کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت مهدی عجل الله فرجه۲

*******************

نجمه پور ملکی

دوست دارم به توّلای تو بنویسم عشق

آه خورشید به پهنای تو بنویسم عشق

دستْ خطم به قشنگی خط و خالت نیست

تا به زیبایی لب های تو بنویسم عشق

دوست دارم که شبی روی فرج نامه ی تان

با همه مردم دنیای تو بنویسم عشق

دَر و دیوار دلم پرُ شده از یا مهدی

چقدر از غم شب های تو بنویسم عشق

ذکر یابن الحسنی گفتم و رفتم سرداب

تا به یاد دلِ تنهای تو بنویسم عشق

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ

بهتر این است فقط پای تو بنویسم عشق

شب شعر است به یادش قلمی بردارید

جای بیکار نشستن قدَمی بردارید

روی این بومِ پُر از عشق قَلمّو بکشید

چشم و خالی و لب و بینی و اَبرو بکشید

پَر طاووس ندارید اگر فرش گنید

زیر پایش صَفی از بال پَرستو بکشید

انبیاء کوچه ی سرداب ترافیک شده

یار در راه و در این فاصله جارو بکشید

می کشم بر رخ عالم خبر آمدنت

چه سحرگاه خوشی شد سَحر آمدنت

باز هم دست و دلِ شعر به کار افتاده

باز هم قرعه به نامِ دلِ زار افتاده

سحر نیمۀ شعبان خبری در راه است

شور در گردش این لیل و نهار افتاده

دست و پایم دمِ صبحی به خدا گُم شده است

مـهزیــارِ دل مـن یــادِ قــرار افتاده

جای یک عکس در این لحظۀ شیرین خالی ست

چـشــم نــرگس بـــه تمـاشای بهـار افـتاده

چه کسی باز تُرنجی به زلیخا داده

کـه نفـس هاش دوباره به شمار افتاده

یُوسفی لابُد از این کوچه گذر کرده که باز

ایـن همــه دسـت در این گوشــه کنار افتاده

سمت سرداب دویدیم به حاجت برسیم

پسر نــوح شویــم و بــه هـدایت برسیم

دسته ای مرغ سحر گریه برایت کردند

لبِ گهواره نشستند و صدایت کردند

دوشِ جبریل نشستی که به معراج روی

دو سه ساعت نشده سر به هـوایت کردند

تربت عشق به کام تو زدند و آن جا

آخــرین منتقمِ خـون خدایـت کردنـد

چشم عیسی که به چشمان قشنگت افتاد

همه ی عرش در آن لحظه دعایت کردند

تاب دوری تو را حضرت جبریل نداشت

پس بـه زور از بغلِ عرش جدایـت کردند

چقَدر بر پدر و مادر تو سخت گذشت

این دقایق که ز آغوش رهایت کردند

***

آمــده صاحب آدینه، خدایا شکـرت

رُخش افتاده در آیینه، خدایا شکـرت

شور می زد دلم از آمدن تو، امّا

زود آرام شد این سینه، خدایا شکرت

نقش بسته به لبِ حضرت زهرای بتول

باز هم خنده ی دیرینه، خدایا شکرت

عشق می خواست حکومت بکند در دل ها

جور شد دولت و کابینه، خدایا شکرت

چقدر خونِ جگر خورد دلم تا آمد

زهق الباطلِ هر کینه، خدایا شکرت

عمر قلبم به دعاگویی تان شد سِپری

بسته دستان دلم پینه، خدایا شکرت

اسم ما را بنویسید که رجعت بکنیم

قامتِ عشق ببندیم و قیامت بکنیم

مـاهیِ قــرمزم و تُنگ بلـورم سرداب

بیقرار توام و سنگ صبورم سرداب

هر شبی سیّدِ طاووس شدم از عشقت

چقدر خیس شد از اشکِ حضورم سرداب

بس که با عهد و وفا چله نشینی کردم

زخم برداشته، پهلوی غرورم سرداب

دلم از این همه دنیای پر آشوب گرفت

چـقدر منتظرِ صبح ظـهورم سرداب

اَینَ اَقمار مُنیره بـه لبم گُل کــرده

باز هم ندبه شد و من پُرِ شورم سرداب

عرق شرم از این درد که حتی یک بار

به رَه عشق نیفتاده عبورم سرداب

چقدر ریسه کشیدیم در این شهر شلوغ

انتظار دلمان حیف دروغ است دروغ

************

سید هاشم وفایی

باز قدسی نفسان زمزمه پرداز شدند

به سوی سامره آماده پرواز شدند

چهره ها با گل لبخند همه باز شدند

بلبلان چمن حُسن در آواز شدند

نور شادی به زمین و به فلک موج زند

از فلک تا به زمین فوج ملک موج زند

باز هم شاهد غیبی به شهود آمده است

پیک شادی به سلام و به درود آمده است

چه وجودی است که اکنون به وجود آمده است

این خبر چیست که جبریل فرود آمده است

محشری گشت بپا گر که قیامت کردند

همـه در هاله ای از نور اقـامت کردند

نوری از بیت ولایت شده پیدا امشب

که از او گشته جهان غرق تجلا امشب

همه عالم شده چون وادی سینا امشب

مات از این نور بود دیده موسی امشب

عشق پرسید چرا همهمه برپا شده است

همه گفتند که مهدی است هویدا شده است

بر همه خلق جهان خیر کثیر آمده است

سوره ی نور خداوند قدیر آمده است

به محــمد به علی باز نظیر آمده است

هاشمیون همه را ماه منیر آمده است

او بود جنت ما، کعبه ی ما، مقصدما

خال رخساره ی او شد حجرالاسود ما

هستی از یمن قدومش ز غم آزاد بود

خرم از جلوه او گلشن ایجاد بود

این همان وعده موعود و خداداد بود

هر که شد منتظر مقدم او شاد بود

آری ای اهل ولا موسم دیدار شده

آیت نصــر مــن الله پــدیــدار شده

غرق آیات مبین است رخ رخشانش

شب نشینان سماوات همه حیرانش

عرشیان مات ز قدر و شرف و ایمانش

کرده در عرش خداوند سه شب مهمانش

در سماوات کنون فصل گل وهم عهدیست

میزبان خالق و مهمان عزیزش مهدیست

خیز کز مقدم مولا همگی بنده شویم

همچو گلها ز نسیم سحری زنده شویم

پیرو مکتب آن دولت پاینده شویم

نکند روز وصالش همه شرمنده شویم

دل او را همــه با پیــرویش گرم کنیم

همه درمحضر او اوئیم از او شرم کنیم

همه گویند «وفائی» گل توحید کجاست

مروه پرسید کجا کعبه بپرسید کجاست

آن دل انگیزترین مایه امید کجاست

آفتاب دل زهرا گل خورشید کجاست

کاش ما را ز وفا ره به حضورش بدهند

عیدی ما همه را حکم ظهورش بدهند

************************

ناصر شهریاری

شب شکست و نور حق شد جلوه گر

در دل شب پرتو افشان شد قمر

خاک پای او همه در و گهر

آمد آنکه از پی اش آید سحر

نام او همنام ختم المرسلین

وارث علم امیر المومنین

آمده مشکل گشای دیگری

کوثری دیگر ز نسل کوثری

حیدری با جلوه ی پیغمبری

احمدی با جلوه های حیدری

شد ز بوی نرگسی اش سینه مست

وز جمالش دیده ی آیینه مست

عالم امشب جان پر احساس داشت

عطر نرگس جلوه های یاس داشت

عسگری در خانه، خیرالناس داشت

در بغل آیینه ی عباس داشت

سامرا شد رشک جنات برین

شد بهشت دیگری روی زمین

در رکابش عالمی حلقه به گوش

برده خالش از دو عالم عقل و هوش

دشمن حیدر بگو دیگر خموش

خون حیدر در رگش اندر خروش

در میان معرکه باشد چنین

هم علی و هم یل ام البنین

هر نفس با یاد دلبر می زند

در هوایش مرغ دل پر می زند

چون گدا این خانه را در میزند

می ز جام پور کوثر می زند

فاش می گویم امامم مهدی است

تا دم آخر کلامم مهدی است

************************

یوسف رحیمی

ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن

باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن

این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد

باغ خزان زده به بهاران نمی‌رسد

خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست

مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست

تنها تو منجی بشر و آدمیتی

اصلاً تویی که فلسفه ی خاتمیتی

تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی

تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی

ماتمکده‌ست کعبه ی بی‌تو، خلیل عشق

چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق

با صد هزار جلوه ی مشهود می‌رسی

با نغمه ی الهی داوود می‌رسی

موسی شدی و طور به سویت شتافته‌ست

نیل است که به شوق تو سینه شکافته‌ست

سیمای تو ز یوسف مصری ملیح تر

همراه تو مسیح و تو از او مسیح تر

آیات حسن و فضل و کمال تو بی‌حد است

خوی و خصال تو همه عین محــمد است

همراه توست معجزه‌های پیمبری

داری به روی شانه عبای پیمبری

مولا بیا به دین بده روح دوباره ای

با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره ای

برپاست نهروان و جمل‌های دیگری

بیت الحرام و لات و هُبَل‌های دیگری

هر سنگ را نگاه تو سجّیل می‌کند

یا هر پرنده را چو ابابیل می‌کند

باز آ که دست ظلم و ستم را قلم کنی

باز آ که باز عدل علی را علم کنی

باز آ که در مدینه قیامت به‌پا شود

صحن و سرای حضرت زهرا بنا شود

در چشم تو شکوه الهی خلاصه است

صلح و جهاد تو همه عین حماسه است

در هر نگات نور خدا موج می‌زند

امید سیدالشهدا موج می‌زند

آمیزه ی صلابت و احساس دیدنی ست

در قامتت رشادت عباس دیدنی ست

سمت تو آب‌های روان سجده می‌کنند

بر خاک پات مُلک و مکان سجده می‌کنند

بی‌انتهاست لایتناهی ست علم تو

آئینه ی علوم الهی ست علم تو

تا واژه واژه ات ملکوت حقایق است

در هر نگات جلوه ی صد صبح صادق است

داری به دوش پرچم باب الحوائجی

در دست توست خاتم باب الحوائجی

چشم رئوف توست بهشت برین ما

نور ولایتت شده حصن حصین ما

دلبستگی به رحمت تو در نهاد ماست

پلکی بزن، نگاه تو باب المراد ماست

شوق تو در هدایت ما بی‌نهایت است

چشمان روشن تو چراغ هدایت است

برپا شده ست در دل عالم چه محشری

دیگر بتاب ماه خدا! یابن عسکری

من تشنه ی نگاه توأم أیها العزیز

دلتنگ روی ماه توأم أیها العزیز

تا کی نصیب ماست «اَرَی الخَلق» و «لا تُری»

کی می‌شود نوای «اَنا المَهدی» تو را ...

از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان

«عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزّمان»

*************************

جواد پرچمی

ما را در این شب ها تمنا می نویسند

مجذوب وصف و وصل لیلا می نویسند

من قطره ای ناچیزم اما مطمئنم

آخر مرا هم پای دریا می نویسند

اصلا چه بهتر که مرا هم چند سالی

کلب نگهبان همین جا می نویسند

ایل و تبارم را که نوکر می نویسند

ایل و تبارت را که آقا می نویسند

امشب برای ما کمی باران بخواهید

هر آنچه می گویی همان را می نویسند

این طاق نصرت ها که بالا رفته ما را

پروازهای رو به بالا می نویسند

چشم من و دست کریمت مهربانا

امشب صدایت می زنم من یا ابانا

موجم که دارم میل طوفانی شدن را

حین شعف پاره گریبانی شدن را

با سائلت بودن دگر از یاد بردم

من آرزوهای سلیمانی شدن را

مثل تمام کوچه ها این قلب ما هم

دارد تمنای چراغانی شدن را

اصلا مرا هم پای این ریسه ببندید

دارم سرِ آیینه بندانی شدن را

آقا به جان خاک پایت قصد کردم

از نو بنا سازم مسلمانی شدن را

از نیمه ی شعبان و مهمانت گرفتیم

اذن دخول ماه مهمانی شدن را

حتی به شوق لیله القدرش ندادیم

این حال خوبِ نیمه شعبانی شدن را

تو لیله القدری و خورشید زمینی

تو آخرین تیر امیرالمومنینی

وقتی تو اینجایی بیا معنا ندارد

آقا کجا هستی کجا معنا ندارد

بیماری ما غفلت از یاد نگار است

دور از طبیبان هم دوا معنا ندارد

من که گناهم را کمی هم کم نکردم ...

در معصیت این حرفها معنا ندارد

تو وعده صدق خدا هستی و اینقدر

آقا بیا ... آقا نیا ... معنا ندارد

ای مهربانتر از پدر مادر چه گویم

بی تو رسیدن به خدا معنا ندارد

باید که نوکر سوی اربابش بیاید

از ما به تو لفظ بیا معنا ندارد

وقتی تو از دست دلم راضی نباشی

یا ربنا یا ربنا معنا ندارد

نگذار بین غفلت کبری بمانیم

باید میان غیبت کبری بمانیم

باید فراق و سوختن باشد همیشه

در به دری از مرد و زن باشد همیشه

پیغمبرانه دلبری کن مثل اینکه

باید اویسی در قرن باشد همیشه ...

آواره ی صحرا نماییدم چه باک است

مجنون اگر دور از وطن باشد همیشه

بی یوسفش تا کی دمادم چشم یعقوب

دلخوش به بوی پیرهن باشد همیشه

من خواستم ذکر نمازم تادم مرگ ...

یا بن الحسن یا بن الحسن باشد همیشه

اصلا میان ما دو تا باید همیشه

حرف حسینِ بی کفن باشد همیشه

امشب سخن از جمکران جایی ندارد

جز کربلا این دل تمنایی ندارد

****************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی