کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر ولادت حضرت امام سجاد علیه السلام۱
***************
سوی مجنون برسانید که لیلایی هست
ما شنیدیم در این شهر که آقائی هست
دورِ این خانه شلوغ است اگر جائی هست
دردمندیم و دلی خوش که مداوائی هست
شب عید است بیائید حنا بگذاریم
سر به خاکِ قدمِ مردِ دعا بگذاریم
***
تا پدر چشم به چشمانِ تو احیا دارد
پَرِ گهواره­ ی تو روحِ مسیحا دارد
و حسن خیره به چشمانِ تو نجوا دارد
نوه­ ی حضرت زهراست تماشا دارد
جلوه­ ی تام علی بر تو مبارکبادا
سومین نام علی بر تو مبارکبادا
***
فطرسی آمده و از تو پری می خواهد
از تو عیسی نفسِ ناب تری می خواهد
یوسف از دستِ تو مژگانِ تری می خواهد
که غبارِ قدمت رفته گَری می خواهد
یا کریمیم و سرِ جاده­ ی تو شیعه شدیم
ما کنارِ پرِ سجاده­ ی تو شیعه شدیم
***
عشق وقتی به نهایت به نهایت برسد
تازه شاید که سرش بر کفِ پایت برسد
چشمِ جبریل اگر سوی عبایت برسد
نه محال است مقامش به گدایت برسد
نه فقط پهنه­ ی افلاک نمک گیر تواند
تو از این کشور و این خاک نمک گیر تواند
***
مثلِ پیراهنِ یوسف که به کنعان آمد
مثلِ ابری که سرِ خاک بیابان آمد
صاحب خانه ­ی خود جانبِ ایران آمد
خانه­ی مادریش شاهِ خراسان آمد
خاکِ ما خانه­ ی تو سایه مطلق داری
حقِ آب و گِل و بر گردنِ ما حق داری
***
عشقِ ایرانیِ ما کارِ بنایت با ماست
حوض و فوّاره و ایوانِ طلایت با ماست
طاقِ گلدسته، رواق، آینه هایت با ماست
خادمیِ حرم و صحن و سرایت با ماست
طرحِ زیباتری از باغِ جنان می سازیم
و ضریحِ نویی با فرشچیان می سازیم
***
مصلحت بود اگر شیرِ خدا می گشتی
تو علی هستی و شمشیرِ خدا می گشتی
مست از جلوه­ی تکبیرِ خدا می گشتی
تکسوارِ عرب و شیرِ خدا می گشتی
بازوی هاشمیت تیغ اگر بر می داشت
کربلا زیرِ قدم هات تَرَک بر می داشت
***
رخصتت بود اگر یک تنه لشکر بودی
میمنه، میسره بودی و مکرّر بودی
ای امام ابنِ امام از همه بهتر بودی
رخصتت بود اگر حضرتِ حیدر بودی
کربلا دید پدر را نفست یاری کرد
وه که با نامِ تو عباس  علمداری کرد
***
واژه ات خطبه شد و تیغِ علی وار آورد
خطبه ات شورِ علی در دلِ پیکار آورد
چه بلائی به سرِ کاخِ ستمکار آورد
شیعه را با شب و شمشیر و دعا با آورد
با تو در شام عجب معرکه بر پا شده است
که دعا گوی شما زینبِ کبری شده است
حسن لطفی
***********************
بیایید عشق را عبادت کنیم
به سجاده عرض ارادت کنیم
در این خشک سال صداقت شبی
دو رکعت محبت تلاوت کنیم
«تمام عبادات ما عادت است
به بی عادتی کاش عادت کنیم»
بیایید نوبت بگیریم و بعد
صف عاشقی را رعایت کنیم
همین که در این صف نشستیم پس
بیایید شکر ولایت کنیم
شب سوم عاشقی های ماست
دوباره کمی عشق نیت کنیم
مجال عبادت به عالم رسید
بهار مناجاتیان هم رسید
به چشم زمین تا که مهمان شدی
به عمر پدر راحت جان شدی
تو از مادری آریایی نژاد
و از ما و فرزند ایران شدی
عجم با تو شانی دگر یافت چون
تو فامیل با شهر سلمان شدی
پر از لحظه های رکوع و سجود
و تندیس خاکی ایمان شدی
تو هستی؛ قناعت چه معنا دهد
مگر نه که لبریز احسان شدی
کریمانه ما را بخر حضرتا
تو که آبروی کریمان شدی
نوشتم که مهتاب من آمده
علی ابن ارباب من آمده
********************
تو آمدی معنا کنی معنا شدن را
زیبا کنی زیبایی و زیبا شدن را
وقتی خدا می خواست با تو گُل کند، تو
ترسیم کردی گل شدن را وا شدن را
تو آمدی تا حضرت آدم نخواهد
زین پس اسیر جذبه حوا شدن را
آرامش چشم تو یاد نوح داده است
کشتی نشستن را و بر دریا شدن را
تو آمدی هنگام از دریا گذشتن
موسی بیابد علت موسی شدن را
عیسی، مسیحا بودنش را از تو دارد
حتی دلیل حضرت عیسی شدن را
ای نور چشم آل طاها! آمدی تا
برخود ببالد فاطمه زهرا شدن را
تو آمدی تا دختر حیدر بخواند
در چشم هایت زینب کبری شدن را
وقتی لبانت را مکید از شوق، عباس
فهمید آنجا حکمت سقا شدن را
تو خنده کردی و حسین بن علی یافت
در خنده هایت لذت بابا شدن را
تو افتخار و زینت عُباد  هستی
ابن الحسینی حضرت سجاد هستی
دست قنوتت ربنا را نور داده است
شور تو اهل آسمان را شور داده است
چشم تو خورشید تمام کهکشان هاست
از هر کجا تا نا کجا را نور داده است
طرز رکوعت، شیوه ذکر و سجودت
دست عبادت پیشه گان منشور داده است
این، دانه های اشک یا تُنگ شراب است
آن چشم ها انگار که انگور داده است
می خواست تا قسمت کند حق مستیت را
هر جام را اندازه مقدور داده است
نطق مرا در وصف تو گویا نموده است
اصلاً زبان را هم به این منظور داده است
غارت مکن قلب مرا با چشم هایت
زخمی است این دل بس که نیشابور داده است
من، بد، ولی در بین خواهان تو ایزد
هم وصله های جور هم ناجور داده است
تو آمدی حتی خدا در آسمان ها
هی سفره ها انداخته هی سور داده است
تو آمدی بانگ مبارک باد برخاست
از قدسیان فریاد یا سجاد برخواست
*********************
ای به عباد این جهان استاد
ای ملقب به سید سجاد
ای نبی را تو بهترین فرزند
ای علی را تو برترین اولاد
ای زهست تو هستی عالم
ای زجود تو جود ما ایجاد
ای ز فضل تو عقل آدم مات
ای زعلم تو در عجب عباد
ای ز تو شد خراب کاخ ستم
وی ز تو کاخ عدل و داد آباد
طاعت خلق این جهان صفر است
طاعت تو فزون تر از اعداد
نخل دین کام یاب شد از تو
خرمن ظلم از تو شد بر باد
گشت رسوا یزید بد فرجام
تا که کردی تو خطبه ای ایراد
از بیانات خانمان سوزت
سرنگون شد ز تخت ابن زیاد
نطق زیبا و آتشین سخنت
درس آزادگی به عالم داد
با گذشت تو ای ولی خدا
ریشه کن شد بنای استبداد
سخنانت به صفحه تاریخ
ثبت شد تا بشر شود ارشاد
گشت امشب ز یمن میلادت
دل ما شاد خلق عالم شاد
شعر ژولیده را بکن تضمین
ای به عباد این جهان استاد
***************************
مهدی علی قاسمی
مرغ دل باز هم غزل خوان شد
پنجمین روزِ ماه شعبان شد
دو سه روزی به کربلا رفت و
حال آمد دخیل سلطان شد
اول آمد سراغ خانه ی او...
...هرکسی از ازل مسلمان شد

هر که سجده نکرده بر درِ او
آخر از مسلکش پشیمان شد
پینه بسته است روی پیشانیش
سید الساجدین دوران شد
آنقدَر کیسه روی دوش گرفت
نیمه شب ها گدا فراوان شد
از ابوحمزه های او بوده
نفْس بیمار اگر که درمان شد
امشب آمد گلی به عالم که
مایه ی آبروی ایران شد
کاش بینم بقیع او مثل
بارِگاه شه خراسان شد
کار او بود اگر که چشمانم
چشمه گردید و پر زِ باران شد
اصلا از گریه های هرشب اوست
که به روی لبم حسین جان شد
تا چهل سال آب را دید و
روضه خوان گلوی عطشان شد
تا چهل سال اگر ذبیحی دید
مشکلش آب دادن آن شد
تا که چشمش به شیرخوار افتاد
یاد طفل رباب گریان شد
گریه های محرمم از اوست
شال مشکی و پرچمم از اوست
**********************
سید پوریا هاشمی
سجاده ایم پهن برای دعا شدیم
نائل به همنشین شدن اولیاء شدیم
تاثیر کرد خصلت خوبان به روی ما
از یمن سجده های سحر باخدا شدیم
از دستباف بودنمان خیر دیده ایم
پاخورده ایم و از شرفش پربها شدیم
هر نخ زما مطهر انفاس دلبر است
با این حساب هم نفس کبریا شدیم
شکرخدا به طالعمان مهر عشق خورد
پاگیر لطف بی حد و حصر شما شدیم
اصلا چه حاجت است به آب و گلاب ها
ما پاک از طهارت این گریه ها شدیم
وابستگی به یار اثراتش مشخص است
فارغ زما چو یار شد از غصه تا شدیم
هرچند دست جمع زمین خورده ایم ما
گفتند عشق و پیش قدمهاش پا شدیم
سجاده ایم قسمت ما شور و شین شد
یعنی که پای بوسی ابن الحسین شد
امشب مدینه حال و هوایش معطر است
از شوق چشم منتظر آسمان تر است
باران گرفت و جان دوباره به خاک داد
ابر نگاه تو چقدر سبزه پرور است
کاسه بدست ها همه از راه میرسند
باب المراد عالم و آدم همین در است
امشب به آفتاب قمر فخر میکند
در خانه ی حسین مهی جلوه گرتر است
گهواره را نگاه کنید عشق آمده
زهراست یا حسین حسن یا که حیدر است
پیغمبری چقدر برازنده اش بود
پیشانی اش تجلی نور پیمبر است
طرز نگاه کردنش آیینه ی علی است
بر قاب صورتش رخ زهرا مصور است
ما از ازل ملازم خاک ره تواییم
مارا نوشته اند گدا چون مقدر است
تا چند کفر؟باده ی ایمانیم بده
یعنی که از صحیفه مسلمانیم بده
هرکس ز عشق تاب و تبش شهره میشود
بیش از همه غم و تعبش شهره میشود
زردی رویش از اثر سجده های روز
یا اینکه سجده های شبش شهره میشود
مادر بزرگ زاده و بابا شه قریش
خیلی بجاست گر نسبش شهره میشود
مسکینک فقیرک یاربش آشناست
دربین خلق ذکر لبش شهره میشود
تا روز حشر کار ابو حمزه اش گرفت
هرکس که گشت منتسبش شهره میشود
شمشیر خطبه اش کمر شام را شکست
اینگونه تا ابد غضبش شهره میشود
نخلی که آبیاری دست کریم شد
در شهر مزه ی رطبش شهره میشود
سر میدهیم پای تو عشق است عشق عشق
عاشق دل بلا طلبش شهره میشود
تطهیر آب وام گرفته ز طهر توست
خورشید آسمان و زمین جای مهر توست
ازبس کلام معجزه دار تو نور داشت
خورشید شد هرآنکه به پایت حضور داشت
وقتی که دست و پای تو از سجده آب شد
در عرش خود خدای تو حس غرور داشت
حاجی ناشناخته ی کاروان حج
در قافله به یمن تو نعمت وفور داشت
نزدیک ها که جای خودش لطف ویژه ای
آقای خوب ما به گدایان دور داشت
جبرئیل میرسید به پابوسی اش مدام
وقتی که در نماز دم یا غفور داشت
تو حضرت کلیمی و ادعیه شاهد است
محراب خانه ی تو شباهت به طور داشت
لطف دعای نیمه شبت بر همه رسید
از برکت صحیفه ی تو دین زبور داشت
زخم زبان و طعنه اگرچه زیاد خورد
ایوب آل فاطمه قلبی صبور داشت
آماده ایم رخصت افروختن بده
پروانه ایم اذن ز غم سوختن بده
اصلا چه شد که روی تو در آفتاب سوخت؟
هروقت خورد بر لب خشک تو آب سوخت
اصلا چه شد که خیمه ات آتش گرفته بود؟
در بین شعله های جهنم کتاب سوخت
پای تورا به ناقه ی رم کرده بست شمر
از کربلا به کوفه تنت زین عذاب سوخت
در گیرو دار ردشدن همسرت ز شام
آتش سراغ معجرش آمد نقاب سوخت
رجاله ها بصورتتان سنگ میزدند
از طعنه های شهر دلت بی حساب سوخت
برروی زخم گردن تو مرهمی نبود
وقتی که از حرارت سرب مذاب سوخت
دید چگونه چوب به لبهای عشق خورد
دیدی چگونه از غم این سر رباب سوخت
یعقوب دل شکسته چهل سال آزگار
چشمت به یاد روضه ی بزم شراب سوخت
گفتم رباب و روز و شبم رنگ غم گرفت
"بس کن رباب"عمه ی سادات دم گرفت

***************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی