کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام۹

*******************

مدینه گشته سرتاسر چو محشر

 که روئیده گلی در باغ دلبر

 خزان چشم ها دیگر بهاری ست

 ز یمن مقدم این یاس اطهر

 برای دیدن روی چو ماهش

 همه دارند شور و شوق دیگر

 دل لیلا شده مجنون و محوش

 زند بوسه به دستانش مکرر

 یکی گوید قد افلح را بخوانید

 که آمد باز سوی ما پیمبر

 یکی گوید که از برق دو چشمش

 شده زنده دوباره یاد حیدر

 نماز عشق خوانید اهل دل ها

 اذان گوی حرم آمد به دنیا

***

 دل بابا برایش بی قرار است

 و دورش روز و شب پروانه وار است

 خبر آمد که از نور جبینش

 قمر در آسمان پا به فرار است

 عجب شوری به دل افکنده عشقش

 که سرهای دو عالم پای دار است

 کمال خیر مهر اوست در دل

 دل بی یاد دلبر هم چو خار است

 که گفته سهم هر عاشق خزانی ست

 که من با او همه عمرم بهار است

 منم آن سائل دیروز و فردا

 که از هجران شش گوشه خمار است

 اگر عمری نفس دارم به سینه

 تمام دل خوشی ام صحن یار است

 بیا امشب دلم حاجت روا کن

 مرا هم زائر کرببلا کن

علی اکبر حائری

 ******************************

دریاترین به دامن صحرا رسیده است

 ره واکنید، کعبه ی دل ها رسیده است

 یوسف بریده سر، سر بازار آمده

 پابوسی اش خلیل و مسیحا رسیده است

 نور نبی و نور علی، نور فاطمه

 نور خدا ز عالم بالا رسیده است

 با خلق و خوی و منطق پیغمبرانه اش

 احمدترین به صفحۀ دنیا رسیده است

 نور رخش قمر، قمر روی او منیر

 زیباترین به دامن لیلا رسیده است

 آمد ز روی حیدر و احمد تجسمی

 دل برده از حسین و حسن با تبسمی

***

 دست خدا کشیده عجب حیدری دگر

 یا همچو فاطمه گل نیلوفری دگر

 تا نور صورتش به جهان گشته منجلی

 بر پاشده به ارض و سما محشری دگر

 آیات حق تجلی دیگر نموده است

اقراء  نخوانده آمده پیغمبری دگر

 صدیقه منظر است و به رخ نور فاطمه

 جاری شده به جان جهان کوثری دگر

 پیدا شده به عالم هستی به لطف حق

 در گلشن علی گل زیباتری دگر

 پابوس خاک او همه هفت آسمان شده

 دل های ما ز نام نکویش جوان شده  

***

 کار دو عالم است به راهش فدا شدن

 در پشت درب خانه ی لطفش گدا شدن

 با یک نظر حسین شده عاشق علی

 آری که کار اوست فقط دلربا شدن

 آری فقط مقام علی اکبر است و بس

 یک جا مدینه و نجف و کربلا شدن

 در بین مردمان جهان بین خاص و عام

 غیری نبود درخور پایین پا شدن

 در کربلا تجلی داغ مدینه شد

 با پهلوی شکسته چو خیرالنسا شدن

 در کربلا ز کینه ی آن دشمان دون

 شد قامت رشید علی غرق خاک و خون

ناصر شهریاری

 ***************************

صدای پای بهار آمد

بیا که کوه وقار آمد

به قلب عاشق قرار آمد

به حق‌پرستی عیار آمد

به عرش حق هم جوار آمد

به کربلا تک‌ سوار آمد

رسولی و کربلا کتابت

نگینی و عالمی رکابت

***

رسیده پیغمبری دوباره

به عاشقان دلبری دوباره

امیری و سروری دوباره

ادامه‌ی کوثری دوباره

چه گویمش؟ حیدری دوباره

و فاتح خیبری دوباره

نه احمدی و نه حیدری تو

شعاعِ "الله اکبری" تو 

 ***

نشسته در ذهن من خیالت

میان چشمان من جمالت

منم گرفتار دام خالت

تمام فکرم شده وصالت

منم اسیرت منم وبالت

تو شاهزاده تو با اصالت

نه تو خدایی و نه جدایی

که الحق از نسل مرتضایی

***

منم مریض و تویی مسیحا

منم غلام و تو هستی آقا

تمام عالم نم و تو دریا

تو عشق حیدر تو قلب زهرا

تو وارث خُلق و خوی طاها 

تو برتری از توهم ما

کران نداری و بی‌کرانی

تو فرق داری ای آسمانی

***

حسین شد مست شهد کامت

ملائکه در صف سلامت

صنوبر است این و یا که قامت

چه قامتی! پا به سر قیامت

ببر که جانم بهای جامت

فدای چشمت فدای نامت

تو همنشین ستاره‌هایی

اذان سبز مناره‌هایی

***

تو بر وجود خدا دلیلی

ذبیح لب تشنه‌ی خلیلی

تو اذن پرواز جبرئیلی

تو کوثری و تو سلسبیلی

بدون همتا و بی‌بدیلی

از ایل بارانی و اصیلی

تجلی سرمدی به قرآن

"علی" ولی "احمدی" به قرآن

***

از عقلم امشب خبر ندارم

به جز دل در به ‌در ندارم

پرنده‌ام بال و پر ندارم

بدون عشقت ثمر ندارم

به جز به دستت نظر ندارم 

سر از در خانه بر ندارم

نهال دل را کجا بکارم؟

منی که جز تو کسی ندارم

***

امان که روزی تو بین صحرا

تنت شد از کینه ارباً اربا

به خاک افتاد سرو رعنا

صدای خنده صدای اعدا

و ناتوان زانوان آقا

رسید عمه به داد بابا

تمام صحرا پر از تن توست

و خون بابا به گردن توست

***

تو را به چشمان خود کشید و

یکی یکی بر عبات چید و

از این جهان بی‌تو دل برید و

شهادتش را به چشم دید و

صدا زد از خیمه نا امید و 

به قتلگاه عمه‌ات رسید و

شکست از داغ رفتن تو

هزار چشمه شده تن تو

محــمد بختیاری

 ***************************

عشقت میان سینه‌ی‌ من پا گرفته
شکر خدا که چشم تو ما را گرفته

دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی
حالا که کار عاشقی بالا گرفته
عمریست آقا جان دلم از دست رفته
پائین پای مرقدت مأوا گرفته

سرو رشید خوش قد و بالای ارباب
شش گوشه هم با نور تو معنا گرفته

از کودکی آواره‌ی کوی تو هستم
دست دلم را حضرت زهرا گرفته

مانند جدت رحمةٌ للعالمینی
حیف است دست خالی ما را نبینی
*** 

زلف تو را موج پریشان می شناسد
چشم تو را آیات باران می شناسد

عطر تو و پیراهنت را یوسف شهر
کوچه به کوچه صبح کنعان می شناسد

اعجاز چشمان تو را آیه به آیه
آری دل تازه مسلمان می شناسد

آقا کرامات نگاه روشنت را
خورشید در هر صبحگاهان می شناسد

خشم و خروش و هیبتت را بین میدان
هوهوی رعد و برق طوفان می شناسد

خورشید از شرم نگاهت رو گرفته
در ساحل نورانیت پهلو گرفته
*** 

بالاتر از حد تصور ها کمالت
دل می برد از اهل این عالم خیالت

صبح ازل چشمان مبهوت ملائک
بودند شیدای تماشای جمالت

می جوشد از خاک قدمهای تو زمزم
کوثر شراب خانگیّ لا یزالت

کی می شود با بالهای این چنینی
پرواز تا اوج شکوه بی مثالت

آنجا که بال جبرئیل آتش گرفته
بام نخست پر کشیدنهای بالت

خُلقاً و خَلقاً ، منطقاً عین رسولی
دیگر چه گویم از تو و خوی و خصالت

وقتی که تکبیرت طنین انداز می شد
می گفت لیلا مادرت : شیرم حلالت

می ریزد از عطر نگاهت یاس آقا
تنها تویی هم شانه با عباس آقا
 
***

هر صبح بر لب نغمه‌ی تکبیر داری
تو آفتابی ، صبح عالمگیر داری

با حلقه های گیسوی پر پیچ و تابت
صد کاروان دل در تب زنجیر داری

از لهجه ات عطر خدا می بارد آقا
هر گاه بر لب نغمه‌ی تکبیر داری

از میمنه تا میسره می پاشد از هم
وقتی که در دستان خود شمشیر داری

باید برایت ذوالفقاری دست و پا کرد
حیدر شدی و هیبتی چون شیر داری

از هیبت چشم تو دشمن می گریزد
پلکی بزن تا عالمی بر هم بریزد
 
***

حالا که خاکم را سرشته دستهایت
بگذار تا باشم همیشه خاک پایت

بال و پری می خواهم امشب از تو آقا
تا که تمام عمر باشم در هوایت

آه ای اذان گوی سحر گاه مدینه
یاد نبی را زنده می سازد صدایت

ای کاش چشمانم تبرّک می شدند از
گرد و غبار بال خاکیّ عبایت

ای زینت کرب و بلای حضرت عشق
بگذار باشم زائر پائین پایت

عمریست از مهر تو در دل توشه دارم
شوق طواف مرقد شش گوشه دارم۱

 یوسف رحیمی

*****************************

؟؟؟؟؟

شب است و ساقی مجلس به گردش ساغر آورده
که سیمرغ دل مستان زشادی پر در آورده
نمی دانم چه رخ داده که طبع سر کشم امشب
قلم را بار دیگر در مصاف دفتر آورده
گمانم لیلی حسن قدم از قلزم رحمت
برای رحمه للعالمینش گوهر آورده
کمال نهضت خونین عاشوراست شادی کن
که پیک خوش خبر یک مژده از جان پرور آورده
امیر آمد،وزیر آمد،سفیر آمد که هستی را
ورود این سه تن تاب و توان دیگر آورده
حسین فلک نجات و سید سجاد سکانش
بر این کشتی خدا هم بادبان و لنگر آورده
برو باد صبا بر گو به زهرا دیده ات روشن
که از بهر حسینت ام لیلا یاور آورده
درو دیوار یثرب می زند فریاد آزادی
که مصباح الهدی را حق شکوه یاور آورده
پدر آمد پسر آمد عموی نازنین آمد
به پشتیبانی آنان علی را مظهر آورده
برای سرفرازی بر فراز نیزه دشمن
علی اکبر از بهر سرافرازی سر آورده
قد و بالای او را دید جبریل و بخود گفتا
خدا از بعد پیغمبر مگر پیغمبر آورده
شگفتی آفرین و خوش تماشایی بود رویش
تعالی الله از این نقشی که کلک داور آورده
عروس فاطمه امشب به پاس یاری قرآن
برای سنگر الله اکبر،اکبر آورده
جوانان را بشارت ده خدا از نسل پیغمبر
برای جانفشانی بر جوانان رهبر آورده
چه رهبر؟رهبری قاطع چه قاطع؟در عمل فاتح
که از فتحش فلک فتحاً مبینا زیور آورده
قدم در ملک هستی زد علی را مظهر قدرت
چه قدرت قدرت مطلق که حق احیا گر آورده
حسین بن علی را داده حق فرخنده مولودی
که با میلاد خود تفسیر نص کوثر آورده
بگو تا کربلا آماده سازد سنگر خود را
که بهر یوسف زهرا خدا همسنگر آورده
به تیر و نیزه و شمشیر و خنجر مژدگانی ده
که این زیبا پسر بهر نشانه پیکر آورده
برای سرفرازی بر فراز نیزه دشمن
علی اکبر از بهر سرافرازی سر آورده
ژولیده نیشابوری
****************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی