کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها- 14

***********************

السلام ای عزیزه ی حیدر
گل موسی سلاله ی جعفر
جلوه ای از تبار آئینه
عصمت الله و چندمین کوثر
لقبت ای کریمه هردم شد
سبب دلخوشی این نوکر
رو به من کرده بخت و اقبالم
که گرفته دلم به سویت پر
کن دعا تا الی الابد بی بی  
خادمت باشم ای گل اطهر  
که غلامی تو شرف دارد   
مثل گنجی که هر صدف دارد    

شهد شیرین ترین کلامی تو
روشنی در دل ظلامی تو
یم اکرام و چشمه ی جودی
با محبت و با مرامی تو
در مقام شما همین بس که
دختر و خواهر امامی تو  
مهربانی و باب حاجاتی  
فصل خیر علی الدوامی تو  
راه حق را نشانه ای بی بی  
جاودانی و ناتمامی تو
به تو مدیونم آبرویم را
تو اجابت کن آرزویم را  

آرزو دارم آشنا باشم
نوکر خانه ی شما باشم  
یا میان حریم تو در قم
یا که درخدمت رضا باشم
اوج آمال من بود بی بی
بردرت همچنان گدا باشم
از کرم ذره پروری کن تا   
خاک پای تو باصفا باشم
میشود که اجازه ام بدهی
راهیه شهر کربلا باشم
درشب رحلت تو غم دارم     
تا تو هستی دگر چه کم دارم        

ای فدای تو جان من بانو
ای تو روح و روان من بانو
مهرتان بوده،هست،می ماند
در نهان و عیان من بانو
در میان هجوم شیطانها
دست لطفت امان من بانو
می سراید لک الفدا نفسی
همه لحظه لبان من بانو  
در عزایت دلم غمین شده و
رفته تاب و توان من بانو  
رفتی و عالمی دگرگون شد
قلب شیعه زماتمت خون شد   

رفتی و در دلم شرر افتاد
این کبوتر زبال و پر افتاد  
کن نگاهی ز رفتنت ای گل
شبنم از دیدگان تر افتاد   
شعر من رفت! سوی کرببلا
پیکری در دل خطر افتاد  
خنجر کینه روی حنجر خورد  
وای ازآن لحظه ای که سر افتاد  
خواهری بر فرازتل غش کرد
مادری از غم پسر افتاد
عرش حق نقطه نقطه اش لرزید    
نجل خاتم میان خون غلتید
رضا آهی
 
***********************


مثل کبوترهای صحنت جا بده ما را
لانه بده این بینوای بی سر و پا را

تنهایی ما را ببین ای حضرت بانو
زنجیر کن در خانه ات مفلوک تنها را

ما جز حریم قدسی ات جایی نرفتیم و...
آرام کن با آب و دانه قلب شیدا را

راهی مشهد بودی ، اما سهم ما گشتی
خوشبخت کردی با قدومت ما عجم ها را

حالا دو قبله روزی ایرانیان گشته
ممنون و مدیونیم ، این اکرام موسی را

ما قدر اولاد علی را خوب میدانیم
مهمان نوازی میکنیم ، اولاد زهرا را

بانوی رحمت ، حضرت معصومه ی دنیا
با رفتنت ، بیچاره کردی اهل دنیا را

اما خدا را شکر ، ایران شد مسیر تو
دیگر ندیدی ظلمت و اندوه صحرا را

تابوت تو بر دوش سلمان های ایران بود
ای دختر زهرا ببین دلدادگی ها را...

یک جمله هم از زینب کبری و دیگر هیچ...
سنگش زدند آن شاخه ی سرسبز طوبی را

"
اصلا تو باید سهم این کشور شوی بانو
تسکین جای خالی مادر شوی بانو"
پوریا باقری


***********************
 
باز هم میشوم کبوترتان
زیر این گنبد منورتان

من نمک گیر سفره ات شده ام
دست خالی نرفتم از درتان

مادر من کنیزتان بوده
پدرم نیز بوده نوکرتان

جای کرب و بلا و طوس و نجف
شده ام خاک بوس محضرتان

ما عجم ها چقدر خوشبختیم
شده ایران مسیر آخرتان

اشک هایم دخیل میبندند
به ضریح فرشته پرورتان

از ضریح تو یاس میریزد
مثل چادر نماز مادرتان

چقدر از مدینه دور شدی
پای دلتنگی برادرتان

خسته از راه دور آمده ای
خسته ای از فراق دلبرتان

مثل مادر خمیده ای اما
نگرفته به میخ در پرتان

محملت پرده داشت شکر خدا
سایبان بوده بر روی سرتان

گرچه شد حمله بر عشیره ی تو
شکر، غارت نگشت زیورتان

در میان هجوم دست نخورد
دست نا محرمی به معجرتان

شد خزان گرچه نو بهار شما
کم نشد لحظه ای از وقار شما

غُصه ی از همه بریدن تو
غم روی رضا ندیدن تو

گرچه آواره گشته ای خانم
گرچه غم دارم از خمیدن تو

ناقه ات بین ازدحام نرفت
بی خطر بود این پریدن تو

چادرت زیر چکمه گیر نکرد
لحظه ی تلخ پر کشیدن تو

بی برادر میان کوچه ندید
پشت مرکب کسی دویدن تو

ثبت شد در جریده ی تاریخ
قصه های به قم رسیدن تو

آمدی شهر قم گلستان شد
پیش  پایت زمین گل افشان شد


شهر قم بر تو احترام گذاشت
پیش رویت فقط سلام گذاشت

پیر قم با بزرگ مردم قم
سر به پای تو چون غلام گذاشت

بهر تو قم گذاشت سنگ تمام
کِی دگر سنگ روی بام گذاشت

کی به قم دختر ولی خدا
پای در مجلس عوام گذاشت

بهترین جای قم سرایت بود
کِی میان خرابه جایت بود
محــمد جواد پرچمی


***********************


هرلحظه لحظه با نفست خو گرفته ام


از عطر ناب پیرهنت بو گرفته ام

بی باده می ز جام طهورایی ات زدم


سرمستم و ترانه ی یا هو گرفته ام

تا با تو روبرو شوم ای آسمان عشق


من از تمام آینه ها رو گرفته ام

با تو همان تلاطم دریای آبی ام


بی تو شبیه کشتی پهلو گرفته ام

تو ماه آسمانی خورشید هشتمی


مهر تو را ز ضامن آهو گرفته ام

حق دارم این چنین به تو وابسته تر شوم


من ناگرفته را ز تو بانو گرفته ام
یوسف محمودی


***********************
ساقی از لطفش نهاده گوییا ما را به چشم
کین چنین غلطان کند امروز صهبا را به چشم

ما خماران قدر می دانیم نه باده فروش
صبح را فهمد کسی که دیده یلدا را به چشم

دست می شوید ز انکار و کند اقرار عشق
هر که رو در رو کند چشم فریبا را به چشم

چشم یوسف در غنای مستی خود میسرود
احتیاجی نیست یعقوب وزلیخا رابه چشم

بی زبان افتاد نزدیک دل و زد آتشش
شعله ایی که آمده از دور موسی را به چشم

وحی آمد تا به من مدح ولی نعمت بگو
واژهها بگذاشتند از شوق او پا را به چشم

خواستم مدحش کنم که گفت پیری با عتاب
کی توان جا داد بی اعجاز دریا را به چشم...

اهل قم هستم که از بدو تولد داشتم
منت لطف مدام بنت موسی را به چشم

در سرای این کریمه بارها همچون گدا
اسم تا آمد به لب دیدم مسما را به چشم

گریه باید در حرم چون بهتر از روی زبان
میشود فهماند فریاد تمنا را به چشم

دید هر کس گنبد زردش دگر در کل عمر
کی بیارد گنبد آبی مینا را به چشم

خط بگیرد تاجنان دیده است هرکس درحرم
گاه ثلث و کوفی و گاهی چلیپا را به چشم

کام ما شیرین شود از دیدن عکس حرم
روزه داران میخورند از دور خرما را به چشم

گر چه چون آیینه لب خوانی نمیدانم ولی
می‌شنیدم گاه از زوار نجوا را به چشم

نیست فرقی در کریمه با کریم اهلبیت
بارها دیدم ز احسان کار این ها را به چشم


با زبان بودم اگرچه زایرش لیک از خدا
خواستم زایر شوم یکبار زهرا را به چشم

ناگهان دیدم ندا آمد ز عرش کبریا
واگذارند ابلهان کار تماشا را به چشم

همچو نوزادی کنار مادرش در نزد تو
با زبانی بسته میگویم تقاضا را به چشم

ما به دنبال تو نه تو باید آیی سوی ما
مرده کی دارد توان یابد مسیحا را به چشم

در میان مژه هایش قطره ی اشک غریب
فرد چون بیند تو را خواند فرادا را به چشم

بر مس قلبم نظر کن که شنیدم بارها
کیمیاگر میکند کار مداوا را به چشم...
محسن قاسمی


***********************
نه تنها من ز خاک تو شرف دادم ولادت را
هما هم می برد از سایه ی امنت سعادت را

خورد تیر هلاکت کفتری که جلد بامی نیست
من و ترک حرم؟ یا رب مخواه این ترک عادت را

گواهی داد دستم که شدم در بحر لطفش غرق
کدامین محکمه از کشته می خواهد شهادت را

شدم محو تماشای حرم در حالتی گریان
نمی یابم برای خود از این خوشتر عبادت را

گدایان حرم را مادرانه لطفها کردی
به ما ای مریم آل نبی دادی سیادت را

دو چشمم از طواف کفتری بر گنبدت میگفت
کدامین دل خنک دیده است این هرم حسادت را

چو پرچم بر فراز گنبدت هر سو روم،آخر
سرافکنده به تو عرضه کنم عرض ارادت را

چنان سرکش شده در آسمان گلدسته هایت که
صنوبر خیره و سرو است حیران این رشادت را

مریض افتاده ام در گوشه ایی از صحن آیینه
به همسایه خدا تاکید فرموده عیادت را

غریب آیینه ی پاکی نشد تا بر حرم چسبد
به دفتر از سیاهی اش طمع کرده مدادت را
محسن قاسمی


***********************


شیخ می آید حرم،گمراه می آید حرم
با تمام زائرانش راه می آید حرم


هیچ فرقی نیست بین زائرانش چونکه هم
بنده می آید حرم ، هم شاه می آیدحرم


لحظه ای خالی نمی ماند اگر دقت کنیم
روزها خورشید و شب ها ماه می آید حرم


خوش به حال شاعری که ساکن شهر قم است
گاه می آید حرم ، بیگاه می آید حرم


جمله ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب
کوه از شوق زیارت کاه می آید حرم


گرچه در ظاهر بدی قصد زیارت کرده است
در حقیقت عارف باالله می آید حرم


هرکه می خواهد ببیند قطعه ای از عرش را
راه خود را می کند کوتاه می آید حرم


بُعد منزل نیست چونکه این سفرروحانی است
هرکسی هرجا بگوید : آه می آید حرم


شاه ورعیت ،مست وعارف، شیخ وگمراه و همه
با تمام زائرانش راه می آید حرم


مجتبی خرسندی


***********************


همسایه، سایه ات به سرم مستدام باد


لطفت همیشه زخم مرا التیام داد


وقتی انیس لحظه ی تنهایی ام توئی


تنها دلیل اینکه من اینجایی ام توئی


هر شب دلم قدم به قدم می کشد مرا


بی اختیار سمت حرم می کشد مرا


با شور شهر فاصله دارم کنار تو


احساس وصل می کند آدم کنار تو


حالی نگفتنی به دلم دست می دهد


در هر نماز مسجد اعظم کنار تو


با زمزم نگاه دمادم هزار شمع


روشن کننند، هاجر و مریم کنار تو


تا آسمان خویش مرا با خودت ببر


از آفتاب رد شده شبنم کنار تو


در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست


خونین تر است ماه محرم کنار تو


ما در کنار صحن شما تربیت شدیم


داریم افتخار که همشهری ات شدیم


ما با تو در پناه تو آرام می شویم


وقتی که با ملائکه همگام می شویم


بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات


مردان شهر نوکر و زنها کنیز هات


زیبا ترینِ خاطره هامان نگفتنی ست


تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست


باران میان مرمر آیینه دیدنیست


این صحنه در برابر آیینه دیدنیست


مرغ خیال سمت حریمت پریده است


یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است


خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم


جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم


اعجاز این ضریح که همواره بی حد است


چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است


من روی حرف های خود اصرار می کنم


در مثنوی و در غزل اقرار می کنم


ما در کنار دختر موسی نشسته ایم


عمریست محو او به تماشا نشسته ایم


اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست


ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم


قم سالهاست با نفسش زنده مانده است


باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم


بوی مدینه می وزد از شهر ما، بیا


ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم


از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان


از دست ما چه ها که کشیدی ببخشمان


من هم دلیل حسرت افلاک می شوم


روزی که زیر پای شما خاک می شوم...


سید حمید رضا برقعی


***********************

نظرات  (۱)

سلام
بسیار عالیییییییییییی🌷🌷🌷🌷🌷🌷
با اجازتون بعضی از شعر ها رو برداشتم
فوق العاده بودن
مأجور باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی