کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعار ولادت امام حسین علیه السلام۴

************

ما شیعه زاده ایم و هوادار حیدریم

تا آخرین نفَس همگی یار حیدریم

عمّار یاسر، اَصبغ و سلمان و مالکیم

حُجر و کمیل و میثم تمّار حیدریم

با یک اشاره اش سر و جان را فدا کنیم

شکر خدا که گرمی بازار حیدریم

حتّی شب ولادت اربابمان حسین

مشغول به سرودن اشعار حیدریم

یا مرتضی علی علی مولا علی علی

اذکار ماست بس که گرفتار حیدریم

طبق «فمَن یَمُت یَرَنی» در زمان مرگ ...

... ما محو دیدن گُل رخسار حیدریم

فصل بصیرت است و به دنبال اصلحیم

در اوج فتنه نوکر بیدار حیدریم

ما جز علی به هیچ کسی دل نمی دهیم

حتّی به قدر یک نفسی دل نمی دهیم

***

ما تشنه ایم جرعه ی آبی به ما دهید

لطفی کنید و باده ی نابی به ما دهید

ما قصد پای بوسی تان را نموده ایم

در بین جاده ایم، رکابی به ما دهید

کرب و بلا محلّ عبور و مرور ماست

آن لحظه ای که حال خرابی به ما دهید

یک بار کافی است که بگوییم «یا حسین»

قبل از ختام، کوه ثوابی به ما دهید

جشن تولّد تو و سجّاد و ساقی است

باید سه وعده سور حسابی به ما دهید

وقتی به ما «حسین حسین» وحی می کنید

پس واجب است تا که کتابی به ما دهید

پیغمبریم و خدمت ارباب می کنیم

نام تو را به صفحه ی دل قاب می کنیم

***

ارباب ما رسیده و دنیا شلوغ شد

دنیا فقط نه ... عالم بالا شلوغ شد

بازار نوکری من و تو گرفته است

شکر خدا دوباره سر ما شلوغ شد

با فوجی از فرشته، بزرگ ملائکه ...

... آمد زمین و خانه ی مولا شلوغ شد

در دست هر فرشته هدایای شاخصی است

اطراف گاهواره ی آقا شلوغ شد

از برکت رسیدن ارباب شیعه ها

حتّی کِنِشت و دِیر و کلیسا شلوغ شد

با کشتی نجات سریع و وسیع او

نقطه به نقطه دامن دریا شلوغ شد

خالی شده جهنّم و آتش فرو نشست

در عین حال، جنّت اعلی شلوغ شد

فرزند دومین پیمبر، پسر شده

زهرا دوباره مادر و حیدر پدر شده

***

وقتی که رو به وادی میقات می کنیم

با ذکر«یا حسین» مناجات می کنیم

مصداق «یا مُفتّح الأبواب» نام اوست

ما با حسین، سِیر سماوات می کنیم

مهرش که روزی دل هر کس نمی شود

با مهر او همیشه مباهات می کنیم

ما که عذاب قبر نداریم با حسین

با حرز یار، دفع بلیّات می کنیم

این که سرشت ما همه از خاک کربلاست

با منطق فلاسفه اثبات می کنیم

با کربلای او چه نیازی به جنّت است

اعراض از تمامی جنّات می کنیم

وقتی که نام حضرت ارباب می بریم

خوشنود قلب عمّه ی سادات می کنیم

هر دلبری که دلبر آقا نمی شود

هر خواهری که زینب کبری نمی شود

***

شأن نزول و روح کتاب خدا حسین

والفجر و مریم و فلق و وَالضّحی حسین

تو آمدی و جمع شما جمع گشته است

زهرا، حسن، نبی خدا، مرتضی، حسین

تو آمدی و آل عبا با تو پا گرفت

بی تو چه ناقص است حدیث کسا حسین

روز ازل که نامه ی ما را نوشته اند

افتاده کار محشر ما با شما حسین

وقت تولّدم که مؤذّن مرا گرفت

در گوش من به جای اذان گفت «یا حسین»

در مکتب تو غیر دو واژه نخوانده ام

در ابتدا حسین وَ در انتها حسین

رغبت نمی کنم که روم جای دیگری

وقتی که هست نزد تو دارالشّفا حسین

ما غیر درب خانه تان در نمی زنیم

ما رو به غیر آل پیمبر نمی زنیم

***

از بس که باوقار بِوَد برگزیدنی است

ناز نگاه یوسف زهرا خریدنی است

نجوای هر شبانه ی قبل از ولادتش

با گریه های حضرت زهرا شنیدنی است

فطرس ز برکت قدمش بال و پر گرفت

این بال ها به عرش خدا هم پریدنی است

مهرش در آسمان نبی پر تلألؤ است

تصویر عشق او به پیمبر کشیدنی است

او شیر را ز دست نبی ارتزاق کرد

بس که لبن ز دست پیمبر مکیدنی است

اصلاً عجیب نیست که او یک پیمبر است

معراج او به دوشمحَمد (ص) چه دیدنی است

شیرین تر از شراب عسل بوسه از گلوست

یعنی که طعم بوسه ی دلبر چشیدنی است

حس می کنم که زائر شش گوشه می شوم

از بس که عطر سیب حریمش وزیدنی است

هنگام پای بوسی اش از غم، بری شدم

پایین پا رسیدم علی اکبری شدم

محمد فردوسی

*******************************

خانۀ شیر خدا امشب پر از نور خداست

الـبشاره لیلۀ میلاد مصباح الهـداست

بر سر دوش نبی، شمس ولایت جلوه گر

پیش روی فاطمه، مرآتِ حسنِ ابتداست

فاطمه آورده فرزندی که در قدر و جلال

هممحَمد هم امیرالمؤمنین هم مجتباست

چشم ثاراللهیان روشن به میلاد حسین

کام حزب اللهیان شیرین که این عید خداست

گام گامِ مقدمش، رشک گلستان بهشت

عضو عضوِ پیکرش، اوراق صنع کبریاست

این همان مصباح دست غیب رب العالمین

این همان قرآن روی قلب ختم الانبیاست

چشم نه، لب نه، جبین نه، حنجر و رخسار نه

پای تا سر غرق در گلبوسه‌های مرتضاست

با وجود آنکه نَبوَد رحمت حق را حدود

این نمای رحمت بی حدِّ ذات کبریاست

سبط احمد، نجل حیدر، آرزوی فاطمه

خون قرآن، اصل ایمان، قلب دین، روح دعاست

قطره‌ای از بحر لطفش چشمۀ آب حیات

ذره‌ای از خاک کویش درد عالم را دواست

وصف او باید کسی گوید که قرآن آورد

مدح او باید کسی گوید که او را خونبهاست

هر چه می‌بینم جمالش را، نبی پا تا به سر

هرچه می‌خوانم ثنایش را،علی سرتا به پاست

هر سری تقدیم جانان گشت، خاک پای او

هر دلی جای خدا گردد، بر او صحن و سراست

هر چه از او خواست ذات پاک حق تقدیم کرد

درعوض او ازخدای خویش بگرفت آنچه خواست

من نمی‌گویم، نمی‌گویم، خدا باشد حسین

لیک گویم گر خدایی از خدا خواهد، رواست

خواهـر آزاده ی او، مـادر آزادگی است

تـا قیامت بر همه آزاد مردان مقتداست

اصغری دارد که ذبح اکبرش خوانند خلق

دختری دارد که دست بسته‌اش مشکل گشاست

مادری دارد که در قرآن، خدا مدّاح اوست

مدح او تطهیر و قدر و فجر و نور و«اهل‌أتی» ست

قامتی دارد، قیامت گوشه‌ای از سایه‌اش

صورتی دارد که در چشممحَمد دلرباست

بازویی دارد چو بازوی امیرالمؤمنین

هیبتی دارد که گویی خود علی مرتضاست

روز محشر ذکر کل انبیا یا فاطمه است

فاطمه گوید خداوندا حسین من کجاست؟

او بُوَد فُلک نجات و لنگرش دخت علی

این نباشد کفر اگر گویم خدایش ناخداست

شهریار کشور دل‌ها،  حسین بن علی

زادۀ ام‌البنین فرمانـدۀ کل قـواست

آنچه در عالم گنه کار است در روز جزا

گر خدا بخشد به یک موی حبیب او به جاست

گر چه حتی روز محشر چشم زهرا سوی اوست

هر شب او واقعه، هر روز او روز جزاست

اینکه خنـدانیم و گریـانیم در میلاد او

می‌کند ثابت، گِل ما از زمین کربلاست

آنکه سر سازد نثار دوست، از عالم سر است

کشتۀ محبوب را گر کشته پنداری خطاست

مرگ در بستر بوَد بر عاشق صادق حرام

این معما را کسی داند که با ما آشناست

شور ما شور شهادت، شوق ما شوق وصال

زخم ما یاری رحمت، خون ما آب بقاست

من ز خون دل نوشتم بـر جبین آسمان

هر که فانی در ره حق نیست، پایانش فناست

قبر: کعبه، رکن: مقتل، تربت عشاق: حِجر

مضجع من «مروه» و ایوان عباسم «صفا»ست

گو یکی گردند عالم، از برای قتل من

قامتم تنها برای خالق یکتا دوتـاست

آب را بر روی ما بسته نمی‌داند عدو

حنجر ما تشنـۀ آب دم تیغ بـلاست

وصل جانان از دم شمشیر می‌آید به دست

این همان معنای رمز «البلاءُ لِلولا»ست

میثم” این مصراع را با خط خون باید نوشت

رأس ما از تن جدا شد، دوست کی از ما جداست؟

غلامرضا سازگار

*******************************

مه منوّر شعبان مه رسول خداست

مه مبارک میلاد سیدالشهداست

به رهروان هدایت ز حق رسیده خبر

که روی دستمحَمد عیان چراغ هداست

تمام دین به روی دست‌های ختم رسل

و یا کتاب خدا روی سینة زهراست

به عدل و عزت و آزادی و کمال و شرف

خلایقند همه تشنه، فیض او دریاست

ملک به حسن تماشائیش، شده مبهوت

که این امام حسین است یا رسول خداست

نسیم خلد برین می وزد ز اطرافش

که بوی عطر خدا در مشام باد صباست

اگر تمام ملائک ز گاهوارة او

پر دوباره چو فطرس طلب کنند رواست

نبی به طلعت زیباش خنده کرد و گریست

خدا به یمن قدومش بهشت را آراست

ز گاهواره به گودال خون نگاهی کرد

به خویش گفت که میلاد ما شهادت ماست

تمام خلقت یک لحظه بی حسین مباد

که بی حسین زمین بی‌کس و زمان تنهاست

به حلق تشنه و لب‌های خشک او سوگند

که خون او به گلستان وحی، آب بقاست

گرفت جام بلا را ز دست حضرت دوست

از آن تمام بلاها به چشم او زیباست

مگو چرا ز همه هست خود گذشت حسین

خدای داد به او هست و هست او را خواست

اگر ز بار غمش آسمان خمید چه باک

که گشت قامت اسلام با قیامش راست

وضو گرفت ز خون، پیش تیر قامت بست

که تا قیام قیامت از او نماز به پاست

همیشه حج به وجود حسین می‌بالد

که کربلاش صفا بود و مروه شام بلاست

نماز و روزه و حج و جهاد می‌گویند

حیات ما همه مرهون سیدالشهداست

به پور هند جگر خواره چون گشاید دست

کسی که رشد و نموّش به دامن زهراست

زهی جلال که در روی خون گرفتة او

به چشم اهل نظر صورت خدا پیداست

مگر نه خوردن خاک آمده به شرع حرام

چه حکمتی است، چرا تربت حسین شفاست؟

به تحت قبّه او کن بلند دست نیاز

بگیر حاجت خود را که مستجاب دعاست

همه به حشر صدا می‌زنند یا زهرا

ولی ز فاطمه آید ندا، حسین کجاست

اگر چه سوم شعبان جمال خویش گشود

بدان ولادت او ظهر روز عاشوراست

قسم به ذات خداوند قادر بی چون

که خونبهاش خداوندگار بی همتاست

تمام اهل قیامت به چشم می‌بینند

حسین با تن بی سر شفیع روز جزاست

هنوز نغمة قرآن او بلند ز نی

هنوز نعرة هیهات او به اوج سماست

هنوز خنجر قاتل ز خون اوست خجل

هنوز از عطشش، شعله در دل دریاست

هنوز نالة هل من معین اوست بلند

هنوز رأس منیرش به نیزه راه نماست

هنوز پرچم گلگون او به قلة عرش

هنوز پیکر صد چاک او به دوش شماست

حسین رهبر آزادگان به هر عصری

حسین راه نمای تمام نهضت‌هاست

حسین مشعل تابندة هدایت خلق

حسین مصحف نور است و آیت عظماست

حسین جان دعا، جان ذکر، جان نماز

حسین روح حرم، روح مروه، روح صفاست

گواه زندة من، ارجعی الی ربک

که بر حسین همانا خدا مدیحه سراست

حسین سورة فجر و حسین آیه نور

حسین نجم فروزان حسین شمس ضحاست

حسین زندة حق و حسین کشتة حق

حسین بر همه باطل ستیزها مولاست

به وصف او که خدایش ثنا کند میثم

قصیدة تو بود نارسا اگر چه رساست

غلامرضا سازگار

*************************

شروع میکنم این شعر را اگر بشود

در انتهای غزل از تو یک خبر بشود

نمیشود که همیشه، نمیشود بشود

چقدر گریه کنم شعر، شعر تر بشود

درست نیست بگویم تو آمدی که خدا

به فکر بخشش عصیان یک نفر بشود

چرا که چوبه ی گهواره ی تو کافی بود

پر شکسته ی فطرس دوباره پر بشود

فقط نیامده ای تا حضور محشری ات

دلیل محکم بخشیدن بشر بشود

نیامدی که به یمن دعای تو آقا

زمین تشنه ی باران کوفه تر بشود

نتیجه این که فقط یک دلیل میماند

تو آمدی که علی باز هم پدر بشود

تو آمدی نوه ی دختری پیغمبر

خدا بخواهد و این بار هم پسر بشود

به لطف کودک زهرا زبان دل بگریست

عجب شبی، شب میلاد تو و خامنه ای ست

***

همیشه بعد خزان موسم بهاری بود

همیشه در پی معشوق دوستداری بود

به داغ عشق گرفتار آمدیم اما

به هرکجا که غمی بود غمگساری بود

شبیه شعله ی پاشیده در حریم فراق

شکسته های دلم گرم بی قراری بود

بدون سجده به سوغات شهر کرب و بلا

به این نماز چه جای امیدواری بود

شنیدم از اثر بوسه های پیغمبر

همیشه زیر گلوی تو سیب کاری بود

در آن زمان اگر آزادگی نمیکردی

هنوز نوبت دوران برده داری بود

زمان بازی تو واجبات مستحب اند

وگرنه بین نماز این چه انتظاری بود

به لطف حضرت خورشید و ذره پروری اش

چه میشد این دل ما در حرم غباری بود

به شیر ماتمتان کودکی من رد شد

به این دلیل گدای شما زبانزد شد

***

چقدر فاصله داریم مهربان ها را

چه بال ها که نداریم آسمان ها را

خلاصه اش بکنم “کل من علیها فان

بگو چگونه دهم شرح جاودان ها را

برو بهشت جوانان پس از زیارت تو

نشان دهند به هم سید جوان ها را

سپس ز تیغ دو ابروت رو به صحرا کن

برو غلاف کنند آهوان کمان ها را

به قلب هرکسی از عشق کرده ای رخنه

ز شعله سوخته ای مغز استخوان ها را

به (لای لای حسین جان) مادرت زهرا

میان آتش دوزخ رها مکن ما را

***

تویی مسافر غربت سرای تنهایی

شنیده ام دو سه روزی ست بین صحرایی

شنیده ام که علی اصغر تو خوابیده است

میان محملی از نور گرم لالایی

کجاست بهتر از این لذت از برای پدر

که بچه هاش صدایش زنند بابایی

چه دیده ای که چنین بر رقیه خیره شدی

در این مشاهده پیداست یاد زهرایی

خدا نیاورد آقا ببیند این دختر

ز سمت علقمه داری شکسته می آیی

خدا نیاورد آقا که پیش عباست

میان خنده ی دشمن شوی تماشایی

شنیده ام که به دیدار یار بستی بار

به جان زینبت آهسته تر قدم بردار

پاشازاده - رستمی

**********************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی