کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت عباس علیه السلام۱۷

***************

محــمد حسین رحیمیان

حیدری در خانه ی حیدر به دنیا آمده

یا که امشب حمزه ای دیگر به دنیا آمده

لرزه افتاده به جان دشمنان اهل بیت

حامی اولاد پیغمبر به دنیا آمده

ای فدائیان دربار حسین و مجتبی

چشمتان روشن که سر لشکر به دنیا آمده

رفت دوران سراب و عالمی سیراب شد

تشنگان سقای آب آور به دنیا آمده

درد بی درمان ندارد جا به عالم بعد ازین

سر پناه سائل این در به دنیا آمده

ای پریشان ، ای گرسنه ، ای گرفتار ، ای فقیر

آمده باب الحوائج ، هر چه می خواهی بگیر

السلام ای زاده ی آزاده ام البنین

ای مسیح سفره های ساده ی ام البنین

چشم وا کردی به دنیا عاقبت شد مستجاب

آن دعاهای سر سجاده های ام البنین

روز میلادت علی آن قدر از تو گفت که

شد زمین و آسمان دلداه ام البنین

عالمی را مست کردی ساقی مشکل گشا

بس که گشتی مست مست از باده ام البنین

مستجاب الدعوه بودن روزی ما نیز شد

تا به تو گفتیم ، آقازاده ام البنین

دشمنت هم دست خالی برنگشته از درت

هر چه خوبی می رسد لطف تو هست و مادرت

تو که هستی ؟ که علی زد بوسه بر دستان تو

تا ابد هم اولیا هم انبیا حیران تو

ما چه باید وقت ابراز ارادت رو کنیم

گفته وقتی که امامت ،جان من قربان تو

تو چه کردی مرزها را عالم عشقت شکست

تو چه کردی ارمنی شد بی سر و سامان تو

می زند تا روز محشر هر فرشته بوسه بر

دست هر کس که گره خورده است بر دامان تو

بین عالم هر کسی را بهر کاری ساختند

تو بلاگردان زینب من بلا گردان تو

ای ابالغوث ، ای ابالقربه ، امیر علقمه

من تو را دارم فقط ، پس بی نیازم از همه

ای ستون کربلا ، ای قرص مهتاب حسین

حضرت صاحب علم ، ای یار نایاب حسین

آن قدَر نزد امامت تو ادب کردی شدی

از همه محبوب تر در بین اصحاب حسین

ای کسی که کاشف الکرب امامت می شوی

نام زیبای تو گشته نقش محراب حسین

با نگاهی هر که را خواهی حسینی می کنی

بعد زینب نیست کس مثل تو بی تاب حسین

ای خداوند کرم با تو رفاقت کرده است

هر که نوشیده در عالم از می ناب حسین

اعتقادم این بُوَد فردا که روز محشر است

غم ندارد در دلش هر کس ابالفضلی تر است

ای که لب تشنه ترین سقای این دنیا شدی

با همه نیروت حامی بنی الزهرا شدی

تا قیامت داده ای درس ادب بر شیعیان

تو سپهسالار لشکر بودی و سقا شدی

ای حلالت شیر مادر ! پهلوان با وفا

آخرین ساعات هم گریه کن آقا شدی

بشکند دستی که پاره پاره کرده مشک را

از همه شرمنده تر در روز عاشورا شدی

فکر فرداهای زینب عاقبت جانت گرفت

تو همانی که کفیل زینب کبری شدی

تا خبر پیچید افتاده عموی خیمه ها

حرمله با لشکرش آمد به سوی خیمه ها

محــمد حسین رحیمیان

********************

حرف اول به نام حضرت عشق 
حرف آخر تمام وحدت عشق
قطره ای اشک روی خاک چکید 
جان گرفتیم از آب رحمت عشق
قسمت جمع ما پریشانی است 
قصه آینه است حیرت عشق
نازها را به جان خریدیم و 
باز شد راه ناز و نعمت عشق
مرد ها را یکی یکی دیدی 
غیر عباس کیست غیرت عشق
ای ید الله فوق ایدیهم 
آمده دسته ها به هیأت عشق
پرچم تو نماد دست علی است 
دست تو امتداد دست علی است
آمدی شب شب تماشا شد 
دست تو بوسه گاه بابا شد
علتش را که مادرت پرسید 
پدرت روضه خواند غوغا شد
زن و شوهر به گریه افتادند 
راز این ازدواج افشا شد 
آمدی رزق اشک آوردی 
لقبت خوب شد که سقا شد
سند آبها به نام تو خورد 
مهر زهرا نصیب دریا شد 
همه بر چهره تو بوسه زدند 
صورتت آیه آیه زیبا شد 
ناگهان در طواف کعبه نور 
نور قنداقه ات هویدا شد
گفت مادر به تو غلامِ حسین 
بر تو و مادرت سلامِ حسین
نفس گرمت آفریننده است 
خانه ات مثل عرش تابنده است
ما کجا لطف بی کرانه کجا 
هر که حاجت گرفته شرمنده است
عاشقت برگ سبز را برده 
جز طرفدار عشق بازنده است
کاشف الکرب گریه امشب 
صبح محشر نتیجه اش خنده است
علمت تا همیشه پابرجاست 
کشته مکتب شما زنده است
تا که دیدند جایگاه تو را 
غبطه خوردند بر شما شهدا
ماه نه هم ردیف خورشیدی 
از تبار امام توحیدی
قمر هاشمی ادب کردی 
پیش خورشید کم درخشیدی
شیر ام البنین تویی عباس 
کودکی شیر عشق نوشیدی
پر کشیدی به آسمان رفتی 
به خدا هر طرف خدا دیدی
دوش بر دوش فاتح خیبر  
در دل نهروان خروشیدی
در کنار حسن سکوت شدی 
در رکاب حسین جنگیدی
پهلوان غروب تاسوعا 
دم خیمه چه شد که لرزیدی
شد به پا در خیام هنگامه 
تا به دستت رسید امان نامه

تو به اهل زمین امان دادی 
فرصتی هم به آسمان دادی
از زمین و زمان بلا آمد 
چقدر سخت امتحان دادی
با رجزخوانیت به لحن علی 
پشت یک دشت را تکان دادی
چشم زخمی تو را نشانه گرفت 
چون به آنها خودی نشان دادی
مثل دست تو از قلم افتاد 
وعده ای که به کودکان دادی 
چه کسی گفت آبرویت رفت 
لب عطشان به آب جان دادی
از سرت تا کلاهخود افتاد  
روی پیشانی ات عمود افتاد 
*********************
صابر خراسانی
باد از جانب صحرا خبری آورده
آسمان قید نزولش خدمه باران است
ابرهامان همه در معرض  اشک شوق اند
و زمین چشم به راه قدم باران است
**
بر روی خاک پر و بال ملائک پهن است
از مسیر گذر اُمِّ بنین آمده اند
همه دور سر این ماه پسر می گردند
دست بوس پسر اُمِّ بنین آمده اند
**
در توان چه کسی هست که با آمدنش
خلق را وجه ی او سر به سجود آورده
فاطمه بـنت اسد اُمِّ اسد گردیده
کودکی های علی را به وجود آورده
**
خانه با آمدنش رونق بسیار گرفت
باغ را عطر گل یاس بهاری کرده
سالها  منتظر آمدنش زینب بود
روی او فاطمه سرمایه گذاری کرده
**
نه فقط شیعه به او باب حوائج گوید
از دخیل نگهش گـَبر  مسلمان  گردد
دست او پنجره فولاد همه ادیان است
او اشاره کند ایران همه سلمان گردد
صابر خراسانی
**********************
مهدی نظری
بهانه شد که دوباره گدای تو بشویم
خداکند که همیشه برای تو بشویم
تمام هستی خود را دهیم جادارد
که زائر حرم با صفای تو بشویم
چه می شود که به ما هم دهند،پر که فقط
کبوتر روی گلدسته های تو بشویم
خداکند که به ما هم اجازه ای بدهند
که مثل ماه و ستاره فدای تو بشویم
بیا به خاطر زینب نگاه کن ما را
که صید هر شبه چشمهای تو بشویم
توصاحب علم کربلای اربابی
عموی تشنه لب بچه های اربابی
 
امام ما سپری مثل تو نخواهدداشت
شب غمش سحری مثل تو نخواهدداشت
حسین مثل پیمبرتو هم مثال علی
و شهرعشق دری مثل تو نخواهدداشت
اگرکه سینه دریا پر از صدف باشد
بدون شک گهری مثل تو نخواهدداشت
شجاعت علوی را تو ارث بردی چون
که مرتضی پسری مثل تو نخواهدداشت
رسیدی و شب ما مثل روز روشن شد
چون آسمان قمری مثل تو نخواهدداشت
دو دست دادی و جایش خدابه تو پرداد
نه،جبرئیل پری مثل تو نخواهدداشت
تو عشق زینبی و تا همیشه ماه حسین
نوشته اند تو را حیدر سپاه حسین
 
فرات مشک تهی و تویی که دریایی
تو ماه ام بنینی ز نسل زهرایی 
جمال هاشمیان در مدینه معروف است
میان هاشمیان واقعا تو زیبایی
همین که پیش علی راه می روی آقا
چقدر هیبت تو می شود تماشایی
علی ست ساقی کوثر،توساقی عشقی
رقیه عشق حسین و به عشق سقایی
همه رعیت عشقیم و پادشاه تویی
خوشا به حال تو آقا چقدر آقایی
اگرچه مهر امامت نخورده درلوحت
ولی به کل خلائق امیرومولایی
ببندگردن من را به پای زنجیرت
بیا بزن سر من را حلال شمشیرت
 
علی که دید تو را یاد خیبرش افتاد
بیادنغمه الله اکبرش افتاد
میان چشم تو مولا چه صحنه ها که ندید
نگاه او به رخ سیب نوبرش افتاد
کسی که تیغ کشید و به جنگ تو آمد
سرش بریده شد و دربرابرش افتاد
تو نعره می زدی و لشگری به هم می ریخت
رجز که خواندی حسین یاد مادرش افتاد
اگرچه تیغ نبردی ولی همه دیدند
به تیغ ابروی تو دشمنت سرش افتاد

کسی ندیده چنین تیغ تیز برانی
تو باصدای علی می کنی رجز خوانی
 
همینکه پرچمت افتادخیمه غوغاشد
نبودی و سر یک گوشواره دعواشد
تو رفتی و همه گفتند وای بر زینب
همینکه پای عدو سمت خیمه ها واشد
چهارهزار نفر تیر می زدند ای وای
چقدر تیر سه پر نذر جسم سقاشد
اگرچه پرچمت افتاد بر زمین اما
همینکه فاطمه را دید پرچمت پاشد
پس از شهادت اکبر نه بعد قاسم نه
پس از تو بود که دیدند حسین تنهاشد
غم علی جگرش را به درد آورده
تورا که دید چنین سرو قامتش تاشد
نبودی و دل زینب شکسته تر شده بود
پس از تو ام بنبن بود بی پسرشده بود
مهدی نظری
**********************
یوسف رحیمی
ای چشمه محبت عالم وجود تو
باران کرامتی است به امواج جود تو
دنیا بهشتی است ز شرح معطرت
هر جا که بو کنیم رسد بوی عود تو
دریا نمایشی است ز اوج فضائلت
پیچیده موج موج در عالم سرود تو
سقا اگر نیامده بودی صفا نبود
دریا نداشت جلوه‌گری‌ با نبود تو
پیشانی سپیدۀ تو پینه بسته بود
از بس زیاد بوده شکوه سجود تو
با هر قنوت جلوه به هر آسمان دهی
تو عبد صالحی که خدا را نشان دهی 
 
هر کس که دید روی تو را چشم بر نداشت
این خانواده مثل تو دیگر قمر نداشت
تا عرش سر کشیده‌ای ای قُلۀ ادب
گر چه زمین ز اوج شکوهت خبر نداشت
بر شانۀ تو پرچم باب الحوائجی است
هرگز کسی ز روی تو این نام بر نداشت
تکرار جنگ‌های تو صفین دیگری است
این جنگ‌ها به جز تو دلیر دگر نداشت
تنها‌ترین کبوتر عرش خدا حسین
غیر از علیّ اکبر و تو بال و پر نداشت
پرتاب نیزۀ تو نظیری نداشته
این علقمه به جز تو امیری نداشته
 
دست خدا تو را به بلندا کشیده است
رعناترین صنوبر باغ آفریده است
یک قطره بود و جلوۀ دریا شدن گرفت
آبی که از دهانۀ مشکت چکیده است
بیهوده نیست گریۀ صبح طلوع تو
گر آفتاب غنچه ز دست تو چیده است
خیره شده به سمت تو چشمان آسمان
حتماً شبیه روی تو ماهی ندیده است
مولا ببین تو شوق طواف فرات را
دیگر چه عاشقانه به کعبه رسیده است
هر روز و شب به گرد مزارت طواف اوست
پائین پای مرقد تو اعتکاف اوست
 
دریا نشسته زیر قدم‌های مشک آب
با موج، بوسه‌ها زده بر پای مشک آب
زخمت که خنده می‌زند او گریه می‌کند
خونابه می‌چکد ز سراپای مشک آب
بر شانه‌های خسته‌ات اکنون نشسته است
چندین نگاه غرق عطش جای مشک آب
از چشم‌های پارۀ مشکت امید ریخت
تا تیر گشت محو تماشای مشک آب
لب تشنه روی خاک اگر مانده غم مخور
بانوی آب ها شده سقای مشک آب
ای کاش دست های شما بر زمین نبود
آقا چقدر خوب شد ام‌البنین نبود
 
گویا که چشم علقمه در خواب مانده بود
سقای دشت تب زده بی آب مانده بود
دریا که از نوازش دست تو آب خورد
در اوج تشنگیِ تو سیراب مانده بود
گهواره‌ای ز دست عطش تاب می‌گرفت
چشم انتظار آب چه بی تاب مانده بود
باران تیر بود تو را دوره کرده بود
دریا میان حلقۀ مرداب مانده بود
آن جا که می گریست کنار تو آفتاب
زخمی عمیق بر سر مهتاب مانده بود
با یاد قبر کوچکت ای آیۀ‌ رشید
آهی بلند بر لب هر سرو قد کشید
یوسف رحیمی

*******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی