کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت حضرت امام جواد علیه السلام ۱۵

×××××××××××××××××××

خوش آن زمان که گدا سمت شاه رو بکند

وَ سر به زیر شبی کسب آبرو بکند

پُر از نمازِ زیارت از اشک چشمانش

گرفته آب و فقط نیّت وضو بکند

نشسته قبله مقابل، کسی به هیبت عشق

دو رکعت از سرِ اخلاص و آرزو بکند

تمام آنچه که ثبت است بر جریده ی جان

به دست شاهِ جهان داده جستجو بکند

شبیه کهنه لباسی که وصله میخواهد

گرفته ذهن مرا تا کمی رفو بکند

فدای فرش نشینی که عرش میداند

به غمزه عالم افلاک زیر و رو بکند

خدا نشسته به رخ میکشد زمانی که

به اشتیاق، گدا سمتِ شاه رو بکند

مرضیه عاطفی

×××××××××××××××××××××××××××

ای آمد و رفت دل ما سمت تو رایج

ما حاجت محضیم و شما باب حوائج

ما آمده ایم از کرمت بال بگیریم

این قصه ی دل را همه دنبال بگیریم

تا در طمع و بخل و حسد گیر نیفتیم

روزی بنما آنچه که گفتیم و نگفتیم

بخشیدی و دستم تو بهانه که ندادی

هر کار کنی آخرش آقا تو جوادی

حالا تو و این دست دل ما که دراز است

درب حرم از لطف بروی همه باز است

از فقر نشستیم که باران برسانی

بر سفره ی این بی سر و پا نان برسانی

باید ز در خانه ی تو رزق بگیریم

خوشحال از آنیم که ما قشر فقیریم

افتاده به پایت دل و بر فیض تو بند است

هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

ای کاش که در ساحلتان موج بگیریم

یک جرعه بنوشیم و فقط اوج بگیریم

تا حال و هوای حرمت باز بیاییم

با پا که نشد ، با پر پرواز بیاییم

این شعر لبالب همه اش شرح فراق است

این ماه رجب یکسره صحبت ز عراق است

حالا که دو دستم به ضریحت نرسیده

میلم طرف پنجره فولاد کشیده

پابوس رضا زائر و پابوس تو هم هست

در طوس رضا جلوه ی ملموس تو هم هست

باید درٍ آن خانه نفس چاق نماییم

در باب جواد حرم اطراق نماییم

یک شعبه در ایران زده ای جود بگیریم

تا اذن دخولی ، ز شما زود بگیریم

ظرفی بدهی تا پدرت پر کند آن را

اندیشه ی ما خوب تفکّر کند آن را

ما نذر شما روضه ی ماهانه گرفتیم

از لطف و عنایات شما خانه گرفتیم

ای کاش به بالا برسم ، کج نروم من

حیف است تو آقای منی ، حج نروم من

شاید بشود گفت که شاهانه گداییم

بیمه شده ی حرز جواد بن رضاییم

بیتی بده از گریه معطّر شود آقا

این طبع برایم نکند شرّ شود آقا

این طبع مرا سمت مدینه بکشانید

ابیات مرا محضر زهرا برسانید

در انس عمیق تو به مادر سخنی نیست

یک جلوه ، حدیثی ز روایات بزنطیست

از کودکیت گریه کن فاطمه بودی

در کوچه ای از شهر که در زمزمه بودی -

دستت به دل خاک چونان تیشه فرو رفت

چشمان ملیح تو در اندیشه فرو رفت

وقتی پدرت آمد و اینگونه تو را دید

از علّت اندیشه ی پر حزن تو پرسید ...

گفتید : مراعات زن و کوچه نکردند !!!

با مادر ما ، حضرت زهرا س چه نکردند !!؟

ما اشک ز چشمان پر از فیض تو داریم

ای کاش که تا آخر این عمر بیاریم

مجتبی کرمی

××××××××××××××××××××××××

خون شد از غم دلِ خدا جویم

درد بسیار و نیست دارویم

می فشانم سرشک و می گویم

یا جواد الائمه ادرکنی

سینه ای پُر شرار دارم من

دل و جانی فکار دارم من

دو جهان با تو کار دارم من

یا جواد الائمه ادرکنی

روزگارم ز غم تباه شده

قلبم از معصیت سیاه شده

راهِ من منتهی به چاه شده

یا جواد الائمه ادرکنی

خسته و دلشکسته و زارم

گره افتاده است در کارم

جز به کویت کجا پناه آرم؟

یا جواد الائمه ادرکنی

ای که روح عبادتی ما را

عذر خواهِ قیامتی ما را

جانِ زهرا عنایتی ما را

یا جواد الائمه ادرکنی

تشنه ام تشنه بر من آب بده

گنهم را ببر ثواب بده

به گدای درت جواب بده

یا جواد الائمه ادرکنی

دردِ من را دوا کنی چه شود؟

حاجتم را روا کنی چه شود؟

قسمتم کربلا کنی چه شود؟

یا جواد الائمه ادرکنی

عزت عالمین می خواهم

نجف و کاظمین می خواهم

طوفِ قبر حسین می خواهم

یا جواد الائمه ادرکنی

من که چون شمع بر فروخته ام

از غم غربت تو سوخته ام

چشم بر رحمتِ تو دوخته ام

یا جواد الائمه ادرکنی

همسرت کرد نامراد تو را

ساخت مسموم از عناد تو را

ای که خوانده پدر جواد تو را

یا جواد الائمه ادرکنی

سید رضا موید

×××××××××××××××××

ساکن کاظمین گویا از سمت «باب الجواد» می آید

چون شهابی که روی دامانش، نور در امتداد می آید

عهد فرزند با پدر این است، می شود زائرش به رسم ادب

این هم از طرز احترامش هست، موقع بامداد می آید

دست بر سینه برده می گوید: «السّلامُ علیک یا سلطان»

« وَ علیکَ السّلام » از مرقد، بال بر بال باد می آید

زائری دلشکسته می فهمد، کاظمینی شده هوای حرم

نه فقط او که هر چه زائر هست ، با همین اعتقاد می آید

آمد و با کرامت قدمش، دل هر سنگ غرق شادی شد

بانگ از عمق جانشان برخاست، این که «خیر العباد» می آید

دست در دست پنجره فولاد، فلج و کور را مداوا کرد

دیدمش سوی صحن گوهرشاد، آن گُهَر شادِ شاد می آید

باز یک روز ساکن مشهد، می رود مرقد پدر وَ پسر

«السّلام علیکُما» گفته، سمت « باب المراد » می آید

×××

آخر شعر می رسم حالا، می رسم با دو چشم خون پالا

نذر آن گنبد این قد و بالا، بر لبم «إن یکاد» می آید

مجید لشکری

××××××××××××××××××××××

تو انتخاب خدایی برای فرداها

ضمانت تو امید حسینیِ ماها

 

اگر چه کودکی اما بزرگ دنیایی

ندیده اند شبیه تو چشم دنیاها

 

چه معجزیست به چشمان فاطمی ات که

مسیح چشم تو جان میدهد به عیسی ها

 

من از قبیله دردم،غلام زاده ی تان

تو از قبیله عشقی ز نسل اقاها

 

چه اهوانه مرا تا جنون کشاندی و

نوشته ایم یکی از تمام لیلا ها

 

هنوز زمزمه مادرم به گوشم هست

که می سرود شما را به جای لالا ها

 

قسم به لحظهء بالا نشینی ات تا عرش

مرا ببر به حریمت در اوج بالا ها

 

ببر به سمت جنونم به عشق محرم کن

تمام سال مرا هفتم محرًم کن

 

طنین خنده تو تا به اسمان پیچید

دل حسین به هر خنده تو میلرزید

 

بدون هیچ معطل شدن به دست پدر

دوباره اسم شما هم فقط علی گردید

 

نشسته اند کنارت ذخیره های زمین

شده تجمع ماه و ستاره و خورشید

 

فقط نشانِ بزرگیِ خانواده توست

که پیر و کودکتان اینچنین کرم دارید

 

چه کرده درس نگاهت که اینچنین گشتند

مرید و شیفتهء تو مراجع تقلید

 

درست مثل دو دست گره گشای عمو

خدا به دست تو باب الحوایجی بخشید

 

در ارزوی علمداری ات کنار عمو

چه خواب ها که برایت رباب خواهد دید

 

عزیز من پسرم پا به راه خواهی شد

تو هم برای خودت یک سپاه خواهی شد

 

حماسه ی تو هنوز از زبان نیفتاده

توسلِ به تو از چشممان نیفتاده

 

تو قصه شبِ مادر بزرگ های که

کرامت نفست از بیان نیفتاده

 

شعاع دلبری ات شاهزاده بی حد بود

که اسمت از دهن اسمان نیفتاده

 

عروج سرخ تو محکم نمود راه غدیر

چرا که نام علی از اذان نیفتاده

 

نیامده به سفر میروی مراقب باش

که چشم شور پیِ کاروان نیفتاده

 

خدا کند که دروغ است اینکه میگویند:

چه بارها که سرت از سنان نیفتاده

 

دوباره شاعر دلخسته مینویسد این

دو مصرعی که هنوز از دهان نیفتاده:

 

چه قدر زیر گلویت سفید و جذاب است

به قب قبت اثر بوسه های ارباب است

 

 حسن کردی

×××××××××××××××××××××

ای که هنگام کـرم مظهـر الطاف خدایی

باب حاجات و یم جود، جواد ابن رضایی

غیر تـو کس گـره از کار خـلایق نگشاید

که تو از عقده گشایان جهان، عقده‌گشایی

ز چه کس جود بخواهم؟ تو کریمی تو جوادی

بـه کجـا درد بیـارم؟ تـو طبیبـی تو دوایی

ز که حاجت طلبم غیر تـو ای بـاب حوائج

بـه کـه امیـد ببنـدم تـو امیـد دل مـایی

تو که هم چون پدر خویش کریمی و رئوفی

شـود آیـا کـه دم مـرگ بـه بالین من آیی

ای همـه آینــۀ آیــۀ تطهیــر، خــدا را

چـه شـود گـر دل آلـودۀ مـا را بربایـی؟

آمـدم دست توسـل به حریمت بگشایم

چه دعایی به حضور تو بخوانم؟ تو دعایی

نیست امکان گذشتن ز گذرگـاه صراطم

تو مگـر این کـه گذرنامه‌ام امضـا بنمایی

تـو مگـر از مـن افتـاده ز پـا دست بگیری

تــو مگـر زنـگ ز آیینــۀ قلبــم بزدایــی

ما همانا ز تو دوریم و تو نزدیک‌تر از جـان

عجبــا در دل مایــی و ندانیــم کجــایی

بس‌که دنبال گدا دست عطای تـو دراز است

مشتبه گشته به قومی که تو محتاج گدایی

تو که بر چشم همـه پای نهی در دم مردن

خود در آن حجـرۀ دربسته دمِ مرگ، چرایی؟

اشـک بـر غـربت و مظلومی تو از چه نریزم؟

کـه غریـب استـی و فرزنـد غـریب‌الغربایی

گر ببرند ز هم روز و شب اعضای تو «میثم»

بـِه کـه یک لحظه فتد بین تو و یار، جدایی

استادسازگار

××××××××××××××××××××××

تا از مژه ات تیر در ابرو بگذاری

صد داغ نهان بر دل آهو بگذاری

نه یوسف بی ظرفیتی تا که به بازار

زیبایی خود را به هیاهو بگذاری

این گونه که موزونی و خوش، بین دو ابروت

هر شب به گمانم که ترازو بگذاری !

ای ماه جوان! بگذر از این سو که جهان را

انگشت عجب بر لب چاقو بگذاری

ای ماه جوان! آه ولی زود نباشد :

کامل نشده دست به زانو بگذاری؟!

وقت است که بنشینی و شب های جهان را

توصیف کنی، شانه به گیسو بگذاری

مهدی رحیمی

×××××××××××××××××××××

مارو تو صفاده به صفای صلوات.

همراه ملک شوبه نوای صلوات.

گلزار بهشت است بهای صلوات.

گوی همه جاهست صدای صلوات.

خواهی ک مشکلت شود آسان اینک.

بفرست برمحــمدوآلش صلوات

××××××××××××××××××××××

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی