کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

ولادت امام حسن عسکری علیه السلام – اشعار۶

************************

 سجده ی بی "خدا خدا" هرگز
بی ولای تو "ربنا" هرگز
عصمت الله اکبری آقا
از ولی خدا، خطا؟ هرگز
هر چه دارم خودت عطا کردی
نزد غیر توام گدا؟ هرگز
من گره خورده ام به ایوانت
از تو باشم دمی جدا ؟ هرگز
پر زدن از فضای "دلتنگی"
جز به صحنین سامرا هرگز

چند وقتی شده.... که تب دارم
از تو یک کربلا طلب دارم

در کرمخانه تا تو را دیدم
بین دستانت "آتنا" دیدم
از ازل روی این دل زارم
از تو من چند رد پا دیدم
قبل اینکه به سامرا آیم
به گمانم تو را دو جا دیدم
اولین بار، پیش قبر حسن
دومین بار، کربلا دیدم
وقت یاد از حریم پاک تو
در حرم هایشان تو را دیدم

من ندارم، به من برس آقا
که نباشم چو خار و خس آقا

با اجازه کمی برای دلت
روضه میخوانم از هوای دلت
داغ مسمار و سینه را آقا
می‌گذاری بگو کجای دلت?
هر شب از داغ مادرت زهرا
قتل نفسی ست در سرای دلت ...
ختمِ به کربلا و گودال است
مثل هر دفعه ماجرای دلت
یک سوال از من و ... جواب از تو...
نیزه ای رفت لابلای دلت؟
من یک از صد هزار را گفتم
گریه کم کن دلم فدای دلت

گریه کم کن که گریه ها داری
ای که از روضه ام عزاداری

سنگ کوفی نخورد بر سر تو
زیر سم ها نرفت پیکر تو
روبروی سکینه (س) و زینب  
غرق در خون نشد سراسر تو
مملو از خاک و خون و خاکستر
حنجرت را ندید مادر تو
پیش چشمت نشد خدا را شکر
اربا اربا علیِ اکبر تو
خیمه هایت نسوخت با هیزم
تازیانه نخورد دختر تو
هیچ دستی نزد کنار سرت
خیزران بر لب مطهر تو

من یک از صدهزار را گفتم
قصه ای آبدار را گفتم

من که از روضه سر در آوردم
از دل خود جگر درآوردم
بین این روضه از زبان خودم
دو سه تا چشم تر درآوردم
عفو کن جان حجت ابن الحسن
گریه ات را اگر درآوردم
آن قدر گریه کرده ام آقا
از دو چشمم پدر درآوردم
نخل دردم که با دو قطره ی اشک
مطمئنم ثمر درآوردم
هر زمانی که روضه ای خواندم
سوی گودال پر درآوردم

سوی گودال سنگ می انداخت
به تنش نیزه چنگ می انداخت....
جعفر ابوالفتحی


************************


خبری بین شهر پیچیده
مژده،”بابای آفتاب” آمد
فاطمه مادرانه می خندد
حسن از نسل بوتراب آمد

در مدینه به یمن مقدم او
کهکشان ها ستاره می ریزند
ماه و خورشید و زهره و ناهید
مات این چهره ی دل انگیزند


انس و جن و ملائکه امشب
همه بر خوان عشق مهمانند
ملک وحی و حضرت خاتم
آیه ی” وَإِن یَکَاد…” می خوانند .


شور لبخند های شیرینش
شرح و تفسیر سوره ی “عسل” است
و مضامین چشم زیبایش
مملو از عاشقانه و غزل است


پایتخت قبیله ی عشق است
خانه ی کوچک امام دهم
نور خیرات می کنند اینجا
کوچه ی گل،پلاک یازدهم


از سر شب جناب آیینه
خلعت آسمان به تن پوشید
با تمام فرشته های خدا
باده از ساغر حسن نوشید .


باده از ساغری که هر جرعه
طعم “انگور عسکری” دارد
صحن میخانه ها شلوغ شده
ساقی از عرش مشتری دارد


یک بیابان به نام سامرا
با قدوم بهار گلشن شد
وارد”سُرَّ من رَآی” گشت و
چشم این خاک تیره روشن شد


سامرا با حضور این آقا
مرکز رسمی کرامات است
پشت این در،گدای کاهل هم
تا ابد، شامل عنایات است….


محمد جواد مهدوی


************************


شاعری می کنم و عاشق این نوکری ام
تا که پر نور شود این دل خاکستری ام


همه جا مدح شما هست در اندیشه ی من
رهرو دعبل و دنباله رو حِمیَری ام


سالیانی است که مدح تو به گوشم خورده
سالیانی است که در مدح تو پامنبری ام


ریشه ام را تو بکن روزی اگر دیدی که
با گداییِ درت در پی نام آوری ام


تو خودت این قلم پای مرا قطع بکن
دیدی ام گر پی لطف و کرم دیگری ام


آمدم سمت حرم تا که تماشات کنم
چه کسی گفته که من در پی انگشتری ام؟


آمدم تا که بگویم تو فقط شاه منی
محضرت آمدم اثبات کنم نوکری ام


بر در میکده ات بهر تملّق گویم
نوکر بی سر و پای حسنِ عسگری ام


دلم از بس که نرفته است زیارت خون شد
برسانید براتی به خدا مشتری ام


سامرا رفتن من دست عزیز دل توست
جان فرزند خودت باز بگو می بری ام؟


شیعه نه عبد که نه عاشق و مجنون هم نه
بر در خوان شما من سگ خیره سری ام


هر چه بد کرده ام آخر تو مرا بخشیدی
باز انگار نه انگار، زبس که جری ام


هر چه هستم ولی آقا همه دم می گویم
عاشق حیدرم از دشمن زهرا بری ام


ای که شأنت همه دم “عادتکم احسان” است
من گنهکار و سیه رو و بدم، می خری ام؟


سامرا رفته ام و خوب گدایی بلدم
بس که دلبسته شده بر قسم مادری ام


سامرا آمدم و کوری داعش گفتم
چشمتان کور شود زینبی ام، حیدری ام


مهدی علی قاسمی


************************


هرکه می خواهد که در سرها سری پیدا کند
پیش تو باید مدال نوکری پیدا می کند


یک حسن بس بود دراین خانواده که خدا
خواست تا ملکش کریم دیگری پیدا کند


روح تو درعرش بود و درخور تو جبرئیل
گشت درکل زمین تا مادری پیدا کند


خواست تا خمّ ولایت بعد دور سیزده
مزّه ی انگور آن هم عسکری پیدا کند


آه چون منظومه ی شمسی محال ممکن است
آفتاب روی تو یک مشتری پیدا کند


با تو سامرّا پس از این قابلیت داشت که
بیست و چندی سال علی اکبری پیدا کند


درمدینه لااقل یک کوچه و یک خانه بود
درحریم تو کسی کو تا دری پیدا کند


بعد زینب بعد معصومه،حکیمه کوه شد
تا که سامرّا هم آری خواهری پیدا کند


کربلا یک بار بوده توی سامرّا، نسیم؛
هرزمان از خاک باید معجری پیدا کند


مهدی رحیمی زمستان


************************


مجتبی کرمی


میل سفر در سر چرا دارم دوباره


شوق زیارتنامه را دارم دوباره


صحنی پر از خلوت شده فکر و خیالم


انگار میل سامرا دارم دوباره


**


این اشک های روی گونه نازنین اند


وقتی سر خان کریمان می نشین اند


یک قطره بردم باز دریا پس گرفتم


در مکتب شیعه حسن ها اینچنین اند


**


اینکه،فقیری، را به ما ها هدیه دادی


می ریزد اشک شوق مان غیر ارادی


قنداقه ی نور تو را خیل فرشته


آورده اند از عرش بر دستان هادی


**


وا کن به روی رعیتت حالا دری را


باب زلال گریه های مادری را


بین توسل ها سه شنبه لطف کردی


همواره ایها الزکی العسکری را


**


حاجاتمان را دست پاک تو سپردیم


ما دست خالی از حریم تو نبردیم


یک خواهش اما مانده بین سامرایت


ای کاش فرزندت بیاید تا نمردیم


**


آقا بمیرم من برایت !باز دشمن؟


این غربت صحن تو بد تا کرد با من


وقتی صدای تیر و شلیک است آنجا


بعدش صدای بال کفتر هاست حتما


مجتبی کرمی


************************


 علی صالحی


بر عکس شد، زمین به هوا نور می هد


کِل می کشد فرشته، وسط شور می دهد


از سفره ای که روح الامین سور می دهد


خرما بزن که مزّه ی انگور می دهد


 


امشب شراب، از مِیِ انگورِ عسگری است


این سفره­ی ولیمه به دستورِ عسکری است


 


این حالِ خوش مباد که یک لحظه بد شود


دستی دراز شد که بنا نیست رَدّ شود


امشب همان شبی است که باید رصد شود


تنها نزن به آب قرار است مَد شود


 


دریا بلند می شود و ماه می رسد


ماهی به هیأت حسن از راه می رسد


 


وقتی نمک علی است، شکر می شود حسن


والشَّمس اگر علی است، قمر می شود حسن


وقتی صدف علی است، گُهر می شود حسن


هر جا پدر علی است، پسر می شود حسن


 


از حُسنِ خود دوباره خدا رونوشت زد


قابش گرفت و سر درِ باغِ بهشت زد


 


جانم به این ربیع و به ایامِ شادی اش


نَقل است هشتمین خبرِ بامدادی اش


چون اختصاص داشت به باب المرادی اش


برداشت پرده از رُخِ دلبندِ هادی اش


 


در شرحش از کرامت مازاد می نوشت


کاتب مدام دست مریزاد می نوشت


 


تا ساقِ عرش سُلطه­ی فرمانروایی اش


مُهرِ نماز نقطه­ی خود اتکائی اش


اربابِ جود سیره­ی مشکل گشائی اش


دلچسب ماست کنیه­ی ابن الرضائی­اش


 


اقبال سائل از کرم افزایی اش بلند


بر دوش حشر پرچمِ آقایی اش بلند


 


نطق و بیان حریف سکوتش نمی شود


تبعید، ساقط جبروتش نمی شود


جز کربلا دعای قنوتش نمی شود


جز اشکِ روضه، غالب قوتش نمی شود


 


نشنیدی از علامت اهل یقیق چه گفت؟


از مؤمن و زیارت در اربعین چه گفت؟


 


مائیم و حرصِ صحنِ مُطلّای سامرا


صلی علیک، حضرت والای سامرا


حدّ اقل از عرش معلای سامرا


نان پرت کن برای گداهای سامرا


 


یک التفات هم شده بر مستمند کن


بنشین کنارِ ما و بگو و بخند کن


 


صاحب قَرانی و به سوار و پیاده ات


خواهم گذشت از سرِ خود با اراده ات


هر روزِ هفته می رود این بنده زاده ات


خدمت کند به خانه ای از خانواده ات


 


من پا دوی بساط توام پنج شنبه ها


جارو کش حیاطِ توام پنج شنبه ها


 


ای پنج شنبه، جمعه ات آیا نمی رسد؟


این قرن ها غروب، به فردا نمی رسد؟


این بندِ شعر خوب نشد، با نمی رسد


عرضِ دعایِ ما که به بالا نمی رسد


 


دست خودت فقط گره را باز می کند


آخر مگر پسر به پدر ناز می کند؟


علی صالحی


************************


ای مهر جهان‌پرور، از مات سلام‌الله


ای آینــۀ داور، از مـــات سلام‌الله


وای از همگان برتر، از مات سلام‌الله


ای زادۀ پیغمبـر، از مـات سلام‌الله


فرماندۀ عالم‌ها، با رایت هم‌عهدی


فرزند رسول‌الله، مولای اباالمهدی


در عرش، امامی تـو، بر چرخ، مداری تو


هم بر همه مولایی، هم بر همه یاری تو


روشنگر ملک جان، در لیل و نهاری تو


در سینۀ هر شیعه، یک سامره داری تو


توحیـدی و قرآنـی، اسلامی و ایمانی


خورشیدِ جمالِ غیب، در عالمِ امکانی


جان همه خوبان را، در قالب تن داری


اعجـاز مسیحایـی هنگام سخـن داری


هر نکته هزاران دُر، در دُرج دهن داری


فرمـان خداونـدی، بـر سروِ علن داری


هم نام حسن داری، هم روی حسن داری


هم خُلق حسن داری، هم خوی حسن داری


ای عبدِ خدا ‌سیما، ای حُسنِ خدا‌ منظر


نجــل علــی چـارم، ریحــانۀ پیغمبـر


صلبت صدف طاهر، مهدی است تو را گوهر


از وصـف همـه اولا، از مـدح همـه برتر


هم یازدهم خورشید، هم یازدهم اختر


هـم یازدهـم مـولا، هـم یازدهم اختر


از مـاست همـه غفلت، از تـو همه آگاهی


از مـا همه گمراهـی، از تـو همه همراهی


صد قافله دل هر دم، در«سامره»‌ات راهی


ای داده خداوندت، بر هر دو جهان شاهی


حُسنِ صُوَری مولا، رشک قمری مولا


نوری بصری مولا، از وهم، سری مولا


هر چند تهی دستم، از مهر تو سرشارم


دل بر کرمت بستم، رو در حـرمت آرم


مهـر تو بـوَد هستم، مـدح تو بوَد کارم


در خلد تو را جویم، در حشر تو را دارم


ماییم و ولای تـو، خـاک کف پای تو


مشمول عطای تو، جان‌ها به فدای تو


دردا که گل عمرت، یک لحظه خزانی شد


آخـر جگـرت مسموم، در سنّ جوانی شد


هر لحظه ستم بـر تو، از دشمنِ جانی شد


با پیکـر تـو مدفـون غم‌هــای نهانی شد


تا لحظۀ آخر هم، غم بود طبیب تو


پیوستـه سلام مـا بر قبر غریب تو


پیوسته ستم دیـدی، با عمر کمت، مولا


تا صبح جزا دلهاست دریای غمت، مولا


آمد ز بنی‌العبـاس، ظلم و ستمت، مولا


گردید چـرا ویـران دیگـر حرمت؟ مولا


پیوسته تـو در غربت، مانند پدر بودی


از جور ستمکاران، در تحتِ نظر بودی


باشد که شبی روزی در سامره روی آرم


با دیدۀ گریان، رو بـر خاک تـو بگـذارم


بر قبر تو جـای گل، خونابِ جگـر دارم


من میثمم و نَبـوَد، بـا غیـر شما، کارم


هر چند بدم مولا، از لطف، قبولم کن


در روز جزا محشور، با آلِ رسولم کن

غلامرضا سازگار

************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی