کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت امام سجاد علیه السلام۱۷

***************

سید حسن رستگار

می نوشم امشب واژه ها را از سبویت

پر میشود جام عطش از آبرویت

سجاده ات پهن است در محراب ، حالا

تر میشود ابیات از آب وضویت

مهر نمازت از کدامین خاک پاک است؟

اینگونه چرخیدست عالم رو به سویت؟

تکبیر میگوید غزل الله اکبر

بوی خوش سیب است اینک از گلویت 

قد قامتت کرده قیامت عالمی را

در سجده رب العالمین در گفتگویت

تبدار دار هستم در ورقهای صحیفه

مانند وقتی که تو دیدی روبرویت

مردی کمر خم کرد از داغ برادر

چشم انتظاری ماند آنجا که عمویت 

*******************

علی اکبر لطیفیان
در تشنگی سراب به دردی نمیخورد 
تنها خیال آب به دردی نمیخورد 
 
حرفی بزن که اشک مرا در بیاوری 
این جام بی شراب به دردی نمیخورد 
 
باید به زیر نور بزرگان جلوس کرد 
در سایه آفتاب به دردی نمیخورد 
 
از این به بعد معطل این دل نمیشوم 
این خانه ی خراب به دردی نمیخورد 
 
از منظر نگاه شما جلوه دیدنی است 
عکس بدون قاب به دردی نمیخورد 
 
جان مرا بگیر ولی گریه را نگیر 
چشمه بدون آب به دردی نمیخورد 
 
چشمی بده که قلب مرا زیر و رو کند 
گریه مرا کنار تو با آبرو کند 
***

ما را به جز هوای شما پر نمیدهند 
ما را به جز برای شما سر نمیدهند 
 
بال وبال مانع اوج است پس اگر 
بالم نمیدهند چه بهتر نمیدهند 
 
گاهی کنار دلبریت جبر لازم است 
دل را به اختیار به دلبر نمی دهند 
 
جبریل هم به قبه ی تو ره نیافته 
معراج را به غیر پیمبر نمیدهند 
 
آنجا که میل یار اسیری دلبرست 
در بند میروند ولی سر نمیدهند 
 
ایرانیان به هیچ بزرگ قبیله ای
 
جز خاندان فاطمه دختر نمیدهند 
 
تا زنده ایم ترک ولایت نمیکنیم 
با غیر آل فاطمه وصلت نمیکنیم 
 
هر دیده ای به دیده ی گریان نمیرسد 
فصل خزان به فصل بهاران نمیرسد 
 
در بین گریه حاصل ما رشد میکند 
باران بدون سیل به پایان نمیرسد 
 
یکجا اگر تمامی خلقت گدا شود 
نقصی به آستان کریمان نمیرسد 
 
روزی ما کم است که مصحف نخوانده ایم 
عیب از کریم نیست که مهمان نمیرسد 
 
بفرست سمت دشت غلام سیاه را 
یک چند وقتی است که باران نمیرسد 
 
کیسه بدوشی تو اگر کار هر شب است 
این پینه های شانه به درمان نمیرسد 
 
ما مستمند کیسه ی خیراتی تو ایم 
ذاتا فقیر آن کرم ذاتی تو ایم 
 
آقای من حریم تو از عرش بر تر است 
با اینکه خاکی است بهشت معطر است 
 
عادت نموده ایم به این گنبدی که نیست 
حیف از حریم تو که بدون کبوتر است 
 
فرصت غنیمت است ابو حمزه ای بخوان 
امشب برای پاکی این قوم بهتر است 
 
با تربت حسین به تسبیح می رسیم 
این تربت حسین عجب بنده پر ور است 
 
اول فدایی قدمت مادر تو بود 
پس مادرت به تو ز همه با وفا تر است 
 
تو یادگار فاطمه بودی برای او 
حالا که شد فدای تو عالم فدای او 
 
یعقوب کربلا چه قدر گریه میکنی 
از صبح زود تا به سحر گریه میکنی 
 
یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد 
داری برای چند نفر گریه میکنی 
 
وقتی که چشمهات می افتد به معجری 
حق داری ای عزیز اگر گریه میکنی 
 
این طفل را به جان خودت اب داده اند 
دیگر چرا میان گذر گریه میکنی 
 
از صبح تا غروب فقط نیزه میزدند 
داری به قتل صبر پدر گریه میکنی 
 
چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده 
یعقوب کربلا چقدر گریه میکنی 
 
بادیدن اسیر کجا میرود دلت 
بادیدن فقیر کجا میرود دلت 
علی اکبر لطیفیان
 
************************ 
مسعود اصلانی
در رحمت ز عرش تا وا شد
پر پروازمان مهیا شد
 
رخ یوسف نشانمان دادند
دل مجنونمان زلیخا شد
 
صفحات صحیفه ی نوری
ورقی خورد و عشق معنا شد
 
نفسی زد کسی و بعد از آن
تن دنیای مرده احیا شد
 
رخ خود را نشان عالم داد
همه ی اعتبار دنیا شد
 
قلمم استعاره کم آورد
رخ زیباش تا هویدا شد
 
به زمین ماه مشرقین آمد
علی دوم حسین آمد
 
شب اربابمان سحر دارد
به روی دامنش قمر دارد
 
همه از شوق نو رسیده ی او
به لبش خنده ای اگر دارد
 
شب رویاست نخل امید
پدر و مادری ثمر دارد
 
دل بابا عجیب پر شور است
و خدا از دلش خبر دارد
 
به نگاهش عموی بی تابش
نتوانست چشم بردارد
 
سر بوسیدن لبان پسر
پدرش میل بیشتر دارد
 
و به کوری چشم بد نظران
پدری باز هم پسر دارد
 
به دعایش دخیل بسته شده
پری از جبرئیل بسته شده 
مسعود اصلانی
 
******************* 
هاشم طوسی
ای مظهر نجابت و اخلاص و سادگی
ای اسوه ی یگانگی و ایستادگی 
 
عرش خدا ندیده به پای تواضعت
اینگونه ساده با نصب شاهزادگی
 
گر چه نماز در دل شبهای عاشقی
یک رسم بوده بین شما خانوادگی
 
اما حدیث سجده ی طولانی شما
وجه تمایز تو در این اوفتادگی 
 
همواره همنشین تبار رعیتی
در منتهای عزت و ارباب زادگی
 
در پیش چشمهای تو ای همدم سحر
من ماندم و خجالت این بی ارادگی 
 
ای دست پر کرامت حق بین آستین
ادرکنی یا امام هدی زین العابدین 
 
ریشه دوانده در نگهت رسم دلبری
از درک ناقص کلماتم فراتری 
 
آئینه ی تجلی ایمان و بندگی
در قامت عبادت و تقوا چه محشری 
 
در معرفت به وادی عرفان نیافتم 
از مکتب صحیفه ی تو راه بهتری 
 
تو صخره شهامت و ایثار و غیرتی
در هیبت و اراده علی مصوری 
 
لرزیده پایه های شب از خطبه خوانی ات
گفتند آمده اسدالله دیگری؟
 
وقتی دعا به دشمن خود یاد می دهی
معلوم می شود چقدر مثل مادری
 
باید برای تو به روی طاق یادها   
 
قابی بیاورم پر از وان یکادها
 
خورشید محو سجده ی طولانی تو بود
در جستجوی رتبه ی ایمانی تو بود 
 
این رسم سفره داری و مهمان نوازیت
جاری میان آن رگ ایرانی تو بود 
 
در نیمه های شب دل بی تاب جبرئیل 
در حسرت قرائت قرآنی تو بود
 
سجاده ی ستاره چهل سال شاهد 
چشمان خیس و دیده ی بارانی تو بود 
 
قلب ترک ترک شده ی کاسه های آب
مبهوت خشکی لب عطشانی تو بود
 
 
پس کوچه های کوفه و دروازه شام
در حزن گریه ها و پریشانی تو بود
 
 
هر دم که صحبت غم این مرد می شود
 
سر تا به پای قافیه پر درد می شود   
 
 
با ما بگو زتسویه ی بی مرامها
از چشم هرزه و نظر ازدحامها
 
دیدم محاسن تو زخونت خضاب شد
از بس که سنگ خورده ای از پشت بامها
 
گویا شبیه شهر مدینه به کوفه هم
با خنده داده اند جواب سلامها 
 
تا نام فاطمه زدهان شما پرید
گویا دوباره تازه شده انتقامها 
 
نا مردمان کوفه فراموششان شده
از آن سفارشات و از آن احترامها
 
با تازیانه بر تن اطفال می زدند
بس وحشیانه پیش نگاه امامها 
 
مسلمبه پای غربت مولا قیام کن   
 
دیگر بس است صحبت خود را تمام کن
هاشم طوسی

*******************

خواندند او را آن چنان و این چنینش
اما خدا خوانده ست زین العابدینش

دیشب اباالفضل آمد ‌و امشب ابالکوه
از بین زُهاد جهان زاهد ترینش

سالار و ساقی٬ ساغر و سنگ و سر و سیب
سجاد آمد عید این هم هفت سینش

انگشتر خود را خدا با نام سجاد
در پنج شعبان بی گمان کرده نگینش

غمگین گمراهان عالم بود٬ این را؛
فهمیده ام از مــدّ روی ضالینش

خون خواه آقا شد به تیغ ذکر بر لب
مرکب برایش باد شد سجاده زینش

خود پرچم سرخ قیام خویشتن شد
با یالثارات الحسین بر جبینش

با خاطرات خویش می جنگید سجاد
با خاطرات ظهر روز واپسینش

آن جا که ارباب آمده بر روی دستش
شش ماهه ای گشته دلیل آخرینش

غیر از سه شعبه دید صد تا تیر دیگر
هستند در ذهن کمان ها در کمینش

در ذهن او هی حرمله تکرار می شد
مخصوصا آن تیر بلند اولینش

بر حلق اصغر مثل پیشانی بابا
دارد اضافه می شود چینی به چینش
مهدی رحیمی

*******************

بحر طویل میلاد امام سجاد

 

باز کیفیّت کوثر لب من را تر کرد ،

کار صد ساغر کرد ، حالت هوش مرا بدتر کرد ،

باز این باده مرا دربه در میکده کوثر کرد،

سه شب اینجا همه جا بزم محبّت برپاست

 

و فلک هم غوغاست ، هرکجا روح خدا هست دل ما آنجاست

سه شب از عقل فراری شده ام،  غرق در حال بهاری شده ام

سه شب از باده پیاپی خوردم ، تا گلو می خوردم

ساقی هی ریخت و من هی خوردم،  می نابی که عطشناک بود

عطر آن غبطه افلاک بود ، و چه بی باک بود ،
هرکه زین می زده است باز دنبال سبو آمده است ،

خبری هست که امشب همگی آمده اند،

 در این خانه دوباره همگی در زده اند ،

خبری هست که دلها همگی بی تاب است ، دیده ها پرآب است ،

چه شبی جذّاب است ، ساقی امشب این بزم خود ارباب است ،

دل زسینه به مدینه شده راهی پی ماهی که رخش خانه ارباب منّور کرده

و فلک را سر زلفش چه معطّر کرده ،
خبری هست بگو قمری هست بگو پسری هست بگو
کآمده امشب که شده باده لبالب که شده خنده به لب حضرت زینب

شب سوم ، شب روئیدن یک شمشاداست ، میکده آباد است

دل عالم شاد است ، شب میلاد جگر گوشه ارباب همه سجاد است،

 آمد آنکس که ادامه دهد این شبها را ، 
این پسر ذات خداوند دوباره رو کرد ،  معنی زمزمه یا هو کرد ،

آمد و باز صفا کرد دلم ، قبله را باز رها کرد دلم ،

رو به نجوا و دعا کرد دلم ، یک صحیفه ز لبش شعر محبت خواندم
مات رویش ماندم ، و در اندیشه به محراب نمازش رفتم ،

دل به آن راز و نیازش دادم ، غصه رفت از یادم،  پای او بوسیدم ،

گرد او چرخیدم ، در نمازش همه ذات خدا را دیدم ،

به خود لرزیدم چقدر قامت رعنا شبه زهرا رفته ،

چقدر چهره زیباش به مولا رفته ، شهرتش تا به ثریا رفته ،

نسل او پاک تر از پاکی هاست ، از تباری والاست ،
سیرت و صورت او نور فشان و زیباست ،

او اصالت دارد ، این پسر رکن امامت دارد ،
بودنش روز جزا شور قیامت دارد ،این پسر با دل ما ست قرابت دارد ،

پدرش گستره ی ربّانی است ، روح حق در بدن انسانی است ،

خون حق است که در کرب و بلا قربانی است ،
در خدا او فانی است ، و زسمت دگرش مادرا را بشنو که زنی نورانی است ،

مثل یک هدیه به نسل علوی ارزانی است ،
فخر دارد دل ما مادر او ایرانی است ، کرده این قسمت حق شاد وجود ما را

دیده اش راوا کرد ،به سر دست پدر شور و شعف بر پا کرد ،

زود مهرش به قلب پدر و قلب عمو قلب برادر جا کرد ،
و لبش را که پر از قند و شکر بود پدر زد بوسه عمه نازش میکرد
و ابالفضل دلش غوغا بود، مثل اکبر دل او شیدا بود ،
لایی لایی حسن بر سر او زیبا بود ،
هدیه ها آوردند و همه بنشستند عهد شادی بستند
وقت آن بود که کامش بدهند ، نامی از عشق به رویش بنهند ،

همه ساکت بودند که حسین بن علی بعد اذان گفت به آوای جلی ،

من زعشق پدرم بیمارم ، علوی هستم و از خصم علی بیزارم ،

و فقط خوش دارم ، که به روی پسرم اسم علی بگذارم ،

ودوباره همگی خندیدند نقل شادی به سرش پاشیدند ،
ونمک باز چه خوش کرد لب دنیا را

نمک نام علی بر لب عالم جا شد ،
باز هم روی زمین زیبا شد ، باز هم خصم علی رسوا شد ،
و علی بن حسین بن علی رشد نمود و  پدری کامل شد ،

به امامت به ولایت ز خدا نائل شد ،

و چه بد روزی بود ، روز آقا شدنش روز مولا شدنش ،

 شد مصادف به صف کرب وبلا ،

همه جا گلگون بود ، دل او محزون بود ، روز گودال و سر پرخون بود ،

او اسیر تب بود ، جان او برلب بود ، غصه اش غیرت و بی معجری زینب بود ،

وسط آتش ها ، دست او را بستند ، رفت همراه زنان همره سرها و سنان ناله کنان ، خسته ز اغیار سرکوچه و بازار به هر شهر و به هر کوی به هر سوی ،

ولی وای که بند دلش آرام نشد ، هیچ جائی بخدا شام نشد ،

چه بگویم دیده اش شد پر آب ، با وجودِ بی تاب ،

 رفت در بزم شراب ، وسر شاه و لب چوب شرر زد جگر آقا را
مجتبی صمدی شهاب

 *******************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی