کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت امام سجاد علیه السلام۱۵

***************

اعیاد شعبانیه

دریای دُر از دلِ صدف می آید

تبریکِ سه نور ، با شعف می آید

خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند

عطرِ صلوات از نجف می آید

***

شعبان مَه با صفای خاتم باشد

میلاد سه آزادۀ عالم باشد

نذر قدم حسین و عباس و علی

ذکر صلواتِ ما دمادم باشد

محمود ژولیده

*********************

گفتم حسین و میل پریدن شروع شد

در سینه ام،دوباره، تپیدن شروع شد

واژه به حد وصف تو شرمنده ام که نیست

اما تو خواستی و دمیدن شروع شد

از التقاط موج دو دریا کنار هم

مرجان ظهور کرد و رسیدن شروع شد

پاداش افریدنتان را خدا گرفت

خندید فاطمه و خریدن شروع شد

حالا علی کنار تو احساس می کند

زیبا ترین بهانه دیدن شروع شد

ای دلنواز،عشق من ای دلرباترین

تا امدی تو ناز کشیدن شروع شد

تا بال های زخمی فطرس به پات خورد

بعد از هزار سال پریدن شروع شد

 

با تو خدا برای من از نو نوشته شد

خاک من از اضافه خاکت سرشته شد

 

هستی مشابهت کسِ دیگر نداشته است

مانند چشم های تو دلبر نداشته است

انگشت در دهان تو دارد نبی چرا

یعنی خدا که دایه بهتر نداشته است

وقتِ حسینُ منیِ پیغمبر است تا

باور شود حسین برابر نداشته است

جبریل معتکف شده بر گاهواره ات

تا خنده ات ندیده سرش بر نداشته است

از یک کلام ختم به صد ها کلام که...

اقا، کسی شبیه تو مادر نداشته است

هر روز ابِ خوردنی ات سلسبیل بود

در خانه فاطمه غمِ کوثر نداشته است

 

تا تربت تو هست طبیب و دوا چرا

تا کربلاست حاجت قبله نما چرا

 

عاشق که میشوم به خدا از شما شوم

زیر سر شماست اگر مبتلا شوم

هر روز در هوای شما بال میزنم

پایین پای روضه تان تا رها شوم

حتمآ اسیر در چه کنم میشوم حسین

وقتی به قدر یک نفس از تو جدا شوم

من بی نگات، لحظه به لحظه جهنمم

یک ثانیه بدون تو باید قضا شوم

کم کم صدام در نفست پیر میشود

شاید که مستجاب به یالیتنا شوم

بی تو بهشت جاذبه کوچکی نداشت

اصلآ خدا نخواسته بی کربلا شوم

 

حالا که شعر می کشدت سمت کربلا

دنبال ضجه های حروف دلم بیا

 

ای بوی سیب شهر سحر های فاطمه

سجاده بهشتیِ دنیای فاطمه

ای بالش سرت شده بال فرشته ها

ارام میشوی تو به لالای فاطمه

وقتی شما نیامده گفتی انالغریب

دیگر چه امده سر رؤیای فاطمه

روزی که رنگ سرخی پیراهنت نشست

یک گوشه زیر گردنتان جای فاطمه 2

تا دید رنگ چهره مادر غروب کرد

حتی گرفت گریه بابای فاطمه

تا سوره مقطعه تفسیر می شوی

یک نینوا شود همه نای فاطمه

 

عید و عزا به شعر من اصلآ نیامده

تا روضه هست جشن گرفتن نیامده

 

شاعر که شعر را به جلوتر کشید و بعد...

پنجاه و چند سال گذشت و رسید و بعد...

از محتشم به منبر سبز رسول تا

:این کشته فتاده به هامون:شنید و بعد...

حالا غروب زخمی روز دهم شد و

دامن کشان که خواهرتان می دوید و بعد...

می دید هر چه نیزه و شمشیر و سنگ بود

گویا به سمت چشم شما می پرید و بعد...

او می دوید و کاش نمی دید صحنه را

:الشمر جالسَُ:به روی سینه دید و بعد...

با ضربه های پشت سر هم ز پشت سر

پیش نگاه فاطمه سر را برید و بعد...

پیش نگاه حیرت زینب مقابلش

خون گلوت را سرِ نیزه چشید و بعد...

 

بس کن که سنگ اب شد از روضه های تو

دارد چکیده می شود اشک خدای تو

حسن کردی

************************

سیمای سجده چهرۀ گویا بما نداشت

دست دعا تجسّمِ یک عمر را نداشت

وقتی امام ما به رکوع و سجود بود

جز با خدا توجّهی آن مقتدا نداشت

خواهر ندیده بود کتاب خدا هنوز

قبل از صحیفه هیچ کتابی دعا نداشت

بالا گرفت بال و پر جبرئیلِ وحی

اما بدون بال دعا اوج را نداشت

باب دعا به دست تو وا شد به روی ما

ور نه خدا به خواهش ما اعتنا نداشت

محکم به آیه های تو شد پایه های دین

قبل از صحیفه درس دعا ارتقا نداشت

حمد و ستایش و صلوات است مطلعش

قرآن صاعدی که به جز ربّنا نداشت

سجاد آمد و دل ما را غدیر کرد

ما را اسیر حضرت نعم الامیر کرد

هر چند سفره سفرۀ جشن ولادت است

اما شنیدن سخن تو سعادت است

آری صحیفۀ تو به ما درس می دهد

اسلام ناب مهد جهاد و شهادت است

درک فرازهای دعایت عنایتی ست

فهم کلام حضرتتان خود عبادت است

گاهی ز مرزبانیِ اسلام و مسلمین

گه صحبت از سیاست و کسب سیادت است

گاهی سخن ز توبه و اخلاص و بندگی

گاهی ز حرص و بخل و ز حِقد و حسادت است

از بعد ماجرای اسارت چرا سکوت؟

این خود شبیه صلح حسن یک رشادت است

وقتی سلاح شیعه سلاح البکاء شد

تولید این سلاح نه یک نحو، عادت است

وقتی امام مفترض الطاعه امر کرد

دیگر  اطاعت از تو مزید ارادت است

ای مقتدا به فعل تو داریم اقتدا

عمری ست خوانده ایم تو را حجت خدا

وقتی که با کریم مناجات می کند

انگار مستقیم ملاقات می کند

با آن مقام عصمت و آن همت بلند

هر روز یاد روز مکافات می کند

با روی باز نزد فقیر و اسیر و پیر

تا مرز جان اجابت حاجات می کند

از هست خویش می گذرد در ره یتیم

محروم را رهین مواسات می کند

مظلوم را به حال خودش وا نمی نهد

با بی کسان هماره مؤاخات می کند

وقت صدور حکم قضاوت برای خلق

از روی عدل امر مساوات می کند

گاهی غلام خانۀ خود را به امر حق

با دست های خویش مجازات می کند

کار زیاد از تن نوکر نمی کشد

حال غلام پیر مراعات می کند

معنا کنیم پس عملو الصالحات را

نیّات را بُروز و ظهور و صفات را

آن رهبری که بعد حسین انقلاب کرد

با اشک دیده ظلمت شب را جواب کرد

ظلمت زدود و شیوۀ روشنگری گرفت

با روضه شام غمکده را آفتاب کرد

با خطبه ای حزین به هنرمندیِ تمام

قلب تمام اهل هنر را کباب کرد

تصویر هر شهید و شه سر بریده را

در روح و جان هر جگر خسته قاب کرد

از عمه گفت از همه گفت از سه ساله گفت

با گریه صحبت از شب شام خراب کرد

وقت عطش سراغ ز سقّا که می گرفت

با آب گفتنش جگر آب، آب کرد

هر گاهواره دید و یا شیر خواره ای

یاد گلوی پارۀ طفل رباب کرد

تیغ علی، خطابه زهرا، غم حسن

خون حسین، اشک علی، فتح باب کرد

حالا تمام خلق گرفتار زینبند

یا زین العابدین! همه غمخوار زینبند

محمودژولیده
 *****************

حسن لطفی

خدایِ عالیِ اعلی ندارد از تو عالی‌تر

ندارد در بساطِ خود از این عالی تعالی‌تر

 

علیُّ حُبُه جُنَّه قسیم النار والجَنَّه

به حمدِالله وَالمِنَّه ولی‌الله ست والی‌تر

 

اگر پا بر زمین کوبد علی افلاک می‌روبد

نباشد در کفِ دستش از این عالم سفالی‌تر

 

اگر فرش نجف گردیم حقّا محترم گردیم

که از قالیچه‌ی تبریز می‌گردیم قالی‌تر

 

علی باید؛ فقط؛ حتماً ؛ امیرالمومنین باشد

علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد

 

اگر جایی دهد زلفش دلِ دیوانه‌‌ی ما را

"به بوی سیب او بخشم سمرقند و بخارا را"

 

در آغوشِ حسین است و به رویِ دامن زینب

ببین بابا چه می‌بخشد گداها را گداها را

 

لبِ گهواره‌اش پروانه‌ای بی تاب اگر دیدید

بدان جبریل آورده است مبارک بادِ زهرا را

 

اگر بابابزرگ این است حتماً این نوه غوغاست

اذانش را علی گفت و به دستش داد دنیا را

 

علی باید چنان باشد علی باید چنین باشد

علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد

 

خدا را شُکر ما دیدیم شاهِ شهریاران را

خدا را شُکر ما دیدیم ماهِ ماه شعبان را

 

خدا این نکته را فرمود وقتی فاطمه خندید

فرشته این سخن را گفت و بُرد از آسمان جان را:

 

که زهرا طورِ دیگر طور دیگر دوست می‌دارد

میانِ این عروسانش عروسِ خاک ایران را

 

ببین که می‌بَرد امشب تبسمهای زیبایش

دلِ مادربزرگش را  دلِ اولادِ سلمان را

 

علی از ماست از داماد ما زین سرزمین باشد

علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد

 

بنا این بود بنشینی وگرنه میرِ میدانی

بنا باشد که برخیزی امیرِ تیغ دارانی

 

برایت لافتی الا علی می‌آید از بالا

اگر سربند یازهرا ببندی رویِ پیشانی

 

هزار ، الله‌اکبر را به بازویِ تو می‌خوانند

که با شمشیر می‌گردی علیِ اکبرِ ثانی

 

علیِ اکبرِ ثانی نه تو بالاتر از آنی

تو عباسی نه اینهم نه ، که طوفان‌تر زِ طوفانی

 

علی در چارده تصویر آمد دلنشین باشد

علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد

 

تو صبح و شام می‌گِریی زِ سوزِ استخوان آقا

به زخمِ کهنه‌ی زنجیر و بر زخمِ زبان آقا

 

زِ چشمانت که پرسیدند آقا سخت یعنی چه؟

سه دفعه شام گفتی و سه دفعه خیزران آقا

 

قنوتت را که می‌دیدند خواهرها... می‌گفتند

امان از دزدِ انگشتر امان از ساربان آقا

 

تو سی‌سال است می‌گریی چرا پیراهنش بردند؟

تو سی‌سال است می‌سوزی زِ لبخندِ سنان آقا

 

علی آمد که عاشورا همیشه آتشین باشد

علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد

حسن لطفی

********************

علیرضا خاکساری

امشب قشنگترین شب لیلایی خداست

جشن تولد گل زهرایی خداست

 

باشدسرشت او ز تجلای نور حق

زیباترین تجسم زیبایی خداست

 

تقوا و زهد و معرفت او زبان زد است

او بهترین نمونه ی شیدایی خداست

 

وقتی تمام هستی سالار زینب است

معلوم میشود همه دارایی خداست

 

آئینه ی تمام نمای خدا شده

روح دعای ما سر سجاده ها شده

 

ای منتهای غایت ما بی کران تویی

محبوب قلب فاطمه ی مهربان تویی

 

روزی ما ز دست کریمانه ی شماست

روزی ده تمام زمین وزمان تویی

 

ای نور چشم حضرت آقای کربلا

بعد از حسین دلبر دیوانگان تویی

 

این افتخار ماست که فامیل تان شدیم

پس شاهزاده ی همه ایرانیان تویی

 

دلداه ایم و منتظر دلبری تان

یک روز هم بیا وطن مادری تان

 

رزق تمام عالمیان در دعای تو

ما زنده ایم به برکت یا ربنای تو

 

روح الامین گدای در خانه ی شماست

از آن زمان که گشته دلش آشنای تو

 

بر روی گونه ی تو ملک بوسه میزند

دل میبرد تبسمت از عمه های تو

 

آقا چقدر شبیه عموجان تان شدی

جان جهان فدای تو و بچه های تو

 

بعد از علی اکبر آقا تو ارشدی

ای دومین علی حسینی خوش آمدی

 

ای روضه خوان اول کرببلا بخوان

ای غصه دار حضرت خون خدا بخوان

 

از تشنگی و قحطی آب و عطش بگو

از شدت گرسنگی بچه ها بخوان

 

از آن غروب روز ده سال شصت و یک

اتش کشیدن حرم و خیمه ها بخوان

 

از داغ های داغ دل عمه جان مان

هجده سر سوارشده بر نیزه ها بخوان

 

این کشته ی فتاده به هامون حسین توست

ازپاره پاره پیکر و چند بوریا بخوان

 

ازهرکجابخوان ولی آقای روضه خوان

از کوچه ی یهودی شام بلا نخوان

علیرضا خاکساری

********************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی