داند

با تو، سرلوحه ی انصاف گشودیم به عدل

بی تو، دیباچه نبستیم، خدا می داند

با تو، هر بند گره گیر گشودیم ز دست

بی تو، از پا ننشستیم، خدا می داند

با تو، بستیم به هم سلسله ی صبر و ثبات

بی تو، هرگز نگسستیم، خدا می داند

با تو، در میکده خوردیم می از جام ولا

بی تو، با یاد تو مستیم، خدا می داند

با تو، بودیم و نهادیم به فرمان تو سر

بی تو، در راه تو هستیم، خدا می داند

با تو، از دامگه حادثه جستیم و کنون

بی تو، سر بر سر دستیم، خدا می داند

حالی ای روح خدا، لطف خدا یاور ماست

پرتو روی نبی، پورعلی، رهبر ماست

**********************************
امیر عظیمی

 

آسمان بود و آفتاب نبود

چشمه ای خشک بود و آب نبود

صد سوال بزرگ در دل بود

ولی افسوس، یک جواب نبود

باور حرکتی تازه بود به سر

اشتیاقی به انقلاب نبود

خیزش قلب ها به تنهایی

بستر اتفاق ناب نبود

آمدی، جان انقلاب رسید

از افق آخر آفتاب رسید

آمدی، جان انقلاب شدی

روشنایی بی زوال شدی

در سر هیچکس سوال نماند

تو خودت پاسخ سوال شدی

تو به بال شکسته ی میهن

سال پنجاه و هفت؛ بال شدی

نه به تاریخ کشورم ایران

تو به تاریخ ها مثال شدی

کاش تاریخ بد ورق نخورَد

بی حضور تو دست رد نخورد

دلتان را به درد آوردند

سروها برگ زرد آوردند

اینکه در فصل گرم، باغ و درخت

میوه ی فصل سرد آوردند

اینکه خفّاش ها به خانه ی باز

باز عزم نبرد آوردند

اینکه یک عده نوجوان و جوان

رو به افیون گرد آوردند

همه اَش مال سستی ما بود

کار دنیا پرستی ما بود

ای ابر مرد؛ مرد ایمانی

تو همیشه بیاد می مانی

تو هم آواز مرغ های سحر

ناله سر می کنی و می خوانی:

«جور صیاد، ظلم ظالم ها

خانه بر باد داده می دانی؟»

سه دهه، هر سپیده دم تو هنوز

بر سرم نور خود می افشانی

با تو هستم، حضور ناب؛ بمان

همچنان جای آفتاب، بمان

******************************

محمد کاظمی نیا

 

هم حـاصل بـــــاغ های دنیـــا شـد سبز

هم غنچه ی جـــان اهــل تقوی شد سبز

آری، پـــدر نهضت ما "روح الله"ست...

از برکـت "زهـــــــرا" نسب ما شد سبز

*****************************
رضا اسماعیلی

 

امام ، آن که دلش چشمه سار معنا بود

تمام زندگی اش یک قیام زیبا بود

نگاه شرقی او چلچراغی از رؤیا

به سقف شب زده ی مشرق معما بود

دلش مترجم آواز روشن خورشید

لبش مُفسر لبخند صبح فردا بود

دو چشم روشن او یک دوبیتی زیبا

درون دفتر احساس سرخ گل ها بود

دلش انار ترَک خورده ی پر از آتش

گدازه های دلش دانه دانه پیدا بود

تمام زندگی اش بوی سادگی می داد

کسی به سادگی او نبود ، آیا بود ؟

دوباره آمد و آیینه را تبسم کرد

امام آینه های بهار سیما بود

کسی به پینه ی دستان ما نمی خندید

امام - حامی ما پا برهنگان - تا بود

قسم به چشمه ز چشمان او نشد سیراب

دلم که عاشق آن بیکرانه دریا بود

شبی تمام دلش جذب نور مطلق شد

غروب او چو طلوعش قشنگ و زیبا بود

*******************************
یوسف رحیمی

 

در آسمان نگاهش بهشت منزل داشت

بهشت روشنی از آن همه فضائل داشت

شکوه و هیبت و حسن و ملاحتش بی مثل

عجب جمال و جلالی در آن شمایل داشت

نگاه روشن او آیه های «والفجر» و

لبش ترنم «یا ایها المزمّل» داشت

رسید صبح سپید نزول «أعطینا»

رسید و کوثری از روشنی حمایل داشت

مسیح بود و دمش جان تازه می بخشید

که زنده از نفحاتش هزارها دل داشت

دمی به ابروی پیوسته خم نمی آورد

اگر که لشکر طاغوت در مقابل داشت

اگر که سیل عداوت، چو کوه پا برجا

اگر که موج ندامت، صفای ساحل داشت

نشد فداش گر این نیمه جان ناقابل

به راهش آن همه جان بر کفان قابل داشت

چه کرد روح خدا در جهاد عشق و عقل

حکیم عاشق و دلدادگان عاقل داشت

گذاشت بر دل ما گرچه داغ هجرش را

مسیر روشن او سالکان واصل داشت

نهاد دست خدا در وجود «سیّد علی»

شکوه و هیمنه ای که «امام راحل» داشت

خدا کند که بفهمیم این سعادت را

حیات طیبه را، نعمت ولایت را

*****************************
قاسم نعمتی

 

ز هجر پیر جماران به غم گرفتاریم

ز درد دوری او ناله ها ز دل داریم

به یمن دلبری آن نگار شهر آشوب

مرید ساقی عشقیم مست دلداریم

تمام عزت ایران تصدق سر اوست

ز اقتدار خمینی ست آبرو داریم

هنوز هم به خدا سر در حسینیه ها

میان قاب وفا عکس یار بگذاریم

میان ما همه عهدیست تا ابد باقی

که پای عهد خود از جان خویش بیزاریم

به جان فاطمه سوگند تا قیامت هم

ز حب آل علی دست بر نمی داریم

برای حفظ ولایت شهید باید شد

که همچنان شهدا بی قرار دیداریم

کلام سید علی بر زمین نخواهد نماند

که در رکاب علی از تبار عماریم

الا سقیفه تباران شعار ما این است

برای یاری رهبر همیشه بیداریم

به خاک چادر زهرا قسم که ما شیعه

شهید آن در و دیوار و خون مسماریم

خبر ز صلح حسن نیست حرف کرب و بلاست

که ما بلای زمان را به جان خریداریم

********************************
مجتبی صمدی

 

تاب فراق روی تو را آسمان نداشت

داغت به دیده پیک جز اشک روان نداشت

ای پیر میکده ز غمت باده خشک شد

میخانه تاب ناله ی دردی کشان نداشت

بعد از عروج روح تو روح قصیده ها

جز رنگ آه نای سخن بر زبان نداشت

یک لحظه نبض ثانیه ها بی صدا طپید

زیرا که درک پر زدنت را زمان نداشت

روزی که آمدی همه گل ها شکفته شد

مثل تو خاک خسته ی ما باغبان نداشت

ای باغبان باغ شهیدان لاله گون

باغت بهشت عاطفه بود و خزان نداشت

بودی اسیر خال لب دوست ما به تو

عشق تو جز به یک یک دل ها مکان نداشت

بودی تو پیک رحمت پیغمبر عظیم

تاریخ شیعه مثل تو نامه رسان نداشت

از خطبه های زینبی ات کاخ ها شکست

سیل هجوم کفر به پیشت توان نداشت

مثل علی دلت ز گروهی شکسته بود

کی گفته نای پر ز غمت استخوان نداشت؟

یادش بخیر عطر جماران و عطر تو

عطری که عطر عشق تو بود و جنان نداشت

زهرا چو مادری به عزای تو گریه کرد

بزم مصیبت تو جز او نوحه خوان نداشت

روزی که جسم تو ز سر دست ها گذشت

در خاطرات عشق نظیرش جهان نداشت

جسمت به زیر سایه و مردم به گرد تو

تاب وداع روی تو پیر و جوان نداشت

ای سیدی که جد تو در خاک و خون نشست

جسم حسین جد تو یک سایبان نداشت

زینب به قتلگاه برادر نظاره کرد

بی کفن و دفن گذشت چرا که امان نداشت

***************************
فاطمه نانی زاد

 

گفتند که خورشیدتان از آسمان کم شد

آن صبح تلخی که خبر آمد محرم شد

آن صبح تلخی که گلوها صوت قرآن داشت

در کوچه ها ظهر محرم ها مجسم شد

پیراهن مشکی به تن هامان چه می آمد

آن روز ها که بر سر ما خاک عالم شد

دیدم پدر فریاد می زد نالۀ خود را

و مادرم دل مویه هایش کم کمک بم شد

دیدم که روی دست مردم آسمان می رفت

دیدم که مرگ آرزوهامان مسلم شد

هر روزنامه شرحی از داغش به ما می داد

داغی که بر دل هایمان دیگر متمم شد

از کودکی تا حال من لبخند او جاری ست

مردی که رفت و عکس او در قاب خاتم شد

*********************************
علی محمد مودب

 

بی پنجره، بی چهره، ما دیوارها بودیم

بودیم و در تاریکی دنیا رها بودیم

ما کور و کر دیوارها، دیوارهایی سنگ

در حسرت آیینۀ دیدارها بودیم

بر بام گور خسروان آوازه می جستیم

اینگونه ما آوارۀ آوارها بودیم

بی دشت، بی دریا و بی رویا و بی فردا

عمری اسیر چنبر تکرارها بودیم

پیش از تو ای گلدستۀ بشکوه باورها

واماندگان بازی پندارها بودیم

دیوارهایی خسته از دیوار بودن ها

دیوارهایی خسته از آوارها بودیم

با بودنت از پیله های آجری رستیم

آیینۀ یوسف ترین دلدارها بودیم

با تو همه شمشیرهایی آتشین و سرخ

شمشیرها آمادۀ پیکارها بودیم

در دست تو سنگ فلاخن های داوودی

آتشفشان ها آری آتشبارها بودیم

ما با تو باران در مصاف هر  چه سنگستان

رگبارها رگبارها رگبارها بودیم

بی تو چه بی جا بود بودن، ما کجا بودیم

آتش به جان چون ذره ها پا در هوا بودیم

از بند خود رستیم و از دیوارهای خود

نامت شکست آن سنگ بازی را که ما بودیم

پس سنگ دست کودکان قدس تا بحرین

سنگ شکست هر طلسم و هر بلا بودیم

سنگ بنای مسجدالاقصی موعودیم

ما که ستون قصر کسری و کیا بودیم

تعویذ ما و کیمیا ما و شفا ما، حیف!

پیش از تو بی قیمت، شکسته، مبتلا بودیم

ای چهرۀ ما در میان قاب ماه ای ماه!

دور از تو تمثالی مقدس زیر پا بودیم

امروز ما هستیم و هستی بر مدار ماست

دیگر گذشت آن دوره که سیاره ها بودیم

فردا از آن توست، از خورشیدها پیداست

فردا که می بینند: ما هستیم، ما بودیم

******************************
قاسم نعمتی

 

ایران به خمینی ست اگر پیروز است

پس ماتم هر سالۀ او جان سوز است

امسال شروع رهبریِ آقا

با صبح ولادت علی یک روز است

*********************
سید هاشم وفایی

 

بازهم گر غمی به دل داریم

سالگرد غروب خورشید است

آفتابی که پرتو مهرش

چلچراغی ز نور توحید است

**

باغبانی که درجماران بود

باغبان تمامی گل ها

برگ برگ بهشت باور او

زد به سوی خدا بسی پل ها

**

آن ابرمرد عرصۀ تاریخ

با صلابت اگر قدم زد و رفت

با حضور همیشه روشن خویش

انقلابی رقم زد و رفت

**

آمد و با چراغ توحیدش

رهنمای ره سعادت شد

مثل جدش حسین، با ایمان

رهگشای ره شهادت شد

**

بعد چندین بهار، از گلزار

گر چه او رفته، عطر نابش هست

یاد او زنده است در دل ها

بهر این بوستان گلابش هست

*******************************
مرحوم محمد رضا آقاسی

 

شبی که بوی شراب از دهان تو گل کرد

هزار چشمه ی آب حیات غلغل کرد

بگو بگو که به هنگام ذکر نیمه شبت

کدام لعل لبی بوسه زد به لعل لبت

چگونه سینه ی صاف تو درخروش آمد

که از کلام تو خمخانه ها به جوش آمد

به گوش تشنه ی دریا چه سوره ای خواندی

که آب را به شکار کویر شوراندی

کنون که باغ دل از داغ لاله می سوزد

بریده باد دو دستی که آتش افروزد

قسم به چشم پر از اشک پیر کنعانی

که سر نهیم به فرمان یوسف ثانی

عنان دیده ی خود را به خاک نسپاریم

ندای رهبر خود بی جواب نگذاریم

هزار قافله مجنون به شوق لیلاییم

بلال ماذنه ی لا به سمت الاییم

در آسمان جنون پر کشد ستاره ی ما

مباد لحظه ی خاموشی شراره ی ما

ای بر بلندای شهادت ایستاده

داغ رهایی را به پیشانی نهاده

ای والی مستولی شرق خرابات

تنهاترین سوزی به هنگام مناجات

تا بازگردانی در این صحرا سحر را

در کف گرفتی در مسیر تیغ سر را

تا وارهانی یک جهان را از اسارت

شد در تو جاری جرات و جهد و جسارت

در منبر آشوب خواندی خطبه ی داد

پشت ستم از غرشت در لرزه افتاد

تو بی تبر در التهاب روز موعود

در هم شکستی پیکر بت های نمرود

استاد نایی در نوازش چیره دستی

بی نی، نوا خوان نیستان الستی

گفتی مباد این نی ز زیر و بم بیفتد

در دست نا اهلانِ نامحرم بیفتد

این نی بیابان زاد دامان حجاز است

بی پرده گویای هزاران رمز و راز است

این نی شرار از درد و داغ لاله دارد

یک لب ولیکن صد نیستان ناله دارد

گفتی مبادا امتم بی روح گردد

این کشتی بی بادبان بی نوح گردد

مرغان دریایی به آب و گل نشینند

کشتی نشینان در لب ساحل نشینند

اهریمنانی کز کفت خاتم گرفتند

از مرگ خود در سوگ تو ماتم گرفتند

اهریمنانی کژ دل و بیگانه اندیش

غافل ز یارانت به فکر سفره ی خویش

چندی ست تا با ایستادن خو گرفتند

مرداب گون ماندند و بر خود بو گرفتند

آهنگ رفتن را به خاموشی سپردند

دین را به چنگال فراموشی سپردند

هر چند می گفتند شب گردند با تو

کردند با تو آن چه را کردند با تو

بر عاشقان صادقت منت نهادند

وقتی که جام زهر بر دست تو دادند

باد صبا نعش تو را بر دوش دارد

وادی به وادی تا نجف ره می سپارد

ای شعله زار خشم طوفان جوشی ما

هرگز مبادا بی شما خاموشی ما

ای بت شکن رفتی ولی ما را نبردی

زین داغ باغ سرخ گل ها را فسردی

در نا امیدی شیشه ی غم را شکستیم

اما پس از تو دل به اسماعیل بستیم

 **************************
سیدهاشم وفایی

 

سرسبز به لب همیشه نامت بادا

آویزۀ گوش جان کلامت بادا

ای پیر طریق عشق درشام فراق

شمع ره رهروان پیامت بادا

***

نگاهی عارفانه داشت آن مرد

شکوهی جاودانه داشت آن مرد

اگر عکس رُخش در دیده پیداست

درون قلب، خانه داشت آن مرد

***************************
محمود قاسمی

 

نام تو پر شده است کران تا کرانه ها

هر جا که رو کنم ز تو بینم نشانه ها

دستم نمی رسد به تماشای تو دگر

ای روح پر کشیده ی در بی کرانه ها

از سوگ یار رفته نشد طاقتی، که لب

بر هم نهم زگفتن این شاعرانه ها

از جای خالی تو جماران چه پیر شد

گیرد ز هر شکسته دل، از تو نشانه ها

حلقه زدیم مثل یتیمان به دور هم

اشک است ترجمان تمام بهانه ها

ای خفته در جوار شهیدان لاله گون!

روح خدا! امام همه عاشقانه ها!

بر پشت خصم خیرۀ این انقلاب هست

از تو هنوز جای دو صد تازیانه ها

بعد از تو ای بهار! نسیمی امید بخش

وا می کند به باغ تمام جوانه ها

پا را به روی تارک خورشید می نهیم

ماییم از تبار همه جاودانه ها

تا خط و مشی و راه تو باشد مرام ما

(ثبت است بر جریده عالم دوام ما)

*******************************

نوحه

شادی و غم در روح و جان خاص و عام است

میلاد مهدی و به دل داغ امام است

آمده به نیمه خرداد و شعبان

از شادی و غم هر دیده گریان

هجر خمینی،میلاد دلبر

الله و اکبر الله و اکبر...

الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر...

 

آمد به دنیا منجی و موعود و مولا

بادا مبارک مقدمش بر منتظِر ها

ما با امام و خیلِ شهیدان

تبریک گوییم بر اهلِ ایمان

نامش به هر لب،با دیده ی تر

الله و اکبر الله و اکبر...

الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر...

 

ما از خمینی بوی عاشورا گرفتیم

درس حمایت از ولایت را گرفتیم

ما حامیانِ مستضعفانیم

سربازِ آقا صاحبْ زمانیم

هستیم همیشه در خطّ رهبر

الله و اکبر الله و اکبر...

الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر...

*****************************

آتش

رفتی و عطر یاد تو در روزگار ماند

یعنی که از تو خاطره بی شمار ماند

رفتی و در فراق تو این ملت بزرگ

خون گریه کرد و تا به ابد اشکبار ماند

رفتی و با غروب تو، قرآن غریب شد

اسلام ناب، در غم تو، سوگوار ماند

رفتی تو و حماسه ی سرخ حسینی ات

تا نهضت امام زمان برقرار ماند

رفتی تو و بنای برومند انقلاب

با این شکوه و جذبه ی پر اقتدار ماند

رفتی تو و نرفت ز دل شوق زندگی

در حیرتم از او، که برای چه کار ماند

مُردی و زنده گشت ز تو، دین احمدی

تاریخ را، به نام تو این افتخار ماند

دست امام عصر نهد مرهمی مگر

این سینه را، که در غم تو سوگوار ماند

"آتش" گرفت جانم و تن شعله وار سوخت

از ماجرای کربوبلا بیقرار ماند

کشتی شکست خورده ی طوفان غصه ها

داغت به سینه ی ما اشکار ماند

**********************************

تقدیم غمت خونجگر لالۀ ما بود
بی مهر رخت سایۀ غم هالۀ ما بود

هجران تو در دل شرر نالۀ ما بود
هر لحظه فراغت غم صد سالۀ ما بود

ای ماه که دادی همه را مهر خدایی
چون شد که دمیدی به شبستان جدایی

ای ماه جماران که زهجرت چو هلالیم
یکبار بر افروز و ببین ما به چه حالیم

سر تا به قدم محنت و اندوه و ملالیم
باید که بسوزیم و بگرییم و بنالیم

هر صبح فراق تو به ما شام بلا بود
ایام غمت بر همه ایام بلا بود

ای همدم یاران خدا جوی جماران
ای کعبۀ دل بیت تو در کوی جماران

ای گرد عزایت به سر و روی جماران
با یاد تو چشم همگان سوی جماران
باز آ که خزان بی تو بهاران دل ماست
بیت الحزن از غصه جماران دل ماست

*****************************

کجا با ملائک سفر کرده ای
به وجه خدایی نظر کرده ای
تو و شهیدان    من و داغ هجران    بیا ای امام

دلی که شد از هجر تو شعله ور
نگردد خموش از فراقت دگر
تو را جان زهرا    من و داغ گل ها     بیا ای امام

الا دلبر بهتر از جان بیا
دوباره به بام جماران بیا
بیا ای حبیبم      که بی تو غریبم      بیا ای امام

************************

برای امام خمینی

زنده‌تر از تو کسی نیست چرا گریه کنیم؟
مرگ‌مان باد و مباد آن ‌که تو را گریه کنیم
هفت پشتِ عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگِ شما گریه کنیم
رفتنت آینة آمدنت بود. ببخش
شب میلادِ تو تلخ است که ما گریه کنیم
ما به جسمِ شهدا گریه نکردیم مگر
می‌توانیم به جانِ شهدا گریه کنیم؟
گوشِ جان باز به فتوایِ تو داریم بگو
با چنین حال بمیریم و یا گریه کنیم؟
ای تو با لهجة خورشید سرایندة ما
ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم؟
آسمانا! همه ابریم گره خورده به هم
سر به دامان کدام عقده‌گشا گریه کنیم؟
باغبانا! ز تو و چشم تو آموخته‌ایم
که به جانْ تشنگی باغچه‌ها گریه کنیم

محمدعلی بهمنی

*****************************

ساقی عشق

رفتم من و ماند بر زمین پیکر تو
شد خاک بهشت شهدابسترتو
من می روم از کوی تو اما دل من
چون کاسه خون فتاده  اندر برتو

دوری تو بر باد دهد عمرمرا
ایکاش بمیرم که بمانم  برتو
من مست تو بودم همه ای ساقی عشق
دیگر نرسد به کام من ساغر تو

ایکاش مرا همره خود می بردی
می سوخت همه هستی من آذر تو
در غیبتت ای ماه ، دلم تاریک است
سرداست و سیه زمانه بی اختر تو

ای مرغ بهشتی زچه صیاد زمان
بشکست به سنگ کینه بال و پرتو
ای روح خدا زجای خیز و بنگر
گریان زعزای تواست هریاورتو

گویی که نداشت آسمان تاب غمت
بارید سرشک حسرتش بر سرتو

عارف

*****************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی