کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام۷

*******************

غزل فریضه ی عشق است و از نوافل نیست
بهشت با غزل مدح تو معادل نیست
به موی تو شب و باروی توسحرکردم
کسی که دل به تو نسپرده است بیدل نیست
تو نور نافله های شب حسینی، پس
بدون نور تو اصلا بهشت کامل نیست
تمام خلق برایت اگرعقیقه شوند
به تار موی تو سوگند باز قابل نیست
به اعتقاد من از روح پاک محروم است
به شأن عصمت تو هر کسی که قائل نیست

رسیدی و به نگاهی دل ازهمه بردی
تو ارث عصمت خود را ز فاطمه بردی

دو چشم مست تو دُکّان کیمیاگری است
به غمزه های نگاه تو ماه مشتری است
فرشته های موکّل تو را طواف کنند
که دستمزد طوافت حسین باوری است
زهیرها همه پایین پای تو جمعند
که کار خاک قدومت زهیر پروری است
برای ساحت ابروی تو سر آوردم
سرم فدا نشود حاصل سبک سری است
شده است نام تو ذکرهمه رجز خوانها
طنین نام علی مایه ی دلاوری است

رجز بخوان که شود حشر و خلق برخیزند
یلان ز چرخش تیغ تو زهره میریزند

سبو و ساغر و مستی و جام و مینا...تو
پیمبر و حسنین وعلی و زهرا...تو
غلام ترکی و جُوْن تو آسمان و زمین
تمام عالمیان بنده اند و آقا...تو
به خاک پای تو افتاده، بید مجنونم
و سرو خوش قد و بالای قوم لیلا تو
تو مجتبای حسینی و راه بندانِ
همیشگی سرکوچه و گذر با..تو
تو صفحه صفحه ی نهج الفصاحه ای، پس حال
بگو بهانه ی خلقت نبی شود یاتو!!؟؟

تو مس ذات خدایی تو مست توحیدی
میان کرببلا چون علی درخشیدی

به پهنه ی گیتی پهن خوان تو باشد
زمین زمین تو و آسمان تو باشد
حسین را تو حدیث الست میخوانی
حدیثها چه خوش است از زبان تو باشد
عقیده دارم از اول، صدای مرد ظهور
به لحن و لهجه و صوت اذان تو باشد
به زیر قبه، سحر، غالبا دل مردم
کنار شش گوشه میهمان تو باشد
عقیق را لب تشنه به کام خود مگذار
عقیق تشنه ی آب دهان تو باشد
تمام کرببلا از تن تو سهمی برد
تمام کرببلا پس از آن تو باشد
عبای خود به زمین پهن کرده بابایت
که ذره ذره خودش روضه خوان تو باشد

کنار پیکر تو تا نداده بابا جان
بلند شو پدرت را به خیمه برگردان

محسن حنیفی

****************************

سلامٌ علی لیلا که پیغمبر آورده

گلی از گلستان جنان بهتر آورده

حسین و حسن زاده و یا حیدر آورده

و یا چارده معصوم به یک منظر آورده

ز گلزار سر سبز ولایت بر آورده

که بر یوسف زهرا علی اکبر آورده

سلامٌ علی لیلا که امشب قمر زاده

ز خورشید تابنده فروزنده تر زاده

بتول دگر امشب حسین دگر زاده

خداوند زیبایی به شکل بشر زاده

فرشته ملک یا حور چه زیبا پسر زاده

فروغ دو صد خورشید به یک اختر آورده

 

سلام خدا بادا به لیلا و فرزندش

چه فرزند دلبندی که نبود همانندش

دهد جان به ثارالله ز گل های لبخندش

جمال رسول الله جلال خداوندش

خرد آستان بوسش شرف آبرومندش

 ادب در پی تعظیم به خاکش سر آورده

 

الا ماه کنعانی بیا ماه زهرا بین

تمام ملاحت را به یک روی زیبا بین

به مصر محــمد (ص) آی، رخ حق تعالی بین

دو صد نخل طوبی را به یک قد و بالا بین

جمال علی اکبر در آغوش لیلا بین

به حق می توان گفتن که او حیدر آورده

 

قدش سرو پوینده رخش ماه تابنده

دمش نفخۀ توحید کفش ابر بارنده

فلک بر درش سائل، ملک بر درش بنده

رسالت بدو باقی، ولایت از او زنده

هزاران مسیحا را دهد جان به یک خنده

فات خدا با خود چو پیغمبر آورده

 

خلوص و شهامت را به پیکر روان بخشد

به عزمی جهان گیرد به بذلی جنان بخشد

ز بابا ستاند دل عمّه توان بخشد

نگاه دل انگیزش به عبّاس جان بخشد

صدافت، صفا، پاکی، به نسل جوان بخشد

به بذل و به عزم و به رزم ید داور آورده

 

نوای ولایت را به قامت بر افرازد

زهر کربلا خیزد به هر شمر خو تازد

که بنیاد باطل را به گیتی بر اندازد

هنوز از خروشش خصم، ز رخ رنگ خود بازد

جوان از دمش زنده جوانی به او نازد

جوانمردی از او سر به گردون برآورده

 

فروغ مه رویش قمر را کند سیراب

شرار دل خونش جگر را کند سیراب

عقیق لب خشکش گهر را کند سیراب

نماز شب وصلش سحر را کند سیراب

دهان پر از خونش پدر را کند سیراب

ز میدان خون با خود یم کوثر آورده

 

قضا دست او بوسد قدر دور او گردد

فلک خاک او بوید قمر دور او گردد

ملک وصف او گوید بشر دور او گردد

عدو دل به او بازد ظفر دور او گردد

عمو روح از او گیرد پدر دور او گردد

لب عمّه در مدحش دُر و گوهر آورده

 

علی نام نیکویش ولی در مقام اعلا

جلال و مقام او ز وصف بشر اولا

به دستش نوشته حق به تیغش نوشته لا

به پیر خرد سرور به نسل جوان مولا

بگو دمبدم «میثم» سلامٌ علی لیلا

که بر نسل عاشورا چنین رهبر آورد

غلامرضا سازگار

******************

تا سرِ کوچه ی خدا رفتم
که پُر از چشمه هایِ کوثر بود

چشمِ من بود و دامنِ ساقی
دستِ من بود و لطفِ ساغر بود

من زِ هوش و دلم زِ دستم رفت
کارِ پیمانه های آخر بود

کارِ دل، کارِ عشق دست تو اند
هم خدا ، هم حسین مَستِ تو اند

باز کُن چشمِ عالم آرا را
خیره کن چشم هایِ دنیا را

نخوری چشم ای تو چشمِ حسین
بس که چشمت ربوده دل ها را

نوه یِ ارشدِ امیرِ عرب
می دهی عطرِ نامِ زهرا را

ای علمدارِ دومِ این قوم
می بَری رونقِ مسیحا را

آرزویِ حرا دو رکعتِ توست
تا ببیند دوباره طاها را

صخره ای موج را به هم کوبید
رویِ دوشش گرفت دریا را

پَرِ سجاده هایِ مادرِ تو
می بَرد دودمانِ لیلا را

سیبِ سرخی و زاده ی ارباب
یوسفِ خانواده ی ارباب

جلوه ای کُن به رسمِ دلبریت
تا بریزیم سر به سَروَریت

درِ بازارِ بَردگان وا شد
یوسف آمد برایِ نوکریت

کعبه اُفتاده است دُنبالت
با خیالِ رُخِ پیَمبریت

تو علی هستی و علی مانده
ماتِ اعجازِ تیغِ حیدریت

چقدر مثلِ فاطمه هستی
به فدایِ شکوهِ کوثریت

آمدی عشق در به در شده است
امشب ارباب ما پدر شده است

شاه زاده امیرِ میدان ها
مثلِ عباس مردِ طوفان ها

نفس دشت ها بُریده زِ تو
تند بادِ شگفتِ جولان ها

کوه ها خاکِ پایِ تن تنه ات
شاه بیتِ لبِ رجز خوان ها

به علی رفته ای در اوجِ نَبَرد
می زنی خنده بر پریشان ها

زَهره ها را دریده ای یعنی
هیچ کس نیست بین میدان ها

از امیران کربلا هستی
چقدر شکل مرتضی هستی

گره ای تا زدی دو اَبرو را
به هم آمیختی تو شش سو را

همگی قبرِ خویش را کَندَند
تا که دیدند تیغ و بازو را

تیغ رقصید و آسمان بشنید
ضربه ات را صدایِ هوهو را

طپشِ قلبِ خیمه ها آمد
تا گشودی سپاهِ گیسو را

آمدی تا پس از عمو گیری
پایِ محمل رکابِ بانو را

از مِیِ عشق باده ای داریم
وَه چه ارباب زاده ای داریم

روشنی هایِ آسمانِ حسین
ای نشانیِ بی نشانِ حسین

رویِ چشمِ تو اَبروانِ پدر
رویِ دوشِ تو گیسوانِ حسین

آه! داوود حضرتِ ارباب
ای اذان گویِ کاروانِ حسین

بعد آوای دلنشینِ تو بود
نوبتِ گفتنِ اذانِ حسین

قُوَّتِ زانوان بابایی
ای مسیحاترین جوانِ حسین

مادرت هیچ ، بین بُهتِ حرم
رَفتَنَت می بَرَد توانِ حسین

از نگاهت عزیزِ زهرا سوخت
رفتی از رفتنِ تو لیلا سوخت
حسن لطفی

**********************

خوشا دلی که فقط زیر پای او باشد

 میان شادی و غم مبتلای او باشد

 خوشا سری که هواخواه خدمتش باشد

 شبانه روز فقط در هوای او باشد

 خوشا دلی که به فرمان عقل عاشق شد

 و خواست لحظه به لحظه برای او باشد

 برای او که تمنای عالم بالاست

 برای او که جهانی فدای او باشد

 دلیل شهرت بی انتهای شش گوشه است

 زمین فقط کمی از کربلای او باشد

 به ملک سلطنت دل کجاست سلطانی

 که خیل شاه و ملک هم گدای او باشد

 اسیر لهجه ی گلدسته ها شدن خوب است

 به شرط اینکه اذان با صدای او باشد

 شبیه رحمت محض است خَلقاً و خُلقاً

 که احسن القصصم ماجرای او باشد

 چه هیبتی چه جلالی فقط تصور کن

 عبای سبز پیمبر عبای او باشد

 به اشک شوق نشانده نگاه بابا را

 چه گریه ها که پی خنده های او باشد

 رسیده بود به گوش همه رجزهایش

 نبود هیچ حریفی که تای او باشد...

 نخواه روضه بخوانم شب تولد که

 ترانه مرثیه ای در عزای او باشد...

عطیه سادات حجتی

*****************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی