کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت عباس علیه السلام۱۶

***************

دوتا بازو به دنیا آمده نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم پیغامش اباالفضل است

به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته ضامن وامش اباالفضل است

همان که خَلقَن و خُلقَن شده مانند پیغمبر
علیِ اکبری که نسخه ی خامش اباالفضل است

علی در ضربه های مستقیمش چون حسین است و
علی در ضربه های نا به هنگامش اباالفضل است

حسین بن علی خاصیت خاصش علی اصغر
حسین بن علی خاصیت عامش اباالفضل است

اباالفضل است معنای ابوالقِربَه به وقت صلح
و عباس است شیر آن شیر که رامش اباالفضل است

فرات این فالگیر کهنه چون بر عکس شد در خود
خودش هم دیده که عکس تَه جامش اباالفضل است

شبیه تو شبیه او میان مردمان من هم
کسی را می شناسم کُل اسلامش اباالفضل است

اگر کوهی به دریا تکیه دارد در دل شیعه است
که زینب نیز اقیانوس آرامش اباالفضل است

مهدی رحیمی  

*******************

صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است
یا که صدهاحاجتِ دشوار اگر داری کم است
یا که قدَّ آسمان آوار  اگر داری کم است
یا که در قلبت غمی بسیار اگر داری کم است

غم جگر دارد بیاید گفته‌ام در هر غمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

حالِ ما را تا که دوریِ حرم بد می‌کند
کربلا را قسمت ما راهِ مشهد می‌کند
یک دوراهی هست ما را هِی مُردد می‌کند
در میانِ دو حرم دل رفت آمد می‌کند

مثل اینکه شهریار آنجاست می‌خواند : هَمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

این حسن یا این حسین این یا که تکرارِ علیست؟
حیرت آئینه یعنی وقت دیدار علیست
تیغ او تیغ علی و کار او کار علیست
جان عزائیل در دست علمدار علیست

بیرقی دارد که نقشش شد شعارِ عالمی
یِل یاتارطوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

تا زره را می‌کشد بر شانه مُحکم می‌کند
تا که اَبرو را زمان رزم در هم می‌کند
چیست لشکر کوه از هولش کمر خم می‌کند
یا که عزرائیل را پیشش مجسم می‌کند

آمده تا جابجا گردند هر زیر و بَمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

یک قدم کوبیدی و هفت آسمان‌ها ریختند
یک علم کوبیدی و هِی کهکشان‌ها ریختند
ضرب شصت توست یا آتشفشان‌ها ریختند
مصرعی خواندی رجز ، سیف و سنان‌ها ریختند

این به مولارفته دارد ضربه های محکمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

جذب تو جبرئیل تا شد شهپرش بر باد رفت
خواست نزدیکت شود خاکسترش بر باد رفت
هر سلحشوری که آمد یا سرش بر باد رفت
یاکه تیغت چرخ خورد و لشکرش بر باد رفت

شاهباز کربلایی شهریار علقمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

تاکه گیسو را کمی در پیچ و تاب انداختی
شام را گویا به جانِ آفتاب انداختی
بِرکه‌ای رفتی و عکست را به آب انداختی
یا که عکس مرتضا را بِینِ قاب انداختی

ماه بی تکرار ما تکرار اسم اعظمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

شانه‌ات نازم که جایِ دستهای زینب است
تا تویی ، بالاترین مَحمل برای زینب است
روی زانوی تو ، تنها ردِّ پایِ زینب است
هر دلی که گفت یاعباس جایِ زینب است

کور می‌سازد نگاهت چشم هر نامحرمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

هرکه شد مستِ حسن بدجور بد مستِ تو شد
کوچه بُن بست حسن شد کوچه بن بست تو شد
بعد غوغای جمل دست حسن دست تو شد
فاطمه هست حسن  شد فاطمه هست تو شد

از کریمیِ حسن داریم با هم عالمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

قبله وقتی رو به تو هر صبح راهی میشود
قبله‌ی ما چشم تو خواهی نخواهی میشود
گاه گاهی هم نمازم اشتباهی میشود
قلبِ ما بِین حرم انگار ماهی میشود

تو شراب کوثری و موج موجِ زمزمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

ناز مجنون را اگر در کوی لیلا می‌کِشند
ناز دستان تو را دستان زهرا می‌کِشند
آش نذری تو را هم ارمنی‌ها می‌کِشند
در جوارت منتِ بیچاره‌ها را می‌کِشند

دل ، ابالفضلی نمی‌ماند برایش ماتمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

مَشک وقتی می‌چکد تقدیر می‌ریزد بِهم
دست وقتی نیست در تَن شیر می‌ریزد بِهم
حق بده این چشها را تیر می‌ریزد بِهَم
دختران را بعدِ تو زنجیر می‌ریزد بِهَم

بر زمین اُفتاده‌ای بد جور آقا درهَمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

حسن لطفی

 ********************

ابرو گره زدی و گره خوردلشکری
به به”به این صلابت وشور و دلاوری

وقتی میان معرکه شمشیر میزنی
یک نسخه ی برابراصلی زحیدری

میدان جنگ قبضه ی جنگاوری توست
لشگر” “نفر”شود ز میانش که بگذری

صفین رابه هم زده بودی تو یک تنه
تفریح نوجوانی تو جنگ و دلبری

باچشم خودکه دسته ای ازشیروآهواست
ازگرگهای دوروبرت زهره می دری

علامه ای به سطح توعالم ندیده است
توگوی سبقت ازعلما همه می بری

شاگردحیدروحسن و زینب وحسین
ای خطبه خوان کعبه که استادمنبری

روزجزاشفاعت ماها به دست توست
روزجزا توباز علمدارمحشری!

سنی وارمنی ومسیحی چه فرق داشت
ماهی و کل اهل زمین برتو مشتری

مادلشکسته ی غم مشک و سر توایم
آقا دل شکسته ی مارا نمیخری؟

گشتم پی لغت که به عنوان قافیه
بنویسم از وجوده تو یک بیت دیگری

افتادیادمن لغتی،روضه شد غزل
شرمنده ام که روضه شداین بیت آخری

سر بسکه زخم بود نشدصاف روی نی
ازگوش روی نیزه سرت رفت،چه سری!

رأس تورا به گردن یک اسب بسته اند
پاشیده چهره ی تو زبس خورده هر وری

محــمد کابلی

*******************

علی اشتری

سیمرغی و آفاق همه زیر پر توست

هر آنچه که خیر است همه دور و بر توست

 

ما خاک تو بر مُلک سلیمان نفروشیم

خیر دوسرا ذرّه‌ای از خاک در توست

 

تشکیک نداریم به وحدانیت عشق

ما هرچه کشیدیم همه زیر سر توست

 

 عیساست که در کوچه‌ی لطف تو نشسته

یحیاست که در شهرِ جنون رهگذر توست

 

تب‌کرده‌ی از دوریِ بین‌الحرمینیم

المنّة لله دل ما محتضر توست

 

 جز دامن تو نیست مرا جای دگر دست

تا بوده همین بوده و تا هست همین هست

 

 دل خسته شد از رفتن و از آمدن خویش

سربار شده تن به من و من به تن خویش

 

هر طور شده جانب قبله بِکِشیدم

با تربت تو پاک نمایم بدن خویش

 

جز کرب و بلا نیست مرا موطن و مقصد

رنجور شود هر دل دور از وطن خویش

 

 عادات انیس‌اند در آئینه‌ی محشر

ما اُنس گرفتیم به سینه‌زدن خویش

 

 گر بر سر قبرم گذر دسته بیفتد

مجنون شده و پاره نمایم کفن خویش

 

 با خطّ خوش و جوهره‌ی ناب نوشتند

تقدیر مرا نوکر ارباب نوشتند

 

 تو پیش خدایی و کسی در برتان نیست

جز یاد خدا یاد کسی در سرتان نیست

 

 قرص قمری نیست مگر حضرت عباس

شمس دگری غیر علی اکبرتان نیست

 

صد سال اگر سجده کنیم، اشک بریزیم

مثل دو رکعت سجده‌ی بالاسرتان نیست

 

 هر وقت به‌کارم گره‌ی کور می‌افتد

باب کرمی غیر علی‌اصغرتان نیست

 

این شور «بُنَیَّ»ست که از دور رسیده‌ست

بر خاک فتادید وَ بال و پرتان نیست

 

 در خواب، شبی روی زمین دست تو دیدم

خاکم به دهان، خاتم پیغمبرتان نیست

 

 ای نیزه‌نشین سحر قافله ارباب

چشمان تو شد در‌به‌در قافله ارباب

 علی اشتری

******************* 

قاسم نعمتی

گریه کردم مُطَهّرم کردند

پاکْ مانند ساغرم کردند

اسم تو آمد و دلم پَر زد

به گمانم کبوترم کردند

با نگاهی  ز چشم شهلایت

خاکْ بودم ولی زرم کردند

پدر و مادرم همان اول

نذرِ اولاد حیدرم کردند

تا که گفتم مُحبِّ عباسم

دلِ آلوده را حرم کردند

شخص بی آبرو چنان من را

پیشِ مردم چه محترم کردند

شک ندارم که این محبت را

به دعاهای مادرم کردند

سالیانی است آبرو دارم

سالیانیست نوکرم کردند

یَابْنَ امُّ البنین دعایم کن

باز در علقمه صدایم کن

دست بر سینه رو به کرب و بلا

السلام علیک یا سقا

قمر خانوادة خورشید

صدقه دارد این قد و بالا

پسر چهارمِ امیر حُنین

دست بر سینة بنی الزهرا

چشم و ابروی تو سپاه حسین

کاشف الکرب سید الشهدا

سیزده ساله فاتح صفین

سومین بچهْ شیرِ ، شیرِ خدا

ارمنی ها مُرید نام تواند

شاهدم سفره های تاسوعا

نامِ تو هم ردیف یا فَتّاح

چشمهایت مُفَرِّجُ الغَمّاء

تو که هستی ، حسین هم آخر

شد پناهنده بر تو عاشورا

سایبانِ مُخَدّراتِ حرم

پشتْ گرمیِّ زینب کُبری

إعطِنی یا کریم ، انا سائل

مستجیرٌ  بِکَ ابوفاضل

دست گیرِ همه خدایِ ادب

دست پروردة امیر عرب

نسلْ در نسلْ خاک پایِ توایم

به تو دادیم دلْ نَسَبْ به نسبْ

سفره ات بهر سائلان پهن است

صورتت شیر و خالِ تو ، چو رطب

می کند زنده یاد حیدر را

چین پیشانی ات به وقت غضب

اسدالله کربلا ، عباس

بِنِشین با وقار بر مرکب

قد کشیدی همینکه روی اسب

لشکر کوفیان کشید عقب

می شود روضه را تجسم کرد

با کمی فکر ، رویِ این مطلب

تا تو بودی سفر به خیر گذشت

ای نگهبان محمل زینب

تا تو بودی رباب اصغر داشت

غرق بوسه سپیدی غب غب

تا تو بودی ندید یک مادر

طفلش از تشنگی کند لب لب

تا تو بودی رقیه معجر داشت

روی دوش تو خواب بود هر شب

تا تو بودی کسی اجازه نداشت

بزند چوب خیزران بر لب

رفتی بر غرورها برخورد

دست نامحرمان به معجر خورد

وای از لحظه ای که غوغا شد

رفتی و در خیام بلوا شد

دختری مشک آب دستت داد

بر دعا دست عمه بالا شد

سایه ات بین نخلها گم شد

پسر فاطمه چه تنها شد

تا رسیدی کنار نهر فرات

علقمه در مقابلت پا شد

تا قیامت خجل ز لبهایت

خنکی های آب دریا شد

جانب خیمه راه افتادی

فکر و ذکرت لبان آقا شد

در کمینت چهار هزار نفر

تیرها در کمان مهیّا شد

قدُّ و بالات کار دستت داد

چند صد تیر در تنت جا شد

بی هوا دستِ راستت افتاد

دست چپ هم شکارِ اعدا شد

حرمله در شکارِ چشم آمد

هدفش چشم های شهلا شد

نوکِ تیر از سرِ  تو بیرون زد

تا پرش بین دیده ات جا شد

خواستی تیر را برون بکِشی

گردنت خم به سوی پاها شد

از سرِ تو کلاه خود افتاد

یک نفر با عمود پیدا شد

آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت

تا سر چینِ ابرویت وا شد

وای بی دست بر زمین خوردی

سجده گاه تو خاکِ صحرا شد

تیرهایِ کمی فرو رفته

خوب بر جسمِ اطهرت جا شد

بعدِ سی سال یا اخا گفتی

عاقبت مادر تو زهرا شد

دورتر از تنت حسین افتاد

همه دیدند قامتش تا شد

گفت عباس خیز و کاری کن

رویِ لشگر به خواهرم وا شد

دَمِ خیمه زمان غارت ها

سرِ یک گوشواره دعوا شد

سند ارث بُردن از زهرا

با کف پا به چادر امضا شد

پاسخ اَیْنَ عمّیَ العباس

سیلی چند بی سر و پا شد...

قاسم نعمتی

***************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی